سایر منابع:
سایر خبرها
روایت وحید جلیلی از پشت پرده تخریب ها و درخواست های چند صدمیلیونی
، اسم او را هم نشنیده بودند، چراکه این انقلاب بود که موسیقی کاباره ای و سخیف را کنار زد و میدان را برای موسیقی سنتی باز کرد. موسیقی ایران مثل سینمایش عمیقاً به انقلاب اسلامی مدیون است و ناسپاسی برخی از این چهره ها به انقلاب هیچ توجیهی ندارد. * بعد از معاونت فرهنگی شهرداری مشهد، کجا می روید؟ من در جشن پایان سال معاونت که اسفندماه سال گذشته و با حضور صدها تن از همکارانم در ...
چرا کوروش منشورش را صاف ننوشت؟!
.... شاه رو کرد به آورنده بیژن و بهزاد و گفت: بردیا ! چه شده؟ این ها کی اند؟ بردیا گفت: قربانت شوم، دو خائن هستند که با لباس های عجیب، خودشان را داخل سپاهیان کرده و به جاسوسی مشغول بودند. حرف زدنشان هم غریب است، گمان می برم مأمور امپراطوری روم باشند. شاه کوروش گفت: بردیا جان! پسرم، وقت مرا با این چیزها نگیر. خودت ببر یک گوشه کناری گردنشان را بزن دیگر. بیژن فریاد زد: آقا چرا ...
چند سوال موتوری از تاج زاده و ده نمکی
، سال 65 بود. حالا قضیه از چه قرار بود؟ وقتی در جبهه پایم زخمی شد، پدرم برای این که گولم بزند یک موتورسیکلت خرید و گذاشت توی حیاط که من فریب بخورم و برنگردم خط. ببینید آن موقع زرق و برق دنیای ما در نهایت همان موتورسیکلت بود، فکر می کردیم کسی اگر موتورسیکلت داشته باشد دیگر همه دنیا را دارد. نه گواهینامه داشتم و نه راندنش را خوب بلد بودم، به همین خاطر اوایل هفته ای یک بار را دست کم تصادف می کردم. بعد یک ...
دعوای خونین دو نوه بر سر پول جوجه کباب! + عکس
به راه شد به دانشگاه بروم و ادامه تحصیل بدهم؛ رویایی که هیچ وقت به حقیقت نپیوست. از زندگی خود و مادرت بگو. دو ساله بودم که پدرم به خاطر تصادف رانندگی کشته شد. من و مادرم به تنهایی زندگی می کردیم، اما چند سال بعد وقتی که نوجوان بودم مادرم دچار تب شدیدی شد. او را به بیمارستان بردم، اما پزشکان علت تب را تشخیص ندادند. مادرم به خاطر تزریق اشتباهی یک آمپول فلج شد و دیگر نتوانست ...
برزخی به نام اورژانس بیمارستان دولتی
است؟ می گوید : تازه امروز کمی خلوت تر شده، دیروز آنقدر شلوغ بود که راهرو بوی لجن می داد. یکی داد می زد. یکی جیغ می زد. یکی ناله می کرد. گفتم: مشکل مریضت چیه؟ می گوید: خواهرم چند روزی می شود اینجاست. حامله است. نمی دانم چرا او را به اینجا آوردند. گفتم: شب هم همینطور شلوغ است؟ گفت: آخر شب ها کمی خلوت می شود.دو سرویس بهداشتی زنانه و مردانه درست مجاور تخت چند بیمار است. چند نفر ...
ترفندی برای ازدواج با پسر یک کارخانه دار
خواستگاری گذاشتند. وقتی که به خواستگاری رفتیم، به نظر می آمد که وضع مالی و سطح خانوادگی آنها به ما نزدیک باشد اما مهم تر از آن این بود که آداب و عرف را رعایت می کردند. با این حال اجازه خواستم با عروس خانم به تنهایی حرف بزنم. ساعتی با هم حرف زدیم اما رفتار باران به نظرم مشکوک آمد چون هر چه می گفتم تأکید داشت که با نظرم موافق است. با این حال دو جلسه دیگر به خانه شان رفتم و هر بار تا سه ساعت ...
