سایر منابع:
سایر خبرها
چند روایت از مصیبت دیدگان خطای پزشکی
پدر بیرون بیاید. الهه لحنش پر از درد است. یک جوری که توصیفش سخت است: پزشکان اصلا قائل به توضیح دادن نیستند اما همراه بیمار هم حق دارد درباره بیماری عزیزش بداند. زمانی همسرم را بستری کردیم که چهار روز تعطیلی رسمی در کشور داشتیم. حتی قبل از جراحی از پزشک پرسیدم عمل شوهرم چه تبعاتی دارد تا بهتر تصمیم بگیرم اما هیچ پاسخی نداد. انگار فقط می خواهند همراه را از سر باز کنند. اینجور وقت ها دائم ...
ردپای عروس در پرونده اسیدپاشی به مادرشوهر
سلامت نیوز : تحقیقات در پرونده اسیدپاشی مرموز به زن 73 ساله به دستگیری عروس وی و مردی غریبه منجر شد. به گزارش سلامت نیوز به نقل از همشهری آنلاین، شامگاه 24مردادماه امسال پیرزنی پس از خروج از مطب پزشک به سمت خانه اش در غرب تهران در حرکت بود که در یک کوچه خلوت هدف حمله 2فرد ناشناس قرار گرفت. یکی از آنها پشت سطل زباله پنهان شده بود و دیگری روی موتور بود . هردو کلاه کاسکت به سر داشتند و ...
برای اینکه اعدام شوم به زنان تجاوز کردم!
سوار شدن به ماشین فهمیدم که راننده بیراهه می رود و دستگیره های ماشین را هم برداشته است؛ درحالی که بشدت ترسیده بودم از راننده خواستم توقف کند تا پیاده شوم که ناگهان مرا هدف ضرب و شتم شدید قرارداد. بعد هم وارد کوچه خلوت و تاریکی شد و مرا مورد آزار و اذیت قرار داد و بعد از رهاکردنم در خیابان فرارکرد. وقتی از ماشین به بیرون پرتاب شدم، بسرعت با دوربین گوشی تلفن همراهم که داخل کیفم بود، ازماشین عکس ...
سهل انگاری هایی به قیمت جان کارگران پالایشگاهی
تهران به بیمارستان شما انتقال یافته اند؟ {صدای آهنگ انتظار در گوشم پیچید. مشخص بود که برای جواب دادن به سوالم، اپراتور مرا به مسوول بالادستی وصل کرده است.} صدای جدیدی گفت: بفرمایید. سوالم را تکرار کردم اما جوابی که شنیدم این بود که چنین اطلاعاتی را نمی توانیم در اختیار شما قرار دهیم . اصرار کردم که خبرنگار هستم. مودبانه پاسخ گفت: که قصد جسارت ندارم ولی پاسخ همان است. تلفن را قطع کرد. مشخص ...
وقتی چلوکباب با دوغ اوج شکنجه ساواک بود
درگیری ها کشته می شدند، شاه می پرسید با حمید اشرف چه کرده اید. " در عملیات 26 اردیبهشت 1355 علیه خانه های تیمی سازمان چریک های فدایی خلق، حمید اشرف دوباره موفق به فرار می شود و بار دوم از دو حلقه محاصره نیروهای امنیتی می گریزد. ثابتی می گوید: "گزارش واقعه را با ذکر این که حمید اشرف، توانسته است از هر دو محاصره فرار کند، برای شاه فرستادم. چند روز بعد، از دفتر ویژه ی اطلاعات خبر ...
مراقبت مادر 98 ساله انگلیسی از پسر 80 ساله اش در خانه سالمندان!
نیز به او پیوسته است تا در مراقبت از پسرش کمک کند. اکنون این مادر و فرزندِ جدایی ناپذیر، زمان طولانی را با یکدیگر سپری می کنند. آنها با هم در سرگرمی های گروهی شرکت می کنند یا به تماشای تلویزیون می پردازند. آدا کیتینگ می گوید: من هر شب به تام در اتاقش شب بخیر و هر صبح هم، روز بخیر می گویم. ما با هم صبحانه می خوریم و وقتی من به آرایشگاه می روم او چشم انتظار است تا من برگردم و ...
