سایر منابع:
سایر خبرها
سرمایه ای که یک شبه آب برد!/ آرامش به ویرانه عمه کلثوم بازگشت
یک کتری، چند کاسه نیکلی، یک کلمن و بطری آب و دو سه بشقاب در کنار همان یخچال قرار دارد. عمه گلثوم می گوید: خانه ما ویرانه بود نه خانه، هر حیوانی می آمد داخل خانه بعد هم مچ دستش را نشان می دهد و می گوید: ببین مادر جان این جای دست مرا امسال عقرب نیش زده، این دست دیگر من را سال قبل کژدم نیش زده است، وسط خشت های خانه باز بود و از زیر خشت ها می آمدند. همین چند وقت قبل یک مار بزرگ، چهار وجب بود ...
خواب خونین مدرسه ای در خرمشهر/پایی که در پوتین جا ماند
، کبریتی پیدا کرده و با کمک آن راه های خروجی را به بچه ها نشان داد و از بچه ها خواست سریعتر محل را ترک کنند. آذرنیا ادامه می دهد: تصمیم داشتم خودم را به اتاق مخابرات که در وسط راهرو بود برسانم، از روی پیکرهای مطهر شهدا و مجروحان عبور کردم. فکر می کنم در نزدیکی اتاق مخابرات بودم که گلوله پنجم هم در راهرو منفجر شد، آتش ناشی از انفجار این گلوله تقریبا تمام راهرو را برای لحظه ای روشن کرد، در ...
دریادار سیاری: ناوهای ارتش به 'سوخت هسته ای' تجهیز می شود
. س: حال و هوایتان بعد از پذیرش قطعنامه چگونه بود ؟ سیاری: خوب نبود، یعنی شور و هیجانی که ما داشتیم و علاقه مند بودیم به همه خواسته هامان برسیم، آن برداشت خود ما بود ولی تصمیمی که گرفته شد حتما تصمیم به جایی بوده است. در روزهای اول حال و هوای ما اصلا خوب نبود تا جا افتادیم. س: چطور جانباز شدید؟ سیاری: دشمن وقتی که وارد شلمچه شد، جاده ها را قطع کرد. جاده ...
روزی مربی استقلال می شوم؛ نمی خواهم ژنرال باشم/ ماگات به استقلال نه نمی گوید/ راه دو رگه ها را باز کردم
اوایل فصل خوب نتیجه نگرفت اما بعد به یک باره شرایط خیلی خوب شد و تا استانه قهرمانی هم پیش رفت. امسال هم همینطور؛ در اوایل فصل نتایج خوبی گرفته نشد و به خاطر همین و برای اینکه مانند سال قبل قهرمانی از دست نرود این اتفاقات رخ داد. *به نظرت با این اتفاقات منصوریان به عنوان یک سرمایه جوان، سوخت یا هنوز فرصت دارد؟ نمیتوانم در این باره که سوخت یا نسوخت نظر بدهم. برایش آرزوی موفقیت می ...
گزارشی از وضعیت زنان فروشنده در مترو
کل سال را در مترو با حقوق ثابت کار کند اما زنانی که در غرفه ها مشغول کارند، ممکن است همه ماه های سال مشغول فروشندگی در مترو نباشند چراکه غرفه های نمایشگاه های شهرداری در مترو، مدت دارند. یعنی نمایشگاه بعد از یکی، دو ماه جمع می شود و صاحب آن غرفه باید برود در نمایشگاه دیگری در یک ایستگاه دیگر و هیچ تضمینی نیست که فروشنده اش را هم با خودش ببرد به غرفه جدیدش در ایستگاه بعدی. با این حال زنانی مثل ...
مدهای عجیب محرم
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قم فردا ، تلفن همراهش هر چند دقیقه یک بار زنگ می خورد و آن سوی خط، جوان هایی با هزار خواهش و تمنا وقت می خواهند. وقت برای اصلاح موی سرشان . چند روز بیشتر به دهم محرم نمانده و هر طور شده می خواهند تا آن روز موی سرشان را به شیوه و شکل امسال آرایش کنند. با آقای آرایشگر برای تهیه گزارش تماس می گیریم، سرد جواب می دهد: وقت ندارم. چند روز بعد از دهم زنگ بزن. گوشی ...