از اینکه اسم و رسمم گسترده و پراکنده شود، پرهیز کرده ام
که کنسرت هایی در کرمانشاه داشتیم، برای اولین بار با همشهری هایم صحبت کردم و آنجا هم از نقش پدرم گفتم. ایشان در حدود صد سال پیش از خانواده ای سرشناس که اصلا در این فضا و مدار نبودند، تصمیم به یادگرفتنِ ساز کرد که یک کارِ غیرقابل باور و غیر ممکن بود. می شود حدس زد که رفتن به سمتِ موسیقی آن زمان در آن خانواده باید کارِ مشکلی می بوده ؛ چطور ایشان این کار را انجام دادند؟ ترفندِ ...
برگزیده اشعار زیبا درباره سفر
آلود بعد از این باد به گوش تو رساند خبرم هر نوردی که ز طومار غمم باز کنی حرف ها بینی آلوده به خون جگرم نی مپندار که حرفی به زبان آرم اگر تا به سینه چو قلم بازشکافند سرم به هوای سر زلف تو درآویخته بود از سر شاخ زبان برگ سخن های ترم گر سخن گویم من بعد شکایت باشد ور شکایت کنم از دست تو پیش که برم ...
ترفندی برای ازدواج با پسر یک کارخانه دار
قرار خواستگاری گذاشتند. وقتی که به خواستگاری رفتیم، به نظر می آمد که وضع مالی و سطح خانوادگی آنها به ما نزدیک باشد اما مهم تر از آن این بود که آداب و عرف را رعایت می کردند. با این حال اجازه خواستم با عروس خانم به تنهایی حرف بزنم. ساعتی با هم حرف زدیم اما رفتار باران به نظرم مشکوک آمد چون هر چه می گفتم تأکید داشت که با نظرم موافق است. با این حال دو جلسه دیگر به خانه شان رفتم و هر بار تا ...
رفتار بنی صدر توی ذوق همه زد | خودی ها و نُخودی های تسخیر سفارت
بگوید که این کار را بکنید چون خیلی طبیعی است که این قضیه بعد از یک مدت رو می شود . به همین دلیل هم بعدا این قضیه به نحوی پیش رفت که کاملا دانشجویی و محرمانه باشد . چه روزی به این تصمیم رسیدید؟ همانطور که گفتم من حضور نداشتم و یادم نیست. تقریبا همان آبانماه 58 بود. نکته ای که وجود داشت هم جریان چپ موسوم به چریک های فدایی خلق و هم جریان چپ موسوم به مجاهدین خلق، بسیار تلاش می ...
گفت و گو با - حسن روشن - درباره زندگی و فوتبال
کار تیمی هم موفق بود، از طرفی هم این تیمی که در تهران بود، تنها تیمی بود که پدرم به آن اعتماد داشت و می دانست که در آن موفق می شوم و همین اتفاق هم افتاد. البته من قبل از این که مهاجم بازی کنم، علاقه شدیدی به دروازه بانی داشتم، اما به علت جثه ام نگذاشتند در پست مورد علاقه ام بازی کنم. از چه زمانی فوتبال را شروع کردید؟ من از 8-7 سالگی فوتبال را به صورت حرفه ای شروع کردم و در آن ...
دختر فوتبالیست ایرانی که اندام جنسی زنانه نداشت
خوابگاه می نشستم پای تلویزیون یک مرتبه متوجه می شدم که 10 نفر از پشت تماشایم می کنند. برایشان سؤال بود که من چرا سینه ندارم، موهای سرم کوتاه است، استخوان بندی مردانه دارم و وقتی می پرسیدند، می گفتم چیزی نیست، مشکل مادرزادی است و به مرور خوب می شود . چند سال بعد از بازی معصوم در تیم فوتبال ایلام، فدراسیون فوتبال بخش نامه ای صادر می کند که به موجب آن کسانی که مشکل جنسی دارند، حق نداشتند در ...
