سایر منابع:
سایر خبرها
سفر به سرزمین رافدین
ابوضیاء پرسیدم میوه های شما عمدتا از کجا تامین میشود در جوابم گفت :از ایران ،ترکیه و سوریه ،باتعجب گفتم سوریه ؟گفت بلی سوریه ، گفتم یعنی سوریه با این وضعیت بحرانی وجنگ به شما میوه وتره بار صادر میکند ؟ گفت بلی ،تازه کیفیت ان، هم سطح میوه وترباره ترکیه است ،متوجه شدم قیاس ان باترکیه به این معنی است که کیفیت میوه وتره بار صادراتی ما به عراق زیاد هم مرغوب نیست. جلو در همه ادارات بازرسی بود ...
شماره پلاک راننده شیطان صفت را به دام انداخت/ پایان گروگان گیری 13 ساعته 5 خارجی در ایرانشهر/ کودک 7 ...
زیادی در سراسر اتاق ها و حتی سرویس بهداشتی به چشم می خورد. آثار کبودی ناشی از انسداد راه تنفسی روی صورت و گردن زن 26 ساله نمایان بود و حکایت از آن داشت که وی با فشار بر عناصر حیاتی گردن به قتل رسیده است. ادامه بررسی ها همچنین نشان می داد که مرد 33 ساله پس از قفل کردن در منزل از داخل با تیغ رگ های دست و گردنش را زده است و سپس داخل آشپزخانه روی سینک دست شویی افتاده و به دلیل شدت خون ریزی ...
ماجرای شکل گیری اتفاقی یک موسسه خیریه
مرا درگیر کرد سال 94 بود، روز اول به مرکزی ویژه معلولان است و در شهرک شاندیز قرار گرفته، رفته بودیم، حضور من در میان این افراد هم به واسطه این بود که عکاسی می کردم و قرار بود عکاس آن ها در این بازدید باشم. در این مرکز هم سالمندان و هم بچه های معلول نگه داری می شوند و این بچه ها معمولا هم معلولیت های زیادی دارند. صحنه های منقلب کننده ای بود و با اینکه من خیلی تحت تاثیر این اتفاق ها قرار ...
تلاش های شهید شیرخانی پای پهپاد را به جنگ سوریه باز کرد
جمهوری اسلامی بایستند. این نقطه همان صدور انقلاب و نهضتی بود که حضرت امام خمینی (ره) بشارت آن را داده بود. سرهنگ علی محمد خیری مسئول مستقیم شهید شیرخانی در سوریه، در ادامه این مراسم با بیان اینکه حرف زدن از شهدا به دیلیل آسمانی شدن آن ها سخت است، اظهار داشت: شب گذشته وقتی که قصد آمدن به این محفل را داشتم در عالم خواب شهید شیرخانی را دیدم که وقتی جویای حال او شدم به من گفتند من خودم فردا ...
مسئولان کمیته امداد دائما پیگیر کارم هستند
شده بودم؛ از طرفی هم عقیده داشتم تشکیل زندگی بدهم به همین خاطر تصمیم گرفتم برای همیشه مواد مخدر را کنار بگذارم، راههای مختلفی را هم تجربه کردم و یکسری کارهایی هم انجام دادم ولی آخرش بعد از مدتی دوباره به مواد برگشت می خوردم تا اینکه توسط یکی از دوستانم با "کنگره 60" آشنا شدم. قومس: در خصوص" کنگره 60" بیشتر توضیح دهید "کنگره 60" بر خلاف انجو های دیگر معتاد را یک بیمار تلقی می ...
مرا برای شنود از هاشمی تحت فشار گذاشتند
طبقه بالا نیز دو اتاق خواب وجود داشت. حتی فرشی که در محل زندگی ایشان وجود داشت بیش از 30 سال از عمر آن می گذشت و بسیار ساده بود. منزل آیت ا... هاشمی در حدود300 متر بود که از منزل بنده کوچکتر بود. در این لحظه بود که مظلومیت آیت ا... هاشمی برای من مسجل شد و من به دروغ گویی ها و شایعه پراکنی هایی که پیرامون زندگی و خانواده ایشان وجود داشت پی بردم. غذای ایشان نیز بسیار ساده بود که یا خانم مرعشی یا ...