بازیگرانی که باعث اخراج کارگردانان شدند
. این موضوع خیلی کم رخ می دهد اما هر بار که چنین مورد عجیبی گزارش می شود سر و صدای زیادی به راه می افتد و همه خواهان کاهش قدرت بازیگران در این حوزه می شوند. اما اگر داستان های پشت پرده وجود نداشت که دیگر هالیوود را هالیوود نمی نامیدند. در ادامه می خواهیم شما را با بازیگرانی آشنا کنیم که به هر نحوی باعث اخراج کارگردانان فیلم های خود شده اند. 1-کلینت ایستوود در سال 1976، انجمن کارگردانان هالیوود ...
ناگفته های لیلای 22 ساله که در میان چند مرد در قمارخانه دستگیر شد
خواستم طلاقم دهد، می گفت نه مهریه می دهم و نه طلاق. باید با همین شرایط زندگی کنار بیایی. این زندگی سه سال بیشتر دوام نداشت و همه اش به تلخی گذشت. روزهای خوب و خوش در زندگی ام نبود. سرانجام خودش از این وضع خسته شد و خواست توافقی از هم جدا شویم و با وجود ممانعت خانواده ها برای جلوگیری از طلاقمان، اما جدا شدیم. چطور سر از قمارخانه در آوردی؟ من اصلا قمارباز نیستم. حضورم در آنجا اتفاقی ...
چرا نخبه های ایرانی تمایل به بازگشت ندارند؟
جهانی را رها کرد و بعد از به دنیا آمدن فرزند در آنجا، به ایران برگشت؟ این سوالی است که در این 4 سال بارها از محمدصادق الحسینی پرسیده شده است. آقای الحسینی متولد سال 62 اراک است. لیسانس و فوق لیسانسش را از دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران دریافت کرده و عازم آمریکا شد و در دانشکده مکسول روابط بین الملل و مدیریت عمومی توسعه خواند و زمان تحصیل دکترا زمانی که پسرش یک ساله شده بود، همه چیز را رها می کند و ...
توری در جهان که فقط تهرانی ها اجرا می کنند
همین رو پیشنهادی به من ارائه شد که روایت داستان تهران را آغاز کنم و به همین دلیل سعی کردم قصه تهران را با بداهه سرایی مثل یک قصه گو توضیح دهم. بهشتی با اشاره به اینکه شهرسازان حاضر در نشستی در چند سال پیش، او را به خوش بینی متهم کرده و مشکلات شهر را برایش برشمردند، گفت: به نظر من آنها متوجه نبودند که ما راجع به دو چیز صحبت می کنیم، در واقع من راجع به چیستی و کجایی تهران و آنها درباره ...
سعید فرج پوری: موسیقی ایران حال و روز خوشی ندارد
مانند شیراز هم کنسرت برگزار کردیم. بعد از آن دیگر اجرایی نداشتیم. البته بچه های گروه به صورت تک به تک در این مدت اجراهایی داشته اند. مثلاً آقای حدادی، آقای متبسم، آقای بهروزی نیا و ... در این سال ها به اجرای برنامه پرداخته اند ولی به این شکل که همه با هم جمع شویم، نبوده است. البته من سال گذشته دو نوازی با آقای حدادی داشتم که در قالب گروه دستان نبود. بعد از آن دیگر کاری با دستان نداشتیم. سال گذشته ...
استخری: پیشنها دهای سینمایی ام، جذاب نبود
پررنگی دارد. این تصمیم (بازی در این نقش) چطور شکل گرفت و آیا از این انتخاب راضی هستید؟ در ابتدا می خواهم درباره همکاری ام با عبدالحسن برزیده پیش زمینه ای را بگویم. من این افتخار را داشتم که در سال 1387 سریال مثل هیچکس را به کارگردانی عبدالحسن برزیده کارکنم. در آن مجموعه من نقش جوانی مستقل، معقول و منطقی را ایفا می کردم که با رگه های مذهبی و خانوادگی همراه بود. البته که این نقش شیطنت های ...
