سایر منابع:
سایر خبرها
ادامه داستان مرگ کودکان کرمانشاهی
...، ماه های پایانی بارداری اش را پشت سر می گذاشت که زلزله آمد. زلزله ای به قدرت 7.3 ریشتر؛ قدرت غرش زمین در شب 21 بهمن ماه آنقدری بود که برای همیشه در تاریخ ایران ثبت شود. آن روزها یک ایران عزادار مردم کرمانشاه شد. خانه های زیادی تخریب شدند و خانه استیجاری زن باردار هم یکی از همان خانه ها بود. از فردای زلزله، چادر سرپناه روزهای تاریک زندگی شان شد. قرار بود بعد از 4 سال ...
داستان چوپان و گرگ های فداکار
به گزارش جهان نیوز محمد ایمانی در صفحه شخصی خود نوشت، مردم در حماسه کم نظیر 22 بهمن با وجود تبلیغات دشمن، و سوء مدیریت برخی مدیران، با نشاط تمام پای جشن چهل سالگی انقلاب آمدند. اهمّ و مهم کردند؛ همیشه اصلی- فرعی را تشخیص دادند و گله مندی، آنها را از دیدن کینه و کمین دشمن باز نداشت. آمدند و دشمن را عقب راندند. مردم حجت را تمام کردند و حالا نوبت مسئولان است که در تراز همین روحیات انقلابی عمل کنند. افراطیون مدعی اصلاحات که دولت را رحم اجاره ای می خوانند و آقا ...
2 دوست شیطان صفت پدر خمارم در پایان شب نشینی من و خواهرم را ..!
هوس آلود آنان قرار می گرفتیم. نامادری ام از این وضعیت خشنود بود چرا که می توانست پول یا مواد مخدر بیشتری از آن شیاطین کثیف بگیرد. خلاصه چند سال قبل دو نفر از همان خلافکارانی که به منزل ما رفت و آمد داشتند یک شب که پدر و نامادری ام خمار بودند من و خواهرم را در یک اتاق گیر انداختند و زندگی مان را به تباهی کشاندند و ما نیز از ترس آبروریزی این راز را پنهان کردیم. آن ها نیز همواره با خرید لوازم و ...
زندگی تلخ دختری که با پسرهمسایه ازدواج کرد/دخترم عقب مانده ذهنی است چون شوهرم سخت معتاد بود
شناختی از او نداشتیم. اما پدرم که انگار دنبال بهانه ای بود تا از دست من خلاص شود بدون هیچ تحقیق و حتی بدون اینکه نظر مرا بپرسد با پدرخواستگارم قرار عقد و عروسی را گذاشت. با اینکه آن اتفاق می توانست بهترین خاطره زندگی ام باشد اما خوشحال نبودم. ولی هیچ مخالفتی نکردم چون هیچ وقت معنای خوشبختی را نفهمیده بودم. من و میثم بعد ازطی تشریفات معمول زیر یک سقف رفتیم. هر دونفرمان کم سن و سال و ...
داستان زندگی دردناک کیانو ریوز ، خاکی ترین ماتریکس دنیا
(Constantine) با ریوز همبازی بوده در مورد شخصیت رازآلود ریوز اینگونه گفته است:" من به مدت یک سال و چند ماه با او کار کرده ام اما حقیقتاً زیاد او را نمی شناسم. فکر می کنم که زیاد با انسان های دیگر بیرون نمی رود". فرانسیس لارنس، کارگردان فیلم کنستانتین نیز در این مورد می گوید:" آیا واقعا بعد از کار با ریوز او را می شناسم؟ نه! من چیزهایی در مورد او می دانم: او سخت کوش است، دست و دلباز است، مهربان است. او پسر ...
