سایر منابع:
سایر خبرها
بندانگشتی ها در معدن طلا
در میان بگذارد. صدا به من می گفت جلو برو، این جا را حفر کن و طلا پیدا کن. بار اول که این صداها را شنیدم به خانه برگشتم و تصمیم گرفتم دیگر به آن جا برنگردم اما یک حس کنجکاوی عجیب مرا قلقلک می داد. دلم می خواست دوباره برگردم و ببینم صدایی که شنیده ام چقدر واقعیت دارد. در نهایت هم به همان کوهستان مرموز برگشتم. این بار نه یک صدا که چند صدا مرا راهنمایی می کردند. دفعه ...
محاکمه مرد 3 زنه به اتهام ربودن پدرزن دوم!
تنها نباشند. علی وقتی از سفر بازگشت تماس گرفت و مرا تهدید به مرگ کرد. با خودم گفتم شاید عصبانی است و بهتر است چیزی نگویم. مرد میانسال در ادامه گفت: شغلم رانندگی است و در یک آژانس کار می کنم. علی یک روز بعد از تماسش به آژانس آمد و با ساطور به آژانس حمله کرد. او من و همکارانم را تهدید به مرگ می کرد و در حال شکستن شیشه های آژانس بود که ناگهان دسته ساطورش شکست و سپس فرار کرد. شاکی در تشریح ...
بازداشت زورگیران تبر به دست!
همراهش فرار کرده اند. وقتی پرونده به دستور بازپرس شعبه پنجم دادسرای ناحیه 34 به پایگاه سوم پلیس آگاهی تهران فرستاده شد، شاکی توضیحات بیشتری از ماجرا را شرح داد. او گفت: لحظاتی قبل از حادثه با خودروی خودم که یک پژو 206 است وارد پارکینگ خانه مان شدم. بعد از پارک کردن خودرو در حال رفتن به طرف آسانسور بودم که ناگهان دو مرد جوان که چاقو و تبر به دست داشتند به من حمله کردند. آنها گوشی تلفن همراه و کیف ...
خاطرات اسیران عراقی در ایران مانند نفت خام است
بنویسم اتفاقی رخ می داد که مانع می شد. چند سال پیش بعد از تاکیدات رهبر انقلاب مبنی نوشتن خاطرات دفاع مقدس تصمیم مصممی به نوشت خاطرات گرفتم تا اینکه یک دانشجو برای نوشتن پایان نامه به من مراجعه کرد. مجبور شدم 15 صفحه از خاطراتم را برای او بنویسم، همین کار استارت نوشتن خاطراتم شد. این رزمنده عنوان کرد: حدود سه سال کار نگارش کتاب طول کشید. به شدت به دنبال نوشتن واقعیت ها بودم و نمی خواستم بزرگ ...
تفنگ بی فشنگم را بر سر قبرم بگذارید
مزارم که آمدید با لب خندان سلام بر من کنید و خدا را شکر کنید که همچنین آرزویی نصیب من شده است، و من هم خدا را شکر می کنم که چنین سعادتی را به من اعطا کرده است، چرا که فکر می کنم زمانی که مصموم شده بودم دیگر امید زنده شدنم نبود ولی کار خداوند متعال بود و خدای مهربان خودش سرنوشت مرا تعیین کرده و باعث افتخار شما و من شد. و برادران عزیز دوست دارم زمانی که شهید شدم، بدنم را به جای یک کیسه خاک از آن ...
بعد از 2سال و 4ماه پیکر همسرم پیدا شد
من در اولین فرصت دنبال شما خواهم آمد. دو روز بعد از اعزامش به من زنگ زد و گفت این شماره من است اگر مشغول بود یا خاموش نگران نشو من خودم با شما تماس می گیرم. منتظر ماندیم تا اینکه انتظار ما باز هم به مفقودالاثر شدن سیدرضا ختم شد. چه سفارش یا وصیتی داشت؟ همسرم به من سفارش کرد اگر زمانی شهید شدم، پسرم دست تو امانت است. می خواهم مثل یک مرد بار بیاید و در آینده سرش بالا باشد. من گفتم ...