مسیحای من
هنر نقاشی می دادم. بعد از سال ها تصمیم گرفتم آدرس این بچه ها را پیدا کنم و همه را یک جا جمع کنم؛ یعنی پانزده شانزده سال بعد از آن کلاس نقاشی که داشتم. بنابراین رفتم گشتم. کار فوق العاده سختی است. چند تا نقاشی بود؟ 26 تا. اما چرا رفتم؟ چون بعد از این پانزده شانزده سال، هر کدام این نقاشی ها می توانند یک قصه و سناریو داشته باشند. هرکدام از این بچه ها حالا بزرگ شده اند، پدران شان که آنها را ...
ماجرای بی پولی حجت الاسلام قرائتی
...: حجت الاسلام والمسلمین قرائتی در برنامه ای که در تاریخ 30/06/96 با موضوع آموزش مهارت های زندگی و شغلی به جوانان پخش شد، در بخشی از سخنان خود گفت: طلبه جوانی بودم بی پول شدم. رفتم خانه استادم، گفتم: شما وقتی لمعه می خواندی و بیست سالت بود، بی پول هم شدی؟ گفت: بله. گفت: بی پول شدی. گفتم: بله. ولی از شما پول نمی گیرم. فقط آرام شوم. سن من بودی بی پول شدی چه می کردی؟ گفت ...
تاثیر رفیق در اندک زمان عمر از لسان آیت الله جاودان
. دیگر می روم. دیگر نمی ایستم. به محض اینکه ایستادی بدی های او به تو می چسبد. درست بالعکس خوبی هایش هم می چسبد. یک حرف دیگر که خیلی حرف اصلی است. خیلی اصلی است. آقا همه چیز در این دنیا تمام می شود و می رود؟ همین شصت هفتاد سال است؟ بعدش تمام است؟ نه. من عملا چه می گویم؟ همین است؟ تمام؟ همه کوشش و زحمت و فکر و غصه و همه چیز ما در حول و هوش همین دنیا است. شما اگر درس می خوانید درس خواندید ...
صعود به قله "شاه معلم" ماسوله با دوچرخه!+عکس
اتحاد خبر : بهروز صفرزاده که ورزش را با رشته بوکس شروع کرده است می گوید: مقام های مختلفی هم در این رشته کسب کردم اما مشکلات کاری باعث شد که نتوانم بوکس را ادامه دهم. با توجه به علاقه ای که به طبیعت داشتم به سراغ کوهنوردی رفتم، ابتدا در گلگشت ها شرکت می کردم و بعد به صورت جدی در برنامه های کوهنوردی حضور یافتم و پس از بازنشستگی هم به عنوان راهنما در برنامه های مختلف کوهنوردی داخل و خارج استان حضور ...
برای بهترین بابای دنیا!
ام و زمزمه" یا حسین" بیاموزی ام بعد از این همه انتظار چه به موقع خودت را رساندی بابا ! ظهر عاشورای امسالم چقدر با تن " بی سر تو " تماشایی می شود ....!! بی نیزه و نی ..! این شب ها پا به پای مامان قدم به محفل عزا می گذارم و دل به روضه ها می دهم . روضه هایی که اول و آخرش فقط به یک واژه ختم می شود "حسین "(ع) نامی که هرجا به گوش می رسد ،" سر "هم شنیده می شود ...
سریال دردناک بیمارانی که نیازمند پرستار تمام وقت هستند
تصادف زیر و رو شده می گوید: 40 سالم بود که تصادف کردم الان 57 ساله ام. 10 سال اول دوست و آشنا و خانواده به فکرم بودند، می گفتند بالاخره خوب می شوم اما نشد که نشد. پسرم رفت، دخترم ازدواج کرد، رفت تهران. می شد نگهشان دارم؟ نه شما بگو می شد؟ زنگ زدم به همین مؤسسات پرستاری که دو سه سال اول خوب بود و پرستارهای خوبی می فرستادند اما این سال ها که دیگر هر که آمد یک بلایی سرم آورد و رفت. می توانم دستهایم را ...