کودک رنجور دیروز، پزشک حاذق امروز
آزاد بود، وضعیت مالی چندان خوبی نداشتیم و مجبور شدم کار کنم. من زندگی عجیب و غریبی دارم؛ هرچند الان، 83کتاب و 23مقاله دارم؛ منتهی آن زمان مجبور بودم هم کار کنم و هم درس بخوانم و هیچ وقت یادم نمی رود، مادرم یک بار گوشم را گرفت و گفت من حاضر هستم تا صبح کار بکنی؛ ولی باید درست را هم بخوانی. قول دادم که درسم را بخوانم. درسش را می خواند؛ ولی هر روز با مشقت بسیار به محله های بالانشین شهر می رفت تا به بچه ...
روزی که عفت مرعشی با آیت الله برخورد تند کرد/ جزییات تازه از نحوه بازگشت مهدی هاشمی به ایران و مخالفت ...
شایعه پراکنی هایی که پیرامون زندگی و خانواده ایشان وجود داشت پی بردم. غذای ایشان نیز بسیار ساده بود که یا خانم مرعشی یا دختران آیت ا... برای ایشان تهیه می کردند. *دراین جلسه چه مسائلی را با آیت ا... هاشمی مطرح کردید؟ من در این جلسه به آیت ا... هاشمی گفتم که هیچ سند و مدرک قوی ای وجود ندارد. البته در این مقطع زمانی من چندین بار با مهدی هاشمی در دوبی قرار ملاقات گذاشتم و به صورت ...
پیروی از ولایت، خط قرمز آقا مصطفی بود/ علاقه فرزند شهید احمدی روشن به حامد زمانی
خانم به جایی می رفتیم و معمولا در طول روز دست کم یکی دو بار با مصطفی تماس می گرفتیم. آن روز هم به دلیل اینکه با حاج خانم جایی می رفتیم و کاری پیش آمده بود با مصطفی تماس گرفتیم و به شکلی رمزی از او پرسیدیم که کجایی؟ اینجایی یا آنجا؟ منظورمان از آنجا یعنی سایت نطنز و اینجا یعنی تهران. مصطفی گفت اینجا هستم یعنی تهران و قرار شد که ساعت تقریبا 11 ظهر برویم محل دفتر ایشان؛ مصطفی هم گفت اگر خواستید بیایید ...
گزارشی متفاوت از زندگی فقیرانه لوکاکو در دوران کودکی
گفتن تو شناسنامه ام دست بردم و قاچاقیه. فکر نکن چون تو اینجا به دنیا اومدی کسی بهت این چیزا رو نمی گه . حرف های نیکز خیلی سریع به واقعیت تبدیل شد چون هر بار که لوکاکو وارد زمین می شد شک والدین بازیکنان تیم رقیب و البته سرمربی آنها برانگیخته می شد و می خواستند مدارک این بازیکن چک شود ؛ روملو از همه بلندتر و از همه هیکلی تر بود و در مقایسه با بازیکنان تیم رقیب سرعتی باورنکردنی داشت. در ...
ماجرای پناهنده شدن پزشک مخصوص صدام به ایران
. مهمترین حربه اش را به کار گرفته. تعداد شهدا تا امروز 1500 نفر است. سال66 بعد از نماز مغرب به دفتر آقای رئیس جمهور رفتم. سرماخوردگی دارند. دکتر ولایتی هم بود. درباره سفر به پاکستان و مذاکره با ضیاء الحق برای هماهنگی در تحکیم روابط با چین و ایجاد راهی به سوی چین، برای شرایط محاصره دریایی صحبت کردیم. هم پاکستان و هم چین از ما این را خواسته اند و قرار شد ایجاد خط لوله گاز از ایران به سوی ...
