سایر خبرها
گفت وگو با خانواده مفقودان حادثه برخورد دو کشتی در دلتای یانگ تسه
، خبردار شد. او در این باره چنین می گوید: من خودم نزدیک به 29 سال است که در شرکت ملی نفتکش کار می کنم. ما خانوادگی اصالتا آبادانی هستیم. سال 60 بود که وقتی جنگ شد از آبادان به اصفهان نقل مکان کردیم. میلاد در اصفهان به دنیا آمد. حدودا 5 سالی می شد که به استخدام شرکت ملی نفتکش درآمده بود. در قسمت روغن کاری موتورخانه؛ روز 25 آذر از عسلویه حرکت کرد. در جریان سفرش بودم. یکشنبه صبح بود، می ...
جورج ساندرز: کسانی که به ترامپ رأی دادند فرق بین شعار و حقیقت را تشخیص نمی دهند
است که خطر بزرگی برای حرفه ام به حساب می آید. خوشبختانه مصاحبه کردن برایم بسیار آسان شده است. حال شما چطور است؟ - خوبم اما تازه از خواب بیدار شده ام. به همین دلیل کمی ژولیده و خسته به نظر می آیم. اشکالی ندارد. من همیشه اینطور هستم، زیرا 58 سال سن دارم! - کتاب جدید شما را خواندم. شنیده ام قرار است فیلمی از روی آن ساخته شود. تبدیل اثر از ساختار کتابی به سینمایی باید بسیار ...
داروهای آرامبخش، آخرخط زندگی مشترک
بیشتر ساعات روز در خواب و خیال است. الان هم به مصرف متادون رو آورده و آخرین باری که به او اعتراض کردم دعوای مفصلی راه انداخت و با باز کردن شیر گاز می خواست خانه را به آتش بکشد که خیلی زود متوجه شدم و از فاجعه جلوگیری شد. آنجا بود که فهمیدم ادامه این زندگی برای هر سه نفرمان خطرناک است و ناچاریم به این زندگی پردردسر خاتمه دهیم. سپس قاضی به زن نگاهی کرد و پرسید: مگر شما معتاد هستید که متادون ...
خاطره هاشمی از بهشتی، تخیلی بود
درگیر انتخابات بود و گفت چیزی نوشته که از دستش برمی آمده است. بعد از آن قرار شد آقای فیروزان، داماد امام موسی صدر زحمت متن را بکشند. من او را از اوایل انقلاب می شناختم و قلم توانایی دارند. جلسه ای با ایشان گذاشتیم، آقای فیروزان بعد از دو جلسه گفتند نمی توانند بنویسند. نفر سومی که پیشنهاد شد آقای قاسم زاده، داماد مرحوم آیت الله اردبیلی بودند. ایشان هم متنی نوشتند ولی باز احساس کردیم که مناسب کار ...
پایان انحصار رانندگی مردان در گلستان/ جاده به من قدرت می دهد
بار اول انجام می دهید استرس و هیجان دارد، ارتفاع و طول ماشین فرق می کند و این ترس را بیشتر می کند. * چه زمانی گواهینامه پایه یک گرفتید؟ چند بار آزمون دادید؟ یک سال است که گواهینامه پایه یک گرفتم و همان بار اول قبول شدم. * آیا پدرتان مخالفتی با این کار نداشت؟ اوایل پدرم مخالف این کار بود و دوست داشت رشته تحصیلی خودم را ادامه دهم، ولی من برای رسیدن به خواسته ام مبارزه کردم ...
عکس های کربلای5 از مجله تایم سر درآورد!
ها آشنایی نداشتند، وقتی دشمن را عقب می راندند، برمی گشتند و شب در خانه می خوابیدند. فردایش می دیدند دشمن دوباره آمده و مواضع قبلی را گرفته است. تا 40 روز که از جنگ گذشت، من درگیر پشتیبانی جنگ بودم و کارهایی مثل سوخت رسانی، آبرسانی، تخلیه شهدا، تخلیه مجروحین و هر کاری که از دستم برمی آمد انجام می دادم. پس تقریباً همان کارهایی را انجام می دادید که جهاد سازندگی در جبهه ها انجام می داد؟ ...
