سایر خبرها
پایکوبی آقا رضا بر مزار پروانه !
.... پدرم را خوب خاطرم نیست، 5 ساله بودم که از دنیا رفت. مدت زیادی از مرگش نگذشته بود که مادرم با مرد دیگری ازدواج کرد و نگهداری از ما سه خواهر بر عهده عمویم که همسرش از او جدا شده بود قرار گرفت. مرد مهربانی بود و به جرأت می گویم هم مادرمان بود هم پدرمان. شاید به همین خاطر مادرم که از همسرش رضایت چندانی نداشت، عذاب وجدان گرفت و با وجود این که از شوهرش یک فرزند دختر داشت، از او جدا شد و ...
سه روایت تکان دهنده از دخترانگی (18+)
...، نه حتی در خانواده. در ادامه، سه روایت می خوانید از سه زن که محصول یک جامعه آموزش ندیده و ناآگاهند. سه زن که سال هاست رنج می کشند و بغض خود را فرو خورده اند و هیچ کس دردشان را لمس نکرده است. فرشته، 52 ساله، اهل تهران: نوجوان که بودم عادت های ماهانه بسیار طولانی و سختی داشتم. خیلی اذیت می شدم. برای همین یک روز با مادرم رفتیم دکتر. تشخیص دکتر آن زمان این بود که من ...
تظاهر به خودکشی برای فرار از دست ماموران
عامل جنایت دلخراش خیابان هلال احمر دستگیر شد. این مرد چهارشنبه شب همزمان با کشف جسد همسرش ناپدید شد و به دستور بازپرس جنایی تهران تحت تعقیب پلیس بود. این مرد 35ساله در نخستین ساعات بامداد جمعه به صورت کاملا اتفاقی از سوی یکی از ماموران کلانتری محل وقوع حادثه شناسایی شد و درحالی که قصد فرار از دست ماموران را داشت، دستگیر شد. او در اعترافات اولیه ضمن اعتراف به قتل، انگیزه اش از این جنایت را خیانت همسرش عنوان کرد. این پرونده در شعبه ششم دادسرای جنایی تهران درحال بررسی است و بازپرس مدیرروستا دستور رسیدگی و تحقیقات بیشتر درباره ادعاهای این مرد و پرونده او را صاد ...
سناریوی مرگبار مرد قمارباز و زن خیانتکار/عکس
...> اولین بار در چه سنی ازدواج کردی؟ 24 سالگی ازدواج کردم و دو بچه 11 و 14 ساله دارم. کی از همسرت جدا شدی؟ 9 8 سال پیش. علت طلاق چه بود؟ من داماد سرخانه بودم. قرار بود خانه جدیدی بسازم و با همسر و فرزندانم آنجا زندگی کنیم. حتی ماشینم را برای تامین مخارجش فروختم، اما هنوز خانه آماده نشده بود که همسرم گفت، باید سند آن را به نامش بزنم. من مخالفت کردم و او هم مرا از خانه ...
جوانی های سوخته در هُرمِ داغ کوره پزخانه ها
منطقه قرچک؛ کارفرمای آن، کریم دوطاقی، که چند ده سال است بعد از پدرش اینجا را اداره می کند، از شرایط به شدت عصبانی است؛ می گوید: همه چیز مشکل است؛ فروش مشکل دارد؛ قبض گاز، یک مشکل است؛ مطالبات بیمه ای خودش یک مشکل لاینحل است. او می گوید: چند وقت پیش برای مطالبات بیمه مراجعه کرده بودم؛ یکی از مسئولان اداره بیمه قرچک، راست ایستاد، توی چشمهایم زل زد و گفت: ببند کوره ها را؛ درش را تخته کن ...
زن جوان چگونه قربانی سوءظن شوهر شد؟
ماجرا را تعریف کردم. او هم گفت: دختر عمه ات را ببخش. بعد هم گوشی دخترش را گرفت و از من خواست که دیگر در این مورد با هیچ کس حرفی نزنم. بعد چه اتفاقی افتاد؟ دو روز بعد از این ماجرا همسرم نسترن به خانه خواهرش رفت و پیام داد اگه حق طلاق را به او بدهم، حاضر است برگردد. من هم به خاطر زندگی ام و از آنجا که زنم را دوست داشتم رفتم به دفترخانه و حق طلاق را به او دادم که به خانه برگشت ...