سالروز شهادت حسین فهمیده،رهبر 13 ساله و ققنوس کوچک+مداحی
روزکه به بهانه خرید نان از منزل خارج شده بود ، مبلغ 50 تومان را به دوستش می دهد واز او می خواهد که نان را بخرد و به منزل آن ها ببرد و تصمیم خود را برای رفتن به خوزستان به او می گوید و از وی می خواهد که تا سه روز به خانواده اش خبر ندهد تا مانع رفتن او نشوند وسپس آن ها را مطلع کند . دوست ا و یکی ، دو روز بعد خبر را چنین می دهد که : من رفتم جبهه نگران من نباشید. در تهران یکی از ...
انکار اسیدپاشی روی مادر شوهر
...> پس از این حادثه تیمی از کارآگاهان پلیس آگاهی پایتخت به دستور قاضی مدیر روستا، بازپرس شعبه ششم دادسرای امور جنایی تهران برای شناسایی عاملان اسیدپاشی وارد عمل شدند. در نخستین شاخه از تحقیقات پسر زن سالخورده از مرد جوانی که مستأجر قبلی مادرش بود به اتهام اسیدپاشی شکایت کرد. وی گفت: مادرم خانه بزرگ و چند طبقه ای در شهرک راه آهن دارد. سال قبل مردی همراه زن و فرزندش مستأجر مادرم شد. او همیشه ...
دردسر ارتباط پنهانی با یک مرد غریبه برای نظافتچی زن یک مسافرخانه در مشهد
اما باز هم اختلافات ما به دلیل دخالت های بستگان همسرم همچنان ادامه داشت و من جرئت حرف زدن نداشتم چرا که آن ها همواره از من نزد همسرم بدگویی می کردند با این وجود سهراب همیشه مرا رها می کرد و به دنبال کار خودش می رفت من هم که نمی توانستم مخارج فرزندانم را تامین کنم در مضیقه مالی قرار می گرفتم تا این که با مرد 42 ساله ای آشنا شدم و شرایط زندگی ام را برایش بازگو کردم. از آن روز به بعد با ...
تماس های شیطانی دوست عروس خانم با تازه داماد
از او خواستگاری کرد. او جوانی خوش تیپ، مودب و از خانواده ای مرفه بود. از همه مهم تر این که علاقه عجیبی به تهمینه داشت و عاشق و دلباخته او شده بود. وقتی تهمینه با سروش ازدواج کرد غوغایی در خانواده ما به پا شد. مادرم مرا مورد سرزنش قرار می داد که عرضه هیچ کاری را ندارم. تهمینه حتی بعد از ازدواج هم زبانزد فامیل بود چرا که زندگی موفقی داشت و همه از علاقه او به همسرش سخن می گفتند. در همین روزها ...
فردوسی شناس مشهور تاجیک درگذشت
...، نشانیِ خانه و تلفن منزلشان را با خط فارسی به من داده بود تا اگر به تاجیکستان رفتم، استاد را بی خبر نگذارم. در همان نخستین روز استقرارم در رایزنی، تلفنی با استاد صحبت کردم. دوستان مشترکمان پیش از انتخاب من به این وظیفه، گویا استاد را خبردار کرده بودند. بی درنگ قرار دیدار در محل ساختمان رایزنی را گذاشتیم. استاد به رغم کسالت این روزهای زندگی به دیدارم آمد و چقدر این بنده را نواخت. با هزار مهر و ...
خلق رحیمِ ارباب مردم
.... او با خلق رحیم خود به واقع ارباب بود، اربابی که با رفتارش به تربیت مردم همت می گماشت. با مادرتان همراهی کنید یک روزی آقایی آمد خدمت آقای ارباب و گفت می خواهم از آن منزلی که فعلا ساکن هستم بروم بیرون اما مادرم اجازه نمی دهد و علتش آن است که در آن خانه برادرانم و همسرانشان ساکن هستند و چه بسا ممکن است چشمم به نامحرم بیفتد. ایشان فرمودند چشمتان به نامحرم نیفتد، من چهل سال این وضع ...
