سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای ملاقات بازرگان و یزدی با برژینسکی و برخورد امام (ره)/ دولت روحانی نمی تواند معجزه کند
هاشمی وقتی به قم آمدند- یعنی سال 1327 بود – ابتدا منزل یکی از بستگان اخوان مرعشی ساکن شدند. خانه آنها درست روبروی خانه امام بود، اخوی می گفتند که من بعد از 3-2 سال که فضا را شناخته بودم، امام برای درس که بیرون می رفتند، منتظر می ماندم و دنبال ایشان می رفتم. بعد دو سه روز به خودم جرات دادم و جلو رفتم و از ایشان سوال می کردم و در واقع آغاز آشنایی ایشان با امام از این واقعه بود. س: در ...
واقعه ی هنرمند شدن صمد آقا/ در انتخاب آثار کلاه سرم نمی رود
مهاجرت کرد، پدر خانواده ما گردید و از استعدادها و خلاقیت های شخصی خودش چشم پوشی کرد تا بتواند به همه بچه ها برای تحصیل و ابزارها زندگی رسیدگی کند. من در کنار همه این کارها، اواخر دهه 40 در نشریه دیواری مدرسه فعالیت داشتم و چون خط خوبی داشتم، خطاط آن نشریه بودم. اتفاقاً عکسش را هم چند روز قبل لابلای عکس های آرشیوی نگاه کردم. در استان اول گردیدیم و در یک اردوی فرهنگی- تربیتی ما را به رامسر ...
گزارشی از زندگی دخترانی که مجبور به عملیات انتحاری می شدند
پیشنهاد را رد کرد. از این کار پشیمان خواهی شد! حدیثه به یاد می آورد که آن جنگجو این حرف را به او زد. چند روز بعد، حدیثه را پیش یکی از سرکردگان بوکوحرام بردند. او به حدیثه گفت که قرار است به شادترین مکانی برود که تصورش را هم نخواهد کرد. حدیثه پیش خود گمان کرد که قرار است او را به خانه اش بازگردانند، اما سرکرده بوکوحرام، از بهشت سخن می گفت. آنها آخر شب به سراغش آمدند. حدیثه گفت که کمربندی ...
بزرگ ترین اشتباهم این بود که چاقو در جیبم داشتم
وقتی بازداشت شدم 21 سال داشتم. چقدر درس خوانده ای؟ دیپلم دارم. شغلت چه بود؟ من همراه خانواده ام در خوزستان زندگی می کردم. آنجا در یک مغازه فروش ظرف های یکبار مصرف کار می کردم و زندگی بدی نداشتم. سابقه داری؟ نه حتی یک بار هم به کلانتری نرفته بودم. چرا به تهران آمدی؟ خواهرم سال ها پیش ازدواج کرد و به تهران ...
پرونده جنجالی ستایش با اعدام قاتل بسته شد
. بعد هم مانع بیرون رفتنش شدم. لحظاتی بعد شنیدم که مادرش در کوچه به دنبالش می گردد. از ترس آبروریزی او را به آشپزخانه بردم و به قتل رساندم و جسدش را داخل یک کارتن پنهان کردم. فردای آن روز به مدرسه رفتم و ماجرا را با همکلاسی ام در میان گذاشتم. او پیشنهاد داد برای از بین بردن جسد از اسید استفاده کنم. به خانه آمدم و اسیدی که تهیه کرده بودم را روی جنازه ریختم. برای از بین بردن بوی اسید، الکل صنعتی و ...
ماجرای ازدواج سبز زوج دهه هفتادی /عکس
آنها هشتم آذر امسال زیر سقف یک مسجد، جایی در شهر نفتی مسجد سلیمان، لباس عروس و دامادی پوشیدند و ازدواجشان را جشن گرفتند. عصر همان روز هم رویای دومشان را واقعی کردند وقتی با لباس های اتوکشیده و آهارخورده، با دست چاله ای کندند، نهالی کوچک را توی چاله گذاشتند، دورش خاک ریختند و درخت کاشتند. از آن روز به بعد اسم ازدواجشان را گذاشته اند ازدواج درختی؛ ازدواجی که عکس هایش در اینترنت تا به حال بارها دیده شده است. ...