مواظب دختران ازدواج نما باشید
این حال دو جلسه دیگر به خانه شان رفتم و هر بار تا سه ساعت حرف زدیم و حتی در حضور پدر و مادرش نظرات و اعتقاداتم را بیان کردم. مثلاً گفتم که پوشیده بودن همسرم، آرایش نکردن در انظار عمومی، حضور نداشتن در جمع های مختلط، دست ندادن با نامحرم و این طور مسائل برایم مهم است. آنها هم موافقت کردند و حتی پدر باران گفت که از داشتن دامادی مثل من خوشحال است. بدین ترتیب با همه نظراتم موافقت کردند و ...
آیدین آغداشلو :در آینده ام زندگی می کنم
مجله خواندن شروع کردم. پدرم مشترک مجلات مهم آن سال ها بود و وقتی شروع کردم به خواندن، مدام مجلات دم دستم بود. شاید مهر روزنامه نگاری همان جا به دلم افتاد! از هفت، هشت سالگی هم پدرم برایم کتاب می خرید. برای او مهم بود من تاریخ بدانم چون ما مهاجر بودیم و می خواست احاطه و تسلطم به فرهنگ و تاریخ ایران بالا باشد.شوق دیوانه وارم به تاریخ از همان جا شروع شد. به یمن تمهید هوشمندانه پدرم بود که مطالعه ...
کولبری دردی که شغل می شود
به گزارش شیعه نیوز ، 68 هزار کول بری که به روایت آمارهای غیررسمی حداقل ماهی یک بار مرزهای سیستان و بلوچستان، کرمانشاه، کردستان و آذربایجان غربی را پشت سر می گذارند علاوه بر باری که بر دوش می کشند، جانشان را هم کف دست می گیرند با این حال سهمشان از همه بریز و بپاش ها تنها کیلویی 5 هزار و 500 تومان است. دیگر فرقی نمی کند دانشجوی دکترا باشی یا پدر بچه هایی که تنها امیدشان به دست ها تو است، وقتی درد بیکاری تمام شهر و استان را فرا می گیرد راهی نیست جز رونق بازارهای مرزی آن ...
دوستم زیرقبه امام حسین(ع) دعاکرده بود که من برای اربعین مستند بسازم
بعث در جریان بود و از برکت تصاویر چاووش امروزه صدها هزار نفر از ایران بار سفر بسته و جاده های اربعین را طی می کنند. او متولد سال 49 است و خاطرات غریبی از پیاده روی اربعین دارد مستند سازی که آرزو دارد درباره زائران پیاده امام رضا(ع) هم فیلم بسازد.گفت و گوی ما با وحید چاووش پیش روی شماست. آقای چاووش اولین مستندهای اربعین چه زمانی شروع شد؟ من یک دوستی از دوران بچگی دارم. او به زیارت ...
چرا برخی سربازها خودکشی می کنند؟
این که یک اتفاق به ناگاه او را برای همیشه به زیر خاک برد. روایت هم خدمتی هایش از زندگی سربازی بیست وچندساله متفاوت است اما شب واقعه را همه یک شکل تعریف می کنند: او حدود 3 همان شب، اقدام می کند. معلوم بود که تصمیم خودش را گرفته و مثل این که چیزهایی به بقیه بچه ها هم گفته بود؛ اول فشنگ مشقی را درمی آورد و با فشنگ اصلی خشاب را پر می کند و بعد هم شلیک. مرگ امیرحسین هیچ گاه تبدیل به خبر نشد اما در ماه ...