راز دفن پدر در کمد دیواری
شدم او را به قتل برسانم. می دانی پدر عزیزترین عضو خانواده است؟ بله. پس چرا پدرت را کشتی؟ (سکوت متهم) پدرت چند سال داشت؟ 60 سال. از شب جنایت بگو؟ 13 مهر امسال بود، همه تصورات بدی که از پدرم بعد از مرگ مادرم در ذهنم نقش بسته بود، جلوی چشمانم آمد و تصمیم گرفتم او را بکشم. بعدچه شد؟ خواهرم ...
دوستی با یار مهربان؛ عادتی از کودکی تا آخر عمر
گفته اند، در حقیقت دانه های یک عادت پایدار را در او کاشته اند. هنگامی که کودک در خانه ای بزرگ می شود که همه بزرگترها کتاب می خوانند و درباره آن گفتگو می کنند، کودک با فضای مطالعه روبه روست. پدر و مادر می توانند آگاهانه فضای کتاب خوانی خانه را پر جلوه تر کنند. آنان می توانند به طور منظم از همان خردسالی برای کودک خود کتاب بخوانند، روزنامه و نشریه بخرند و به خانه بیاورند و آنها را در خانه ...
فرزاد حسنی و پرده برداری از آمادگی برای ازدواج مجدد
زندگی شخصی خودش صحبت کرده هست. او در بخشی از این گفت و گو می گوید; “زمانی که هنوز سواد نداشتم, مادرم برایم کتاب می خواند. مادرم مانند همه ی ی مامانها خیلی تاکید داشت بچه ها خواب بعداز ظهر داشته باشند و کتاب قصه میخواند تا بخوابیم. ادم هست “تام انگشتی” جزو نخستین کتاب هایی بود که برایمان خواند. گرچه اکثر وقت ها “کیهان بچه ها” میخواند که سه شنبه ها آن را می خریدیم. دیدنی این که من و برادرم ...
روایتی تلخ از زندگی دختر فراری که 4 بار خودکشی کرد
، گفتم با محسن می روم اما با پدر نه، این طور شد که از خانه پدری فرار کردم و حدود 5 روز را در خانه محسن بودم. خودکشی کردم و آسیب اش را امروز دیدم این دختر جوان همچنین در بخش دیگری از این گفت وگو با اشاره به آسیب های خودکشی،تأکید کرد: سه بار را در خانه پدری خودکشی کردم، هر بار دو برگه 20 تایی از قرص های مختلف مصرف می کردم، در آن زمان نگذاشتند که پدرم متوجه این موضوع شود، امروز هم ...
همه خاطراتم از خورشید ...
برای خبر دادن مادرم ، به طرف منزل دویدم ، دقایقی بعد دایی عزیز ..که آقا دایی صدایش می کردیم وارد منزل ما شد ، چهره ای متبسّم ، مهربان و زیبا داشت ، می دیدم که مادرم بسیار خوشحال و پرنشاط با برادرش حال و احوال و صحبت می کند... وقت خروج آقا دایی را ،کمی به خاطر دارم، در کنار باغچه کوچک خانه ما اندکی ایستاد ، از ورقه کاغذی که به درخت آویزان بود از مادرم سوالاتی پرسید ، چیزی گفت که در ذهن ...
دام سیاه خواننده مشهور برای دختران دانش آموز/15 ترفند موثر و سریع برای رهایی از چربی های اضافه شکم و ...
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان ، در این بسته خبری، گلچینی از پربازدیدترین اخبار گروه وبگردی را مشاهده می کنید. دام سیاه خواننده مشهور برای دختران دانش آموز خواننده مشهور رپ به اتهام آزار و اذیت دختر 16 ساله تحت تعقیب پلیس قرار گرفت. متهم پس از آزار این دختر گریخته و پلیس در تعقیب اوست و ردپای این خواننده زیرزمینی در ماجرای فریب دختران دانش آموز دیگر نیز بدست آمده است ...