چرا ابوالفضل پورعرب عاشق نشد؟/ انتقاد آقای بازیگر از هنرمندان
کردم دوستشان داشتم. ما سال 69 برای بازی در فیلم عروس 30 هزار تومان پول گرفتم. وی در خصوص کم کاری خود اظهار داشت: خیلی اذیتم می کردند و برخی از روزنامه ها هرچی دوست داشتند می نوشتند و دلگیر شدم. سر کاری بودم با آقای فرح بخش در بهشت پنهان که بعدش باید سر صحنه چهره می رفتم، آقای خاکبازان گفتند باید ایشون ممنوع الکار شود اما نتوانستند که این کار انجام دهند. مدیری در واکنش به پورعرب گفت آقای ...
چپ ها سعی داشتند انقلاب را مصادره کنند
خواستند بروم و به آنها بپیوندم. همراه یکی از دانشگاهیان به آنجا رفتم. در مقابل دانشکده مأموران مسلح مانع ورود افراد به دانشکده می شدند و همه جا را به شدت کنترل می کردند، بنابراین خود را به کوچه پشتی رساندیم و از در فرعی وارد دانشگاه شدیم و به جمع متحصنین پیوستیم. دانشگاهیان از ورودم به جمع خود بسیار خوشحال شدند. به درخواست آنها برایشان صحبت کردم و تا نیمه های شب در جمع آنان بودم. فردا صبح هنوز هوا ...
قصاص، فرجام قتل در هواخوری
قانونی در حالیکه تحقیقات در این زمینه آغاز شده بود، چند روز بعد از حادثه مرد 31 ساله ای به نام محمد به اداره پلیس رفت و به قتل اعتراف کرد. او گفت در دفاع از خودش و خواهرزاده اش دست به چاقو شده است. محمد در شرح ماجرا گفت: از خوزستان به خانه خواهرم آمده بودم و آن شب همراه خواهرزاده ام و یکی از دوستانش برای تفریح و هواخوری به پارک رفته بودیم و در آلاچیق نشسته بودیم. یک باره افشین در حالی که ...
ایرادی به نامه بدون سلام آیت الله هاشمی به رهبری وارد نمی دانم
کردند و آقای هاشمی چنین پاسخ داده بود که حضرت آیت ا... خامنه ای دررهبری بدیل ندارند. صدها بار با همه و 5 بار به خود من این جمله را گفتند و حتی برای این موضوع شواهدی ذکر می کرد. آنهایی که بعد 88 می خواستند آقای هاشمی را حذف کنند از آقا جلوتر می رفتند. امثال ما اما خدمت آقای هاشمی می رسیدیم و درخواست می کردیم در مسائل بیشتر با آقا نزدیک شود و حرف هایمان را می زدیم. آقای هاشمی محبوب مردم از دنیا رفت ...
چه کسانی مقصر گرانی و مشکلات اقتصادی هستند؟
از انقلاب اسلامی نیست، گفت: تنها در یک قلم طبق آمار 70 درصد مردم ایران در زمان رژیم پهلوی در روستاها که در آن زمان روستا جایی بود که برق، مخابرات، مدرسه و مرکز بهداشت نداشت، غالبا حتی راه ماشین رو نداشت و خانه ها خشت و گِل بود و حتی یک تیرآهن آنجا نبود زندگی کرده و بسیاری دیگر نیز در حلبی آبادهای اطراف شهرهای بزرگ زندگی می کردند. وی ادامه داد: شاه ملعون که کاخ های بسیاری در ایران و ...
بازداشت قاتل پس از 12 سال
برایم پیش آمده بود و ناراحت بودم، به سراغ سلیمان رفتم و گفتم می خواهم با او صحبت کنم. او پیشنهاد داد به محلی خلوت برویم. در آنجا او با من شوخی کرد. همیشه این کار را می کرد، اما آن شب اصلاً حوصله نداشتم. از او خواستم دست از شوخی بردارد، اما توجهی نکرد. من ناگهان به شدت عصبانی شدم و با چاقو دو ضربه به او زدم. وقتی دوستم نقش بر زمین شد، از ترس فرار کردم. به خانه مان رفتم، لباس هایم را عوض کردم و فراری شدم. تحقیقات بیشتر از متهم در جریان است. ...