تفتیان: استعداد بولت را هم داشته باشم، بدون امکانات موفق نمی شوم
نگار رشیدی / حسن تفتیان بعد از ظهر دوشنبه به همراه مجید کیهانی رییس فدراسیون و کیوان قنبرزاده سری به نمایشگاه مطبوعات تهران زد تا این همراهی بعد از آن جلسه پنج ساعته نشان دهد فعلا همه چیز آرام است... سریع ترین مرد ایران که دقایقی مهمان غرفه روزنامه گل بود، درباره جلسه و برنامه های آینده اش که منوط به تصمیمات فدراسیون است، صحبت کرد که در ادامه می خوانید. شما جلسه پنج ساعته ای در ...
پایم را برای فروش گذاشته ام
.... نتیجه مسابقه 2014 اسپانیا خیلی خوب نبود - هشتمی جهان - بعد از این مسابقه جدی تر تمرینات را دنبال کردم و در تیم ماندم. به جز سنگ نوردی در چه رشته هایی خودتان را محک زدید؟ در کنار سنگ نوردی دوست داشتم کارهای مورد علاقه ام را دنبال کنم و کارهایی را برای دلم انجام بدهم. نقطه ضعف من نداشتن یک پا بود و تلاش کردم همان نقطه ضعف را به نقطه قوتم بدل کنم، برای همین سراغ ورزش هایی ...
لوریس چکناواریان: به مادرم که فکر می کنم، گریه ام می گیرد
می گویید؟ من فقط بیست و چند سال سن دارم. صبر کنید. آهان. بیست و چهار سال. واقعا؟ بیشتر از بیست و یکی – دو سال به شما نمی آید. خوب مانده اید. اوه. خیلی ممنونم. پس لوریس چکناواریان هستم،21 ساله. (خنده) دنیا در بیست و یک سالگی چطور است؟ زیبا. خیلی خوب. هر روز روز جدیدی است. دنیای خودش را دارد. از بیرون که نگاه می کنی، انگار امروز مثلِ دیروز است؛ اما نیست ...
روازاده:حرف هایم را تحریف کرده اند/ در مناظره ایرج خسرونیا ،نفیسه حسینی یکتا و روازاده چه گذشت؟
آلوده می شود مواد غذایی در دهان می ماند و فاسد می شود و بو می گیرد. بنابراین باید بلافاصله بعد از غذا خوردن مسواک بزنیم و دهان خود را تمیز کنیم. خود پیامبر روزی 3 بار مسواک می زد. یک بار موقع خوابیدن یک بار موقع مناجات و یک بار زمانی که می خواست نماز صبح بخواند. البته مسواک به صورت امروزی نبود چوبی بود به نام چوب اراک که چوب خاصی بود و باعث می شد مواد غذایی از بین برود. وقتی که مواد غذایی مدتی طولانی ...
1200میلیارد دلار از آسمان افتاد ولی آن را آتش زدیم
می توانستند 2میلیون شغل ایجاد کنند اما 3میلیون بیکار، 46درصد تورم و 8/6درصد رشد منفی اقتصادی تحویل آقای روحانی شد. این محصول کار آقایان در دوره خودشان بود. بعد از آن دیگر در ذهن نمی گنجد که بشود در آینده ای تصور کرد که متوسط هر سال دولت بتواند 120میلیارد دلار پول داشته باشد. درآمد دولت در بهترین حالت 40 تا 50میلیارد دلار است. ضمن این با گذشت زمان سن اشتغال این 3میلیون بیکار هم می گذشته و فرصت ...
برای خسران احمدی نژاد همچنان باید هزینه دهیم
داشتیم و انصافا ایشان آمد و همکاری کرد و کمیته ای تشکیل شد و اینبار خودشان به عنوان نفر اصلی تذکردهندگان بودند و اینها مطالبات خیلی مهم مردم در انتخابات بوده است و حالا ادامه پیگیری هایی که هست. با این حساب ضعف را کجا می بینید که این کارهای آقای عارف دیده نمی شود؟ اگر بخواهیم به این موضوع عمیق نگاه کنیم باز به همان فقدان احزاب می رسیم. در غیاب آن میدان داری خب یکسری آمدند میدان ...