برخی عوامل سبب شد در مسابقات آسیایی و جهانی فرانسه شرکت نکنم
روحیه انسان می شود. من از مدتها قبل برای این مسابقات آماده بودم و تمام آشنایان می دانستند قرار است به مسابقات اعزام شوم؛ اما وقتی شنیدم فرد دیگری را به جای من فرستادند، شکست روحیه ای خیلی بدی خوردم و تمرینات را برای مدتی کنار گذاشتم و به استراحت و تجدید روحیه مشغول شدم. درگز خبر: آیا بعد از آن ماجرا، در مسابقات دیگری شرکت کردید؟ مرتضی نیا: بعد از گذشت چند ماه، با من تماس گرفتند و ...
فرزین با فیلم اعمال شیطانی اش مرا تهدید به ادامه ارتباط می کند!
گرفت تا این که چند روز قبل مرا به خانه اش دعوت کرد. او گفت قرار است تعداد زیادی از دوستانش به منزل او بیایند و من هم می توانم محصولات شرکت را در آن جا معرفی و تبلیغ کنم احساس کردم فرصت خوبی به دست آمده و من می توانم مشتریان بیشتری جذب کنم به خاطر اعتمادی که به فرزین داشتم هیچ گاه به این موضوع مشکوک نشدم چرا که همسرم نیز او را می شناخت و همواره تأکید می کرد که این گونه مشتریان را حفظ کنم ...
زندگی و شعر اسداله امیرپور در گفت وگو با کریم امرایی طولابی / بخش دوم / سرانجام گلزار ادبی که امیرپور آن ...
واقعیت ماجرا را برایش توضیح می دهد، او ناراحت می شود و به امیرپور می گوید این کار را نکن، مگر نمی دانی فلانی و اجدادش در جرگه مخالفان ما قرار دارند و فردا روز از این اشعار علیه ما استفاده می کند، استاد قبول نمی کند. وقتی امیرپور را مصر در این کار می بیند، می گوید حداقل دفتر را نده به خانه ببرد، بگذار این جا باشد تا بعد که جمع شد چاپش می کنیم؛ وقتی از در وارد می شدم و خبر تازه ای که به من ...
آزار و اذیت دختر شانزده ساله توسط دو پسر شیطان صفت...
دستم ساخته نبود. آن ها با توسل به زور و تهدید مرا مورد آزار قرار دادند و 2روز با وضعیتی اسفبار در همان مکان مرازندانی Prisoner کردند. چند بار تلاش کردم از چنگ آن ها فرار کنم، ولی راه گریزی وجود نداشت، تا این که روز بعد مأموران انتظامی ما را دستگیر کردند، اگرچه سخت ترین روزهای زندگی را سپری کردم، اما همواره خودم را سرزنش می کنم که چرا . . . ...
قاتلان را بعد از سالها به اعتراف کردند
لیلا- الف زن 59 ساله با انسداد راه تنفسی و رجبعلی – ق مرد65 ساله با اصابت جسم سخت به ناحیه سر به قتل رسیده بودند. به هم ریختگی منزل و لوازمی که از خواربار فروشی این زوج، در محل زندگی شان به سرقت رفته بود نشان می داد که عامل یا عاملان جنایت به قصد سرقت و با طرح یک نقشه قبلی وارد منزل شده و آنان را به طرز هولناکی کشته اند. با انتقال اجساد قربانیان این حادثه تلخ به پزشکی قانونی، تحقیقات ...
چند خاطره و دیدگاه درباره زنده یاد علی اکبر معین فر
بودم و می شناختم، اما در آبرفت ها نخستین بار بود که می دیدم و یک استاد مهندس زمین لرزه، مرا با آنها آشنا کرد. در آن زمان، هرازچندگاهی، در ماهنامه دانشمند ، نوشتارهایی درباره زمین شناسی ایران و تازه های آن سامان می دادم. استاد فرمودند که درباره این زمین لرزه هم برای ماهنامه دانشمند نوشته ای را فراهم کن. بسیار شادمان شدم که استاد نوشته هایم را دیده است. سال ها پس از آن، گاهی در ...