فرماندهی سپاه که مقام نیست
بعد از عروسی تازه عروسش را نزد مادر می گذارد و به جبهه می رود. از عشقش می گذرد تا به عشق وطنش پاسخ دهد. وقتی گفت می خواهم بروم، نگران شدم. گفتم احمدآقا چرا اینقدر زود می روی؟ گفت من خیلی دیر می روم، آقا رحیم صفوی شب پاتختی رفت. خنده ای زد و قول داد زود به زود بیاید. تقریبا 10 روز یکبار، یک روز می آمد و دوباره برمی گشت تا اینکه در یک حادثه، زمانی که مهمات می بردند، ماشین در سردشت چپ کرد، دو نفر ...
دسیسه شوم عروس برای مادرشوهر
فرنگیس به بیمارستان انتقال یافت. مدعی شد بر حسب اتفاق هم مسیر هستیم. بنابراین سوار ماشین زن ناشناس شدم که او در راه به من آبمیوه تعارف کرد. اما بعد از خوردن آبمیوه دیگر چیزی متوجه نشدم و زمانی که به هوش آمدم خودم را روی تخت بیمارستان دیدم. پس ازاین شکایت تحقیقات تخصصی برای شناسایی راننده خودروی پژو آغاز شد. اما هیچ رد و سرنخی از او به دست نیامد. تا اینکه شاکی حدود یک سال بعد از ...
کتاب باز یک برنامه انقلابی است/ کسی در تلویزیون به آن معنا دنبال یک برنامه کتابی و فرهنگ مطالعه منسجم ...
فرمودند شما اول مردم را کتابخوان بکنید، بعد به آنها بگویید چه کتابی بخوانند. از پیام هایی که به شبکه می آید، تعداد مخاطب راضی کننده بوده؟ به ما تعداد نگفته اند، ولی خودمان متوجه می شویم که برنامه دیده شده است. امیرحسین صدیق در فصل اول طبق گفته ی خودش، در ذهن مردم از بابای زی زی گولو تبدیل شد به مجری کتاب باز. می گفت قبلاً که به شهرستان می رفتم می گفتند بابای زی زی گولو آمد، ولی ...
باسازی جنایت هولناک نوقداره بندها + تصویر
این پرونده جنایی ادامه داد: بعد از این ماجرا بود که تصمیم به فرار گرفتم. چند نفر از دوستان عبدا... هم به من حمله کردند و مرا به شدت کتک زدند ولی با آن که زخمی شده بودم باز هم از چنگ آن ها گریختم و با کمک یکی از دوستانم برای مداوای زخم ها به مرکز درمانی رفتم که در آن جا هم توسط کارآگاهان پلیس آگاهی دستگیر شدم و ... در همین حال یکی از دوستان مقتول نیز که در صحنه درگیری مرگبار نوقداره ...
مردی،با نصب دوربین درخانه اش، همسرش را پای چوبه داربرد
کار شدم و بدون اینکه همسرم کیمیا متوجه شود داخل خانه دوربین مدار بسته نصب کردم تا حقیقت روشن شود. پس ازروشن کردن دوربین ها، روزبعد به بهانه مأموریت ازخانه رفتم. طی چند شبی که در خانه نبودم با تمام وجود ودراوج نگرانی دعا می کردم هیچ اتفاق بدی رخ ندهد وشک من به طورکامل برطرف شود.به همین خاطروقتی به خانه برگشتم همسرم را به بهانه ای به بیرون فرستادم. اما وقتی فیلم دوربین ها را بررسی کردم با صحنه ...
داماد سه زنه پای میز محاکمه
ایران آنلاین / رسیدگی به این پرونده از پارسال و به دنبال ربوده شدن مرد میانسال از محل کارش در شهرک غرب کلید خورد. شاکی پس از رهایی به پلیس گفت:در دفتر کارم نشسته بودم که ناگهان دامادم اسلحه به دست وارد شد و پس از شلیک گلوله ای به دیوار و ایجاد رعب و وحشت، مرا با همدستی دو مرد افغان ربود و به حوالی رودهن برد.تا اینکه ساعاتی بعد و با تاریک شدن هوا موفق به فرار از اسارتگاه شدم. حالا هم ...