هیئت خانگی؛ آن سر دنیا
. تمام انرژی شان را در طول سال جمع کنند برای محرم و تمام کار و درس و وقت و زندگی شان را نذر آن ده روز مجلسی کنند که شرکت کننده هایش بین 50 نفر تا 200 نفرند. این ها را من در شهرهای بعدی کم تر پیدا کردم. با این حال هر سال عید غدیر که می گذرد یادم می افتد که دو تا چمدان کتیبه و دو جعبه ی پر سیاهی دارم که مدام از این شهر به شهر بعدی کشیدیم شان تا شاید روزی دوباره زیپ چمدان را باز کنیم و دیوارهای خانه مان ...
زهرم بشود اگر لب بزنم
سوم خرداد که خرمشهر را فتح کرده بودند عدل همزمان با اذان ظهر یک گلوله آمده بود... آمده بود... آمده بود... و سیخ خورده بود به سینه ابوالفضل و نامه را مهر قرمز زده بود. آسیدحسن دست بالا هنوز از عکس دیواری اش داشت نگاهمان می کرد؛ فکر می کردم هر لحظه تف می کند توی صورتم و می گوید 35سال آزگار است کسی به خانه ابوالفضل سر نزده اما او با مهربانی گفت: بفرمایید استامبولی پلو با سالاد شیرازی آقاجون . گفتم زهرم بشود اگر لب بزنم آقاجون. ...
خاطرات جنگ به روایت بانوان محله
کسانی بودند که رفویش می کردند و اتو می کشیدند و در کیسه هایی بسته بندی کرده و دوباره به مساجد می فرستادند که به دست رزمندگان برسد. محمدی به نظر جوان تر از آن است که صاحب خاطره در این پشتیبانی ها باشد. اما با وجود سن و سال کم اش تعریف می کند: پدرم مغازه دار بود و به خاطر دارم یکبار از بازار کلی فانوس خرید که برای رزمندگان بفرستیم. فانوس هایی که با برچسب کمک به رزمندگان اسلام راهی جبهه اش کردیم. ...
زنم با مردی ارتباط داشت که به او استاد می گفت / او یک شب به خانه نیامد و ..
...> الان نه، اما سه سال قبل معتاد به شیشه شدم و در کمپ بستری شدم و ترک کردم. یعنی از سه سال قبل سراغ مواد نرفتی ؟ نه اصلاً سراغ شیشه نرفتم. اما گفته شده تا چند روز قبل در کمپ بستری بودی ؟ به خاطر اعتیاد به مواد مخدر نبود. واقعیتش من با یکی از دوستانم مغازه جوشکاری داشتیم و وضع مالی ام خوب بود تا اینکه حدود دو ماه قبل ورشکست شدیم و مغازه بسته شد. بعد از این من تراکت پخش می کردم و ...
همسرم طلاق خواست، عصبانی شدم کشتمش
ساعت هفت غروب هفدهم آبان ماه وقوع یک جنایت در خیابان هلال احمر به کلانتری 115 رازی اعلام شد. به گزارش اعتماد، با حضور مامورین کلانتری و انجام بررسی های اولیه مشخص شد که خانمی 35 ساله از ناحیه سر، پشت گردن و پشت کتف مورد اصابت ضربات متعدد جسم سختی قرار گرفته و به قتل رسیده است. پسر 15 ساله مقتوله در اظهاراتش به کارآگاهان گفت: بیرون خانه بودم. به گوشی تلفن همراه مادرم زنگ زدم ...
مسئولان خوابگاه فقط هنگام اخذ کرایه به خوابگاه می آیند/ در صورت اعتراض به امور بهداشتی تهدید به اخراج می ...
خانه مستقل شده است، می گوید مشکلات پسران دانشجو چندان متفاوت با دختر ها نیست، هرچند ممکن است حساسیت پسر ها به نظم و ترتیب و بهداشت کمتر باشد، اما آن ها هم از اختلاف های فکری و ویژگی های فردی یکدیگر گله دارند. وی می افزاید: در خوابگاه اصلا نمی توانستم درس بخوانم، همیشه سروصدا بود. بعضی ها از زندگی در خوابگاه به عنوان فرصت خوشگذرانی استفاده می کردند. رفتارهای نامتعارف هم بین بچه ها بود و ...
