سایر منابع:
سایر خبرها
روز جوان | فیلم بیانات رهبر انقلاب در دیدار جوانان (1377)
فیلم بیانات رهبر انقلاب در دیدار جمعی از جوانان را اینجا ببینید. به گزارش هفت روز خبر به نقل از خبرگزاری صدا و سیما به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله خامنه ای؛ بسم الله الرّحمن الرّحیم از دیدن جوانان چه احساسی به شما دست میدهد و اوّلین مطلبی که به آنان میگویید، چیست؟ وقتی با جوانان هستم و در محیط جوان قرار دارم، احساس من مثل احساس کسی است که در هوای صبحگاه تنفّس میکند؛ احساس تازگی و طراوت میکنم. آن چیزی هم که معمولاً در ملاقات با جوانان، اوّل بار به ذهن من میرسد و بارها به آن فکر کرده ام، این است که آیا اینها خودشان میدانند که چه ستاره ای در جبینشان میدرخشد؟ من این ستاره را میبینم؛ اما آیا خودشان هم میبینند؟ ستاره جوانی، ستاره بسیار درخشان و خوش طالعی است. اگر جوانان این گوهر قیمتی و بی نظیر را در وجود خودشان حس کنند، فکر میکنم که ان شاءالله از آن خوب استفاده خواهند کرد. جنابعالی دوره جوانی خود را چگونه گذراندید؟ آن وقتها مثل حالا نبود؛ انصافاً وضع خیلی بد بود. محیط جوانی، محیط دلنشینی نبود؛ نه برای من که آن وقت طلبه بودم – من در دوره کودکی هم از دبستان طلبه بودم – بلکه برای همه جوانان. به جوان اعتنا نمیشد. خیلی استعدادها در داخل جوانان میمرد. ما در مقابل چشم خودمان، این را شاهد بودیم. من خودم در محیط طلبگیام این را میدیدم. بعد هم که با محیطهای بیرون طلبگی، با محیط دانشگاه و دانشجویان ارتباط پیدا کردم – سالهای متمادی، من با دانشجویان ارتباط داشتم و مأنوس بودم – در آنها هم دیدم که همین طور است. آن قدر استعدادهای درخشان بود. آن قدر افرادی بودند که ممکن بود در این رشته ای که درس میخوانند، استعداد چندانی نداشته باشند؛ اما ممکن بود استعداد دیگری در وجودشان باشد، که کسی نمیفهمید و نمیدانست. همان طور که آقای میرباقری اشاره کردند و درست هم گفتند، قبل از انقلاب، همه دوران جوانی من غالباً با جوانان گذشته است. وقتی انقلاب پیروز شد، من حدوداً سیونه ساله بودم. تمام مدت دوره از هفده، هجده سالگی من تا آن تاریخ، با جوانان بود؛ چه جوانان حوزه علمی و تحصیلی دینی و چه جوانان خارج از این حوزه. چیزی که حس میکردم این بود که رژیم محمّدرضا پهلوی کاری کرده بود که جوانان به سمت ابتذال میرفتند. ابتذال، نه فقط ابتذال اخلاقی؛ ابتذال هویّت و ابتذال شخصیّت. البته من نمیتوانم ادّعا کنم که خودِ آن رژیم برنامه ریزی کرده بود که جوانان مملکت را به ابتذال بکشاند – ممکن است این طور بوده، ممکن هم هست نبوده باشد – اما آنچه مسلّم میتوانم بگویم، این است که آنها برنامه هایی ریخته بودند و به گونه ای مملکت را اداره میکردند که لازمه اش این بود؛ یعنی از مسائل سیاسی دور، از مسائل زندگی دور. شما باور میکنید که من و امثال من، تا سنین مثلاً بیست و چندسالگی، دولتهایی را که برسرِ کار بودند، اصلاً نمیشناختیم که چه کسانی هستند؟! حالا شما در این مملکت کسی را میشناسید که نداند وزیر آموزش و پرورش کیست؟ وزیر اقتصاد و دارایی کیست؟ یا مثلاً رئیس جمهور را کسی نشناسد؟ در اقصی نقاط کشور هم همه اطّلاع دارند. آن زمان، همه قشرها – از جمله جوانان – اصلاً به کل از مسائل سیاسی غافل بودند. بیشترین سرگرمی جوانان، به مسائل روزمرّه بود. بعضی در غم نان، مشغول کار سخت بودند، برای این که یک لقمه نان گیر بیاورند و بخورند، که آن هم البته مقداری از درآمدشان صرف خوردن نمیشد؛ صرف کارهای حاشیه ای میشد. شما اگر این کتابهایی را که در دوره جوانی ما درباره امریکای لاتین و آفریقا نوشته شده است، خوانده باشید – مثل کتابهای فرانتس فانون و کسانی دیگر که آن زمانها کتاب مینوشتند و امروز هم کتابهایشان به اعتبار خودشان باقی است – درمییابید که وضع ما هم همین طور بود. در مورد ایران کسی جرأت نمیکرد بنویسد؛ اما در مورد مثلاً آفریقا یا شیلی یا مکزیک راحت مینوشتند. من با خواندن این کتابها میدیدم که عیناً وضع ما همین گونه است. یعنی آن جوان کارگر هم بعد از آن که کار سخت میکرد و یکشاهی، صَنّار گیر میآورد، نصف این پول صرف عیّاشی و ولگردی و هرزه گری و این طور چیزها میشد. اینها همان چیزی بود که ما در آن کتابها میخواندیم و میدیدیم که در واقعیّت جامعه خودمان هم همین طور است. انصافاً خیلی بد بود. محیط جوانی، محیط خوبی نبود. البته در داخل دل جوانان و محیط جوان، طور دیگری بود؛ چون جوان اساساً اهل نشاط و امید و هیجان و اینهاست. من خودم شخصاً جوانیِ بسیار پُرهیجانی داشتم. هم قبل از شروع انقلاب، به خاطر فعّالیتهای ادبی و هنری و امثال اینها، هیجانی در زندگی من بود و هم بعد که مبارزات در سال 1341 شروع شد، که من در آن سال، بیست و سه سالم بود. طبعاً دیگر ما در قلب هیجانهای اساسی کشور قرار گرفتیم و من در سال چهل و دو، دو مرتبه به زندان افتادم؛ بازداشت، زندان، بازجویی. میدانید که اینها به انسان هیجان میدهد. بعد که انسان بیرون میآمد و خیل عظیم مردمی را که به این ارزشها علاقه مند بودند، و رهبری مثل امام رضوان الله علیه را که به هدایت مردم میپرداخت و کارها و فکرها و راهها را تصحیح میکرد، مشاهده مینمود، هیجانش بیشتر میشد. این بود که زندگی برای امثال من که در این مقوله ها زندگی و فکر میکردند، خیلی پرُهیجان بود؛ اما همه این طور نبودند. البته جوانان طبعاً دور هم که جمع میشوند، چون طبیعتاً دلشان گرم است – یعنی یک نوع حالت سرزندگی و شادی در طینتشان است – از همه چیز لذّت میبرند. جوان از خوراک لذّت می برد، از حرف زدن لذّت می برد، از در آیینه نگاه کردن لذّت می برد، از تفریح لذّت می برد. شما باور نمیکنید که انسان وقتی از سنین جوانی گذشت، آن لذّتی را که شما مثلاً از یک غذای خوشمزه میبرید، دیگر نمی برد و نمیداند چیست! آن وقتها گاهی بزرگترهای ما – کسانی که در سنین حالای من بودند – چیزهایی میگفتند که ما تعجّب میکردیم چطور اینها این گونه فکر میکنند؟ حالا میبینیم نخیر؛ آن بیچاره ها خیلی هم بیراه نمیگفتند. البته من خودم را به کلّی از جوانی منقطع نکرده ام. هنوز هم در خودم چیزی از جوانی احساس میکنم و نمیگذارم که به آن حالت بیفتم. الحمدلله تا به حال نگذاشته ام و بعد از این هم نمیگذارم؛ اما آنها که خودشان را در دست پیری رها کرده بودند، قهراً التذادی که جوان از همه شؤون زندگی خودش دارد، احساس نمیکردند. آن وقت این حالت بود. نمیگویم که فضای غم حاکم بود – این را ادّعا نمیکنم – اما فضای غفلت و بیخبری و بیهویّتی حاکم بود. این هم بود که آن وقت من و امثال من که در زمینه مسائل مبارزه، به طور جدّی و عمیق فکر میکردیم، همّتمان را بر این گذاشتیم که تا آن جایی که میتوانیم، جوانان را از دایره نفوذ فرهنگی رژیم بیرون بکشیم. من خودم مثلاً مسجد میرفتم، درس تفسیر میگفتم، سخنرانیِ بعد از نماز میکردم، گاهی به شهرستانها میرفتم سخنرانی میکردم. نقطه اصلی توجّه من این بود که جوانان را از کمند فرهنگی رژیم بیرون بکشم. خود من آن وقتها این را به تور نامریی تعبیر میکردم. میگفتم یک تور نامریی وجود دارد که همه را به سمتی میکشد! من میخواهم این تور نامریی را تا آن جا که بشود، پاره کنم و هر مقدار که میتوانم، جوانان را از کمند و دام این تور بیرون بکشم. هر کس از آن کمند فکری خارج میشد – که خصوصیّتش هم این بود که اوّلاً به تدیّن و ثانیاً به تفکرات امام گرایش پیدا میکرد – یک نوع مصونیتی مییافت. آن روز این گونه بود. همان نسل هم، بعدها پایه های اصلی انقلاب شدند. الان هم که من در همین زمان به جامعه خودمان نگاه میکنم، خیلی از افراد آن نسل را – چه کسانی که با من مرتبط بودند، چه کسانی که حتّی مرتبط نبودند – میتوانم شناسایی کنم. به هر حال، الان شما زمان بهتری دارید. فضا، فضای بهتری است. البته نمیگویم که برای جوان همه چیز فراهم است و همه چیز آن گونه که باید باشد، هست؛ اما در مقام مقایسه با آن زمان، امروز وضع از آن روز خیلی بهتر است. اگر جوانی بخواهد خوب زندگی کند و هویّت انسانی و شخصیّت خودش را بیابد، به نظر من امروز میتواند. تعریف شما از یک جوان مسلمان و خصوصیّات او چیست؟ چگونه یک جوان میتواند مسیر زندگی را طی کند و به اهدافش برسد؟ البته به راحتی نمیشود طی کرد. این شرطی که شما گذاشتید، کار مرا در پاسخ دادن خیلی مشکل میکند. هیچ راه جدّیِ مهم را واقعاً نمیشود به راحتی طی کرد. بالاخره اگر انسان میخواهد به چیز باارزشی دست پیدا کند، باید مقداری زحمت و تلاش را با خودش همراه کند – این ناگزیر است – منتها ببینید؛ من اساساً در بین این خصوصیّات مهمّی که جوانان دارند، سه خصوصیّت را خیلی بارز میبینم، که اگر آنها مشخّص گردد، و اگر آنها به سمت درستی هدایت شود، به نظر می آید که میشود به این سؤال شما پاسخ داد. آن سه خصوصیّت عبارت است از: انرژی، امید، ابتکار. اینها سه خصوصیت برجسته در جوان است. اگر واقعاً رسانه ها در کمکهای فرهنگی که به ما میکنند – چه گویندگان مذهبی، چه گویندگان مسائل فکری و فرهنگی، چه صدا و سیما و چه مدرسه ها – بتوانند این سه خصوصیت عمده را درست هدایت کنند، من خیال میکنم که خیلی راحت میشود یک جوان راه اسلامی را پیدا کند؛ چون اسلام هم چیزی که از ما میخواهد این است که ما استعدادهای خودمان را به فعلیّت برسانیم. البته در قرآن یک نکته بسیار اساسی هست – بد نیست من این را به شما جوانان عزیز بگویم – و آن توجّه دادن به تقواست. وقتی که افراد میخواهند پیش خودشان تصویری از تقوا درست کنند، به ذهنشان نماز و روزه و عبادت و ذکر و دعا می آید. ممکن است همه اینها در تقوا باشد، اما هیچکدام از آنها معنای تقوا نیست. تقوا، یعنی مراقب خود بودن. تقوا، یعنی یک انسان بداند که چه کار میکند و هر حرکت خودش را با اراده و فکر و تصمیم انتخاب کند؛ مثل انسانی که سوار بر یک اسب رهوار نشسته، دهانه اسب در دستش است و میداند کجا میخواهد برود. تقوا، این است. آدمی که تقوا ندارد، حرکات و تصمیمها و آینده اش در اختیار خودش نیست. به تعبیر خطبه نهج البلاغه(1): کسی است که او را روی اسب سرکشی انداخته اند؛ نه این که او سوار شده است. اگر هم سوار شده، اسب سواری بلد نیست. دهانه در دستش است، اما نمیداند چگونه باید سوار اسب شود. نمیداند