دوست دارم به یاد "هادی" کار خیریه انجام دهم
بخواباند مرا صدا زد که "مامانی بیا، از این به بعد زمانی که من نبودم هانی پسرم مرد خانه است" من تعجب کردم گفتم "آره هانی جان وقتی بابا اردو هست و نیست شما مرد خونه ای" اما هادی گفت "نه همیشه بعد از من هانی مرد خونه است!" هانی هنوز هم می گوید "مامان همه اش احساس می کنم که آن شب بابا پتو انداخت روی من و بوسم کرد و گفت بخواب بابا هنوز خوابم و بیدار نشدم!" شاید همان نگاه هادی و ...
اوائل قبول نمی کردم آخوند شوم: بخش هایی از زندگانی آیت الله حائری شیرازی از زبان خودش
شیرازی هم بود.ایشان در بین درسهایی که به من می داد، گاهی مرا صدا می زد که همراهش بیرون بروم، در حین راه، شروع می کرد به درس و بحث فلسفی بعد می گفت: این مطالبی که گفتم یک بار بنویس و بعد آنها را پاره کن و دور بینداز ! شیوه آقای موحد مثل شیوه طارق بن زیاد بود که در جنگ با اسپانیایی ها در جبل الطارق، پس از پیاده شدن از کشتی قایق ها را از بین برد تا سربازانش راه برگشت نداشته باشند و گفت: دشمن مقابل ما ...
راه زهیر را درپیش گرفت که با حسین همنشین شد
در زندگی برای من مثل استاد اخلاق بود. با این همه در کنار ساده زیستی اش به نماز اول وقت هم اهمیت بسیاری می داد نماز برای او حرف اول را می زد؛ هنگامی که امام جماعت در مسجد محل حاضر نبود، نگاهی به جمعیت داخل مسجد انداخت می گفت به مسجد آن طرف محل می رویم؛ آنگاه به همراه 20 یا 30 نفر به مسجدی دیگر می رفتند تا نماز جماعت و اول وقت را از دست ندهند؛ او شرکت در نماز جماعت را بسیار به دوستان ...
جاده اربعین به جاده ظهور می رسد
محال است شرط کنم و قیمت بدهم و بسیاری جاها رفتم و ریالی هم ندادند و صحبتی هم نکردم. بحث صله وجود داشته است . اما صله مشخص است یعنی چه. یعنی آن شخصی که می گیرد نه شرط کرده و نه می داند چقدر است و نه برایش مهم است که چقدر باشد. یعنی در سبد اقتصادی خودش حسابی باز نمی کند. اگر می گوییم برکت است معنی اش همین است. مثل نمک در غذا. نمک فقط به غذا مزه می دهد. اگر همه غذا پر نمک باشد می کشد. واقعا به ...
سم سیگار ساعت هفت بود و مثل هم
توانستم کاری انجام بدهم. فقط منتظر ماندم تا مریم از راه برسد. یک ربع گذشت و از مریم خبری نشد. گوشی همراهم را از داخل کیفم درآوردم تا با او تماس بگیرم. مشغول شماره گیری بودم که مریم سراسیمه از راه رسید و حال مساعدی نداشت، می گفت حال پدرم دیشب بد شده و امروز او را در بیمارستان بستری کردیم. آن جوان هم فقط به حرف های ما گوش می داد. بالاخره سوار مترو شدیم. آن جوان هم با ما سوار شد و همچنان سیگار می کشید ...
حرفهای خواندنی فالگیر مشهور شهر
.... نمی توانم بگویم احساس خاصی دارم. این هم یک جور شغل است. مثل اینکه من بپرسم تو از اینکه خبرنگاری چه احساسی داری؟ منظورت از اینکه می گویی حرف های خوب می زنی تا حالشان خوب شود، این است که به آنها دروغ می گویی؟ نه، اصلا. دروغ که نمی گویم. در فنجان قهوه با توجه به اشکالی که افتاده هم چیزهای خوب می بینم و هم چیزهای بد اما من فقط خوب هایش را به مشتری می گویم. دوست ندارم حرف های ...