دو سال از شهادت جوان ترین شهید مدافع حرم گذشت
بودم و همیشه برای مصطفی از جنگ صحبت می کردم، از زمانی که خودش را شناخت با این روحیات آشنا بود. وی یک سال و نیم آموزش می دید اما به خاطر سن و سالش او را اعزام نمی کردند. مصطفی یک هفته و 10 روز خانه نمی آمد، می گفت: نمی خواهند من را به سوریه ببرند. من آنقدر در گردان می مانم که جا نمانم. پدر ادامه می دهد: از گردان با من تماس گرفتند و گفتند جنگ است و شما همین یک پسر را دارید. من هم اصلاً با ...
سرقت از زنان در پوشش فردِ خیر
از او متارکه کرده است. سرانجام با انجام اقدامات ویژه پلیسی، مخفیگاه غلامرضا. م در منطقه جنت آباد – میدان چهارباغ شناسایی و در ساعت هفت صبح 16 آبان در حالی که به همراه همسرش (مالک خودرو پژو 405 سفیدرنگ) در خانه حضور داشت، دستگیر و به پایگاه دوم پلیس آگاهی تهران بزرگ منتقل شد. نیازی به پول سرقت ها نداشتم غلامرضا. م در همان تحقیقات اولیه صراحتا به ده ها فقره سرقت از زنان سالخورده ...
آغوش باز هرمزگان برای دانش آموزان مهاجر
، من کودک هشت ساله ای بودم که هیچ ذهنیتی از ازدواج نداشتم و نمی دانستم دختری در این سن چرا باید چنین کاری کند، طولی نکشید که فهمیدم مادر شده، حتی یک بار او را در کوچه با بچه ای در بغل دیدم رویش را از من برگرداند، بعدها فهمیدم خجالت کشیده بود، بعدها فهمیدم او دوست داشت درس بخواند و ترک تحصیل امری خودخواسته نبود. آمنه را دیگر ندیدم اما این سرنوشت بسیاری از کودکان افغان است، دختران و پسرانی که به دلایل ...
بهای بهشت کالای عشق است، یعنی خون
... مدتی گذشت، دیگر عشق را آموخته بودم امّا به چه چیز عشق ورزیدن را، به دنیا عشق ورزیدم. به مال و منال دنیا عشق ورزیدم. به مدرسه عشق ورزیدم. به دانشگاه عشق ورزیدم امّا همه ی این ها بعد مدت کمی جای خود را به عشق حقیقی و اصیل داد یعنی عشق به تو. (یَومَ لا یَنْفَعُ مال وَلا بَنُون) فهمیدم که وقتی شرایط عوض شود یَفِرّالْمرءَ مِنْ اَخیهِ و صاحِبَتهِ و بَنیهِ و اُمّهِ وَاَبیهِ، پس به عشق تو ...
روحانی که به زبان اشاره منبر می رود! +تصاویر
کتابی ندارد و باید سرکلاس بنشینید و بنویسید. برای همین من از جزوه دوستانم استفاده می کنم و همان را می خوانم. من از 15 سالگی وارد حوزه شدم اوایل شنوایی کمی نداشتم. اما شنوایی من همینطور کمتر و کمتر شد تا جایی که دیگر نمی توانستم سرکلاس بروم. بعد از آن کتاب های ترجمه را می گرفتم و می خواندم و امتحان می دادم و به ترم های بالاتر رفتم و در حال حاضر دارم پایان نامه سطح 3 را می نویسم. درحال ...
شهید عدیل از ثمرات نهضت اسلامی حضرت امام
ظلم و جنگ طالبان دفاع کنند . موضوع رفتنش را با شما در میان گذاشت؟ تقریباً یک سال قبل از شهادتش به ایران آمد. عدیل در پاکستان از مادرم اجازه گرفته بود و بعد به ایران آمد. به مادرم گفته بود می خواهم وارد حزب الله لبنان شوم اما شرایطی وجود دارد که این امکان را به من نمی دهد. عدیل درباره اوضاع سوریه و مردم آنجا و ظلمی که به مسلمانان می شود به مادر توضیحاتی داده بود. مادر از عدیل می خواهد ...