هشت سال جنگ، هشت شب هم نجف آباد نبود...!
گوید در همین خانه بوده که خبر شهادت حاج احمد را می شنود و بلافاصله خودش را به تهران می رساند تا شاید بتواند ماجرا را باور کند. او حالا که به قصه پرواز برادرش رسیده، انگار خاطره ها جور دیگری جانش را نشانه می گیرند. با اینکه مشخص نیست آب گلویش را قورت می دهد یا بغضش را... اما با چشم هایش می رود به دورترها، به سال هایی که زود گذشت. حاج احمد از اول متفاوت بود یا متفاوت شد؟ حاج احمد ...
قیمه ها را در کوره بپزید
و سفره ای پر وپیمان را در زمانی کوتاه تدارک ببینیم. سامی 14 گزینه ای به نام SLIM FRY دارد که به کمک آن سیب زمینی های قیمه با کمترین روغن، سرخ شد و همسر دخترخاله که بیماری قلبی داشت، به قول خودش پس از چند سال سیب زمینی هایی سرخ شده و خوشمزه ای را خورد. دختر خاله چند روز بعد طی تماس تلفنی ضمن اینکه از سلامتی خود خبر داد از من دستور پخت قیمه در مایکروفر را می خواست. مواد لازم ...
از تحصیل در قم تا آخرین اذان در حج
. این بود که مداحان قم نزد شیخ کریم شکایت کرده بودند که با آمدن رحیم، ما از کار افتاده ایم!" رحیم به درس خارج فقه و اصول هم رسید. او ظهرها در حرم حضرت فاطمه معصومه (س) اذان می گفت. چند سال بعد یعنی در سال 1329، شیخ عبدالکریم جان به جان آفرین تسلیم کرد و رحیم در سن 25 سالگی به تهران بازگشت تا جای خالی پدر را در مسجد امام و در رادیو پُر کند. جعفر، فرزند ...
شهاب آن شب مرا به محلی خلوت برد و با من شوخی بد کرد / راز 12 ساله چه بود؟
شنیدند و بار دیگر برای دستگیری او دست به کار شدند. این بار تلاش ها نتیجه داد و این مرد بازداشت شد. متهم بعد از انتقال به پلیس آگاهی به جرمش اعتراف کرد و گفت نمی خواسته دوستش را بکشد. او گفت: من و سلیمان خیلی وقت بود که با هم دوست بودیم و رابطه خوبی با هم داشتیم، در واقع اصلاً اختلافی میان ما وجود نداشت. شب حادثه درحالی که مشکلی برایم پیش آمده بود و ناراحت بودم، به سراغ سلیمان رفتم و گفتم می ...
جانفشانی لب مرز / شهادت 5 مامور در درگیری با قاچاقچیان + عکس
خدمت سربازی اش جان باخته است. او آرزوها و برنامه های زیادی داشت که بعد از دوران سربازی می خواست انجام بدهد. در تمام آن پنج روز در کنارش بودم. حالش خیلی بد نبود. خودم هم نمی دانم چرا در راه برگشت تا این اندازه حالش بد شد. اما با خودم فکر می کنم که حتما تقدیر الهی بود که او به درجه شهادت رسیده است. شهادت سه مامور مبارزه با مواد مخدر Drugs در خاش در سومین حادثه، سه نیروی مبارزه با مواد ...
جرم های باورنکردنی ستاره های مشهور هالیوود! +تصاویر
1996 تا 2001 به هرویین معتاد بوده است. او چند بار به دلیل مصرف و حمل هرویین دستگیر شد. خودش در این باره گفته: من خیلی اتفاقی گرفتار هرویین شدم. در واقع 8 سالم بود که پدرم این ماده مخدر را به من معرفی کرد و بعد از دومین بار مصرف به آن معتاد شدم و بالاخره هم این کار بند کفش هایم را به هم گره زد و اجازه نداد حرکت کنم! اعتیاد به مواد مخدر حیات حرفه ای رابرت داونی جونیور را تقریباً نابود ...