سرنوشت شوم رییس کمپ اعتیاد زنان
به خاطر شوهرم دستگیر شدم. من مواد فروشی نمی کردم اما شوهرم این کاره بود و مدام مواد را گردن من می انداخت. وقتی دستگیر شدم، مادرم که فکر می کرد اعدام می شوم سکته کرد و مرد. این بار پنج سال در زندان بودم. کلی طول کشید تا برایم سند جور کنند و بعد از آزادی متوجه شدم یک هفته از چهلم مادرم گذشته است. آن روز، یکی از بدترین روزهای زندگی ام بود. از بچه هایت نگفتی؟ زینب، دختر بزرگم ...
روایت سیاهچال های شیطانی از دنیای واقعی تا فضای مجازی
نوجوان این سریال، از یک طرف به خاطر عدم نظارت درست پدر و مادرش بر دسترسی او به رایانه آسیب می بیند و از طرف دیگر در بین راه مدرسه تا خانه –یا بالعکس- با خطراتی مواجه می شود. هوش سیاه2 نیز در سال 92 و با پرداختن به مضامین مشابهی پخش شد. مسعود آب پرور، کارگردان این سریال درباره آن گفته بود: "این قصه جنبه سمبلیک هم دارد؛ من هوش سیاه را نوعی ویروس می دانم؛ این یک پدیده زاده تکنولوژی نوین است که اگر ...
دلنوشته فرزند یک روحانی برای حجت الاسلام بحری
دل هم بعد از صحبت های من تکان بخورد بس است؛ ما باید به مصداق حدیث نبوی(س) "طبیب دوار بطبه" باشیم. شماره تلفن خانه ما هم که در دسترس همه است و مردم برای مشورت و استخاره و سوال شرعی و... وقت و بی وقت زنگ می زنند و پدر با آرامش به حرف های مردم گوش می کند و راهنمایی شان می کند؛ یادش بخیر یکبار یکی از دوستان دبیرستانی من شماره منزل ما را گرفته بود تا برای سوالات امتحان با من هماهنگ کند و ...
مجری مشهور ایرانی به ازدواج مجدد فکر می کند!
شنبه ها آن را می خریدیم. جالب اینکه من و برادرم فرهاد فقط یک سال و هشت ماه با هم اختلاف سنی داریم ، هر کدام یک کیهان بچه ها برای خودمان می خریدیم. در واقع، اولین ارتباط ما با مکتوبات به وسیله مادرم برقرار شد. بعد ها که خودم شروع به خرید کتاب و مطالعه کردم، کتابهای انتشارات امیرکبیر را می گرفتم.. آن موقع هنوز فروشگاه های "کوروش" بود که اسمشان شده بود "قدس"، من از آنجا کتاب می خریدم. فرزاد ...
آواره های خیابان چهارم
بیرون رفته بودم. می خواستم برای خانواده ام صبحانه بخرم. همسرم از خواب بیدار شده بود. داشت مهرشاد را که 9ساله است، آماده می کرد تا با هم به مدرسه بروند. چند دقیقه بعد از رفتنم با من تماس گرفتند. همسایه ها بودند. گفتند بیا که خانه ات خراب شد. خیلی شوکه شدم و به سرعت خودم را به خانه رساندم. وقتی به خانه رسیدید با چه صحنه ای مواجه شدید؟ از خانه و زندگی ام فقط خاک باقی مانده بود ...
قتل مسئول کمپ ترک اعتیاد توسط یک معتاد/ شرمنده مادر و دختر خردسالش هستم +عکس
دست گرفتم. وقتی امیر وارد خانه شد تا مرا به کمپ ببرد ترقه را مقابل پایش انداختم و ضربه ای به سینه اش زدم. وی درحالی که سرش را پایین انداخته بود گفت: باور کنید من حال طبیعی نداشتم که دست به چنین کاری زدم. حالا شرمنده مادر و دختر خردسال امیر هستم. من او را نمی شناختم و خصومتی با او نداشتم فقط نمی خواستم بار دیگر به کمپ برگردم. سپس مادر قربانی اعلام کرد به خاطر نوه ام حاضرم با دریافت دیه از خونخواهی گذشت کنم. در این بین متهم که اشک می ریخت از قضات دادگاه مهلت گرفت تا طی چند روز آینده رضایت اولیای دم را جلب کند. رکنا 115 ...