راه و بی راه
را به نمایشگاه کتاب مصلی می رساندم ولی کم کم مسیرهای مترو و تاکسی ها را یاد گرفتم و دیگر مشکلی نداشتم، اما دوسال پیش با انتقال نمایشگاه کتاب به شهر آفتاب این ماجرا دوباره تکرار شد و حالا می بایست دوباره مسیر شهر آفتاب را یاد می گرفتم. پارسال خیلی اذیت شدم، مسیرش خیلی طولانی بود. فکر کنم از خانه پسرعموی من تا آن جا به اندازه پرواز کرمان تا تهران در راه بودم! شهریار که از محل نمایشگاه مطبوعات راضی ...
از ملک سلیمان تا حضرت خاتم(ع)
فرهنگی مدتی معلم بودم، بعد رفتم در روستاهای بوئین زهرا در قالب جهاد سازندگی و آن جا مشغول به کار شدم که بیشتر کارم سروسامان دادن به اوضاع فرهنگی روستا بود. مدتی در مقطع دبستان با نگاه هنری کار فرهنگی- تربیتی انجام دادم و ظرف مدت کوتاهی از کارهای بچه ها نمایشگاه نقاشی با موضوع دفاع مقدس بر پا کردم. شروع کار جدی شما به سال های ابتدایی فعالیت در حوزه هنری برمی گردد. از تجربه های آن زمان بگویید ...
بازیگران درخشان تاریخ سینما (42): لئوناردو دی کاپریو
. در مورد خودم باید بگویم که مطمئن نیستم خود را شناخته ام یا خیر. به نظرم می آید که هر روز در حال تغییر هستم. - انسان می تواند یک ستاره سینمایی بی هدف و بیهوده باشد، یا می تواند سعی کند که جنبه های مختلف شرایط انسانی را گسترش و بهبود بخشد. - من واقعاً خیلی ریخت و پاش ندارم. سوار جت شخصی نمی شوم و بادیگارد ندارم و چیزهای دیوانه وار نمی خرم. در چند جا خانه و آپارتمان دارم. یک ...
فرار مرد شیشه ای پس از قتل همسر
تحقیقات متوجه شدند پسر 12 ساله، خانواده اولین فردی بوده که جسد مادرش را یافته و به پلیس و اورژانس زنگ زده که تحقیق از او آغاز شد. پسر نوجوان به افسر تحقیق گفت: بیرون از خانه بودم. حدود ساعت شش عصر به خانه بازگشتم چند بار مادرم را صدا زدم که پاسخگو نبود. وسایل خانه کمی به هم ریخته بود. روی در کمد دیواری رد خون بود. با دیدن این صحنه بیشتر ترسیدم. از پدرم خبری نبود. همین طور که اتاق ها را برای ...
دوست نداشتم با طناب دار بمیرم
جمعی در یکی از باغ های قاسم آباد شهریار به مرگ امیر 44 ساله منجر شد. او به دلیل اصابت چاقو از سه ناحیه بدن دچار خونریزی شدید شده و پس از انتقال به بیمارستان جان خود را از دست داده بود. با حضور ماموران و بررسی صحنه جرم، هویت ضارب 20 ساله شناسایی و او چند روز بعد در خانه اش دستگیر شد. سعید در جلسه محاکمه در مقابل درخواست قصاص اولیای دم گفت: نیمه های شب بود. با چند نفر از دوستانم در حال ...
نخبگی تا نشئگی با چند پک گل
مشغول به کار بودند و پدرو مادرم معلم بودند. چندسال درس در دانشگاه برای کارآموزی به یکی از بیمارستان ها مراجعه کردم به علت اینکه در کارم فعال و تیزهوش بودم، بعد از کار آموزی به عنوان پرستار در آنجا استخدام شدم. دختر نخبه داستان ما ادامه داد: درسم را تا مقطع کارشناسی ارشد پیش بردم سال آخر دانشگاه و ارائه پایان نامه بودم که با آقایی که بیمارم بودم آشنا شدم. پسری قد بلند و چهار شانه. در ظاهر ...