کجا خواهد رفت. هرجا که اسب او را کشید، او هم مجبور است برود و قطعاً نجاتی در انتظار او نیست. این اسب هم سرکش است. اگر ما تقوا را با همین معنا در نظر بگیریم، به نظر من راحت میشود راه را طی کرد. البته باز هم نه آن طور که خیلی راحت باشد. به هرحال، میشود، ممکن است و واقعاً عملی است که یک جوان راه اسلامی زندگی کردن را پیدا کند. اگر متدیّن است، ببینید چه کار میکند. این اقدام، این حرف، این رفاقت، این درس و این فعل و درک، آیا درست است یا درست نیست. همین که او فکر میکند درست است یا درست نیست، این همان تقواست. اگر متدیّن نیست، چنانچه همین حالت را داشته باشد، این حالت او را به دین راهنمایی خواهد کرد. قرآن کریم میگوید: هدی للمتقین (2)؛ نمیگوید هدی للمؤمنین . هدی للمتّقین ؛ یعنی اگر یک نفر باشد که دین هم نداشته باشد، اما تقوا داشته باشد – ممکن است کسی دین نداشته باشد، اما به همین معنایی که گفتم، تقوا داشته باشد – او بلاشک از قرآن هدایت خواهد گرفت و مؤمن خواهد شد. اما اگر مؤمن تقوا نداشته باشد، احتمالاً در ایمان هم پایدار نیست. بستگی به شانسش دارد: اگر در فضای خوبی قرار گرفت، در ایمان باقی میماند؛ اگر در فضای خوبی قرار نگرفت، در ایمان باقی نمی ماند. بنابراین، اگر بتوانیم از آن سه خصوصیّت باتقوا کار بکشیم و درست هدایت شود، به نظرم خیلی خوب میشود جوانان در شکلی که اسلام میپسندد، زندگی کنند؛ بخصوص که خوشبختانه امروز کشور ما کشوری اسلامی است. این، امر خیلی مهمّی است. حکومت – یعنی اقتدار ملی – در اختیار اسلام است. کسانی که زمامهای امور در دستشان است، عمیقاً به اسلام معتقدند. مردم هم که ایمان در عمق جانشان جا دارد. لذا زمینه برای مسلمان شدن و مسلمان زیستن خیلی زیاد است. من یک مثال کوتاه هم بزنم و پاسخ سؤال شما را به پایان ببرم. در دوره جنگ که شما متأسّفانه اعتلای آن دوره را درک نکردید – البته جنگ را درک نکردید و این تأسّف ندارد؛ اما آن خصوصیات بی نظیر را شما درک نکردید و آدم افسوس میخورد – جوانان هجده و بیست ساله ای که در سنین شما بودند، از لحاظ لطافت و صفای معنوی، گاهی به حدّ عارفی که چهل سال در راه خدا سلوک کرده بود، میرسیدند! آدم این را در وجود آنها احساس میکرد. کم هم نبودند؛ فراوان بودند. من همان وقتها در مقابل چنین جوانانی که قرار میگرفتم، احساس خضوع حقیقی میکردم؛ نه این که بخواهم تواضع کنم. دیده اید انسان در مقابل بزرگی که قرار میگیرد و کمالات او را که میبیند، ضعف خودش را میفهمد! من همان احساس را در مقابل یک جوان بسیجی و یک جوان رزمنده در خودم میدیدم و مییافتم. آن فضا، چنان فضایی بود که میتوانست یک جوان معمولی را این گونه متحوّل کند. شما میدانید که جوانان در دنیا چگونه اند؛ گروههای رپ و فلان و هزار نوع بلیّه اخلاقی و فکری. جوانان دنیا واقعاً به هزار نوع ابتلائات مبتلا هستند. گروههای رپ و این چیزهایی که حالا هست، زمان ما هم البته بود. زمان ما بیتل های معروف بودند که حالا شنیده ام پیرمرد شده اند. چند وقت پیش دیدم که در یک مجلّه خارجی شرح حالشان را نوشته اند که هر کدام کجا هستند و چه کار میکنند. آن گرفتاریهای روحی، آن عقده های روانی، آنها را به این وادیها میکشاند. حالا کسانی که در کشورهای عقب افتاده و دوردست از آنها تقلید میکنند، نمیفهمند که آن بیچاره ها دچار چه بیماریای هستند! خیال میکنند پیشرفتی است؛ در حالی که این یک انحطاط و سقوط است. در حالی که دنیا گرفتار چنین وضعی بود، جوانان ما آن طور وضعی داشتند. در ایران، جوان، سرشار، مستغنی، سربلند، بااحساس شادی عمیق در قلب خود، احساس انجام وظیفه، احساس روشن بودن هدف – که چه کار میکند و برای که کار میکند – و بحمدالله فائز و برخوردار به اعتلای حقیقی و معنوی بود که خدای متعال به او داده بود. به عنوان یک دختر دانشجو، ما چگونه میتوانیم از زندگانی حضرت زهرا علیهاسلام الگو بگیریم؟ الگوهای خود شما در دوره جوانی چه کسانی بوده اند؟ سؤال خوبی است. اولاً من به شما بگویم که الگو را نباید برای ما معرفی کنند و بگویند که این الگوی شماست. این الگوی قراردادی و تحمیلی، الگوی جالبی نمیشود. الگو را باید خودمان پیدا کنیم؛ یعنی در افق دیدمان نگاه کنیم و ببینیم از این همه چهره ای که در جلوِ چشممان می آید، کدام را بیشتر میپسندیم؛ طبعاً این الگوی ما میشود. من معتقدم که برای جوان مسلمان، بخصوص مسلمانی که با زندگی ائمّه و خاندان پیامبر و مسلمانان صدر اسلام آشنایی داشته باشد، پیدا کردن الگو مشکل نیست و الگو هم کم نیست. حالا خود شما خوشبختانه از حضرت زهرا سلام الله علیها اسم آوردید. من در خصوص وجود مقدّس فاطمه زهرا سلام الله علیها چند جمله بگویم؛ شاید این سررشته ای در زمینه بقیه ائمّه و بزرگان شود و بتوانید فکر کنید. شما خانمی که در دوره پیشرفت علمی و صنعتی و فنآوری و دنیای بزرگ و تمدّن مادّی و این همه پدیده های جدید زندگی میکنید، از الگوی خودتان در مثلاً هزاروچهارصد سال پیش توقّع دارید که در کدام بخش، مشابه وضع کنونی شما را داشته باشد، تا از آن بهره بگیرید. مثلاً فرض کنید میخواهید ببینید چگونه دانشگاه میرفته است؟ یا وقتی که مثلاً در مسائل سیاست جهانی فکر میکرده، چگونه فکر میکرده است؟ اینها که نیست. یک خصوصیات اصلی در شخصیت هر انسانی هست؛ آنها را بایستی مشخّص کنید و الگو را در آنها جستجو نمایید. مثلاً فرض بفرمایید در برخورد با مسائل مربوط به حوادث پیرامونی، انسان چگونه باید برخورد کند؟ حالا حوادث پیرامونی، یک وقت مربوط به دوره ای است که مترو هست و قطار هست و جت هست و رایانه هست؛ یک وقت مربوط به دوره ای است که نه، این چیزها نیست؛ اما حوادث پیرامونی بالاخره چیزی است که انسان را همیشه احاطه میکند. انسان دوگونه میتواند با این قضیه برخورد کند: یکی مسؤولانه، یکی بیتفاوت. مسؤولانه هم انواع و اقسام دارد؛ با چه روحیه ای، با چه نوع نگرشی به آینده. آدم باید این خطوط اصلی را در آن شخصی که فکر میکند الگوی او میتواند باشد، جستجو کند و از آنها پیروی نماید. من این موضوع را یک وقت در سخنرانی هم گفته ام. در این سخنرانیهای ما هم گاهی حرفهای خوبی در گوشه کنار هست؛ منتها غالباً دقّت نمیشود و همین طور ناپدید میگردد! ببینید؛ مثلاً حضرت زهرا سلام الله علیها در سنین شش، هفت سالگی بودند – اختلاف وجود دارد؛ چون در تاریخ ولادت آن حضرت، روایات مختلف است – که قضیه شعب ابی طالب پیش آمد. شعب ابی طالب، دوران بسیار سختی در تاریخ صدر اسلام است؛ یعنی دعوت پیامبر شروع شده بود، دعوت را علنی کرده بود، بتدریج مردم مکه – بخصوص جوانان، بخصوص برده ها – به حضرت میگرویدند و بزرگان طاغوت – مثل همان ابولهب و ابوجهل و دیگران – دیدند که هیچ چاره ای ندارند، جز این که پیامبر و همه مجموعه دوروبرش را از مدینه اخراج کنند؛ همین کار را هم کردند. تعداد زیادی از اینها را که دهها خانوار میشدند و شامل پیامبر و خویشاوندان پیامبر و خود ابی طالب – با این که ابی طالب هم جزو بزرگان بود – و بچه و بزرگ و کوچک میشدند، همه را از مکه بیرون کردند. اینها از مکه بیرون رفتند؛ اما کجا بروند؟ تصادفاً جناب ابی طالب، در گوشه ای از نزدیکی مکه – فرضاً چند کیلومتری مکه – در شکاف کوهی ملکی داشت؛ اسمش شعب ابی طالب بود. شعب، یعنی همین شکاف کوه؛ یک درّه کوچک. ما مشهدیها به چنین جایی بازه میگوییم. اتفاقاً این از آن لغتهای صحیحِ دقیقِ فارسیِ سره هم هست که به لهجه محلی، روستاییها به آن بَزَه میگویند؛ اما همان اصلش بازه است. جناب ابی طالب یک بازه یا یک شعب داشت؛ گفتند به آن جا برویم. حالا شما فکرش را بکنید! در مکه، روزها هوا گرم و شبها بینهایت سرد بود؛ یعنی وضعیتی غیرقابل تحمّل. اینها سه سال در این بیابانها زندگی کردند. چقدر گرسنگی کشیدند، چقدر سختی کشیدند، چقدر محنت بردند، خدا میداند. یکی از دوره های سخت پیامبر، آن جا بود. پیامبر اکرم در این دوران، مسؤولیتش فقط مسؤولیت رهبری به معنای اداره یک جمعیت نبود؛ باید میتوانست از کار خودش پیش اینهایی که دچار محنت شده اند، دفاع کند. میدانید وقتی که اوضاع خوب است، کسانی که دور محور یک رهبری جمع شده اند، همه از اوضاع راضیند؛ میگویند خدا پدرش را بیامرزد، ما را به این وضع خوب آورد. وقتی سختی پیدا میشود، همه دچار تردید میشوند، میگویند ایشان ما را آورد؛ ما که نمیخواستیم به این وضع دچار شویم! البته ایمانهای قوی میایستند؛ اما بالأخره همه سختیها به دوش پیامبر فشار میآورد. در همین اثنا، وقتی که نهایت شدّت روحی برای پیامبر بود، جناب ابی طالب که پشتیبان پیامبر و امید او محسوب میشد، و خدیجه کبری که او هم بزرگترین کمک روحی برای پیامبر به شمار میرفت، در ظرف یک هفته از دنیا رفتند! حادثه خیلی عجیبی است؛ یعنی پیامبر تنهای تنها شد. من نمیدانم شما هیچ وقت رئیس یک مجموعه کاری بوده اید، تا بدانید معنای مسؤولیت یک مجموعه چیست!؟ در چنین شرایطی، انسان واقعاً بیچاره میشود. در این شرایط، نقش فاطمه زهرا سلام الله علیها را ببینید. آدم تاریخ را که نگاه میکند، این گونه موارد را در گوشه کنارها هم باید پیدا کند؛ متأسفانه هیچ فصلی برای این طور چیزها باز نکرده اند. فاطمه زهرا سلام الله علیها مثل یک مادر، مثل یک مشاور، مثل یک پرستار برای پیامبر بوده است. آن جا بوده که گفتند فاطمه امّ ابیها – مادر پدرش – است. این مربوط به آن وقت است؛ یعنی وقتی که یک دختر شش، هفت ساله این گونه بوده است. البته در محیطهای عربی و در محیطهای گرم، دختران زودتر رشد جسمی و روحی میکنند؛ مثلاً به اندازه رشد یک دختر ده، دوازده ساله امروز. این، احساس مسؤولیت است. آیا این نمیتواند برای یک جوان الگو باشد، که نسبت به مسائل پیرامونی خودش زود احساس مسؤولیت و احساس نشاط کند؟ آن سرمایه عظیم نشاطی را که در وجود اوست، خرج کند، برای این که غبار کدورت و غم را از چهره پدری که مثلاً حدود پنجاه سال از سنش میگذرد و تقریباً پیرمردی شده است، پاک کند. آیا این نمیتواند برای یک جوان الگو باشد؟ این خیلی مهمّ است. نمونه بعد، مسأله همسرداری و شوهرداری است. یک وقت انسان فکر میکند که شوهرداری، یعنی انسان در آشپزخانه غذا را بپزد، اتاق را تر و تمیز و پتو را پهن کند و مثل قدیمیها تشکچه بگذارد که آقا از اداره یا از دکان بیاید! شوهرداری که فقط این نیست. شما ببینید شوهرداری فاطمه زهرا سلام الله علیها چگونه بود. در طول ده سالی که پیامبر در مدینه حضور داشت، حدود نُه سالش حضرت زهرا و حضرت امیرالمؤمنین علیهماالسّلام با همدیگر زن و شوهر بودند. در این نُه سال، جنگهای کوچک و بزرگی ذکر کرده اند – حدود شصت جنگ اتّفاق افتاده – که در اغلب آنها هم امیرالمؤمنین علیه السّلام بوده است. حالا شما ببینید، او خانمی است که در خانه نشسته و شوهرش مرتّب در جبهه است و اگر در جبهه نباشد، جبهه لنگ میماند – این قدر جبهه وابسته به اوست – از لحاظ زندگی هم وضع روبه راهی ندارند؛ همان چیزهایی که شنیده ایم: و یطعمون الطّعام علی حبّه مسکیناً و یتیماً و اسیراً انّما نطعمکم لوجه الله (3)؛ یعنی حقیقتاً زندگی فقیرانه محض داشتند؛ در حالی که دختر رهبری هم هست، دختر پیامبر هم هست، یک نوع احساس مسؤولیت هم میکند. ببینید انسان چقدر روحیه قوی میخواهد داشته باشد تا بتواند این شوهر را تجهیز کند؛ دل او را از وسوسه اهل و عیال و گرفتاریهای زندگی خالی کند؛ به او دلگرمی دهد؛ بچه ها را به آن خوبی که او تربیت کرده، تربیت کند. حالا شما بگویید امام حسن و امام حسین علیهما السّلام، امام بودند و طینت امامت داشتند؛ زینب علیهاسلام که امام نبود. فاطمه زهرا سلام الله علیها او را در همین مدت نُه سال تربیت کرده بود. بعد از پیامبر هم که ایشان مدّت زیادی زنده نماند. این طور خانه داری، این طور شوهرداری و این طور کدبانویی کرد و این طور محور زندگی فامیل ماندگار در تاریخ قرار گرفت. آیا اینها نمیتواند برای یک دختر جوان، یک خانم خانه دار یا مُشرف به خانه داری الگو باشد؟ اینها خیلی مهم است. حالا بعد از قضیه وفات پیامبر، آمدنِ به مسجد و آن خطبه عجیب را خواندن، خیلی شگفت انگیز است! اصلاً امثال ما که اهل سخنرانی و حرف زدن ارتجالی هستیم، میفهمیم که چقدر این سخنان عظیم است. یک دختر هجده ساله، بیست ساله و حداکثر بیست وچهار ساله – که البته سنّ دقیق آن حضرت مسلّم نیست؛ چون تاریخ ولادت آن بزرگوار مسلّم نیست و در آن اختلاف است – آن هم با آن مصیبتها و سختیها به مسجد می آید، در مقابل انبوه جمعیت، با حجاب سخنرانی میکند که آن سخنرانی، کلمه به کلمه اش در تاریخ میماند. عربها به حافظه خوش معروف بودند. یک نفر میآمد یک قصیده هشتاد بیتی میخواند، بعد از این که جلسه تمام میشد، ده نفر میگرفتند آن را مینوشتند. این قصایدی که مانده، غالباً این گونه مانده است. اشعار در نوادی – یعنی آن مراکز اجتماعی – خوانده میشد و ضبط میگردید. این خطبه ها و این حدیثها، غالباً این گونه بود. نشستند، نوشتند و حفظ کردند و این خطبه ها تا امروز مانده است. کلماتِ مفت در تاریخ نمی ماند؛ هر حرفی نمی ماند. این قدر حرفها زده شده، آن قدر سخنرانی شده، آن قدر مطلب گفته شده، آن قدر شعر سروده شده؛ اما نمانده است و کسی به آنها اعتنا نمیکند. آن چیزی که تاریخ در دل خودش نگه میدارد و بعد از هزاروچهارصد سال هر انسان که مینگرد، احساس خضوع میکند، این یک عظمت را نشان میدهد. به نظر من، این برای یک دخترِ جوان الگوست. شما راست میگویید؛ تقصیر ما متصدّیان این امور است. البته منظورم امور دولتی نیست؛ منظورم امور معنوی و دینی است که این جوانب را، آن چنان که باید و شاید، درست در مقابل نسل جوان قرار نداده ایم؛ اما شما خودتان هم میتوانید در این زمینه ها کار کنید. همه زندگی ائمّه از این قبیل دارد. زندگی امام جواد علیه السّلام هم الگوست. امام جواد علیه السّلام – امامی با آن همه مقامات، با آن همه عظمت – در بیست وپنج سالگی از دنیا رفت. این نیست که ما بگوییم؛ تاریخ میگوید؛ تاریخی که غیر شیعه آن را نوشته است. آن بزرگوار، در دوران جوانی و خردسالی و نوجوانی، در چشم مأمون و در چشم همه، عظمتی پیدا کرد. اینها چیزهای خیلی مهمّی است؛ اینها میتواند برای ما الگو باشد. البته در زمان خودمان هم الگو داریم. امام الگوست. این جوانان بسیجی ما الگو هستند؛ هم کسانی که شهید شدند، و هم کسانی که امروز زنده اند. البته طبیعت انسان این گونه است که درباره کسانی که رفته اند و شهید شده اند، راحت تر میشود حرف زد. ببینید چه الگوهایی میشود پیدا کرد! ما در جنگ کسانی را دیدیم که از شهر یا از روستای خودشان بیرون آمده بودند؛ در حالی که یک آدم کاملاً معمولی به نظر میرسیدند. اشاره کردم که آن رژیم نمیتوانست استعدادها را رشد دهد، یا به بروز بیاورد. اینها در آن رژیم یک آدم معمولی بودند؛ اما در این نظام، به میدان جنگ – که میدان کار بود – آمدند؛ ناگهان استعدادشان بروز کرد و یک سردار بزرگ شدند، بعد هم به شهادت رسیدند. از این قبیل زیاد داریم. چند سال پیش، شرح حال اینها را در جزوه هایی به نام فرمانده من مینوشتند؛ خاطرات جوانان از فرماندهانشان در جبهه بود. نمیدانم اینها ادامه پیدا کرد یا نه؟ یک داستان کوتاه، یا یک خاطره کوچک را نقل کرده اند، آن خاطره عظمت این شخصیت را به انسان نشان میدهد. اینها میتوانند الگو باشند. البته در شخصیتهای علمی خودمان، در شخصیتهای ورزشی خودمان، در شخصیتهای ادبی خودمان، در شخصیتهای هنری خودمان، میشود الگوهایی پیدا کرد؛ شخصیّتهایی که انصافاً برجستگیهایی دارند. البته انسان هم الگو را با معیارهای خودش انتخاب میکند. من خواهش میکنم هر الگویی که خواستید انتخاب کنید، معیار تقوا را که توضیح دادم، حتماً در نظر داشته باشید. تقوا چیزی نیست که بشود از آن گذشت. برای زندگی دنیوی هم تقوا لازم است؛ برای زندگی اُخروی هم تقوا لازم است. و اما این که چه شخصیتهایی روی من اثر گذاشته اند، باید بگویم شخصیهای زیادی بودند. آن کسی که در دوره جوانی من خیلی روی من اثر گذاشت، در درجه اوّل، مرحوم نوّاب صفوی بود. آن زمانی که ایشان به مشهد آمد، حدوداً پانزده سالم بود. من به شدّت تحت تأثیر شخصیت او قرار گرفتم و بعد هم که از مشهد رفت، به فاصله چند ماه بعد، با وضع خیلی بدی شهیدش کردند. این هم تأثیر او را در ما بیشتر عمیق کرد. بعد هم امام روی من اثر گذاشتند. من قبل از آن که به قم بیایم و قبل از شروع مبارزات، نام امام را شنیده بودم و بدون این که ایشان را دیده باشم، به ایشان علاقه و ارادت داشتم. علّت هم این بود که در حوزه قم، همه جوانان به درس ایشان رغبت داشتند؛ درس جوان پسندی داشتند. من هم که به قم رفتم، تردید نکردم که به درس ایشان بروم. از اوّل در درس ایشان حاضر میشدم و تا آخر که در قم بودم، به یک درس ایشان مستمرّاً میرفتم. ایشان هم روی من خیلی اثر داشتند. البته پدرم در من اثر داشت، مادرم در من خیلی اثر داشت. از جمله شخصیتهایی که عمیقاً روی من اثر گذاشته، مادرم است؛ خانم خیلی مؤثّری بود. با توجّه به علاقه شما به هنر و ادبیات، از شعرای معاصر، آثار کدامیک را بیشتر مطالعه کرده اید و به کدامیک بیشتر علاقه دارید؟ من شعرای معاصر را تقسیم میکنم به شعرایی که غزلسرا بودند، شعرایی که قصیده سرا بودند و شعرایی که نوسرا بودند. هر کدام چند نفری هستند که من به ایشان علاقه داشتم. در غزل، مرحوم امیری فیروزکوهی است که من با ایشان دوست هم بودم و ایشان به من هم خیلی علاقه داشتند و سالها تا بعد از انقلاب، با یکدیگر رفت و آمد داشتیم. در زمان ریاست جمهوری من، ایشان از دنیا رفتند. البته غیر از امیری هم یکی، دو نفر شاعر غزلسرا بودند که شعرهایشان را دوست میداشتم؛ یکی مرحوم رهی معیّری بود که او را از نزدیک ندیده بودم، یکی مرحوم شهریار بود که از شعرش خیلی خوشم میآمد. با ایشان هم آشنا بودم. البته من بعد از انقلاب با ایشان آشنا شدم؛ قبل از انقلاب، هیچ ارتباطی با یکدیگر نداشتیم. در درجه اوّل، قصیده سرا ملکالشّعرای بهار بود که قصیده هایش مرا خیلی به خودش جلب میکرد. مرحوم امیری فیروزکوهی هم یک نوع قصیده سبک خاقانی میگفت که آن هم در نوع خودش قصیده بسیار فخیم و برجسته ای بود؛ از آن هم من خیلی خوشم میآمد. در شعر نو، دو، سه نفر بودند که شعرهایشان را خیلی میپسندیدم. یکی از آنها اخوان بود. ما با اخوان آشنا بودیم و شعرش، شعر بسیار برجسته ای بود. یکی دو نفر دیگر هم هستند که دوست ندارم از آنها اسم بیاورم. کسانی بودند که آن وقت در زمان جوانی ما، جزو اساتید و برجسته های شعر نو بودند و به اعتقاد من اینها از خود نیما یوشیج بهتر شعر نو میگفتند. اگر چه او شروع کننده این راه بود؛ اما به نظر من اینها از او بهتر و پخته تر و برجسته تر شعر میگفتند. البته صفای نیما یوشیج را هیچکدامشان نداشتند؛ نه اخوان داشت، و نه آن یکی، دو نفر دیگری که من از ایشان اسم نیاوردم. نیما یوشیج – برخلاف آن چیزی که میگفتند – مردی متدیّن بود. مرحوم امیری با نیما یوشیج از نزدیک دوست بود. او برای من نقل میکرد و میگفت نیما یوشیج آدم متدیّنی است. او به شعر سنّتی هم علاقه مند بود؛ منتها این سبک را هم میپسندید. البته میدانید که ایشان این سبک را هم از اروپاییها گرفته بود. اصلاً سبک شعر نوِ ما، سبک ابتکاری به معنای حقیقی نیست؛ سبک شعر اروپایی است، با خیلی از خصوصیاتی که آن شعرها دارد. حتّی سبک جمله بندی انگلیسی، در شعر نوِ فارسی ما گرته برداری شده است. در بین شعرایی که الان هستند، چند نفر شاعر خوب داریم. هم شعر غزلی خوب داریم و کسانی که میگویند، انصافاً خوبند؛ هم شعر نو داریم. در میان شعرای انقلاب، بعضیها واقعاً خوب و برجسته اند. به من اجازه بدهید که از شعرای معاصر و زنده اسم نیاورم. امروز ادبیّات مستقیماً با جنبه های سیاسی مخلوط شده است. به همین خاطر، با ادبیات معاصر با بیمهری برخورد میشود و نتیجتاً نویسندگان نسل جوان دچار سرگشتگی شده اند. جنابعالی در این خصوص چه نظری دارید؟ این که میگویید ادبیات با سیاست آمیخته شده، من نمیدانم مقصود چیست. آیا به این معنی است که محتوای سیاسی دارد؟ مثلاً فرض کنید این گونه بگوییم: شاعری است که از لحاظ سیاسی، الان با منطق فعلی ما منفی است؛ اما شاعر برجسته ای است. اگر این، شعرش به دانشگاه بیاید و مورد توجّه قرار گیرد، ممکن است مورد استفاده واقع شود. بنابراین نمیشود از آن استفاده کرد. البته من نمیدانم که در دانشگاهها، با شعر چگونه برخورد میشود. اگر واقعاً ما شاعری داشته باشیم که از لحاظ رتبه شعری، سطحش بالا باشد؛ به طوری که دانشجو بتواند از شعر او حقیقتاً استفاده کند؛ اما طوری است که مثلاً ضدّ انقلاب است، من حرفی ندارم که شعر او به کلاس درس بیاید و مورد توجّه قرار گیرد. اما صادقانه و حقیقتاً من الان این گونه شاعری نمیشناسم که بیبدیل باشد. شما از انفصال شعر کنونی و نثر کنونی با شعر دوره قبل از خود صحبت میکنید. ما در همان دوره ای که آن شاعرِ فرضاً برجسته این شعر را گفته، ممکن است ده نفر شاعر دیگر داشته باشیم که همان برجستگی را، یا بهتر از آن را داشته باشند. حالا آن شاعری که مورد نظر من بوده – که نمیخواستم اسمش را بیاورم و نمیآورم – شعرش در دانشگاه نیاید، اما شعر اخوان بیاید. که فکر نمیکنم از لحاظ نشان دادن رتبه شعر دوره قبل، بالاتر از همه باشد. اخوان با من دوست بود. هم زمان ریاست جمهوری با من یک نوع ارتباط رقیق داشت و هم بعد از ریاست جمهوری – این آخری که از یک سفرِ ظاهراً یکساله به اروپا، برگشته بود – نامه ای به من نوشت و شعری گفت و بعد هم از دنیا رفت. بنابراین، اخوان اشکالی ندارد. واقعاً چه لزومی دارد که ما به سراغ این که کاملاً میتواند مورد استفاده قرار گیرد، نرویم؟ یعنی این طور میخواهم بگویم که الان ضرورتی وجود ندارد؛ اگرچه من هیچ ایرادی نمیبینم که اگر حقیقتاً ما الان شاعر بزرگی داریم، شعرش مورد استفاده دانشجو قرار گیرد و از لحاظ علمی رویش کار شود. من هیچ این را ممنوع نمیدانم؛ لااقل از نظر من ممنوع نیست. این که برنامه ها چگونه است، اطّلاعی ندارم؛ لیکن چنین شاعری به این شکل واقعاً من سراغ ندارم. این را هم شما بدانید که بعضیها اسمشان بزرگ است؛ در حالی که خودشان چندان عظمتی ندارند و شعرشان خیلی دارای اهمیت نیست. اگر پای نقد به میان آید و بدون جنبه های شعاری، سره و ناسره در جزئیات مطرح شود، آن وقت معلوم میشود که بعضی فقط ادّعا دارند! من غالباً از این شعرهای معاصر بی اطّلاع نمیمانم. بعضی از حضراتِ شاعر، شعر میگویند و ادّعا میکنند که ما چنین هستیم، ما چنان هستیم؛ ما در این کشور ریشه شعریم! در حالی که ما میدانیم چنین چیزی نیست. آن زمان که وقتِ گُلِ کارِ آنها بوده، درجه دو بودند؛ بعضیهایشان درجه سه بودند؛ از اینها بهتر در این کشور خیلی بودند. شعر معاصر را باید کار کرد. شما در غزل، بهتر از رهی معیری در زمان خودش، هیچ کس دیگر را پیدا نمیکنید. رهی همان نسل متصّل به امروز است. مرحوم امیری فیروزکوهی هم همین طور. اینها همان شعرای برجسته اند. یا مرحوم غلامرضا قدسی ، یا همین آقای قهرمان که الان در مشهد است و شاعر غزلسرای بسیار خوبی است. یا مثلاً آقای صاحبکار در مشهد که شاعر غیر مشهوری است، ولی غزلهایش خوب و ممتاز است. یا مثلاً در کرمانشاه آقای بهزاد . اینها برجستگان شعر این دوره اند. جوان شاعرِ امروز، شاعر بهتر از اینها واقعاً نمیتواند پیدا کند. ما شعرای برجسته ای داریم که متأسّفانه نسل جوان اینها را نمیشناسد. همه اینها هم مردمان خوبی هستند؛ آدمهایی هستند که در خطّ انقلاب و نظام و اسلامند؛ همین خطّی که امروز ملت ایران دنبالش است. مخالفت و مباینتی وجود ندارد؛ میتوانند از آنها کاملاً استفاده کنند؛ منتها جوانان ما در کار تحقیق و تدقیق و پیگیری، قدری تنبلی میکنند. اگر به جوانان جسارت نشود، باید این گونه بگوییم. در بعضی از کارهایشان، اگر یک خرده دنبال کنند و به طور جدّی بروند، میتوانند سرچشمه های خوبی پیدا کنند. الان در دانشگاه خودمان در تهران هم شعرای برجسته و ممتازی داریم که کمتر به ایشان توجّه میشود. ما در مسائل اجتماعی و سیاسی، بعضاً موضعگیریهایی افراطی و تفریطی مشاهده میکنیم که ضررهایی را هم در پی دارد. رهنمود جنابعالی برای جوانان در این خصوص چیست؟ از اختلاف سلیقه خیلی نباید ترسید. اختلاف سلیقه چیز بدی نیست و اشکالی هم ندارد که حالا که مثلاً دو سلیقه سیاسی وجود دارد، یک جوان به این سلیقه معتقد باشد، دیگری به آن سلیقه. آن چیزی که مضرّ است، اقدام بیفکر و بیمطالعه و تصمیم گیریهای سریع و جوشی شدن و بیمطالعه کار کردن است. من جوانان عزیز را از این حالت بر حذر میدارم. جوانی لزوماً به معنای سرعتِ تصمیم گیری نیست. البته جوانی به معنای بیباکی در اقدام هست؛ به معنای این هست که انسان خیلی دچار پیچ و خمهای کاری که میخواهد انجام گیرد، نشود؛ اما به معنای جوشی شدن، اقدام بیرویّه کردن و اقدام نسنجیده کردن نیست. جوان میتواند نسنجیده کاری کند، میتواند هم سنجیده کاری کند؛ یعنی کاملاً با فکر و با تأمّل کار کند. اگر این خصوصیّت، یعنی خصوصیّت تأمّل و اندیشمندی و مطالعه و حقجویی وجود داشته باشد – که همه اینها خصوصیّاتی است که کاملاً در جوان میتواند باشد؛ بعضیش هم مثل حقجویی، اصلاً جزو خصوصیّات جوانان است – اختلاف سلیقه هیچ مانعی ندارد و موجب گمراهی نخواهد شد؛ حداقل ضررهای عمده پیدا نخواهد شد. حالت نفی غیر – این که انسان در مسائل اجتماعی، موضعی را اتّخاذ کند و بگوید صددرصد این است و جز این نیست – درست نیست؛ این حالت خوبی نیست. البته در بعضی از اصول عقاید، باید همین گونه بود؛ یعنی بایستی با فکر دنبالش رفت و در یک نقطه ثابت و مستحکم ایستاد و قاطع گفت: این است و جز این نیست. در این جا، این است و جز این نیست ، بد نیست؛ خوب است. اما در مسائل اجتماعی، در مسائل سیاسی، در برخوردهای گوناگون اجتماعی، این است و جز این نیست ، درست نیست. به نظر من، انسان بایستی نظرات طرف مقابل را تحمّل کند و در مورد ترتیب اثر بر فکر و نظر خودش، سنجیده کاری را معیار و ملاک کار خویش قرار دهد. اگر این باشد، به نظر من هیچ مشکلی وجود نخواهد داشت. در طول فعّالیتهایی که تاکنون داشته اید، تا چه اندازه به جوانان مسؤولیت داده اید و چه تجربه ای از این کار دارید؟ به نظر شما مسؤولیت جوانان نسبت به اعتلای علمی کشور چیست؟ ضمناً آیا فاصله ما و کشورهای پیشرفته، پُرشدنی است؟ از اوایل انقلاب، در کارهایی که در اختیار من بوده، به جوانان مسؤولیت میدادم؛ هم در نیروهای مسلّح، هم در کارهای دولتی، هم در دوران ریاست جمهوری. تجربه من این است که اگر ما به جوان اعتماد کنیم – آن جوانی که شایسته دانستیم به او مسؤولیت بدهیم و صلاحیتش را داشت؛ نه هر جوانی و هر مسؤولیتی – از غیر جوان، هم بهتر و مسؤولانه تر کار را انجام میدهد؛ هم سریعتر پیش می برد، هم کار را تازه تر و همراه با ابتکار بیشتری به ما تحویل خواهد داد؛ یعنی روند پیشرفت در کار حفظ میشود. برخلاف غیر جوان که ممکن است کار را بالفعل خوب انجام دهد، اما روند پیشرفت در آن متوقّف خواهد شد. غالباً این گونه است. آن زمان که ما در شورای انقلاب بودیم، نسبت به همین موضوع، به ما و دوستان دیگری که در آن شورا بودیم، اعتراض میشد. افراد مسنّی – عمدتاً شصت ساله، هفتاد ساله، هفتادوپنج ساله – هم در آن شورا بودند، که خیلی عقیده به جوانان نداشتند و میگفتند چرا شما به جوانان رو میدهید و اینها را بیخود وارد کارهای عمده میکنید؟! اینها دوست نمیداشتند که به جوانان خیلی میدان داده شود. البته دوست میداشتند که جوانان از آنها اطاعت کنند و دنبالشان راه بروند! میگفتند آنها جوانند، ما پیریم؛ باید دنبال ما بیایند. خیلی حاضر نبودند به جوانان اعتماد کنند؛ ولی ما اعتماد میکردیم و جواب آنها را هم در واقع با تجربه عملیای که میدیدند خوب کار انجام میگیرد و پیشرفت میکند، میدادیم و داده میشد. در بخش دیگری از سؤالتان، به اعتلای علمی کشور اشاره کردید. ببینید؛ دوره جوانی، دوره توانایی است. این توانایی در چه چیزهایی باید به کار برود؟ به اعتقاد من، باید عمدتاً در تحصیل علم، در ایجاد صفای نفس و روحیه تقوا در خود و ایجاد نیروی جسمانی در خود – که ورزش باشد – به کار رود. این سه مورد، عمده است. یعنی اگر در یک جمله کوتاه از من بپرسند که شما از جوان چه میخواهید؟ خواهم گفت: تحصیل، تهذیب و ورزش. من فکر میکنم که جوانان باید این سه خصوصیّت را دنبال کنند. تحصیل، اعم از تحقیق و کارهای علمی هم هست. چون این نیرو در جوانان هست، بایستی در کار تحصیل علم خیلی تلاش کنند. امروزه آن طور که شنیده ام، در دانشگاهها جوانان خیلی گُرده زیر بار کار علمی سخت نمیدهند؛ این چیز خیلی خوبی نیست. چطور ما به جوانی که تحصیل علم نمیکند، دوره دبیرستان را متوقّف گذاشته و به دانشگاه نمیرود، توصیه میکنیم که برو درس بخوان؛ اما به آن دانشجویی که در دانشگاه کار علمی سخت نمیکند، توصیه نکنیم که کار علمی بکن؟ واقعاً بیاید دانشگاه چه کند؟ باید به دانشگاه بیاید که علم پیشرفت کند. به نظرم میرسد که جوانان بایستی در کار تحصیل علم، حقیقتاً از نیروی جوانیشان مایه بگذارند. آن سؤالی که شما مطرح کردید: آیا فاصله ما و کشورهای پیشرفته، پُرشدنی است یا نه؟ من اعتقادم این است که بله؛ کاملاً پُرشدنی است. البته ممکن است از همان راهی که آنها رفته اند، ما نتوانیم برویم پُر کنیم؛ اما راههای میانبُر در دنیا الیماشاءالله وجود دارد. این طبیعت آفرینش را که خدا به وجود آورده، ما درست نشناخته ایم. هزاران راه وجود دارد. یک راه، همان راهی است که این تمدّن صنعتی کنونی دنبالش رفته و پس از هر قدمی، قدم بعدی را به دنبال آورده است. ما چرا ناامید باشیم از این که دریچه جدیدی باز گردد و یک کشف تازه در دنیا بشود؟ یک روز الکتریسته کشف نشده بود؛ یعنی در دنیا وجود داشت، اما آن را نمیشناختند؛ ناگهان شناختند و به دست آمد. بله، نیروی بخار را شناختند. قبل از آن، آتش را نمیشناختند؛ اما بعد شناختند. چرا ما ناامید باشیم از این که میتوان در این دنیا چیز ناشناخته ای را مجدّداً شناخت؛ کمااین که هر روز چیزهای ناشناخته ای شناخته میشود. ما باید در این قسمت کار کنیم و به راهی برسیم که آن راه ما را به پیشرفتهای علمیِ سریع، کاملاً مجهّز کند. علاجش هم فقط به این است که جوانان، بخصوص جوانانی که اهل علم و تحصیل و تحقیق هستند، به کار سخت بپردازند. هر کاری هم بخواهید بکنید، در دوران جوانی میشود کرد؛ یعنی در هر سه زمینه – هم در زمینه علمی، هم در زمینه تهذیب نفس، هم در زمینه ورزش – باید در جوانی کار کنید. البته همه میدانند که در دوره پیری، ورزش این قدر تأثیری که در دوره جوانی دارد، ندارد؛ اما غالباً تهذیب نفس را نمیدانند. خیال میکنند انسان باید بماند، پیر که شد، عبادت و تهذیب نفس کند؛ در حالی که آن وقت تهذیب نفس مشکل و گاهی محال است. در دوره پیری، تهذیب نفس سخت است؛ اما در دوره شما – در دوره جوانی – تهذیب نفس خیلی آسان است. به هرحال، جوانان این سه کار را باید جدّی بگیرند. با توجّه به این که نوگرایی یکی از ویژگیهای انسان به شمار میرود و نوعاً در مسائلی از قبیل آرایش و پوشش خودنمایی میکند، نظر جنابعالی در مورد نحوه برخورد با اینها چیست؟ دستگاههای دولتی چه کارهایی تاکنون انجام داده اند؟ آیا موفّق بوده اند یا نه؟ در پاسخ شما، آن چیزی که حالا میتوانم عرض کنم، این است که اصل گرایش به زیبایی و زیباسازی و زیبادوستی، یک امر فطری است. البته این شاید با مقوله نوگرایی مقداری تفاوت کند. نوگرایی امر عامتری است. این مسأله آرایش و لباس و چیزهایی که شما گفتید، مقوله خاصی است که انسان – بخصوص جوان – از زیبایی و زیباسازی خوشش می آید و دلش میخواهد که خودش هم زیبا باشد. این عیبی هم ندارد؛ یک امر طبیعی و قهری است؛ در اسلام هم منع نشده است. آن چیزی که منع شده، فتنه و فساد است. این زیبایی و زیباسازی، بایستی موجب این نشود که در جامعه انحطاط و فساد به وجود آید؛ یعنی ابتذال اخلاقی نباید به وجود آید. چگونه؟ راههایش مشخّص است. اگر ارتباط بیقید و شرط و بیبندوباری در روابط زن و مرد وجود داشته باشد، این موجب فساد خواهد شد. اگر به صورت افراطی به شکل مُدپرستی درآید، این به فساد خواهد انجامید. اگر این مقوله زیباسازی و رسیدن به سر و وضع و لباس و امثال اینها، مشغله اصلی زندگی شود، انحراف و انحطاط است؛ مثل این که در دوره طاغوت، آن خانمهای اعیان و اشراف، پشت میز آرایش مینشستند. فکر میکنید چند ساعت مینشستند؟ شش ساعت! این واقعیت دارد و ما خبرهای دقیق داشتیم که شش ساعت مینشستند! یک انسان، این مدّت برای آرایش صرفِ وقت کند که میخواهد مثلاً به عروسی برود و موی سرش را، یا صورتش را این طوری درست کند! اگر کار به این شکل درآید، انحراف و انحطاط است؛ اما فینفسه، رسیدن به سر و وضع و لباس، بدون این که در آن خودنمایی و تبرّج باشد، عیبی ندارد. در اسلام، تبرّج ممنوع است. تبرّج، یعنی همان خودنمایی زنان در مقابل مردان، برای جذب و فتنه انگیزی. این، یک نوع فتنه است و خیلی اشکالات دارد. اشکالش فقط این نیست که این دختر جوان، یا این پسر جوان به گناه میافتند – این اوّلیش است؛ شاید بتوانم بگویم کوچکترینش است – دنباله اش به خانواده ها میرسد. اساساً آن گونه رابطه بیقید و شرط و بیقید و بند، برای بنای خانواده سمِ ّ مهلک است؛ چون خانواده با عشق زنده است. اصلاً بنای خانواده با عشق است. اگر این عشق – عشق به زیبایی، عشق به جنس مخالف – در صد جای دیگر تأمین شد، دیگر آن پشتوانه قویای که استحکام خانواده باید داشته باشد، از بین خواهد رفت و خانواده ها متزلزل میشود و به همین وضعی درمی آید که امروز متأسّفانه در کشورهای غربی هست؛ بخصوص در کشورهای اروپای شمالی و امریکا. اخیراً امریکاییان به شدّت دچار این مشکلند. خانواده ها متلاشی میشوند و این مصیبت بزرگی شده است. این مصیبت هم در درجه اوّل، ضررش به خود خانمها برمیگردد. البته مردان هم بسیار سختیها میکشند؛ اما بیشتر به زنان میرسد؛ بعد هم به آن نسلی که متولّد میشود. این نسل بزهکار و تبهکار موجود دنیا و امریکا را میبینید؟ اینها همه اش از آن جا شروع میشود؛ یعنی مقدّمه و کلید شرّی است که دنبالش همین طور پیدرپی شرور می آید! در اسلام، به مسأله زیبایی اهمیت داده شده است. زیاد شنیده ایم که : انّ الله جمیل و یحبّ الجمال (4)؛ خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد. در خصوص رسیدن به سر و وضع، روایات زیادی در کتب حدیثی ما هست. در کتاب نکاح مفصّل بحث میشود که مرد و زن بایستی به خودشان برسند. بعضی خیال میکنند که مثلاً مردان باید موی سرشان را بتراشند؛ نه. در شرع، برای جوانان مستحبّ است که موی سر بگذارند. در روایت هست که الشَعر الحسن من کرامه الله فأکرموه (5)؛ موی زیبا، جزو کرامتهای الهی است؛ آن را گرامی بدارید. یا مثلاً روایت دارد که پیامبر اکرم وقتی میخواستند نزد دوستانشان بروند، به ظرف آب نگاه میکردند و سر و وضع خود را مرتّب میکردند(6). آن زمان که آینه به این شکلی که حالا هست و فراوان هم هست، نبود. جامعه مدینه هم که فقیر بود. پیامبر ظرف آبی داشتند، که وقتی میخواستند نزد دوستانشان بروند، از آن به جای آینه استفاده میکردند. این، نشان دهنده آن است که سر و وضع مرتّب، لباس خوب و گرایش به زیبایی، امر مطلوبی در شرع اسلام است؛ منتها آن چیزی که بد و مضرّ است، آن است که این وسیله ای برای فتنه و فساد و تبرّج شود. همان طور که گفتم، ضررهایش تا خانواده و نسل بعد هم میرسد. اخیراً در یکی از مجلّات امریکایی مطلبی دیدم – روزنامه های خودمان هم آن را منعکس کرده بودند – مبنی بر این که دو بچه ده، دوازده ساله، در مدرسه کمین گرفته بودند و با مسلسل، یک مشت بچه و معلّم را به رگبار بسته بودند! اول هم آژیر خطر کشیده بودند، تا بچه ها جمع شوند؛ بعد همه را به رگبار بسته بودند! ببینید برای یک جامعه، چنین وضعیتی، واقعاً چقدر بد و دردآور است! جنایتی خونسردانه و از روی بیخیالی، به خاطر تربیت بد. اینها همه اش دنباله همان بیبندوباری است. جوان چگونه میتواند حسّ نیاز به هیجان را در خود ارضاء کند و از آن استفاده نماید؟ سؤال خوبی است؛ البته دشوار هم هست؛ یعنی از آن سؤالهای آسان نیست. ببینید؛ هیجان در منطقه خاصی است. چیزهایی هست که هیجان در آن آشکار است. مثلاً ورزش – بخصوص بعضی از ورزشها مثل فوتبال – یک حادثه هیجانی است. طبیعت فوتبال این گونه است و با نوع بازی والیبال و تنیس فرق دارد؛ از جهت این که اصلاً بافت بازی، بافتی است که در آن، مبارزه و هیجان و امثال اینها زیاد است. ورزش به طور کلّی یک امر هیجانی است. کارهای هنری هم هیجان انگیز است؛ اما اینها آن چیزهایی است که هیجانشان آشکار است. هیجان، فقط مخصوص این منطقه ها نیست. اگر جوان بتواند منطقه مورد علاقه خودش را – هرچه که هست – پیدا کند، به راحتی میتواند آن هیجان را در خود ارضاء کند. مثلاً آن هنگامی که من جوان بودم و لباس طلبگی تنم بود، محدودیتهای لباس و محدودیتهای محیط وجود داشت؛ اما درعین حال ما هم هیجان داشتیم و آن هیجان ارضاء هم میشد. چگونه؟ من به شعر علاقه داشتم. ممکن است باور این برای شما خیلی سخت باشد. جلسه شعری بود که چهار، پنج نفر دوستی که به شعر علاقه مند بودند، دو ساعت، سه ساعت مینشستند و راجع به شعر حرف میزدند و شعر میخواندند. این برای کسی که به این مقوله علاقه مند است، روحیه هیجانش را به همان اندازه ارضاء میکند که یک فوتبالیست در میدان فوتبال، یا یک علاقه مند به فوتبال در حین تماشای فوتبال. بنابراین، میدانها محدود نیستند. مثال دیگر، مربوط به همان دانشجوی مهندسی است که شما مثال زدید. شما میگویید او درس میخواند و هیجان ندارد. آدم وقتی اسم درس را میآورد، فکر میکند درس که هیجانی ندارد. درست است که کلاس درس هیجان ندارد؛ اما اگر فرض کنیم یک کارگاه مجهّز در کنار کلاس درس، در دانشگاه یا بیرون دانشگاه باشد – مثل این که الان معمول شده که جوانان در دوره ای از تحصیل مهندسی میروند با کارخانجات ارتباط برقرار میکنند – این جوان احساس میکند که در این کارگاه امکانی وجود دارد که او میتواند ابتکار مورد نظر خودش را و آن فکری که به ذهنش رسیده، در این فضا ابداع و دنبال کند. آیا فکر میکنید که او هیجان کمتری خواهد داشت؟ خیلی هیجان دارد. این که به برادرمان میگفتم کار تحقیقی بکنند؛ کار تحقیقی باید از روی عشق و شوق باشد. آن کار تحقیقی که آدم را مجبور کنند و بگویند تحقیق کن، البته چیز خشکِ بیهیجانی خواهد بود؛ فایده ای هم ندارد. اما در همان رشته ای که شما آن را دوست دارید و به آن علاقه مندید؛ برای آن در کنکور شرکت کرده اید، در دانشگاه درسش را میخوانید و استاد خوبی هم دارید، حالا کارگاه مجهّزی هم در کنار دستتان هست که میتوانید نتیجه آن فکر و نوآوریهایی را که دارید، آن جا ببرید و تحقّق ببخشید؛ این خیلی خوب است. من میخواهم این طوری بگویم که نباید این را به عنوان یک سؤال و یک نگرانی در ذهنمان بیاوریم که هیجان جوانان را چگونه ارضاء کنیم؛ نه. اگر در بخشهای مختلف، میدان زندگی باز باشد، جوان خودش به آن جایی میرود که علاقه دارد هیجان خودش را ارضاء کند. کاری که ما باید به عنوان مسؤولان کشور بکنیم و نیز همه کسانی که میتوانند و به کشور علاقه مندند – اعم از دولت و غیر دولت و بخشهای مخصوص جوانان – این است که میدان برای فعالیت صحیح و سالم جوانان باز شود. حالا مثلاً جوانی به مقوله ادبیّات علاقه مند است، یا جوانی به مقوله اقتصاد علاقه مند است. طبیعتاً اقتصاد آزمایشگاه ندارد؛ اما ناگهان اعلام میشود که فلان اقتصاددان کشور یا خارج از کشور، در فلان جا جلسه درس یا سمینار دارد و میخواهد سخنرانی ایراد کند. این برای جوانی که به این مقوله علاقه دارد، خیلی معنا دارد. بلیط بگیرد، فوراً برود خودش را برساند و از استاد سؤال کند. اینها همه اش هیجان است. یعنی اگر به توفیق الهی، با همین روندی که از اوّل انقلاب هم پیش رفته، میدان کار و فعّالیت در مقابل جوانان گشوده شود، جوانان خواهند توانست آن هیجان جوانی را که جزو برکات جوانی است، ارضاء کنند. البته قبول میکنم که به خاطر گرفتاریهایی که تاکنون وجود داشته، به قدر نوزده سال پیش نرفته است. از این نوزده سال، هشت سالش واقعاً جنگ بوده؛ دو، سه سال اوّلش، ناآگاهی مسؤولان و عدم ورود و عدم تجربه بوده؛ بعد یواش یواش راه افتاده است. شما هنرمند هستید و الحمدلله چهره شما هم آشناست و ما شما را در تلویزیون دیده ایم. عزیزان من! شما هنرمندان خیلی میتوانید به مردم خدمت کنید. مردم از شما میتوانند یاد بگیرند. اگر هنرمند حقیقتاً آن تقوایی را که من گفتم، داشته باشد؛ یعنی وقتی شما این حرکت را انجام میدهید، این بخش را اجرا میکنید، یادتان باشد که یک عدّه جوان، یک عدّه کودک، یک عدّه زن و مرد به شما نگاه میکنند و نگاه خواهند کرد و از این چیزی خواهند آموخت و در صدد باشید که کارتان خوب و متعالی باشد، من خیال میکنم شما خیلی میتوانید خدمت کنید. هنر، زبان رسایی دارد که هیچ زبانی به رسایی آن نیست. نه زبان علم، نه زبان معمولی و نه زبان موعظه، به رسایی زبان هنر نیست. یکی از رازهای موفقیت قرآن، هنری بودن آن است. قرآن خیلی در اوج هنر است؛ فوق العاده است؛ واقعاً آن وقت مردم را مسحور کرد، والّا اگر پیامبر اکرم بدون زبان هنری مینشست با مردم همین طور حرف میزد، البته عدّه ای علاقه مند پیدا میکرد؛ اما آن صاعقه، آن رعد و برق و آن توفان، دیگر به وجود نمیآمد. این هنر است که این کارها را میکند. آثار هنری این گونه است. الان هم که آدم شعر حافظ را میخواند، میبیند چیز عظیمی است؛ تأثیرگذار است. آن وقت این هنرهای نمایشی، از شعر و ادبیّات هم تأثیرشان تندتر است. البته نمیدانم ماندگارتر است یا نه. ممکن است مثلاً آدم بگوید در جاهایی ماندگارتر هم هست یا نیست؛ اما به هرحال اثرش سریعتر و قاطعتر و کوبنده تر است. شما خوب میتوانید اثر بگذارید. من خواهش میکنم، آن کسانی که این فیلمنامه ها و این سناریوها را مینویسند، آن کسانی که بازی میکنند، آن کسانی که کارگردانی میکنند، آن کسانی که فضاسازی میکنند، آن کسانی که طرّاحی لباس میکنند – که یکی از چیزهای بسیار مهم در کارهای هنری که کمتر هم به آن توجّه میشود، طرّاحی لباس است؛ چون این لباسی که شما میپوشید، برای یک عدّه الگو میشود و جاذبه دارد – بدانند که چه کار میکنند؛ فکر عواقبش را بکنند. به هرحال زمینه خیلی خوبی است. ان شاءالله موفّق باشید. چرا در ورزش، سیاستهای کلانی مشاهده نمیشود و از ورزش به عنوان یک ابزار قوی در برابر تهاجم فرهنگی استفاده نمیگردد؟ مطالبی که شما در مورد کمبودهای کار در امر ورزش میگویید، کاملاً درست است. روی ورزش کار نشده است. دو کمبود بزرگ در پرداختن به ورزش وجود دارد: اوّل، برنامه ریزی کلان و تصمیم گیری اساسی در مورد گزینش ورزشی که باید برای آن سرمایه گذاری کرد. بالاخره جامعه ایرانی اقتضایی دارد، استعدادی دارد. کدام ورزشها باید مورد توجّه قرار گیرد؟ و با چه روحیه و پیگیریای؟ در همین خصوص، من یکی، دو سال پیش، با ورزشکاران و مسؤولان ورزش کشور مفصّل صحبت کردم. من عقیده ام بر این است که اگر ما در این بخش سرمایه گذاری کنیم و درست بیندیشیم و تدبیر نماییم، بلاشک در میدانهای ورزشیِ دنیا همان اتّفاقی خواهد افتاد که در جنگ به وسیله بسیجیها و سازمانهای نظامی ما – که از همه تجهیزات مدرن دنیا تقریباً منقطع بودند – اتّفاق افتاد. دیدید که در جنگ چه کردند و چه افتخاری آفریدند! همین الان در ورزشِ والیبال جانبازان و معلولان، همین اتّفاق افتاده است و این برادران مرتّب افتخار میآفرینند. یا مثلاً در کُشتی، خود شما و برادرتان و بعضی از برادران دیگر، واقعاً افتخارات بزرگی را به کشور دادید. ما در همه میادین ورزشی میتوانیم این گونه باشیم. هیچ دلیلی ندارد که ما در فوتبال، یا در والیبال، یا در اسب سواری، یا در بعضی از ورزشهای سنّتی خودمان – مثل چوگان – یا در ورزشهای انفرادی رزمی، یا در شنا، نتوانیم به مصاف ورزشکاران برجسته دنیا برویم. علّت این که این وضعیت نابسامانِ فعلی وجود دارد، آن است که بر روی تربیت و پیشرفت و استفاده از تکنیک، برنامه ریزی نشده است. این یک اشکال است. اشکال دوم – که آن هم به این اشکال کاملاً مرتبط است – کمبود فضای معنوی و فرهنگی در ورزش است. یعنی در محیط ورزش، سعی نشده فضای فرهنگی اسلامی و سالمی حاکم باشد. نه این که ورزشکاران ما آدمهای خوبی نیستند؛ نخیر، آدمهای بسیار خوب و مؤمن و متّقی و پرهیزکار در میانشان هست؛ منتهی فراتر از این باید باشد. محیط ورزشی ما باید محیط عفیفی باشد. عفّت، معنای خیلی عجیب و وسیعی دارد. سلامت نفس یک انسان، در هرجایی خودش را نشان میدهد. محیط ورزش، باید محیط عفیف باشد. در آن بایستی هرزگی، شلختگی و هر چیز غیر عفیفانه مشاهده نشود. ما باید این فضا را در محیط ورزشمان به وجود آوریم و اگر این باشد، در دنیا خواهد درخشید و ورزش ما ستاره خواهد شد. شما ببیند، الان همین فیلمهای ما که به جشنواره های جهانی میرود، آن نقطه ای که این فیلمها برای داوران و تماشاچیان بیشتر جذاب است، عفّتی است که در فیلمهای فارسی فعلاً هست. حالا بعضی از کارگردانان و فیلمسازان به طور طبیعی دنبال آنند، بعضی هم عفت به آنها تحمیل میشود، ناچارند که زن و مرد و روابط خانوادگی را آن طوری که فعلاً فضای جمهوری اسلامی میپسندد، پدید آورند؛ همین است که در دنیا گُل میکند. برخلاف تصور خیلیها، دنیا از این بیبندوباری و ولنگاری و هرزه گری خوشش نمی آید؛ خسته شده است. این حالت عفّت و نجابت و سلامت و حیا و این چیزی که طبیعیِ ایرانیها هم هست، اسلام هم همین را توصیه کرده است. این را ما هم باید در محیط ورزش و در محیطهای دیگر حاکم کنیم. این، فضای معنوی – فرهنگی ورزش خواهد شد؛ همان چیزی خواهد شد که شما میگویید برای رفتن به مصاف تهاجم فرهنگی، بایستی متمسّک به فرهنگ خودی شویم و کاملاً درست است. بنابراین، اگر در عالم ورزش، مسؤولان ورزش به این دو کار بپردازند – یعنی از یک طرف، رسیدن علمی، برنامه ریزی دقیق برای ورزش از همه جهت؛ گزینش، تکنیک، کار، تربیت، تمرین و از طرف دیگر، رسیدن به فضای فرهنگی ورزش – من خیال میکنم که محیط ورزشی ما پیش خواهد رفت و خیلی هم خوب خواهد شد. البته من خواهش میکنم که جوانان ما منتظر آن روز نمانند و نگویند وقتی ورزش آن طوری شد، بعد ما میرویم ورزش میکنیم؛ نه. جوانان بیاستثناء ورزش کنند. حالا وقتی میگوییم جوانان، معنایش این نیست که غیر جوانان نباید ورزش کنند؛ نخیر، غیر جوانان هم باید ورزش کنند. البته ورزش برای جوان دستاوردهای زیادی دارد که من چون اینها را مکرّر گفته ام، دیگر نمیخواهم تکرار کنم. برای پیران هم ورزش واجب است؛ برای کسانی که از سنین جوانی – از چهل سالگی و پنجاه سالگی – عبور کرده اند، ورزش واجب است و باید ورزش کنند. چرا مرکز مشخّصی برای سیاستگذاری در امور جوانان وجود ندارد؟ چرا بخشهای مختلف، در مسائل جوانان – مثل ازدواج – با هم هماهنگ نیستند؟ البته این تا حدودی انجام شده است؛ یعنی همین شورای عالی جوانان که تشکیل شد، قدم اوّل در این راه بود و من امیدوارم که این قدم اوّل، ما را به قدمهای بعدی هم برساند. البته بیشک بعضی از دستگاهها هم مثل آموزش و پرورش، مثل آموزش عالی یا پزشکی، به مسائل جوانان مرتبطند؛ لیکن آن مرکز ستادی که میتواند به شکل همه سونگر و جامع به مسائل جوانان نگاه کند، پایه اصلیش همین شورای عالی جوانان است که به نظر من برادران تا به حال، در آن حدّی که به عهده آنهاست، خوب هم کار کرده اند. آنها باید کار ستادی بکنند؛ کار اجراییش را باید دستگاهها انجام دهند. این منشور جوانان ی که آقایان در سال گذشته تهیه کردند و پیش من آوردند، چیز بسیار خوب و جامع و مفیدی بود و میتواند پایه عملی منطقی خوبی باشد برای این که دستگاههای جمهوری اسلامی بر اساس آن کار کنند. البته مسأله ازدواج که شما گفتید، دولت یا همین شورای عالی جوانان میتوانند فکرهایی درباره آن بکنند؛ لیکن مسأله ازدواج، یک مسأله کاملاً فردی و شخصی است. خانواده ها باید فکر کنند؛ دستگاههای دولتی و عام، باید توصیه های عمومی بکنند. من خودم توصیه ام این است که ازدواج را آسان بگیرند؛ مهریه ها زیاد نشود؛ جهیزیه ها سنگین نشود؛ در مراسم مهمانیها، خیلی ریخت و پاش نشود و اسراف آمیز نباشد. باید روی این کار شود. چقدر خوب است که از لحاظ فرهنگی و هنری تبلیغ شود، تا مردم اینها را فرا گیرند. اگر این را فرا گرفتند، من فکر میکنم که ازدواج آسان خواهد شد. سنین ازدواج هم، نه به آن شوری شور باید باشد که بعضیها فکر کردند باید در سنین کاملاً جوانیِ زودرس باشد – نه این که من آن را نفی کنم؛ ایرادی ندارد. اگر کسی خواست در آن سنینِ خیلی زود هم ازدواج کند، هیچ اشکالی ندارد؛ اما حالا لزومی ندارد که ما اصرارمان را روی آن ببریم – نه هم به آن بینمکی که غربیها انجام میدهند و در سن سی، چهل سالگی ازدواج میکنند. البته به نظر من، از بس خودخواهیهایی حاکم هست، اگر مرد سی، چهل، پنجاه سالش باشد، ایرادی نمیبیند که با دختر جوانی ازدواج کند؛ یعنی آن سنین بالا متعلّق به مردان است. باز او هم دنبال یک زن جوانتر از خودش با فاصله های سنّی زیاد میگردد؛ که اینها البته در آن جاها هست و همینها هم موجب میشود که ازدواجها بیپایه باشد؛ لذا آدمِ تنها در کشورهای غربی خیلی است؛ انسانهایی که همه عمرشان را تنها زندگی میکنند؛ چیزی که در ایران و سایر کشورهای اسلامی خوشبختانه خیلی کم است. علی ایّ حال، بایستی قدری ازدواج را آسان بگیرند و دنبال تشریفات نباشند، تا راحت بتوانند جوانان را به مرحله ازدواج نزدیک کنند. باید در خانواده ها و در خودِ جوانان و در خودِ دختران و پسران، همّت به وجود آید. امتناع از ازدواج نباید باشد. البته اگر دولت بتواند تسهیلاتی هم فراهم کند، خیلی خوب است. من همیشه دنبال این بوده ام و به مسؤولان هم همیشه برای مسکن و وام و سایر نیازهای زندگی جوانان سفارش کرده ام. ما اینها را مفروض میگیریم؛ اما میخواهم بگویم که مسؤولیت این کار در درجه اوّل، مسؤولیت خانوادگی و شخصی است. به نظر شما چه راههایی برای حفظ ارزشها و انتقال فضای معنوی زمان جنگ به جوانان امروز وجود دارد؟ همین حرفهایی که شما زدید، همه اش درست است. من هم به همین مطالبی که جنابعالی گفتید، اعتقاد دارم و به وجود امثال شما افتخار میکنم. بحث اشخاص نیست؛ بحث آن روحیه هاست، بحث آن نیّتهاست، بحث آن حیات مجدّدی است که این انقلاب و این آزمایشهای دشوار به کشور ما داد. در قضیه فتح بستان در سال 1360، امام رضوان الله علیه پیامی دادند، که در آن پیام، تعبیر فتح الفتوح بود. بعضی خیال کردند که فتح الفتوح ، جنگ بستان است؛ اما امام آن را نمیگفت؛ امام میفرمود: – به این مضمون – فتح الفتوح ، فتح یا ساختن این جانهای آگاه و بیدار است. واقعاً بزرگترین فتح جمهوری اسلامی این بود که توانست این جوانان را به این مرحله از عظمت و اعتلای روحی برساند که بتوانند احساس خودباوری کنند و بایستند و در مقابل تهاجم عظیم یکپارچه دنیا، از کشور و از موجودیتشان و از اسلام دفاع کنند؛ که مظهرش جنگ تحمیلی بود و تا الان هم ادامه دارد. الان هم ما در مقابل تهاجم دنیا قرار داریم. من بعضی از این مطبوعات و روزنامه ها و آدمهای نو به میدان رسیده بیخبر از همه جا – حمل بر صحّتش، بیخبر است؛ والّا مغرض – را میبینم. اینها خیال میکنند این هنری است که ما کشور را به حالت ابتذال قبل از انقلاب بکشانیم. در این جهت سعی میکنند. چقدر غفلت است! چقدر تأسّف آور است! جوانان ما در دوره جوانی توانستند خود را از آن تخدیری که فضای کشور شده بود، خلاص کنند؛ حرکتی کنند و ایران را نجات دهند. ایران رفته بود؛ ما گم شده بودیم؛ ما زیر دست و پاها له شده بودیم. سیل گنداب فرهنگ غربی – که مقدّمه سلطه اقتصادی و سیاسی و استعمار به معنای حقیقی کلمه بود – در واقع ما را از بین برده بود. وسط زمین و هوا، دست قدرتمند انقلاب و اسلام، به وسیله همین جوانان، کشور را نجات داد. عدّه ای میخواهند این دوره افتخار آمیز به فراموشی سپرده شود و مردم به همان حال تخدیر قبلی برگردند. این حالت را چه کسی میخواهد؟ دشمنانِ این کشور و این ملت میخواهند. به نظرم این را شاید در یک سخنرانی هم گفته باشم. همین اخیراً – قبل از عید – در یکی از مجلّات امریکایی، سرمقاله ای به وسیله یک نویسنده معروف امریکایی نوشته شده بود که خلاصه اش این بود که برای مقابله با کشورهایی مثل ایران – که او البته تعبیر زشتی میکند؛ مثلاً یاغی – ما نمیتوانیم از راههای نظامی و اقتصادی عمل کنیم؛ اینها راههای تجربه شده و شکست خورده است؛ از راههای فرهنگی باید وارد شویم. تصریح هم میکند. میگوید چگونه باید وارد شویم؟ در وسط همان صفحه، عکس کاملاً عریان یک زن را کشیده و گفته از این طریق! گفته اینها را بایستی ترویج کنیم، تا بتوانیم بر آنها فائق آییم. راست هم میگوید؛ راه این است! متأسّفانه عدّه ای نمیفهمند در کشور چه کار میکنند! البته به حول و قوّه الهی نمیگذاریم و نخواهند توانست. ما اجازه نمیدهیم این خیانت را به این کشور و این انقلاب انجام دهند و به پایان ببرند. اما این هوسها در سرشان هست؛ میخواهند مردم را به آن روز بدبختی و سیه روزی این کشور برگردانند. به نظر من، جوانان ما امروز هم خدایی و مؤمن و باصفایند. شما ببینید دانشگاههای ما چگونه است؛ ببینید کارگاههای ما چگونه است؛ ببینید فضای کشور چگونه است! شما ببینید در روز راهپیمایی بیست ودوم بهمن یا روز قدس، اکثریت این جمعیتی که مثل سیل به خیابانها میآیند، چه کسانی هستند؛ همین جوانانند. همان روح الهی، همان انگیزه و صاعقه الهی، هنوز هم در کشور وجود دارد و باز هم کارساز است. همین روحیه، باز هم کشور را به ساحل نجات خواهد رسانید. همین الان بلاشک ما گرفتاریها و مشکلاتی در زمینه اقتصادی و غیره داریم. اینها یک روز تمام خواهد شد؛ اما آن عامل تمام شدن این گرفتاریها، جز همین روحیه معنوی و تمسّک به اسلام و انقلاب، چیز دیگری نخواهد بود. باز هم همین دختر و پسرِ جوانند که کشور را نجات خواهند داد. من بارها گفته ام که نسل جوان، گره گشای دوره های سخت و محنتهای بزرگ است و وقتی وارد میدان میشود – که الحمدلله امروز هم در میدان است – گره های ریز و سخت گشوده خواهد شد. جوانان ما، مؤمن و متدیّن و علاقه مند به کشورشان و علاقه مند به اسلامند و با سلطه امریکا و با سلطه بیگانه مخالفند. همین کارساز خواهد بود. این توطئه هایی هم که میکنند و ترفندهایی هم که میشود، اثری ان شاءالله نخواهد بخشید. ان شاءالله که خداوند هم کمک خواهد کرد. حضرت بقیهالله ارواحنافداه هم ان شاءالله پشتیبان این راه و این کار و این جوانان خواهد بود. در خاتمه، نکته ای را هم یادآور میشوم: این کارهایی که جوانان میکنند، کوچک نیست. همین درس خواندنی که من میگویم، همین کار تحقیق، همین کار هنری، همین کار ورزشی، اینها کارهای کوچک نیست. من خواهش میکنم کسی که این کارها را انجام میدهد، تصوّر نکند که کارش کوچک است؛ نه. همین کار در مجموعه کلان کشور، به یک عنصر تعیین کننده تبدیل میشود. فرضاً هنرمندی به تنهایی تصمیم میگیرد که یک کار هنری برجسته ارائه دهد. او نمیتواند بگوید که من یک کار فردی انجام میدهم؛ خودم تنها هستم و این کار کوچکی است؛ نه. شما کارتان را که خوب انجام دادید، اگر صد نفر دیگر مثل شما فکر کنند، همان اعتلای عظیم و همان کار بزرگ اتّفاق خواهد افتاد. عین همین مسأله، در باب ورزش است؛ عین همین مسأله، در باب درس خواندن و در باب تحقیق است؛ عین همین مسأله، در باب کارهای خاص جوانان است. این، درست مثل روز راهپیمایی است. اگر همه بگویند که حالا من یک نفر چه تأثیری دارم، این سیل عظیم میلیونی در روز بیست ودوم بهمن یا در نماز جمعه راه نمیافتد؛ اما هر کس احساس میکند که تکلیف خودش را انجام میدهد. من میخواهم تأکید و تکرار کنم که کار تک تک این جوانان – هر جا و در هر زمینه ای که کار میکنند؛ در زمینه قرآن، در زمینه معلومات، در زمینه معارف، در حوزه، در دانشگاه و در کتاب نویسی – کاری مهم است؛ همان کاری است که ان شاءالله کشور را به اعتلاء خواهد رساند. ان شاءالله موفق باشید 1) نهج البلاغه، خطبه 162) بقره: 23) انسان: 8 و 94) بحارالانوار، ج 10، ص 925) بحارالانوار، ج 76، ص 836) بحارالانوار، ج 79، ص 307 دانلود دانلود فیلم – قسمت دوم ...
نواختن نت ها روی گام امید
که آن ها در راهش تلاش می کنند. معتمدی می گوید: توجه داشته باشید که در دوره قاجار همین نوع موسیقی، موسیقی پاپ ما هم بوده. آهنگ های پاپ نوعی از همین موسیقی بوده اند ولی با شعرها و ملودی هایی کوچه بازاری و فخامت کم تر که توسط مطربان دوره گرد خوانده می شده و موسیقی مطربی یا کوچه بازاری نامیده می شدند. ** فرهنگی که اصیل است فرهنگ ما برگرفته از علم و دانش و هنری است که در هر ...
زمان کشف بازیگران نسل جدید فرارسیده/تبلور تهران در هملت شکسپیر
بخواهم کمی عقب تر بروم باید اشاره کنم به جشنواره تئاتر تجربی ایتالیا به رهبری یوجینو باربا که سال 2015 در ایتالیا اتفاق افتاد. ایشان پیشنهاد کرد ما با رویکرد فرهنگ های خودمان نگاهی به آثار شکسپیر داشته باشیم. ما هشت کارگردان از کشورهای مختلف بودیم و من با این نگاه آمدم که چطور تهران، شهری که من در آن به دنیا آمده و بزرگ شده ام می تواند در اثری از شکسپیر متبلور شود؟ خب، رابطه عاشقانه ای که در شهر من بین ...
چرا علی نصیریان دعوت شهاب حسینی را برای بازی در تئاتر پذیرفت؟
تئاتر صورت نمی گیرد. اصلا آنچه از تئاتر گفته می شود بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد و همه چیز براساس تبلیغات جلو می رود نه واقعیات، در حالی که واقعیات چیز دیگری است و حرف ها، تبلیغات یک چیز دیگر. او درباره وضع تئاتر در مقایسه با زمانی که خودش حضور پررنگ تری در این عرصه داشت، گفت: اصولا هنر در سال های گذشته پیشرفت خود را داشته است. هنر و فرهنگ یک مملکت و ملت که بر مردم آن خیلی تأکید دارم، جریان ...
دلیل پخش با تاخیر بازی پرسپولیس مشخص شد / پخش برنامه تبلیغاتی!
پرسپولیس نیوز : دیدار فردا شب پرسپولیس و الوحده امارات از هفته پایانی لیگ قهرمانان آسیا فردا شب از دقیقه 15 مسابقه پخش خواهد شد. مهدی هاشمی تهیه کننده برنامه فوتبال برتر در مورد دلایل تأخیر پخش دیدار پرسپولیس با الوحده، اظهار داشت: به دلیل پخش برنامه ضبطی نامزد ریاست جمهوری، آقای اسحاق جهانگیری از شبکه سوم سیما که به برنامه پاسخ به سؤالات جوانان اختصاص دارد و همپوشانی دقایق پایانی این ...
برای جوانان اغلب بدنبال این هستند که کدام کاندیدا سبک زندگی آنها را به رسمیت می شناسد
برهه های خاصی خود را در اشکال اصلاح طلبانه یا رادیکال هم نشان دهد. مثلاً سیاست سبک زندگی می تواند در رفتار رأی دهی و شرکت جوانان در انتخابات نیز اثرگذار باشد. افراد به کاندیدایی رأی می دهند که احساس کنند به نفع شان است. درجه نزدیکی شعارهای انتخاباتی کاندیداها به مطالبات جوانان می تواند به پیروزی یا شکست آن کاندیدا منتهی شود. دکتر شهابی از سلطه الگوی سبک زندگی در مطالبات جوانان امروز سخن گفتند ...
کتاب از ریشه دارترین ابزارهای انتقال پیام و اثرگذارترین رسانه است
توسط کانون منتشر گردیده که در حجمی اندک و با محتوای غنی و طراحی ویژه و عناوین جذاب به پرسش های جوانان در زمینه های مختلف پاسخ می دهد. برخی از عناوین مشق آزاد عبارتند از: رویای زن آزاد، آقای بوف کور، فرهنگ امتحان سواری، قاتلی که سوسیالیست ها را دوست داشت، واقعیت واقعی، نقطه امگا، حوا بنده من، برادرهای تازه وارد (نئومارکسیسم)، جُبرانِ جَبران و... وی در پایان افزود: پنج عنوان جدید از مشق ...
ناگفته مریم کاویانی درباره ازدواج و پسر 20 ساله اش!
درباره من دارند. مریم کاویانی در ادامه به توضیح ماجرای بازیگر شدن خود پرداخت و بازیگری را یک معجزه مالی برای خودش در زمانی که هنوز پرستار بود دانست. و همچنین افزود: مردم با نقش های جدی که بازی کرده ام، ارتباط خوبی برقرار کردند؛ ولی خودم به شدت کار طنز را دوست دارم و خیلی دلتنگ کار در ژانر طنز هستم. مهران مدیری در ادامه همان سوال را که از همه میمهمانانش می پرسد, از او نیز ...
کنسرت رضایزدانی با بلیت 300 هزار تومانی!
اطلاعات روز# در هفته منتهی به دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری 36 خواننده در 14 شهر 69 اجرا خواهند داشت و در این میان رضا یزدانی در خانه همایشِ تهران با قیمت بلیتی بین 150 تا 300 هزار تومان سقف قیمت را شکسته است. اگر ساکن تهران، کیش، قزوین، اهواز، یزد، اصفهان، کرج، شیراز، بیرجند، بابلسر، نور، اصفهان، رشت و قیر و کارزین هستید و از دوشنبه این هفته هجدهم اردیبهشت تا دوشنبه هفته بعد 25 ...
ستاره های آسمان جوانی در سال 95 چه کسانی بودند؟
افراد دیگر به شخص، با توجه به سن و جنسیت آن ها ، کاربر را مطلع می کند و واکنش نشان می دهد. محسن رحمانی 33 ساله . برنده جایزه بین المللی فیزیک رحمانی، یکی دیگر از دانشمندان جوان ایرانی است که در سال 95 برنده جایزه سالانه اتحادیه بین المللی فیزیک محض و کاربردی شد. محسن به دلیل تحقیقات خود در حوزه تعاملات نور، موفق به دریافت این جایزه شده است. هنرمندان جوان؛ افتخار ایران ...
تولد ماه تقدیر از هنر است / استاد نامی از سرمایه های کشور هستند
هنرمندان خارجی هم حتما باید انجام شود. هر چند وقت یک بار یکی از هنرمندان بین المللی به دعوت سازمان فرهنگی هنری به ایران می آید. آقای گونتر اوکر به عنوان یکی از 100 هنرمند برتر جهان عاشق حافظ می شود، بعد فارسی می خواند تا حافظ بخواند و آثار نقاشی ای خلق می کند با عنوان کرنش به حافظ که به مدت یک ماه در موزه امام علی (ع) به نمایش گذاشته شد. غلامحسین نامی، هنرمند برجسته تجسمی و برادر بزرگ تر ...