مروری بر فعالیت های دینی و تقریبی "سفیر گمنام" مرحوم آیت الله شیخ عزیزالله خسروی
نکردیم و این شخص این علوم را در مراکز دیگری منتشر خواهد کرد. خلاصه اینکه تربیت شاگردان از جمله خدمات ایشان بود. همچنین ایشان ماه مبارک رمضان بعد از نماز ظهر و عصر در طول بیش از 30 سال، همه روزه در مسجد جامع تکاب سخنرانی مفصلی داشتند که گاهی تا دو ساعت هم به طول می انجامید. من که نوجوان بودم گفتم مردم خسته می شوند، پدرم گفتند نه، روزه هستند به جای اینکه بروند و عمرشان جای دیگری بگذرد ...
اولین گفتگو با قاتل ستایش قریشی در زندان
چون نمی توانستم این وضعیت را تحمل کنم به یکی از دوستانم که از من بزرگ تر و قوی تر بود گفتم و او با آن پسر دعوا کرد. از آن به بعد دست از سرم برداشت. در جمع دوستانت چطور بودی؟ پر حرف یا فعال یا گوشه گیر ؟ با دوستانم زیاد حرف می زدم. همه هم حرفم را گوش می کردند و بیشتر رئیس بودم. آیا هیچ وقت پیش آمده بود که کار کنی و درآمد داشته باشی ؟ من در مغازه شوهر خواهرم ...
راز شباهت عجیب ابو امیر به شهید صیاد شیرازی+تصاویر
ماندم محال بوده. بعد از این حادثه، محمدعلی آقا عبدالهی شد جانباز ترور و زنده ماند تا 9 سال بعد بشود پدر علی : علی فرزند چهارم ما بود، بعد از سه تا دختر به دنیا آمد و خیلی برای ما مخصوصا مادرش عزیز بود. پدر که این را می گوید، مادر هم وارد بحث می شود: پسرم متولد دهم مهرماه 69 بود، چند روز دیگر تولدش است. تولد 27 سالگی اش. من علی را واقعا دوست داشتم، قبل از تولدش وقتی هنوز ...
جای آموزش دادن، انگ ضد ولایت می زنند/ برخی انتظار دارند به قاتلین بهشتی بگوییم دست شما درد نکند/ به ...
، آخرین جلسه هفتگی ما بود در تابستان، در مرداد ماه، و براساس ندانم کاری یک عده آتش گرفت و کاملا سوخت ( تصویر بالا )، البته وسط مراسم نه، حدود نیم ساعت بعد از اتمام جلسه بود، در واقع هنوز از حسینیه زیاد دور نشده بودم که با من تماس گرفتند و برگشتم و به فاصله دو سه کیلومتری حسینیه رسیدیم که حجمه دود بالای آسمان را دیدم، و سازه قدیمی و تعویض مسیر باد و باقی مسائل دست به دست هم داد تا حسینیه مانند یک چوب ...
با دیدن بی حجابی برخی خانم ها قلبم آتش می گیرد/ خوابم درباره شهادت پسرم تعبیر شد
.... نسل شاهوار - با دیدن شرایط فعلی جامعه به محمد رضا چه می گویید؟ با دیدن اوضاع فعلی خیلی کم بیرون می روم و اگر هم کار ضروری باشد با ماشین می روم، اما با دیدن این وضعیت بی حجابی خانم ها قلبم آتش می گیرد، گاهی جلوی عکس محمد رضا می ایستم و می گویم مادر جان! جایتان خالی است که ببینید اوضاع کشور چگونه شده است، آن موقع چگونه بود و الان چطور شده است. قبلا آنقدر که وضعیت حجاب ...
گفت وگو با معلمی که فرمانده شد/ سردار صنیع خانی: مای امروز با مای زمان جنگ متفاوت شده ایم/ امتیازات جبهه ...
