سایر منابع:
سایر خبرها
باز گشت از آخر دنیا
پسرونه تنم می کرد، موهام و پسرونه کوتاه می کرد و روی دوش خودش به جاهای خلاف تهران می برد. از همون جا اعتیادم به الکل شروع شد. پدرم مرد بدی نبود - خشکبارفروشی داشت- اما هر شب بعد از کار تا صبح توی کافه ها می گشت. مادرم هم از پسش برنمی اومد. چند سالی این طوری گذشت. درس می خوندم؛ مدرسه شبانه می رفتم. انقدر درسم خوب بود که اگه یه روز مدرسه نمی رفتم فراش و ناظم می اومدن در خونه و سراغم و می گرفتن. تیپ ...
زن متهم به شوهرکشی در انتظار محاکمه
درحالی که آرام شده بودیم رفتم وسایلم را جمع کنم که او دوباره شروع به بهانه جویی کرد و باهم درگیر شدیم. این درگیری تا نیمه شب ادامه پیدا کرد اما بعد از ساعتی خوابیدم . اکرم درباره قتل گفت: صبح فرهاد از خواب بیدار شد. انگار نه انگار باهم بحثی داشتیم و یک باره گفت که برای جشن عروسی به شهرستان می رویم. خوشحال شدم و مشغول کار خانه بودم که تلفن زنگ زد. خواهر فرهاد بود؛ نمی دانم پشت تلفن به برادرش چه گفت ...
خودکشی مرد جوان بعد از قتل همسر دوم
همسر دومش به آنجا بروند. من هم کلید را به آنها دادم. روز سه شنبه هم به دیدارشان آمدم. صبح امروز -روز حادثه- هرچه با آنها تماس گرفتم رضا جوابگوی تلفنش نبود؛ نگران شدم و شب به کارخانه آمدم و با جسد زن و مرد جوان روبه رو شدم. در همین حال جوانی معتاد که پدرش را به قتل رسانده و هنگام خارج کردن جسد مثله شده پدرش، برادرش دست او را رو کرده بود، روز شنبه تحت بازجویی قرار گرفت و بار دیگر به ارتکاب این قتل ...
راهپیمایی 22 بهمن در فتح المبین /مادرم پیکر پسر عمویم را دید فرزندش را از یاد برد
به گزارش خبرگزاری فارس از رشت، همراه با کاروان سرزمین های نور دانشگاه گیلان که مزین به نام شهید جبهه فرهنگی شهید مدافع حرم اسماعیل سیرت نیا بود عصر روز شنبه 21 بهمن از رشت عازم مناطق عملیاتی جنوب کشور شدیم. این چندمین باری است که به سرزمین نور سفر می کنم اما هر بار حال و هوای تازه تری دارم و مسیر تازه ای را می بینم، مسیری تازه ای که شهدا هر بار به من نشان می دهند اما وسوسه های دنیا و ...
بمب ساعتی هستم
گذشت؟ بعد از لیسانس که به زحمت گرفتمش، چندین جا کار کردم. در کارخانه کار یدی کردم، بازاریابی کردم، تدریس ریاضی کردم و خیلی کارهای دیگر که زمان و انرژی من را می گرفت و هیچ علاقه ای به آنها نداشتم. تمام این کارها منجر به یک دوره بطالت در زندگی من شد، چون کارهایی که می کردم مال من نبود. تقریبا ناامید شده بودم و زندگی برایم بی معنا. مدتی هیچ کاری نکردم و فقط فکر کردم. آن دوران نقطه عطف زندگی من است ...
یاری خواهی از مرغ سیاهِ یک آدم خسیس
ساله بودم که روزی [...] رختخواب زهرا را در حیاط انداخته و او را خوابانده بود [...] زن عمو [...] صدایش کرد و گفت: عباس آمده، همان که خیلی دوستش داری. [...] ناگهان دیدم زن عمو بالاسر دختر زانو زد و چنگ به موهای خود انداخت و فریاد کشید. [...] زهرا عینا یک فرشته، سرش روی بالش و به خواب ابدی رفته بود. رگه نازکی از خوش گوشه لبانش دیده می شد. بیست وسه سالش بود. عباس منظرپور سپس از پدیده ای پرده برمی ...