تحقیق درباره مرگ جوان ایرانی در تایلند
رحمان به ایران برگشته و رحمان به طرز مرموزی در بانکوک به قتل رسید. برادر رحمان می گوید: او مشکل روحی داشت و دو سال قبل از آن دو ماه در بیمارستان بستری شد، اما حالش خوب شد و زمانی که برای مسافرت اقدام کرد هیچ مشکلی نداشت. وقتی می خواست به تایلند برود ما مخالف بودیم که در نهایت با اصرارهای خودش رضایت دادیم، چون تصور می کردیم این سفر دوستانه برایش خوب است. آخرین بار او را هشت فروردین در ...
قاتل ستایش اعدام شد
مدرسه بودم، از طریق شبکه های مجازی چند فیلم غیراخلاقی دیدم و وقتی از مدرسه بیرون آمدم، از فردی که همیشه از او مشروب می خریدم در پاکت ساندیس یک مشروب خریدم و آن را خوردم. بعد از آن دیگر یادم نیست چه کردم. ستایش را به خانه بردم و به قتل رساندم. هرچند امیرحسین به صراحت اعتراف نکرد که ستایش را مورد آزار جنسی قرار داده است، اما آثار باقی مانده روی جسد و وضعیت آن این مسئله را تأیید می کرد. با تکمیل ...
50 سوگند برای تبرئه زنی ازجنایت
پایین رفتم تا مواد جور کنم اما ناگهان متوجه شدم او خودش را از طبقه سوم پایین انداخته است. پس ازاین اظهارات، تنها مظنون پرونده برای ادامه رسیدگی به شعبه دهم دادگاه کیفری تهران انتقال یافت اما زن میانسال با رأی قضات از اتهامش تبرئه شد. ولی با نقض حکم در دیوان عالی کشور، پرونده برای انجام تحقیقات بیشتر به شعبه چهارم دادگاه کیفری به ریاست قاضی عبداللهی ارسال شد. در جلسه قبلی، اولیای ...
بانوی زباله گرد طبس
.... "حسین" همسر وی که شاگرد شوفر تریلی است، به اتهام حمل مواد مخدر، اکنون حدود 3 سال در ندامتگاه طبس به سر می برد و باید تا 4 سال و نیم دیگر نیز در زندان باشد. زهرا ساعت 11:30 نیمه شب در سرمای دی ماه طبس و فضایی تاریک که مرغی پر نمی زند، با پوششی شبیه به مردان و صورت پیچیده شده در شال گردن، در حال واکاوی یک سطل زباله است؛ وی ابتدا از مصاحبه امتناع کرد، اما پس از آن که ...
وقتی به خانه ام رفتم با صحنه وحشتناکی روبرو شدم / شانس آوردم همسایه کناری ام خانه نبود!
دیگر نمی توانستم این وضعیت را تحمل کنم. قهر کردم و به خانه پدرم رفتم. اعصاب شوهرم خط خطی شده بود. پشت تلفن برایم خط ونشان می کشید و می گفت هر چه زودتر باید به خانه خودمان برگردیم. کوتاه نیامدم و جواب سربالا دادم. زنگ زد و تهدید کرد اگر برنگردی خانه و زندگی را به آتش می کشم. حرفش را جدی نگرفتم. چند روز از این ماجرا گذشت. سر شب بود که تلفن کرد. می گفت حالا برو و ببین چه بلایی ...
معصومه را در خیابان راضی کردیم و او را دزدکی به اتاق خودم بردم و !
گردد را دارم برای همین به همراه دوستم (متهم ردیف دوم) وارد خانه مان شدیم و به اتفاق هم دزدکی به اتاقی که پدرم در اختیارم گذاشته بود رفتیم. بعد از چند دقیقه از استعمال مواد مخدر متوجه شدم معصومه به مواد مخدری که برای فروش داشتم دست درازی کرده و چند بسته را برداشته است. ابتدا به او گفتم چرا دست به این کار زده ای اما او هیچ پاسخی نداد. برای اینکه به او بفهمانم کارش اشتباه بوده سرش داد کشیدم اما معصومه ...