اظهار کردند علامت های همجنسگرایی بگذار تا فیلمت در کن دیده گردد
گوئید که هیچگاه کار سفارشی نکرده اید. این گزاره های متضاد با هم چگونه جمع می شوند؟ بگذارید خاطره ای را برایتان تشریح کنم. زمان نمایش فیلم بازنده بود که روزی یک خانم چادری به دفترم آمد و اظهار کرد با آقای قاسم جعفری کار دارم. اظهار کردم خودم هستم بفرمائید. اظهار کرد من مدیر یک دبیرستان هستم و سریال کمکم کن شما را خیلی دوست داشتم و طبق همان شناخت، روز گذشته 400 دانش آموز دختر مدرسه را بردم که فیلم ...
وقتی به خاطر فقر عروس مرد زن دار شدم / هوویم وقتی فهمید!
را گفتم و پا به خانه غلام رضا گذاشتم. اگرچه او مردی مهربان ودلسوز بود اما هوویم از همان روزهای اول زندگی، روزگار را به کام من تلخ کرد. فریادها، توهین ها و سروصدای او هر روز همسایگان را به در منزل مان می کشاند ولی باز هم من به دلیل حفظ زندگی ام با این بدبختی ها می سوختم و می ساختم تا این که صاحب سه فرزند شدم و همسرم با وجود آن که کارگر ساده ای بیش نبود منزل دو طبقه ای در حاشیه شهر خرید ...
قتل عجیب مادر و فرزندی که پس از 21 سال افشا شد!
داده بودند به ناچار لب به اعتراف گشود و به قتل همسر و فرزندش اقرار کرد. او گفت: همسرم وضعیت اخلاقی مناسبی نداشت به همین دلیل همواره از نگاه ها و سرزنش های همسایگان رنج می بردم و با همسرم به مشاجره می پرداختم.آن روزها در یکی از روستاهای اطراف سبزوار زندگی می کردیم که روزی بر سر همین مسائل با همسرم درگیر شدم و با چند ضربه مشت او را نقش بر زمین کردم ولی باز هم برای آن که از مرگ او اطمینان ...
نباید تحت تأثیر هویت کارهای خارجی قرار بگیریم
همه از من توقع بالایی دارند و بعد از همهٔ اینها پر از تجربه شدم. مشکل من با برگزاری جشنواره نبود، بعضی همچنان از من درخواست کردند که در این کار بمانم؛ اما احساس کردم که هر کاری باید رو به جلو باشد. من شش دوره جشنواره را برگزار کردم و در هر دوره ویژگی متفاوتی اراده دادم. برای اولین بار بخش خردسال را به جشنواره اضافه کردم، حتی دسته بندی کودک و نوجوان وجود نداشت و آن را اضافه کردم. برای ...
بر دار هومن وقتی دیدی او مرا اذیت میکند شروع به آزار جنسی من کرد و...
سعی می کردم بیشتر اوقاتم را در کتابخانه بگذرانم و به موضوع دیگری جز قبولی در دانشگاه فکر نکنم. مادرم نیز خیلی از من مراقبت می کرد تا در هیجانات دوران نوجوانی خودم را گرفتار عشق های خیابانی نکنم ولی من وقتی دوستانم در کتابخانه از روابط پنهانی خود تعریف می کردند وسوسه می شدم تا من هم مانند آن ها این گونه روابط پنهانی را تجربه کنم. این گونه بودکه خانواده ام را تحت فشار گذاشتم و به بهانه ...
خاطرات ایبراهیموویچ از نژادپرستی و فقر کودکی اش
داد تا بتوانم در این رقابت ها حضور پیدا کنم. ماه بعدی باید دو مبلغ قابل توجهی را پرداخت می کردیم اما هیچ پولی نداشتیم. زمانی که در خانه مادرم غذا می خوردیم به ما اعتراض می کردند غذای زیادی می خوریم. به همین خاطر من صبحانه، ناهار و شام نمی خوردم و تنها در روز یک وعده غذا می خوردم اما به آنها اطمینان می دادم که در طول روز گرسنه نیستم. ...