کنترل بددهانی بچه ها
...: برخی والدین از بددهنی و ناسزاگویی فرزندانشان دلگیر و ناراحت می شوند، برخی با عصبانیت، تنبیه یا سرزنش کودک، او را از ادامه انجام این کار نهی می کنند و بعضی دیگر نیز ممکن است خود را به نشنیدن بزنند و جمعی دیگر از والدین درصدد بررسی علت این مساله برمی آیند و در کمال تعجب می گویند: ما که هرگز در خانه حرف زشتی بر زبان نمی آوریم، پس چگونه فرزندمان چنین حرف هایی می زند؟! این صحبت ها را از کجا یاد گرفته است؟ الگوی این رفتار او چه کسی است؟ آیا ما مقصریم؟ اگ ...
همسرکشی در مسیر عروسی
سرانجام لب به اعتراف گشود وبه قتل همسرش اعتراف کرد. شب حادثه هنگام رفتن به مراسم عروسی یکی ازبستگان داخل خودرو با هم جروبحث مان شده و دعوایمان بالا گرفته بود که کنار جاده آتشگاه توقف کردم. وقتی پیاده شدیم او گفت تحت هیچ شرایطی به مراسم عروسی نمی آید. من هم که بشدت عصبانی شده بودم همین که او پشتش را به من کرد، تکه فلزی را از روی زمین برداشتم وضربه ای به سرش زدم و بعد هم از ترس فرار کردم. از آنجا که ...
ادعای تازه پس از حکم قصاص
ایران آنلاین / به گزارش خبرنگار حوادث ایران ، سحرگاه دوم فروردین سال 94 مرد جوانی که از ناحیه سینه چاقو خورده بود پس از انتقال به بیمارستان صفاییان تهران، به دلیل خونریزی شدید جان باخت. با اعلام مرگ این مرد به بازپرس کشیک قتل، تحقیقات در این باره آغاز شد و همسر مقتول به عنوان مظنون اصلی پرونده بازداشت شد. نرگس 34 ساله در نخستین بازجویی ها به کارآگاهان گفت: من و شوهرم به خاطر آمدن یکی ...
دستور نبش قبر 13 ساله
مرموزی ناپدید شد و موضوع را به پلیس گزارش کردیم. همزمان با ناپدید شدن پدرم، جسد مرد جوان ناشناسی از داخل چاهی در منطقه قیطریه پیدا شد. با توجه به آنکه مدت زمان زیادی از مرگ گذشته بود و جسد قابل شناسایی نبود. اما کپی شناسنامه ای در جیب پیراهن آن پیدا شد که متعلق به پدر من بود. از آنجایی که همزمان با ناپدید شدن پدرم این جسد با سند هویتی پدرم پیدا شده و با توجه به اظهارات عمه و عمویم پس از دیدن عکس ...
زن نازا شوهرش را در جنوب تهران کشت! / طاهره هنوز به قتل اعتراف نکرده است +عکس
بود از سجاد خواستم تا برای شرکت در جشن عروسی به شهرستان برویم اما او بهانه گیری کرد و سر همین موضوع با هم درگیر شدیم. چند دقیقه بعد سجاد آرام شد و از من خواست تا چمدانم را ببندم. مشغول جمع کردن لباسهایم بودم که بار دیگر با هم درگیر شدیم و کار به کتک کاری کشید. او گفت به مسافرت نمی رویم. دعوای من و شوهرم تا نیمه شب ادامه پیدا کرد و ما خوابیدم. صبح زود سجاد بیدار شد. به گزارش رکنا این زن ادامه داد ...
وقتی مهتاب 15 ساله را به خانه مادربزرگم بردم ..! | 18 سالم بود و او را صیغه کردم تا..!
که عنوان می کرد می دانستم کارهای اشتباهم عاقبتی جز نابودی ندارد اما اراده ای برای خروج از این وضعیت نداشتم، گفت: 11 ساله بودم که اعضای خانواده ام را در یک حادثه تصادف از دست دادم؛ آن روز به همراه پدر و مادر و خواهرم عازم سفر بودیم که ناگهان خواب آلودگی پدرم در جاده شمال موجب یک تصادف شد و هر 3 عضو خانواده در صحنه حادثه جان باختند؛ من هم که از خودرو به بیرون پرت شده بودم پس از 2 ماه بستری در ...