بفرمائید بیسکویت،دنده ام شکسته و سرقت برای 2 ساعت
سارقان نیز خود را با عناوین مختلف معرفی کرده و در پوشش این عناوین اقدام به سرقت می کنند به عنوان مثال در یک پرونده ای ، فرد مالباخته اظهار داشته که برای تحویل دادن خودرو به نمایندگی مراجعه کرده بودم که در آنجا فردی با معرفی خود به عنوان پرسنل نمایندگی خودرو، اقدام به تحویل گرفتن خودرو کرد اما به محض آن که سوار ماشین شد با سرعت بسیار زیادی از محل دور شد و در آن لحظه بود که متوجه سرقت خودرو شدم. ...
نهاد روحانیت در حال از دست دادن سرمایه اجتماعی است/ سازمان روحانیت در تلاطم های بسیار بزرگی قرار می ...
سواد مردم در حال رشد است. در اوایل انقلاب، متوسط سال های تحصیل در ایران در میان افراد بزرگسال (15 سال به بالا) 2 الی 5/2 سال بود و اکنون متوسط تحصیلات در ایران قریب به 10 سال است. جامعه ای که چندین میلیون دانشجو و دانش آموخته دارد و تحصیلات، سواد، شهرنشینی و ارتباطات در آن توسعه پیدا کرده، به طور کلی دیگر نخبه گرایی به معنای قدیمی کلمه وجود ندارد، مثلاً اینگونه نیست که فرد مانند گذشته مقلد شود و ...
سریال نوستالژی دهه 60
، پیشنهادهایی که می دادند به سنم نمی خورد. در سال های نوجوانی چطور؟ خودتان دوست نداشتید بازیگری را ادامه دهید؟ وقتی در مجموعه در خانه بازی می کردم، دوم راهنمایی بودم و مجبور شدم سه ماه از مدرسه دور بمانم. با ادامه بازیگری از درس هایم عقب می ماندم و این خوب نبود. اگر بازیگری را ادامه می دادم، ضرر می کردم! ضمنا در آن زمان با تعدد ساخت آثار مواجه نبودیم و طبعا پیشنهادها کم بود. ...
مافیای بازیگری نمی گذارد وارد سینما شوم!
، چشم اندازتان برای آینده چگونه است آیا باز هم در سریال های مهم بازی خواهید کرد و دوران طلایی برای شما تکرار خواهد شد؟ برای من دوره طلایی نبود! در مقطعی به من بازی در سریال هایی پیشنهاد می شد که بعد از پخش به آثار مهمی تبدیل می شدند. مردم بازی مرا می دیدند و با آنها ارتباط برقرار می کردند. معتقدم زندگی مثل دایره است در هر جای آن که قرار بگیری اگر هدف مشخصی داشته باشی، موفق خواهی بود و از کارت لذت خواهی برد. دوره ای مقابل دوربین پرکار بودم، اما مدتی است پشت دوربین رفته ام، می نویسم و کارگردانی می کنم و از شرایطم بسیار راضی هستم. ...
هشت سال جنگ، هشت شب هم نجف آباد نبود! + عکس
روز ما بعد از مدرسه رفتن، حضور در مغازه پدر و مشغول به کار شدن بود. حاج احمد هم همین طور؟! بله، احمد هم همین طور. او زمانی کار را شروع کرد که پدرم وارد بازار فرش و خرید و فروش قالی شده بود. اتفاقا احمد خیلی خوب و کامل و از صفر تا صد این شغل را یاد گرفت؛ از آماده کردن چله تا به دار انداختن قالی. تا کی و کجا ادامه داد؟ تا عاشورای سال 56 که به دلیل شرکت در تظاهرات ...
مرتضی سبحانی نیا: پدرم هیچ کوپنی برای فرزندان خود خرج نکرد
همی هایمان را داریم . سال های 84-83 مجموعه رسانه هایی را با وامی که گرفتم به طور مستقل ایجاد و راه اندازی کردم. این وام را تحت عنوان خرید کالا گرفتم که نزدیک به 2 میلیون تومان بود. یکی دوسال هم درگیر اقساطش بودم؛ پایگاه های ایران دیپلماسی ، کارمند نیوز و ایثار نیوز و عده ای دیگر را راه اندازی کردم. در کمال تأسف آن زمان نیروهای نظام و انقلاب مثل امروز برای حضور در فضای رسانه ای احساس لزوم ...