...> صنیع خانی: بحثی که امروز وجود دارد، عمدتاً مباحث سیاسی و اختلافات سیاسی است. آن زمانی که در جبهه بودیم، همه یکی بودیم و بعد گروه و چپ و راست و اصلاح طلب و اصولگرا شدیم و فرق کردیم. این موضوعات امروز باز شده و در سال 61 این مباحث وجود نداشت. فرماندهانی که تا سال های 64 و 65 هم درگیر جنگ بودند، کدامیک این ادعا را داشتند که باید این کار را انجام می دادیم و آن کار را نمی کردیم؟ بله! امروز من دیگر ...
جعل خبر مرگ صدام برای خنداندن یک مجروح از زبان پرستارش
.... خوب یادم است درست همین لحظه یکدفعه سرم را بلند کردم و دیدم دو تا پرنده از روی دیوار پریدند. پروانه اسفند سال 66 شهید شد. در یکی از بمباران های هواپیماهای عراقی. آن روز خیلی ها شهید شدند. پروانه هم شهید شد. آخرین چیزی که درباره اش شنیده بودم این بود که می خواست با یک معلم بسیجی ازدواج کند. *** خانم حاجی شاه مادر سه شهید بود. مدت کوتاهی بعد از آزادی ...
روزگار دهه 60 از زبان فیض الله عرب سرخی
آموزش قرآن شروع کردم و بعد ادبیات عرب را یاد گرفتیم و به تدریج وارد فضای مطالعاتی شده و در این فضا با گروه های سیاسی آشنا شدیم. انقلاب که پیروز شد من 21 سالم بود. علی به شما پیشنهاد داده بود به سازمان ملحق شوید؟ خیر، او از سال 57 به سازمان ملحق شده بود. من از ابتدای انقلاب به سازمان مجاهدین انقلاب پیوسته بودم و از همان ابتدا با او دراین باره بحث داشتم، بنابراین هیچ وقت فضایی فراهم نمی ...
بازیگر نقش شوکت: احتمال ساخت گسل 2 وجود دارد/ فکر نمی کردیم آن دیالوگ چای ات را بخور ... اینقدر جنجال به ...
حضور داشتم در حد چند سکانس کوتاه جلوی دوربین رفتم. اما از یک جایی به بعد تصمیم گرفتم که اگر قرار است درکار تصویری حاضر باشم بهتر از این وارد شوم و برای همین سعی کردم در کاری که بیشتر مورد علاقه ام است بازی کنم یا بدانم نقشم جوری است که جای کار بیشتری دارد ؛ برای همین گسل را پذیرفتم. یعنی از حالا به بعد برای شما طول نقش مهم شده است؟ کوتاه بودن نقش مهم نیست چون بازیگری نقش کوچک ...
آوای خاموش آوازه خوان بلوچ
همان دست به شکمش اشاره می کند: سال 84 در تور کنسرت اروپا آخرین پسرم را 6ماهه باردار بودم اما عادل را در ایران به دنیا آوردم. چشم های براق عادل دهان مادر را می پاید تا حرف هایش که به زبان بلوچی است را به فارسی ترجمه کند. از وقتی پدر بیکار و معتاد شده بود، چشم امید خانواده درآمد زبیده بود و حالا بعد از زبیده همه چشم امیدشان به همان مقدار اندک یارانه است: اصلا مریضی را نمی شناختم، نمی دانستم مریضی ...
روایت حماسه و شهادت رزمنده ایرانی فاطمیون + عکس
. رفتارتان با هم چطور بود؟ جالب است این را بگویم رضا همه تلاشش را می کرد که ما مانع رفتن دوباره اش نشویم، بعد از سه بار اعزام که هم دست و هم پایش مجروح شده بود، در خانه طوری وانمود می کرد که انگار هیچ چیزی نشده، حتی گاهی کارهای سنگینی در خانه انجام می داد تا نشان دهد حالش خوب است. من به همسرش هم گفتم: رضا راهش را انتخاب کرده بگذار برود. من با رضا پنج فرزند دارم و رضا فرزند ارشد ...