انقلاب اسلامی ایران از جنس انقلاب پیامبران است/ تشریح ماجرای برهم زدن گردهمایی ضد انقلاب در جلو کاخ سفید
به گزارش شیرازه ، محمدرضی حدائق، انقلابی دیروز و فعال فرهنگی امروز، 20 مهرماه 1335در محله لب آب شیراز متولد شد و بعد به خیابان مشیر نو رفت و دوران کودکی را در آنجا گذرانده است. وی در گفتگو با خبرنگار شیرازه گفت: دوره ابتدایی نظام دبستان شش کلاسه بود و من تا کلاس ششم در دبستان نوشیروان سابق که الان دیگر این دبستان وجود ندارد، تحصیلات ابتدایی را گذراندم. دوره اول دبیرستان را در دبیرستان شرقی بودم و ...
پسرناخلف: از پدرم کینه داشتم
استفاده کرد و جسد پدرش را داخل پتویی گذاشت و در زیر زمین خانه شان پنهان کرد. دو روز بعد وی به سراغ جسد رفت و برای انتقال آن به بیرون جسد را مثله کرد و شامگاه پنج شنبه 19 بهمن ماه هنگام انتقال جسد مثله شده به بیرون از سوی برادرش دستش رو شد و به دام افتاد. پس از کشف این جسد، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران در محل حادثه به تحقیق پرداخت . صبح روز شنبه 21 بهمن ماه متهم برای بازجویی به ...
فرجام سیاه دختر دبیرستانی پس از اعتماد تلگرامی
: مدتی قبل با پسری به نام محمد در یک گروه تلگرامی آشنا شدم. او هر روز تماس می گرفت و با هم صحبت و چت می کردیم تا اینکه اعتماد مرا نسبت به خودش جلب کرد و خواست با هم ملاقات کنیم که قبول کردم. قرار شد روز حادثه همراه دو نفر از دوستانش مقابل مدرسه ام بیایند تا در خیابان گشتی بزنیم. وقتی سوار خودروی آنها شدم ناگهان متوجه رفتارهای غیرعادی آنها شدم به همین دلیل ترسیدم و التماس کردم از ماشین پیاده شوم ...
طبیعی است که مردم، حوزه و نظام را یکی بدانند
خبرگزاری حوزه ، محمدهادی مفتح که هنگام ترور و شهادت پدرش به دست گروهک فرقان در دانشکده ی الهیات دانشگاه تهران در سال 1358، دوازده سال بیش تر نداشت، سعی می کند هرچه بیش تر جا پای پدر تلاش گرش بگذارد. او در حوزه تدریس می کند و بنا به میراثی که پدر برای او گذاشته، در دانشگاه قم نیز نقش استادی را ایفا می کند. اتفاقاً چند روز قبل بود که او به همراه جمعی از اساتید حوزوی و دانشگاهی شهر قم برای زیارت ...
روایت های متفاوت از فوت استاد دانشگاه امام صادق در زندان؛ از خودکشی تا ابراز ناباوری
خودکشی قبلی در زندان ها پاسخ کاملی در پی نداشته است. اعلام خبر فوت، دو روز بعد از درگذشت روز شنبه، 21 بهمن ماه رامین سید امامی، فرزند کاووس سید امامی بود که خبر از فوت پدرش در زندان اوین داد. او در حساب توئیتر خود اینگونه نوشت: خبر مرگ پدرم، کاووس سیدامامی، برایم باور کردنی نیست. کاووس در 4 بهمن دستگیر شد و ناگهان از دادسرا مادرم، مریم ممبینی، را جمعه 19 بهمن 1396 احضار می کنند و ...
تلاش شبانه روزی پسر برای مثله کردن جسد پدر
او به من توهین کرد و من عصبانی شدم و با هم درگیری لفظی پیدا کردیم، در این حین هر دو به روی هم شمشیر کشیده و من با قمه ای بزرگ به قلب پدرم ضربه وارد کرده و او را کشتم، پس از قتل جسد پدرم را از اتاق خوابش به داخل حیاط خلوت و سپس به اتاق خواب خودم که در قسمت زیرزمین حیاط خلوت بود، بردم. این پسر در اظهاراتش به کارآگاهان درباره مثله کردن جسد پدرش گفت: از تاریخ 16 بهمن تا 19 بهمن جسد پدرم را ...