آخر هفته چه فیلم هایی ببینیم؟
... فیلم تلویزیونی ستاره من به کارگردانی حسین سهیلی زاده، جمعه 27 بهمن ماه ساعت 8 از شبکه دو سیما پخش خواهد شد. خلاصه داستان فیلم از این قرار است که: پدر و مادر ستاره ی نه ساله، سال هاست که از یکدیگر جدا شده اند. ستاره با مادر زندگی می کند. در این میان مادر ستاره به شدت بیمار است و در آستانه ی مرگ دخترش را به پدر می سپارد. این در حالی است که ستاره به دلیل فاصله ای که به لحاظ عاطفی با ...
این پسر 17 ساله بخاطر نامادری وسوسه گر پدرش را کشت!
را به نام خودش کند. از ماجرای قتل بگو. پنجم مرداد سال 92 بود که بار دیگر پدرم و نامادری ام با هم درگیر شدند. نامادری ام قهر کرد و همراه دختر و پسرش به خانه مادرش رفت. آن روز بشدت سردرد داشتم و از دعواهای همیشگی آنها خسته شده بودم و مدام به حرف های نامادری ام فکر می کردم. پدرم عصر وقتی از محل کارش به خانه برگشت خواهر و برادرناتنی ام را هم با خود به خانه آورد. ولی نامادری ام ...
آخرین استقبال/ بازگشت پیکر 3 دریانورد شهید سانچی پس از 40 روز
بود که تازه متوجه این مصیبت بزرگ شدیم. او در ادامه صحبت هایش می گوید: یسنا دختر مجید هنوز خیلی کوچک است. 4 سال بیشتر ندارد. برایش سخت است که در این سن و سال پدرش را از دست بدهد. همسر برادرم هم حال و روز خوبی ندارد. از لحظه شنیدن این خبر تا الان که 40 روز می گذرد، فقط اشک می ریزد و گاهی حالش بد می شود. پدرم هم که خودش مریض است و در این مدت حالش بدتر هم شده؛ پیش از این حادثه عمل باز قلب ...
گزارش فرزند کاووس سید امامی از مرگ پدرش
که آن مردی که با پای خودش و به تنهایی به اتاق مجاور (که به ما گفته اند دستشویی است) می رود، ، در اوضاع روحی خوبی نیست. هفت ساعت بعد جسدی را از همان اتاق بیرون می آورند. تقاضای وکیل ها برای دیدن این سلول رد شد. همانجا پرونده ای تشکیل شد برای پیگیری موضوع. همچنین در دادسرا، بر روی موبایل، تصاویری از کالبد شکافی نشانم دادند. صبح 24 بهمن ماه 1396 من و مهران و چند عضو خانواده به پزشک قانونی ...
بچه های خیابان تهران از بچه های مهاجرت تا بچه های بلوچ
سر چهارراه دزدیده اند و برده اند، بعد از دو روز بی حال پیدایشان کرده ایم و معلوم نیست چه چیزی به او خورانده اند و او هم هیچ توضیحی نمی دهد و برای توضیح دراین باره مقاومت می کند. محل زندگی اینها اطراف شهر ری است و در خانه های کپری زندگی می کنند؛ آلونک هایی بدون امکانات رفاهی. خانه ها برق ندارند و اگر شما پنج بعدازظهر به این محله ها سر بزنید، آنجا تاریک تاریک است. وضعیت بهداشتی شان ...
اجرای هفت ورود به منطقه مین گذاری شده بود!/ سفارش پذیر نیستم
در فاصله سال های 65 تا 85 در دنیا الگو شد و مردم برای فیلم ها صف می بستند از دست بدهیم. فیلم هایی که مردم از شب قبل برای دیدنش صف می بستند، اگر همین حالا اکران شود 100 میلیون تومان هم نمی فروشد. بی شک بهترین بازیگر مرد سینمای بعد از انقلاب خسرو شکیبایی است وی درباره همکاری با زنده یاد خسرو شکیبایی بیان کرد: با شکیبایی چند تجربه کوتاه داشتم. او برای اولین فیلم من یک ترانه ...