شوهرم که رفت به طبقه بالا رفتم او زیر پتو بود و !/ شب قبل پیامک های بدی برایم فرستاده بود
خانم در جلسه بازپرسی درنهایت به قتل هوویش اعتراف می کند و می گوید: از چند روز قبل هوویم برای من پیامک های زشتی، حاوی فحش و بد و بیراه، می فرستاد. من هم جواب می دادم که تو آدم خوبی هستی و سرت به زندگی خودت باشد ، اما او دست بردار نبود. شب حادثه Incident هم پیامک بازی اش را شروع کرد و همچنان به من فحش می داد و ساعت 6:30 صبح هم همین کار را تکرار کرد. به شوهرم پیامک دادم و بعد زنگ زدم، اما او جوابم را ...
آخرین برنامه نود در پاییز، جنجالی شد
خانواده ام با من شده است. هافبک ایرانی الخور در خصوص بحث باطل شدن کارت معافیتش گفت: در آن زمان، 10 سال در فجر سپاسی بازی کردم ولی معافیت کفالت گرفتم؛ حتی بعد از آن یک فصل و نیم دیگر هم در فجر بودم و یک سال با اینکه تیم در لیگ یک بود، بازی کردم؛ قراردادم نیز 10 میلیون تومان بود که 7 میلیون تومان دریافتی داشتم. او اذعان کرد: بعد از اینکه این مباحث پیش آمد، یک سری کارت ها باطل شد ...
پویایی مجلس تنزل شأن آن نیست
جامعه داشتم و معتقد بودم که باید جیب خودم را پُر کنم، نمی توانم به مردم بگویم این عقیده و اخلاق شخصی من است و اخلاق و عقیده ربطی به کسی ندارد. برای یک مسئول عقیده و اخلاق مسأله شخصی نیست؛ مسأله ای اجتماعی و عمومی است؛ حاکم شدن بر سرنوشت مردم است. آن کسی که به مجلس می رود، یا به هر مسئولیت دیگری در نظام جمهوری اسلامی می رسد، اگر فاسد، بیگانه پرست و در خدمت منافع طبقات برخوردار جامعه بود، دیگر نمی ...
ما شهید ندادیم که یخچال بگیریم!
.... روز رفتنش سه چهار باری دخترم را در آغوش گرفت و بوسید و مجدد به من برگرداند. نزدیک اذان بود. من همه وسایلش را آماده کردم. برایم سخت بود. برای خودش هم دل کندن از دخترمان سخت بود. وقتی بچه های پایگاه آمدند دنبالش گفت من بین دخترم و خدای خودم، خدا را انتخاب می کنم و به جبهه می روم. شما بروید داخل. دخترم را هم ببر تا من بروم، اما باز دلش طاقت نیاورد، صدایم کرد گفت بیا بیرون جلوی در بایست تا من ...
پشت پرده های عجیب مالی در سپیدرود
.... به جایی می رفتم که کسی مرا نشناسد و هیچ بچه محلی مرا نبیند. حالا چیز های دیگری هم هست که من نمی خواهم بگویم. من چه مشکلی می توانم با این آقا داشته باشم. مگر من ثابت این تیم نبودم، من حقیقت را می گویم. حق بچه ها خورده شده است. چطور آقایان ماشین 300،200 میلیونی می خرند، در خیابان گلسار رشت خانه و مغازه پیش خرید می کنند، مغازه باز می کنند، ولی بازیکن ثابت سپیدرود پراید مدل 83 دارد و 2، 3 سال است ...
اظهارات صریح یک جامعه شناس درباره روحانیت
جمعیت ایران دو و نیم برابر شده، اما جمعیت دانشجویی و فارغ التحصیلی ما بیش از 20 برابر شده، ما چندین میلیون فارغ التحصیل دانشگاهی و دانشجو داریم، این جامعه اصلا با جامعه اول انقلاب هم به لحاظ فکری متفاوت شده یعنی کسی که می گوییم دانشجو فارغ التحصیل شده حداقل در طول زندگی بعد از دبیرستان خود 50 کتاب دیگر خوانده، پس ذهن او با ذهن جوان قبل و اوایل انقلاب متفاوت است، اما شما می بینید مطالبی در بعضی از ...