برخورد با حرف زشت کودک، راه حل های پیشنهادی
مشغول صحبت با خواهرم بود که ناگهان شنیدم کودک چهار ساله ام، به طور رگباری پسرخاله اش را به دشنام بست و فحش هایی داد که تا به آن روز، آنها را از زبان کودکم نشنیده بودم و حتی خود من تا به این سن، جرات بیان شان را نداشتم. از شدت دلهره و شرمندگی، مدام از خواهرم معذرت می خواستم و با بیان این جمله وقتی عصبی شود، فحش می دهد اما نه از این فحش ها ... رفتار نامطلوب کودکم را توجیه می کردم اما با این حال ...
نه معین فر را زدم نه هویدا را
تدبیر24 خبرآنلاین نوشت: حضورش در دادگاه هویدا و معمای قتل او بعد از سال ها هنوز هم پر حرف و حدیث است اما او همچنان اصرار دارد که بگوید هیچ نقشی در قتل نخست وزیر رژیم پهلوی نداشته و تنها نظاره گر یک دادگاه به ریاست قاضی خلخالی بوده است. جرم من این بود که بغل دست آقای هویدا نشستم و عکس انداختم. با هادی غفاری در کافه خبر خبرگزاری خبرآنلاین به سال های دور بازگشتیم. به سال های آغازین پیروزی ...
گمنامی ابراهیم هادی در 22 بهمن سال 61
هنوز در یاد همرزمانش می درخشد.ابراهیم در عملیات والفجر مقدماتی ، پنج روز به همراه بچه های گردان کمیل و حنظله در کانال های فکه مقاومت کردند و تسلیم دشمن نشدند. سرانجام در روز 22 بهمن سال 61 بعد از فرستادن بچه های باقی مانده به پشت خط مقدم او تنها ماند و از آن پس دیگر کسی او را ندید و گمنام باقی ماند. مزار یادبود این قهرمان شهید در قطعه 26 گلزار شهدای بهشت زهرا(س) به چشم می خورد. ...
با حنیف قریشی درباره آخرین کتابش، مرگ و نژادپرستی فزاینده در اروپا
ال اس دی مصرف می کردند. او سرانجام به شهر نقل مکان کرد و به دنبال مواد رفت. قریشی می گوید: من در حومه شهر بزرگ شدم و مثل تمام بچه هایی بودم که در حومه بزرگ می شوند، به غیر از اینکه پدرم مهاجری از هند بود. سرانجام خانواده ام از هند به پاکستان نقل مکان کردند. دهه 1960 بود و بسیاری از افراد طبقه متوسط رو به پایین به دنبال راک-اند-رول، عکاسی و مد می رفتند. برای من اینطور نبود ...
امام گفتند مواظب باشید از بینی کسی، خونی نریزد
رجوی پیشنهاد داد که او را به عنوان شهردار تهران معرفی می کند؛ رجوی با عصبانیت گفت: شهردار دیگر چیست، من فقط رئیس جمهوری می شوم و رهبری با من است! ؛ اگر اشتباه نکنم آقای مهدیان هم در این جمع بودند که خوشبختانه زنده هستند؛ حتی یکبار بعد از اینکه گروه فرقان آقای مطهری را زده بودند، به خانه ایشان رفتیم و من کنار آقای مهدیان نشسته بودم؛ آقای مهدیان به من گفت: چرا با مجاهدین خلق درافتادی! من گفتم: آقا ...
گوشه ای از فقر و فلاکت مردم ایرانِ قبل از انقلاب به روایت عسگراولادی
است اما من آن را قبول ندارم، گرانی ها بیش از 20 درصد است هرچند که تورم ممکن است کمتر باشد. اشتغال همه مشکلات را حل می کند پسران و دختران جامعه ما برای تشکیل خانواده در ابتدا نیاز به برگزاری مراسم ازدواج و بعد خانه دارند. بهداشت، لباس و غذا می خواهند که همه آنها در سایه داشتن شغل به دست می آید اما شغل ندارند. دولت یازدهم و دوازدهم با وجود زحمات زیادی که کشیده اما ...