روایتی از دوستی دیرینه رهبری با هنرمندان از دیرباز تا کنون
ماند ، نورالدین پسر ایران و ... ده ها کتاب دیگر نمونه هایی هستند که رهبری تقریظ کرده اند. در سال های اخیر فیلم های حوزه دفاع مقدس، همچون چ ، شیار 143 و ویلایی ها از جمله آثاری هستند که رهبری ضمن تماشای آن، با سازندگان شان هم دیدار داشته اند. رهبری همواره از حامیان سینمای دفاع مقدس بوده اند. رهبر انقلاب چهار سال قبل بعد از مطرح شدن فیلم سینمایی شیار143 در جشنواره سی و دوم فیلم فجر، در ...
عمو فیتیله ای: ما اورژانس فرهنگی هستیم
حمید گلی، علی فروتن، رامین کهن و مهدی نیک روش در خبرگزاری تسنیم است. عموهای فیتیله ای در آخرین بخش گفتگوی خود از مدیریت مالی تلویزیون، هدر رفتن استعدادهایی که کشور برایشان هزینه کرده و سفر عجیبشان به افغانستان گفته اند. *** قرار است بعدش فیلم کار کنید؟ حمید گلی: علی سال گذشته با معاون وزیر صحبت کرد. اول زمستان امسال گفتند می شود یک مجموعه برای تلویزیون کار کنیم. بعد من ...
آخرین مهلت 7 اعدامی
او را به قصاص محکوم کردند، اما موفق شد در آخرین لحظات از اولیای دم مهلت بگیرد. قتل پسر باجناق 26 مهر سال 88، گزارش قتل پسر جوانی به دست شوهر خاله اش در شهریار به پلیس اعلام شد. با حضور تیم تحقیق در محل، پدر جوان مقتول گفت: مدتی قبل باجناقم همسرش را طلاق داده بود. روز حادثه به همراه همسر و پسرم و همسر متهم-خواهرزنم- برای بردن وسایلش راهی خانه باجناقم شدیم. ما در حال جابه جایی وسایل ...
من اولین زن استنداپ کمدین ایران هستم
.... آمدم خانه و اصرار اصرار که پدرم برایم ساز بخرد. رقابت من با بچه های مدرسه سر اینطور چیزها بود.. من هم شروع کردم ساز یاد گرفتن و در همان سن و سال هم کنسرت دادم و حالا در مدرسه هم این ساز را می آوردم و در برنامه های مختلف ساز می زدم. من نمره هایم خیلی خوب بود و خانواده هم وقتی می دید این کارها مزاحم درس خواندنم نمی شود و حتی معلم ها از من تعریف هم می کنند مشوقم بودند. من خانواده مقیدی دارم ولی ...
اخبار حوادث
یکی از نمایندگی های مجاز، پسر مقتول که سامان نام داشت را به عنوان مظنون بازداشت کردند. او در بازجویی ها با اقرار به قتل گفت: پدرم بعد از فوت مادرم با زنی به نام پروین ازدواج کرد. پدرم در حالی که از پروین صاحب دو فرزند شده بود فهمید که پروین اعتیاد دارد. این بهانه ای برای اختلاف آنها شد تا اینکه پروین برای انتقام از پدرم مرا وسوسه کرد و نقشه قتل او را کشید. او می گفت با قتل پدرم با گرفتن ارثیه ...
اشتغالزائی برای 50 نفر بصورت مستقیم و غیرمستقیم/بیش از 16 ساعت فعالیت روزانه دارم
اینجانب از خدمت سربازی ترخیص شدم کارخانه آردی در هشترود نبود من نیز با پدرم گندم را از هشترود به مراغه می بردیم و بعد از تبدیل شدن به آرد، آنها را به هشترود می آوردیم. از آن زمان در نظر داشتم در منطقه یک واحد کارخانه آرد ایجاد نمایم. پیک هشترود: موقعیت سرمایه گذاری چگونه است؟ سرمایه گذاری در هرکجا که باشد نیازمند کمک و مساعدت مسئولین آن منطقه را طلب می نماید. در شهر ما هم چنانچه ...