گفت و گو با علیرضا عصار که جز عشق نمی خواهد
قبلا هم خیلی از کارهایش را خوانده ام. یک روز افشین به من زنگ زد و گفت می خواهم با علیرضا افکاری به خانه ات بیاییم. کارهای علبرضا را شنیده بودم و یک بار هم در خانه دوست عزیزم سیامک انصاری دیده بودمش. روزی که افشین به من زنگ زد، هیچ برنامه های برای کار نداشتم. بعد از گپ و گفت همیشگی، افشین گفت که من یک شعر دوخطی گفته ام و دوست دارم بشنوی: اصلا به من چه خوبی و اصلا به من چه که بدی/ اصلا به من چه رفتی ...
پرویز پرستویی : من نه وطن فروشم، نه اعتقاداتم را می فروشم اما ...
نگیریم و خاطره تعریف نکنیم. اما آخرین روزی که من آنجا بودم و قرار بود شب به هیروشیما بروم و می خواستم زودتر تمام شود. ناگهان 9 صفحه دیالوگ رسید که شوکه شدم آنهم دیالوگ های کیمیایی که تخصص می خواهد. همان زمان فکری به ذهنم رسید و به فرشاد محمدی گفتم که امکان دارد دیالوگ ها در جهت نگاه هایم بگذارم که او هم قبول کرد. شما بپرسید که من این دیالوگ ها در یک برداشت گفتم. خدا می داند بر من چه گذشت و فقط ...
داستان هایی بگوییم با فضا هایی تخیلی
را گوش بدهم. عضویت در کتاب خانه های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هم در سال های بعد، این علاقه را بیش تر کرد. بعد در 20 سالگی مربی کانون پرورش فکری شدم و سال 1377 در دومین جشنواره ی قصه گویی کانون شرکت کردم. بار اولی که به عنوان مربی می خواستم قصه بگویم، از روز قبل دائم تمرین می کردم و جلوی آینه قصه ی سرگذشت دانه کوچولو را می گفتم. آن شب از دلهره نتوانستم خوب بخوابم. الآن 19سال ...
نخبه های اوتیستیک
مادر متوجه رفتارهای عجیبی از نوزادشان می گردند که اصلا انتظار آن را نداشته اند و شاید در هیچکدام از بچه های همسن و سال ندیده اند. به مرور زمان زمان، بی توجهی به محیط اطراف، دوری کردن از دوستان، سکوت دائمی، توجه نکردن به عواطف و احساس های دیگران به خودش، سرگرم نشدن با وسایلی که برای همسالانش جذاب بود، تمرکز مدت زمان طولانی بر روی بعضی وسایلی که شباهتی به اسباب بازی هایش ندارد موجب نگرانی ...
هاشمی سردار جنگ، صلح، اصلاح و اعتدال بود
، استقلال ایران و پیشرفت نظام حضوری موثر و برجسته ومنحصر به فرد داشته است. وی ادامه داد: هر منصفی که به تاریخ معاصر ایران بنگرد از سال های دور پیش از انقلاب اسلامی تا آخرین لحظات حیات نام ایشان را در میان فعالترین وتاثیرگذارترین روحانیون، سیاستمداران و مدیران ایران می بیند . استانداراصفهان در دولت هاشمی رفسنجانی تاکید کرد: بدون تردید اگربخواهیم از میان روحانیون سرشناس که در انقلاب نقش ...
دو بارقصاص، مجازات قاتلی که برای پنهان ماندن رازقتل پدر ، برادرش را هم کشت
شیرینی مسموم کشتم. بعد از آن جسدش را داخل چمدانی گذاشتم و در شهر محمودآباد، کنار یک ویلای ساحلی اجاره ای دفنش کردم. ژاله - همسر عامل جنایت - نیز به کارآگاهان گفت: زمانی که با شاهین ازدواج کردم، از قتل پدرش خبر نداشتم اما زمانی متوجه این موضوع شدم که شوهرم تصمیم گرفت برادرش را هم به قتل برساند. همان موقع من را تهدید کرد درباره این موضوع به کسی حرفی نزنم. ولی من ترسیدم قربانی بعدی خودم ...