سحر دولتشاهی از همکاری با همایون شجریان گفت + عکس
داشتید مهندسی شیمی می خواندید اما این رشته را رها کردید. آن روز که داشتید این کار را می کردید به چه چیزی فکر می کردید؟سحر دولتشاهی [کلیک و کشیدن برای جابجایی] درواقع از ابتدا هم قصد ادامه آن را نداشتم و وقتی این حمایت از سوی خانواده و جسارت از سوی خودم پیدا شد، رفتم به رشته ای که دوست داشتم و دارم. البته موقعی که تغییر رشته دادم، به خاطر دلمشغولی هایم به ادبیات به سوی ادبیات نمایشی و ...
مشروب دست ساز به شوهرم دادم و کشتمش+عکس
زده بود اما زنده ماند. من ترکیب مواد مرگبار را می دانستم و علی در این باره حرفی به من نزده بود. این دختر نوجوان که در تشریح جزییات ماجرا می لرزید و اشک می ریخت گفت: در آن موقع بچه بودم و نمی دانستم مجازات قتل قصاص است. سپس علی به اتهام معاونت در قتل روبه روی قضات ایستاد و گفت: باور کنید من هیچ دخالتی در این جنایت نداشتم و نمی دانم چرا دو خواهر پای مرا به این پرونده کشاندند. من ...
تاریخ جنگ را درست بنویسید
...؛ یکی اینکه وارد حوزه کار شوم و دیگری اینکه به درس خواندن ادامه دهم. معدلم در دانشگاه الف بود. یکی از اساتید به من گفت فقط درس بخوانم، نه سر کار بروم و نه ازدواج کنم. از آنجا که شاگرد خوبی بودم به حرف استادم گوش ندادم. یکی از اساتیدم از من پرسید که کجا می خواهی مشغول به کار شوی و چه کاری را دوست داری؟ حداقل به آن سمتی برو که علاقه داری. من هم در جوابش گفتم دوست دارم در حوزه دفاع مقدس کار کنم ...
کودک بی شناسنامه پشت کلاس درس ماند!+ عکس
آن بعید به نظر می رسد. اسماعیل از روز های دشواری می گوید که پشت سر گذاشته و می گوید: بعد از اینکه موفق نشدم درس بخوانم، تصمیم گرفتم کار کنم، اما کسی حاضر نبود به یک فرد بی هویت کار دهد. روز ها به دنبال کار بودم تا یک نفر که خودش هم اهل سیستان و بلوچستان است و به دلیل بی شناسنامه بودن، خودش از بچگی با درد بی هویتی آشنا بود، پذیرفت که من در مغازه تعویض روغنی او کار کنم. اسم ...
شهادت فرزندم، اجر اخلاص و سختی های کشیده در زندگی اش بود
.... برای همین به مادرش گفت که دیگر به مدرسه شبانه روزی کشاورزی نمی روم و می خواهم شبانه روز در مدرسه جبهه و جنگ درس بخوانم که آنجا بیشتر به من احتیاج دارند. شهید مرتضی بهرامی بعد از اینکه نزدیک به یک سال و نیم در جبهه ها حضور داشت سرانجام در عمیات والفجر4 مجروح و با اصابت راکت خمپاره به هواپیمای حامل مجروحین به شهادت رسید. خانم جلالی که می خواهد بغضش را فرو بخورد ...
داشتن زندگی اشرافی با درآمد حلال هم برای مسئولان ما حرام است
مطالعات می گویم نه براساس گرایشات دینی، زن و شوهری که شب در خانه ماهواره نگاه می کنند، خطر طلاق در زندگیشان بعد از دو سه سال چند برابر بیشتر است چون تقاضاهای مرد تنوع طلب افزایش پیدا می کند بعد از 6 ماه اول زندگی مرتب به زنش ایراد می گیرد، زن دچار دغدغه می شود که مرد دیگر به او توجه ندارد، نکند عاشق دیگری شده، بعد می رود عمل زیبایی می کند بعد می بیند فایده ای ندارد ! آرام آرام این ...