گذری بر زندگی مبارزی که آیت الله صدوقی از او به عنوان پاهایش یاد کرد
در گفت و گو با خبرنگار ایسنا- منطقه یزد، در مورد پدرش می گوید: زمانی که پدرم به دست گروهک ترورریستی الحادی به شهادت رسید، من تنها شش سال داشتم و بیشتر از آن که بتوانم به دیده هایم تکیه کنم به شنیده ها متکی هستم . وی اضافه می کند: صحبت هایی که از پدرم به جا مانده است را بعضاً از مادرم شنیده ام و بعضی دیگر را از مردم و همسایگان، اما می دانم که پدرم مرد خوبی برای وطنش بود چرا که قبل و بعد ...
لذت های نویسندگی
کاراکتری به اسم ژولین داشت که به او کرم کتاب می گفتند. این کاراکتر را دوست داشتم . از کتاب های خاطره انگیز دوران کودکی تان چیزی در یادتان مانده؟ متأسفانه در اهواز مثل تهران برای کتاب کودک دست مان باز نبود و راستش را بخواهید کتاب کودک زیاد نخوانده ام اما یک بار مجله کیهان بچه ها در یکی از شماره هایش کتابی از مجموعه کتاب های رامونا، به اسم رامونا و پدرش منتشر کرد که در خاطرم ...
15 حمله هوایی دشمن به نهاوند و صحنه هایی که فراموش نمی شود/سندی که به امضای 850 شهید رسید+تصاویر
بنا و کارگر مشغول کار بودند . پدرم به همراه بنایی که برای ما کار می کرد از راهپیمایی روز قدس برگشته بودند و ساعت نزدیکای 10 صبح بود که بنای ما به نام توکل حسن گاویار بعد از خوردن صبحانه دست به کار بنایی شد و من هم همراه مادر و دو برادرم در داخل زیر زمین نشسته بودیم ساعت به حدود 11 صبح رسیده بود که ناگهان صدای انفجار مهیبی ما را از جا تکان داد شدت صدا به حدی بود که چند دقیقه ای مات و ...
اینستاگرام محملی جدید برای انتخاب بازیگر
زیبا منتقل شدم. همیشه در دپارتمان نمایش بودم و با بچه ها کار می کردم. نطفه بازیگری در من از کودکی شکل گرفت. بازیگری در خانواده ما بسیار مورد اهمیت بود. پدرم حتی وقتی تئاتر را انتخاب کردم دوست داشتم جلوی دوربین باشم. می گفت می خواهم در سینما ببینمت. به همین دلیل همیشه در گوشه ای از ذهنم به بازیگری فکر می کردم و علاقه پدرم من را به این سمت سوق داد. وقتی وارد هنرهای زیبا شدم تصمیم گرفتم به صورت آکادمیک ...
رهبری خیلی در امور مالی زندگیشان سختگیر هستند
...> مجری: جایی هم خواندم پدر مریض می شوند، امام می روند پزشک قم را برای ایشان می آورند. بله. پدر من یک کسالتی پیدا کرد آن زمان حصبه می گفتند که دوران بیماری معمولاً 10، 20 روز طول می کشید حتی بعضی ها می مردند ولی بعضی ها بعد از 10، 20 روز خوب می شدند، پدر من دچار بیماری حصبه شده بود و حالش هم خوب نبود، طلبه های محلاتی حجره ای داشتند در مدرسه فیضیه، امام می بیند چند روزی خبری از پدرم نیست، چون ...
مسعود همه چیزم را گرفت و دختری را در برابر پدرش سرافکنده کرد!
تبریک می گفت از من خواست تا با حضور در دفتر اسناد رسمی یکی از مناطق کرمان او را ملاقات کنم تا برای خرید فیش حج به توافق برسیم. آن شب از خوشحالی تا صبح نخوابیدم. سپیده دم وقتی دوباره پدرم را در حال گریه دیدم این بار لبخند زدم و در دلم گفتم دیگر چیزی به برآورده شدن آرزویت نمانده است. آن روز صبح زودتر از موعد در دفتر خانه حاضر شدم و همه مدارک را به اضافه 12 میلیون تومان وجه نقد به آن مرد تحویل ...