"علی نصیریان" بازیگر نمایش شهاب حسینی شد
حضور پررنگ تری در این عرصه داشت، گفت: اصولا هنر در سال های گذشته پیشرفت خود را داشته است. هنر و فرهنگ یک مملکت و ملت که بر مردم آن خیلی تأکید دارم، جریان خلاقه خود را دارند؛ مثل آبی که به هر ترتیبی بالاخره نفوذ و راه خود را پیدا می کند بنابراین هنر چیزی نیست که بماند و سرانجام به هرشکل خود را ارائه می کند. نصیریان با اشاره به افزایش جمعیت ایران و تقریبا سه برابر شدن آن نسبت به زمان ...
سازوکار جشنواره فجر دورهمی و خاله بازی است/مدیر مولوی جرأت داشته باشد و بگوید ما این کار را نمی خواهیم
به گزارش راهنمای سفر من به نقل از خبرنگار فرهنگی ، نمایش تو با کدام باد می روی عنوان نمایشی است که با موضوع مهاجرت، موضوع مورد علاقه این روزهای هنرمندان، در تئاتر مستقل تهران روی صحنه رفته است. کمال هاشمی براساس متنی از جمال هاشمی، اجرایی روی صحنه برده است که شباهتی با یک تئاتر کلاسیک ندارد. تو با کدام باد می روی نگاهی انتزاعی و کاملاً ذهنی به مقوله مهاجرت است. پس فرصت را مغتنم شمرده تا با او ...
بازیگرانی با سودای خوانندگی/ ماندگار شدن یا نشدن؛ مساله این است
. محمدرضا فروتن؛ رویای موسیقی قبل از ورود به سینما محمدرضا فروتن هم از جمله بازیگران مطرح سینمای کشورمان است که به گفته خود رویای حضور در موسیقی قبل از سینما برایش اهمیت داشته است. او از جمله هنرمندانی است که از مدت ها پیش با خوانندگی در فیلم سینمایی شب یلدا کیومرث پوراحمد و خوانش تیتراژ فیلم سینمایی متروپل مسعود کیمیایی علاقه خود به خوانندگی را به مخاطبانش نشان داد. ...
دریاب جوانی را!
. جوانی فرصتِ یگانه ای است که باید در فصلش، قدرش را دانست. با من از سایه نگو، خورشید فردا مال ماست ... بیشتر تعریف های رسمی و غیررسمی دنیا، جوانی را بین 18 تا 30 سالگی می دانند. گروهِ هدف همه رسانه ها ، برنامه ها و نظرسنجی ها؛ مخاطب همه میتینگ ها و سخنرانی ها و البته امید و سرمایه کشور، جوانان هستند. همه بزرگ ترها، همواره تاکید دارند جوانی، گُل عمر آدم است و باید از لحظه لحظه ...
میزگرد ایرنا /نمایندگان چهار نامزد ریاست جمهوری از برنامه هایشان می گویند
دستاوردهای بین المللی داشته باشد . وی عنوان کرد : فرهنگ یک پروسه است و قائل به زمان نیست و مردم آن را پیش می برند و در این میان هر جا دولت ها مستقیم بدان ورود کرده و اداره آن را دست گرفته اند، شکست خورده است در حالی که شاهدیم فرهنگ عاشورا قرن ها و قرن هاست استوار مانده زیرا مردمی است و هیچگاه نیز حذف نمی شود. وی تصریح کرد: در این میان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باید به عنوان یک مجموعه مدیریتی ...
چالش های روحانی در مناظره دوم/ چرا معدنچی ها با اعتراض های توفانی به استقبال رئیس جمهور رفتند؟
نیست که مشاوران برای شما بنویسند و جلوی دوربین آن را بازی کنید، این امید با عمل به دست می آمد، همان چیزی که برای انجامش 4 سال از دست رفت. چالش های دولت مستقر در مناظره دوم محمدجواد اخوان در جوان نوشت: مناظره دوم انتخاباتی میان نامزدهای ریاست جمهوری دوازدهم در حالی برگزار شد که ارزیابی ها نشانگر آن است که این مناظره در انتخاب نهایی مردم، تأثیری تعیین کننده داشته است ...
نویسندگان دفاع مقدس با خاطره نویسی ورزیده نمی شوند
فرهنگی کشور در حوزه ادبیات دفاع مقدس می پردازد که در ادامه می خوانید. برای شروع وضعیت امروز ادبیات دفاع مقدس را با توجه به انتشار کتاب های مختلف در چند سال اخیر چطور ارزیابی می کنید؟ برای بررسی سیر ادبیات دفاع مقدس باید بگویم که در یک برهه از زمان خیلی زیاد به این حوزه پرداخته شد. ناشران و نهادهای فرهنگی که متولی کار بودند توجه زیادی به این بخش نشان دادند. جشنواره های زیادی برگزار ...
تصویرگری آثار تحریم های ظالمانه در نمایشگاه جنگ خاموش
. مجموعه ی حاضر، سعی دارد نه تنها زندگی این بیماران و دردها و رنج های نهانشان را به تصویر بکشد، بلکه معضلات اجتماعی که تنها یکی از جنگ های خاموش جامعه ی ما در ده سال گذشته است. در این گزارش برای ارزیابی بهتر از موضوع از اظهار نظر مردم نیز در این خصوص بهره می بریم تا به نوعی ارزیابی بهتری از این نمایشگاه داشته باشیم. سیدکاظم جلالی دوست، 40 ساله و کارمند در پاسخ به این سوال که ...
ملیکا متولی:دوست دارم لژیونر بشوم
به گزارش بلاغ به نقل از مازند اسپرت (مازند ورزش)، به واسطه روز جوان بار دیگر به این موضوع حیاتی نگاه کنیم که به عنوان جوان ترین جامعه جهان چقدر فرصت و امکان جوانی کردن در شهر و روستا پدید آورده ایم. چقدر راه و هدف برای رفتن و رسیدن و چقدر انگیزه و امکان برای ماندن و جوانی کردن به وجود آورده ایم . به بهانه روز جوان، خبرنگاران ما جوانان افتخار آفرینی را پای گفتگوی صمیمی خودشان آوردند و ...
آباجان ؛ روایتی سانتی مانتال از دهه شصت
ساز به نوع برخورد بومی با هوو در دهه های اخیر و پذیرش آن توسط زنان به عنوان یک حقیقت تلخ بوده. آباجان اما در پذیرش شهادت پسرش واکنش های متناسبی با کاراکترش دارد. مرد زندگی اش را به نوعی با آمدن هوویی جوان تر از خودش سال ها پیش از دست داده. مرد حالا در بستر بیماری است و زمین گیر شده. از دختران و شوهرهایشان چندان رضایت ندارد و تنها دل خوشی اش در زندگی پسرش خلیل است که به جبهه رفته و دامادش کاظم به ...
اقدامات دیپلماسی عمومی آمریکا
متحده با مخاطب قرار دادن افکار عمومی مردم ایران و ارتباط مستقیم با مخاطب عام درنظر دارد تا زمینه اعمال و اجرای سیاست های مطلوب را در چارچوب حاکمیت جمهوری اسلامی ایران فراهم سازد. آمریکا در رابطه با جمهوری اسلامی ایران از همه ی امکانات موجود در عرصه دیپلماسی عمومی بهره می برد و از آن جمله می توان به فضای سایبری اشاره داشت. در رابطه با دیپلماسی عمومی ایالات متحده به طور عام مطالعات و پژوهش ...
شغل هیجان انگیز سلطان عمود بر و وروجک خانم نجار !
هفت سال پیش من و لیلا تجربه نجاری را شروع کردیم. پس سابقه دوستی تان زیاد است؟ مومن نیا: تقریبا از هشت سال پیش باهم دوست هستیم. قبل از نجاری به چه کاری مشغول بودید؟ مومن نیا : من یک شرکت خدمات آموزشی داشتم و کارهای کامپیوتری انجام می دادم. لیلا هم آن روزها برای خودش گالری هنری داشت و نقاشی آموزش می داد. بعد که باهم دوست شدیم کم کم ایده های جدیدتری به ذهن ...
خواننده معروف پاپ با "احساس" به تالار وحدت می آید
اتاق خبر 24 : بازخورد تک قطعه "شوق تنهایی" که پیش از سال نو منتشر کردید چطور بود؟ بسیار خوب بود. این قطعه به عنوان تک قطعه ای که در فضای مجازی منتشر شد با واکنش های جالبی از سوی مخاطبان موسیقی همراه بود. نخستین اجرای زنده امسالتان را در شهر رشت داشتید. این اجرا از نظر کیفی چطور بود؟ سالن اجرای برنامه در رشت، استاندارد نبود و خودم هم راضی نبودم. مردم هم ...
با هر نقش زیستن دوباره را تجربه می کنم
...، تفاوت داشته باشد اما کارگردان حق دارد نقش را بپذیرد یا نپذیرد و ممکن است نپذیرد. معمولا تکیه کلام هایی برای نقش ها در نظر می گیرم. دلیل استفاده از تکیه کلام نشان دادن درونیات شخصیت است؛ او خودش را در این کلام های کوتاه متبلور می کند. مثلا در سریال فروشگاه بزرگ تکیه کلام دلتان خرم را شخصیتی به زبان می آورد که دل بسیار غمگینی دارد! پولش را از دست داده و از خانواده اش دور است، اما ...
رویاهای تعبیرشده
در مقایسه دولت یازدهم با دولت قبل نیز این طور اظهارنظر کرد: فساد و نابسامانی های دستگاه دولت قبلی در این دولت کنار رفت. روحانی یک دولت ورشکسته، خزانه خالی و کلی بدهی تحویل گرفت با این حال توانست معضلات را کمی حل کند. در شرایطی که بسیاری از نامزدها در دو مناظره تلویزیونی گذشته چشمشان را به روی وجود هنر و هنرمندان بستند، پوراحمد معتقد است هنرمندان همچنان در مشارکت اجتماعی مردم در انتخابات ...
ما خیلی باحالیم ؛ روایتی از مستند تبلیغاتی کاندیدای پوششی
سوابق سیاسی اش چندان روشن نیست و برای مخاطبان ناشناخته است، از پیری و کهولت دولت می پرسد و متاسفانه کاندیدای پوششی نمی تواند جواب درست و درمانی به بانوی حاضر در مستند بدهد.اسحاق پاسخ می دهد که خودش از 26 شش سالگی پست اجرایی داشته و نزدیک به سه دهه است که امور اجرایی مختلفی را بر عهده دارد. مردم ایران، بشدت مردم تنوع طلبی در امور سیاسی- اجرایی کشور هستند. قطعا اگر احمدی نژاد توانست دو دوره با قاطعیت ...
جهانگیری:مدل مدیریتی من مدل برجام است/برای دلسوزی آینده ایران چتر امنیتی باید از دانشگاه ها برداشته ...
دزدی زیاد است؟ جهانگیری پاسخ داد: آقای زیبا کلام، مهمترین آن این است که ما به هر میزانی که اقتصادمان دولتی باشد فساد در آن بیشتر است. رابطه بین فساد و اقتصاد دولتی یک رابطه یک به یک است. هیچ جای دنیا نیست که اقتصاد دولتی داشته و فساد در آن نباشد. به هر میزانی که دولت خودش را از اقتصاد کنار بکشد معنایش این است که فساد در آن کشور کمتر خواهد شد. این نامزد انتخابات ریاست جمهوری ...
بولتن سینما و تلویزیون: بدنسازها مقابل مهران مدیری/ ساخت سریالی برگرفته از ماه عسل/ پایتخت 5 کلید خورد
پیدا خواهم کرد؟ نه، چون به خاطر این که اگر بخواهم خودم را در چارچوب خاصی محدود کنم و بنا را بر برنامه ریزی ذهنی خودم بگذارم، شاید برخی کارهای خوب را از دست بدهم. من خودم را به جریان کاری که دارم و پیش رویم است، سپرده ام و تلاش می کنم بهترین اتفاق برایم بیفتد. نمایشگاه کتاب هم این روزها برگزار می شود. چقدر اهل مطالعه هستید؟ سعی می کنم هر ماه یک کتاب بخوانم. ...
خانم بازیگر: از موقعیت پدرم سوءاستفاده نمی کنم
تلاش می کنم بهترین اتفاق برایم بیفتد. نمایشگاه کتاب هم این روزها برگزار می شود. چقدر اهل مطالعه هستید؟ سعی می کنم هر ماه یک کتاب بخوانم. آخرین کتابی که خواندید، چیست؟ الان چند وقت است روی درست خواندن اشعار فارسی و آثار شاعرانی چون حافظ تمرکز کرده ام. برای من پیش آمده کتاب حافظ را باز کرده ام، اما نتوانستم آن را درست و روان بخوانم. با خودم فکر کردم چقدر بد است که من نمی توانم با تسلط این اشعار را بخوانم، برای همین بتازگی روی این موضوع وقت می گذارم. انتهای خبر/ = ...