سلبریتی هایی که بازداشت شده اند +تصاویر
فاصله ی 15 مایلی از منطقه آرلینگتون با یک تراکتور برخورد می کند. سولز با پای پیاده صحنه تصادف را ترک می کند و راننده تراکتور بر اثر جراحات وارده در نتیجه ی تصادف در بیمارستان بستری شده و چند روز بعد می میرد. تراویس اسکات در 13 می، تراویس می که یک خواننده مشهور موسیقی رپ است، به جرم آشوب در یک کنسرت زنده در راجرز آرکانزاس دستگیر شد. این کنسرت در حالی که پلیس تراویس 25 ساله را ...
عباس دست زد روی شانه ام و گفت باید مرد باشی
.... گفتند: مدارکتان را آماده کنید، عکس و فتوکپی شناسنامه خودتان و همسرتان. فردا یکی را می فرستیم، بگیرد. گفتم: برای چه؟ گفتند: بعدا می فهمید. هرچه کردم نگفتند. عباس آن موقع چابهار بود. گفتم: تا او خبر نداشته باشد، نمی توانم. خانه که آمدم عباس تلفن زد و جریان را گفتم. چند روز بعد وقتی برگشت، گفت: مدارک را دادی؟ گفتم: بله، خودت گفتی. خندید. گفتم: خبر داری قضیه چیست؟ گفت: بماند. اصرار کردم ...
عمق علمی را با عرفان عملی آمیخته بود
موقع سجده، ذکرها را می شمرد. در حضور امام ادب به خرج می داد و موعظه نمی کرد. زیارت عاشورایش هیچ وقت ترک نشد. اجمالاً همه کسانی که با ایشان حشر و نشر داشتند می دانستند که در این امور وارد است. آخرین بار ایشان را کی و کجا دیدید؟ روز آخر در درسِ استصحاب تعلیقی قرار بود اشکال مرحوم نراقی را مطرح و درباره اش بحث کند. عناوین مهم را مطرح کرد تا طلبه ها بروند درباره شان مطالعه کنند. بعد ...
دام تلگرامی فرنگیس برای مرد بدهکار
... او ادامه داد: من هم طبق نقشه ای که امیر کشیده بود، بعد از مدتی آشنایی و جلب اعتماد او با شهاب قرار گذاشتم، اما به جای این که خودم به محل قرار بروم، امیر به محل قرار رفت و از مابقی ماجرا هم خبری ندارم. با اعترافات دختر جوان، تحقیقات برای شناسایی امیر ادامه یافت و در بررسی های صورت گرفته مشخص شد مدتی قبل امیر و شهاب باهم قرارداد خرید خانه ای را تنظیم کرده بودند اما در میان راه شهاب از تصمیمش ...
این دختر 70 سانتیمتری، یک کارآفرین نمونه است
ی شولم از توابع فومن به دنیا آمده است. می گوید: چهار خواهر و دو برادر دارم. هیچ کدام از خواهر و برادرهایم مانند من معلول نیستند. تا زمانی که آنها کنارم بودند، مشکلی نداشتم و تنها نبودم. اما با رفتن آنها به سر خانه و زندگی خودشان تنهاتر شدم. تنها من ماندم و مادر و پدرم. هر روز چشم به در منتظر ورود خواهرها و برادرها و بخصوص بچه هایشان بودم تا برایشان نقاشی بکشم. از تخیلم استفاده می کردم و چیزهای ...
تلاش آقا محمد را برای رسیدن به شهادت می دیدم
خدا آقا مقداد را به ما هدیه کرد. یک سال و یک ماه بعد ما صاحب فرزند سوم مان آقا میثم شدیم که وجود دو کودک کم سن و سال در شهر غربت و دست تنها واقعا شرایط روحی مرا تضعیف کرده بود. به همین خاطر از آقا محمد خواستم که به اندیمشک برگردیم تا از نزدیکانم کمک بگیرم. ایشان با نهایت ناراحتی راضی شدند ولی خودشان در قم ماندند برای ادامه تحصیل و به ما سر می زدند. در این اثنا واحدی را که با قرض و قوله حوزه به ...