در سوئد نژادپرستی خاموش حاکم است
راه مصدومیت های زیاد و گاه وبی گاه بزرگ ترین مانع او محسوب می شود. زلاتان در گفت وگویی جذاب از شرایط سخت دوران فوتبالش حرف زده است. زلاتان می گوید: از شروع فوتبالم با مشکلات زیادی روبه رو بودم از جمله رفتارهای نژادپرستانه، زمانی که مالمو رفتم چون ابراهیموویچ بودم من را قبول نکردند فقط به همین خاطر ولی اگر اندرسون یا اسونسون بودم قبول می شدم. من برای آنها یک خارجی بودم، بعدها در تمرینات با یکی از ...
پدرم مرا فروخت تا زندگی کنید!
شده و از مدرسه رفتن متنفر شدم و بالاخره ترک تحصیل کردم. اوضاع بدتر شد، فقط در خانه کار می کردم، همه اعضای خانواده مثل طلبکارها با من رفتار می کردند.تا اینکه یک روز متوجه شدم پدرم تصمیم دارد مرا به عقد یکی از دوستان خود که تقریبا هم سن و سال پدرم بود درآورد.علتش هم بدهی پدرم به او بود که توان پرداختش را نداشت و در واقع پدرم قصد داشت من را به او بفروشد و با او معامله کند.از اینکه هیچ ...
پیرزن را به خاطر پول هایش را کشتم
نوآوران آنلاین - رسیدگی به این پرونده از شهریور ماه سال66 به دنبال کشته شدن یک زن سالخورده در خانه اش در شهرک احمدیه در دستور گار پلیس Police قرار گرفت. پسر قربانی به پلیس گفت: چند روز قبل یکی از بستگانمان در شهرستان فوت شد.به همین خاطر ناچار شدم برای شرکت در مراسم ترحیم به شهرستان بروم و مادرم را در خانه تنها بگذارم .اما وقتی به خانه برگشتم با جنازه مادرم روبه رو شدم که با ضربه های ...
با کیوان خوب بودم تا اینکه پسر عمه اش آمدو...
هر وقت او به خانه ما آمد تو به خانه پدرت برو! یک روز وقتی از بیرون آمدم کیهان و پسرعمه اش مشغول نصب ماهواره بودند. با چهره درهم کشیده گفتم مگر قرار نبود خانه ما جای این طور چیزها نباشد؟ ولی او با خنده ای تلخ گفت: عصر فناوری است چطور می گویی این چیزها نباشد! گویی با ورود آنتن ماهواره آسایش و آرامش از زندگی ما رفت دیگر هر روز پسرعمه کیهان در خانه ما بود و من هم به خانه پدرم می رفتم. با آن که فرزندم ...
ما دزد بامرام هستیم که سراغ پراید نرفتیم!
...> – قبلاً شغلت چی بود؟ – با همین رفیقام توی کار خرید و فروش ماشین بودم. تصادفی می خریدم و بعدِ تعمیر می فروختم. – بین این همه ماشین که دزدیدی، تا حالا شده دلت برای صاحب اونا بسوزه؟ – آره! زیاد بوده. – خب چی کار کردی؟ – منم آدمم. دزدم ولی آدم که هستم. هر کاری که شما بودی می کردی. – من بودم نمی دزدیمش. – خب منم ندزدیدمش. ...
زن23ساله:بطور اتفاقی از گوشی شوهرم متوجه شدم که او همسرسابقش را صیغه کرده
و هوس بودم به اولین خواستگار مورد قبول خانواده ام پاسخ مثبت دادم. از آن روز به بعد درس و دانشگاه را رها کردم و سیم کارت تلفنم را نیز تغییر دادم اگرچه دوست داشتم بیژن جای کیوان را در قلبم بگیرد اما نمی توانستم به خودم دروغ بگویم که او را دوست ندارم. تصمیم احمقانه ای گرفتم. دلم به حال بیژن می سوخت و عذاب وجدان شدیدی داشتم بدون آن که به کسی چیزی بگویم با یک بهانه واهی نامزدی ام را با بیژن ...