نقشه کثیف خواهر شوهر برای عروس/شوهردومم من را در شرایط بدی دید و ..!
شهر دیگری رفته بودند . وقتی از زندان آزاد شدم پیش آن ها رفتم. در شهر غریب و تنها مانده بودم. شوهرم قرص متادون مصرف می کرد و من هم به مصرف متادون روی آوردم. بعد از گذشت مدتی شوهرم به خاطر مصرف مواد دچار یک بیماری لاعلاج و خانه نشین شد. هزینه مخارج زندگی به گردن من افتاد و به عنوان نیروی خدماتی مشغول به کار شدم تا این که بعد از چندین ماه شوهرم فوت کرد و به ناچار با تنها پسرم نزد پدر و مادرم برگشتم ...
دختر دبیرستانی که به لانه شیطان یک جوان پناه برد و ..!
این که روز بعد در مسیر مدرسه پسر غریبه سر راهم سبز شد و برای مدتی با هم همکلام شدیم. نمی دانم چرا خیلی زود به او اعتماد کردم . او به من قول داد که بعد از مدتی برقراری رابطه پنهانی برای بهتر شناختن یکدیگر به خواستگاری ام خواهد آمد. مدتی ماجرا به این منوال گذشت تا این که پسر غریبه روزی با من تماس گرفت و گفت که به خانه اش بروم و برای زندگی مان تصمیم بگیریم. اول دودل شدم اما او ...
خلاقیت بانوی هنرمند میبدی برای احیای سنت زیلو بافی
دریافت کردم. خانم آقای در ادامه بیان داشت: پس از یادگیری مهارت زیلو بافی برای تحقیقات بیشتر بر روی زیلو و ایجاد نو آوری در طرح و نقش با همکاری پدر در کنار مطب وی در مغازه پدر بزرگم دار زیلو بافی برپا کردم و موفق شدم در مدت کوتاهی 2 زیلو ببافم و نقوش جدید را بر روی آن پیاده کنم. وی در مورد برنامه خود در برپایی دار زیلو در دبیرستان دخترانه اعظم زارعشاهی عوان کرد: چند سال است که ...
رد شنی تانک ارتش روی پیکر مادرم مانده بود
مسئول روشن کردن چراغ های فانوس مسجد گوهرشاد و حرم بود. بر همین اساس فامیلی مان چراغی شد. چطور شد خانواده شما و مادرتان در مسیر مبارزات انقلابی قرار گرفتید؟ ما از اوایل سال 1355 برای درس معارف به مکتب نرجس مشهد می رفتیم. خدا رحمت کند خانم طاهایی را که مدیریت آنجا برعهده شان بود. وقتی ایشان تفسیر و آیه های انتخابی را بیان می کردند خیلی با مسائل روز آن زمان پیش می رفتند. حتی شب های ...
آثار شگفت انگیز احترام به والدین
به گزارش بهداشت نیوز ، از جمله مهمترین آموزه های دینی در فرهنگ اسلامی احترام به پدر و مادر است. در فرهنگ روایات احترام به پدر و مادر زمره ی برترین اعمال عبادی و همچنین ازجمله مهمترین فرایض عبادی به حساب آمده است.در اهمیت این فریضه الهی همین بس که خداوند متعال بعد از سفارش به توحید ویگانه پرستی سفارش و تأکید به حفظ حرمت ایشان نموده است. در چهار سوره از قرآن مجید نیکی به والدین بلا فاصله بعد از ...
شهیدی که پس از 22 سال در کنار پدر شهیدش آرام گرفت
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از صبح رابر شهید احمد ستوبر درسال 57 در حال گذراندن خدمت سربازی بود. با شروع جنگ تحمیلی علیه کشورمان ، در کسوت داوطلب و بسیجی راهی جبهه های حق علیه باطل شد. مدت کوتاهی از حضورش در جبهه های غرب نگذشته بود که در 28آبان ماه سال 59 در منطقه سومار به درجه رفیع شهادت نایل آمد و با گذشت سه دهه از شها دت این مجاهد، هنوز پیکرمطهرش به وطن باز نگشته است. ...