افسانه نیما
.... سال هایی که اوج شکفتگی و خلاقیت شعر نیماست. دهه 20 آغاز می شود؛ دهه ای که آغازش، شروع بیچارگی همه ایران است. سال های شروع جنگ جهانی دوم و رنج ها و گرسنگی های ملت ایران. جراید نیز از این بدبختی ها کنار نیستند. مجله موسیقی نیز مانند بسیاری از مجلات و نشریات تعطیل می شوند تا بهانه ای باشد برای بیکاری چند باره نیما یوشیج. اپیزود پنجم؛ همهمه در خانه ووکس شمعی رو میز روشن ...
تقویت روحیه کارآفرینی در کودکان با انجام چند راهکار توسط والدین
درآمد به تکاپو بیفتد. اولین تجربه کاری من، فروش رخت آویزهای کت به خشک شویی ها بود و در آن زمان تنها هفت سال سن داشتم. با همان سن و سال از این در به آن در می رفتم تا هر چیزی از روزنامه گرفته تا پوشش محافظ پلاک ماشین را به فروش برسانم. راه جایگزینی نداشتم. برای به دست آوردن پول ناگزیر از تکاپو بودم. در حین این تکاپو، اصول تجارت را یاد گرفتم. 3. مذاکره و یافتن فرصت های جدید ...
نادر خوب بود اما نه به عنوان یک شوهر...
من هیچ احترامی قایل نیست و نمی گذارد با هم ازدواج کنیم. او پیشنهاد داد با هم فرار Escape کنیم تا بتوانیم به خواسته دلمان برسیم. مانده بودم چه کار کنم. بالأخره به خواسته اش تن دادم. ما فرار کردیم و از شهرمان به مشهد آمدیم. به یک مسافرخانه رفتیم و می خواستیم اتاقی کرایه کنیم که موضوع لو رفت و دستگیر شدیم. پدر و مادرم آمده اند. مادر و پدر نادر هم آمده اند. آن ها می گویند پسرشان اهل زندگی نیست ، به مواد مخدر اعتیاد دارد و یک بار هم ازدواج نافرجام داشته است. من و مادرم حالا به اشتباه خود پی برده ایم. ای کاش از همان اول به حرف پدرم گوش می دادیم. ...
قصاص آخر درگیری در خیابان+ عکس
جزییات ماجرا گفت: از خوزستان به خانه خواهرم آمده بودم . خواهرم سالها پیش که ازدواج کرد به تهران آمد. من به تهران آمده بودم تا خواهرم را ببینم و یکی از دندان هایم را که خراب شده بود درست کنم.من به همراه خواهر زاده ام و دوستش به پارک رفتم و در آلاچیق نشستیم. اما سه نفر که به نظر می رسید حال طبیعی ندارند به سمت ما آمدند. یکی از آنها که محمد نام داشت به ما اعتراض کرد و خواست تا پارک را ترک کنیم. او با ...
وقتی باردار شدم با مجید بدون شرط ازدواج کردم
طفل معصوم مثل سرنوشت خودم ضایع بشود. اما احساس می کنم به آخر خط رسیده ام و چون تنها بودم و نمی خواستم تصمیم عجولانه ای بگیرم از کارشناس مشاوره پلیس کمک خواستم. زن جوان آهی کشید و افزود: چند سال قبل پدر و مادرم به خاطر لج بازی و غرور هردوی شان از هم طلاق گرفتند. مادرم به شهر پدری اش رفت و من با پدرم بودم. او با زن دیگری ازدواج کرد. نا مادری ام چشم دیدن مرا نداشت. من خیلی سعی می کردم خودم را به ...
موبایل و دیگر هیچ!
.... آخرین چیزی که یادم میاد صدای بوق یک موتور بود. تصادف شدیدی کردیم. من در اثر تصادف با موتور پرت شدم و از پشت، سرم با ضربه خیلی محکمی خورده بود به زمین. همین. دیگه هیچی نفهمیدم. مامان که اشک می ریخت، گفت: قربونت برم مامان چرا حواستو جمع نمی کنی. چند لحظه بعد سعید بالای سرم آمد. خم شد، پیشانی ام را بوسید و گفت: پارسا همه رو دق دادی! چرا به هوش نمی اومدی؟! گفتم: چقدر بیهوش بودم؟ گفت: از دیروز ...