مادر شهید: خوشحالم که با رضایت خودم توانستم دلش را شاد کنم/ شهادت میلاد با ملبس شدنش به لباس روحانیت ...
اعزامش شد و عکس شهدای مدافع حرم را به من نشان می داد و می گفت مادر ببین اینها به خاطر عشق به اهل بیت(ع) رفتند. در واقع با این کار می خواست قلب من را قوی کند که برای رفتنش رضایت بدهم. میلاد همیشه با برادر کوچک ترش رضا پای کامپیوتر می نشست. چند روز قبل از رفتنش دیدم چراغ اتاق شان روشن است. به تصور اینکه خواب شان برده رفتم و دیدم میلاد دارد نماز شب می خواند و آن قدر چهره اش نورانی بود که ...
واقعه ی راضی کردن مداح سرشناس توسط صدا و سیما
به گزارش راهنمای سفر من به نقل از گروه دیگر رسانه های خبرگزاری فارس ، قرار صحبت با قاسم جعفری را در پردیس تئاتر شهرزاد گذاشتیم. مکانی که این شب ها میزبان هفت نمایش متنوع از هنرمندان متفاوت هست. فیلمساز پرکار تلویزیون در اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 که پرمخاطب ترین سریال های تلویزیونی در سال های موخر، این روزها به شدت نسبت به مدیریت حاکم در صدا و سیما معترض هست و متهم ردیف اول این اتفاق را عزت الله ...
خاطرات خودمانی کارمند مجلس از هاشمی
(سه سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی) به واسطه فعالیت در یک تاکسی تلفنی وارد مجلس سنا می شود. او چگونگی ورود خود به مجلس سنا را این گونه توضیح می دهد: احمد احرار قبل از انقلاب سردبیر روزنامه اطلاعات و ساکن خیابان هدایت و با پدرم همسایه بود. روزی ایشان به پدرم گفت که پسرت می تواند نامه ای را به دست شریف امامی (رئیس مجلس سنا) برساند؟ پدرم موضوع را با من در میان گذاشت و من هم گفتم مشکلی نیست و ...
پدرم و دوستانش خالق حماسه دولاب بودند/ ده روز بعد از شهادت پدرم به دنیا آمدم
ها در انتظار به دنیا آمدن تنها فرزندش بوده، همسر پا به ماهش را تنها می گذارد و برای دفاع از روستای دولاب در برابر نیروهای ضدانقلاب سلاح به کف می گیرد و به مصاف نیروهای ضد انقلاب می رود. روز بیست و پنجم اسفندماه سال 1360 پدرم مظلومانه در حالیکه از روستای دولاب دفاع می کرد به شهادت می رسد و مادرم نیز که در خانه بوده، مورد هدف گلوله نیروهای ضد انقلاب قرار می گیرد از ناحیه سینه به شدت ...
روایت عفت مرعشی از ترور
... سه شب قبل از خواستگاری آشیخ اکبر خواب دیده بودم که ماه نو را در آسمان دیده ام. در آن هم سه صلوات فرستاده بودم و از خواب بیدار شدم. این خواب در ذهنم بود که متوجه شدم پنجشنبه قرار است خواستگار ها بیایند. باز هم بر رای خودم تاکید می کردم که حاج آقا اخوان مرعشی آمدند و به من گفتند برایت می خواهم استخاره بگیرم. خجالت کشیدم قبول نکنم. سخت هم بود سرنوشت زندگیم را به یک استخاره وصل کنم اما در نهایت ...
هاشمی به روایت هاشمی
آن خانم ملا هم دیگر نمی توانستیم استفاده بکنیم، ایشان هم دیگر چیزی نمی توانست یاد ما بدهد. آقاشیخ محمد پسرعموی من که حالا امام جمعه رفسنجان است ایشان از من بزرگ تر بود، باسوادتر بود از من. ایشان آمد مکتب خانه باز کرد ما در مکتب ایشان هم یکی- دو سال آخری که من آنجا بودم در مکتب ایشان شرکت کردم؛ منتها بیشتر به عنوان کمک به او و شاگردان مبتدی را تعلیم می دادیم. تقریبا این نه سالی که از پنج سالگی تا ...