تفسیر آیات 121-129 سوره آل عمران
... تا آن که رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله ) به عزم حرکت داخل خانه شد، و لباس رزم را به تن کرد، و این جریان روز جمعه بعد از فراغت از نماز جمعه بود، آنگاه از خانه در آمد، تا به طرف احد حرکت کند، لیکن مردم پشیمان شده بودند، و عرضه داشتند یا رسول اللّه گویا، نظریه خود را بر جناب عالی تحمیل کرده ایم، و این کار درستی نبوده که کردیم حال اگر از حرکت کراهت دارید در شهر بمانیم، رسول خدا (صلی اللّه علیه ...
پس گرفتن شکایت ریزه اسپور و تمدید قرارداد برانکو
تهران آمده بودیم و من مجبور شدم در دروازه بایستم. من تنها یک جمله به خودم گفتم و آن هم این بود که اکنون دروازه بان پرسپولیس هستم. در نهایت نیز آن دیدار را 5 بر صفر با پیروزی پشت سر گذاشتیم. مرحوم دهداری از این که گفته بودم "من" ناراحت شده بود و این را هم می خواهم بگویم که فرهنگ آن قدر در جامعه بالا بود. کاشانی ادامه داد: وقتی نام تیمی بزرگ است، قهرمان هایش روی فرهنگ جامعه تاثیرگذار هستند ...
2 سال آزار دختر دبستانی توسط راننده شیطان صفت سرویس مدرسه!
به گزارش جام نیوز ، رسیدگی به این پرونده به دنبال شکایت یک دختر 16 ساله در دستور کار پلیس قرار گرفت. این دختر که همراه پدر و مادرش به پلیس آگاهی رفته بود گفت :شش سال قبل وقتی که 9 ساله بودم از سوی راننده سرویس مدرسه مورد آزار قرار گرفتم. این دختر در تشریح جزئیات ماجرا گفت: من در کلاس سوم دبستان درس می خواندم هر روز راننده سرویس مدرسه هر روز به دنبال می آمد تا مرا به مدرسه ببرد. اما او ...
رفتار غیر اخلاقی 2 کارگر در کارگاه تولیدی پوشاک زنانه!
دارد مرا بیهوش کند و از من فیلم بگیرد تا بتواند از این طریق مموری سیاه را به دست بیاورد. به همین خاطر در یک لحظه که شهرام مشغول کاری بود جای لیوان های دوغ را با هم عوض کردم و شهرام دوغ مسموم را نوشید. وقتی او بیهوش شد من کارگاه را ترک کردم و به خانه ام برگشتم اما صبح روز بعد فهمیدم کارگاه آتش گرفته و شهرام سوخته است،من نقشی در آتش سوزی کارگاه نداشتم. به دنبال اعتراف های پسر جوان وی پای ...
گروه تروریستی که داعش را رو سفید کرد+تصاویر
توضیح می دهد: آنها وقتی مرا گرفتند، جیغ و داد زدم، اما دهانم را بسته و دست و پاهایم را با طناب بستند و مجبورم کردند که راه بیفتم. بقیه دوستانم که گرفتار شده بودند، را هم در آنجا دیدم. صبح به سمت شهر کیسویلی پیاده راه افتادیم، وقتی به آنجا رسیدیم، ما را تقسیم کردند. من را به مردی دادند. با خودم می گفتم، با این سن اندکم چگونه می توانم با یک مرد به این بزرگی باشم. آخر من خیلی کوچک بودم. چند ماه بعد از ...
نجوای سنگ قبری که فقط شیخ بهایی شنید+عکس
را به روی خود بست و شروع به گریه و تضرع و توجه به آخرت کرد و تقریباً 6 ماه بعد دار فانی را وداع کرد و جسدش را از اصفهان به مشهد برده و دفن کردند. علامه ملأ محمدتقی مجلسی می نویسد، من از نزدیکان شیخ بهایی بودم و او به من می گفت من به آماده شدن برای مرگ خبر داده و امر شدم و آن جمله ای که 262 سال پس از رحلت بابا رکن الدین از قبر وی خطاب به شیخ بهایی گفته شد این بود شیخنا، در فکر خود باش ...
عروس کینه جو نیمه شب روی صورت خواهرشوهرش اسید ریخت + عکس های تکاندهنده
...، مادربزرگ، عمه و پدرشان زندگی می کنند. فاطمه در این حادثه Incident بینایی یکی از چشمانش و زیبایی صورتش را از دست داد. صورت، گردن، گوش و بخشی از بدنش هم سوخت. او بچه کوچکتر، نادیای یک سال و نیمه را در آغوش کشیده. همان برادرزاده ای که برای نگهداری از او به خانه برادرش رفت: این بچه فقط هفت ماهش بود. روز 24 آبان سال قبل. رفتم خانه شان گفت خیلی دیر شده، شب هم بمون. خیلی تأکید می کرد که ...
بدگویی اصلاح طلبان دهه 60 از نماینده امام نزد آیت الله جنتی
های 54- 53 و تغییر مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق رسیدیم. یک روز شهید صفاتی به محل اقامتم آمد و گفت از مواضع اخیر سازمان خبر داری؟ گفتم نه. او وقتی ماجرا را گفت چند دقیقه ای ماتم برد که ایشان چه می گوید؟ مگر می شود مجاهدین خلق دچار چنین انحراف آشکاری شده باشند! بعد از چند دقیقه به او گفتم "ما نوکر اسلامیم؛ ما اگر به این سازمان علاقه مندیم به خاطر اسلام است, اگر این اتفاق واقعیت داشته باشد ما ...
برگزیدگان یازدهمین جشنواره سینما حقیقت معرفی شدند/ تقدیر از مستندسازان تبریزی
فیروزه سینماحقیقت با تقدیر از برنامه نکوداشت مستندسازان شهرستان ها که امسال به مستندسازان تبریزی اختصاص داشت، گفت: راه اندازی و ایجاد خانه مستند در مراکز استان ها که در چند استان اتفاق افتاده و در تبریز هم در روز ملی سینما راه اندازی شد، بسیار درست و تاثیر گذار است. او همچنین خویشاوندی سازمان هنری و شهرداری تبریز و مرکز گسترش سینما مستند را به فال نیک گرفت و اظهار امیدواری کرد: این نوع حرکت ها مورد ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (473)
بتونین تمرکز کنین درس بخونین؟ انقدر پولدارین دیگه چرا درس میخونین؟ من درس میخونم که پولدار شم بتونم یه روزی واسه خودم هایپ بخرم! 9. شبکه چهار راز بقا نشون میداد،یه کرکس نشون داد گوینده گفت شاید چهره ی این جانور بد هیکل و بد قیافه براتون آشنا باشه،بابام گفت آره شبیه پسرمه! 10. با یه دختر رفتم کافه گفت سفارش بده از منو "بلامنتو"رو انتخاب کردم، گفت این اسم کافه است یکی دیگه انتخاب ...
روایت ماجرای درخواست "طلاق همسر" یک مرد تاجر
فخرآباد نوشته شده است، من مؤلفش را دیده بودم و در خانه اش هم منبر رفته بودم. نوشتن این کتاب 20 سال طول کشید و شروع نوشتن از دوازده شب و بعد از نماز شب تا اذان صبح بوده که فرزندش به من می گفت: اغلب شب ها که می نوشت، ما از صدای گریه اش بیدار می شدیم. یک جلد هم من به آن اضافه کردم، سه جلد درباره این 72 نفر است و یک جلد 700 صفحه ای درباره مسلم بن عقیل است که شیعه ایشان را نمی شناسد و سه جلدش هم شخصیت خود ...
عشقی که مانع وصال شد
چالش بودن یا نبودنش را. پس از سه روز که دو نفر بودن را تجربه کرده بودم؛ هنگامی که به هوش آمدم متوجه فلج بودن کمرم شدم، بسیار درد داشتم تا اندازه ای که آرزو کردم کاش چشمانم را باز نکرده بودم؛ در آن لحظه نخستین کاری که پرستاران انجام دادند این بود که از من خواستند با گوشی تلفن با خانواده ام تماس بگیرم؛ نام خانه که آمد نگران شدم و تازه متوجه شدم کجا هستم؛ همانگونه که پرستاران گفته بودند؛ به طور ...