فاطمه(س)؛ الگوی تمام عیار جامعه از دیروز تا فردا
این موضوع تا بدان آنجا پیش رفت که شب هنگام در مقابل منازل انصار و روز در مسجد النبی و حتی در آن هنگام که به خانه ایشان هجمه بردند بر اعتقاد و باور خود پای فشرد تا جایی که مجروح شده و پس از چندی به شهادت رسید. او در بستر بیماری نیز از بیدارگری غافل نماند؛ در برابر زنان مهاجر و انصار، از کسانی که علی(ع) را رها کردند، نالید و رنج نامه خویش را بر آنان خواند. ایشان حتی با وصیتنامه ای خود سعی ...
نقشه شیطانی مرد متاهل برای دختر همسایه
. 12سال بیشتر نداشتم که استعمال موادمخدر را شروع کردم. شبی با یکی از دوستانم کنار گله گوسفند بودیم و من دچار سرماخوردگی شده بودم. آن شب دوستم از من خواست تا مقداری مواد بکشم. از آن شب به بعد دیگر استعمال موادمخدر برایمان عادی شده بود و هر زمانی فرصتی پیدا می شد گوسفندان را رها می کردیم و خودمان مشغول استعمال مواد می شدیم. پس از آن هم در مناطق مختلف اطراف شهر کارگری می کردم تا این که یک سال قبل عمویم ...
پسر نوجوان به پرداخت دیه و مجازات حبس محکوم شد
به گزارش خبرگزاری کودک و نوجوان ، سوم آبان ماه سال 95، مأموران پلیس ورامین از قتل پسر نوجوانی در جریان درگیری با دوستش باخبر و راهی محل شدند. جسد متعلق به فرامرز17 ساله بود که بر اثر ضربه چاقو به گردنش کشته شده بود. با انتقال جسد به پزشکی قانونی، مأموران در تحقیقات دریافتند عامل قتل پسری 15 ساله به نام ساسان است که بعد از ارتکاب جرم از محل گریخته است. به این ترتیب ساسان چند روز بعد از حادثه ...
شیموس هینی شاهدی افشاگر
کشاورزان و مزرعه داران زمین هایی که در دست داشته اند)، به نحو کامل تری به همین درون مایه پرداخته اند. این درون مایه درتلاش نوعی تبدیل وجدان مذهبی به وجدان سرزمینی است. در نتیجه گیری از این بحث، به شعر قربانی که بعد از مجموعه شمال منتشر شده است، می پردازیم. این شعر مربوط به واقعه ای از سال 1972 است. در روز یکشنبه سی ام ژانویه آن سال چتربازان انگلیسی در تیراندازی به تظاهرکنندگان یک ...
از دو فیلمِ شهاب حسینی تا اثر سه بعدی اسکورسیزی
طلاها محافظت کند خانه های مردم شهر را ویران می کند، و ارتش توگارین طلاها را می دزد و می برد. آلوشا به همراه پیرمردی به نام تیگور، مادر بزرگ، ربابا، یک الاغ و اسبی به نام جولیوس سزار به دنبال طلاها می روند.... خوش قدم کارگردان: جورج میلر کودک جمعه 27 بهمن ساعت 14 --- در یک روز سرد زمستانی در قطب جنوب، تخم از زیر پای پدر مامبل ...
ماجرای من و نامم (ازعلی پایدار تا علی) / قسمت اول
بخش نخست علی گودرزیان ع _ پایدار (این که این روزها توی فضای مجازی هرکس مرا به نامی می خواند، نه این که سرشوخی داشته باشند، عیب کاراز جای دیگری است که ما هرچند سالی نامی داشته ایم! ) درهنگامه های چله ی بزرگ آن گونه که بیان می کنند، حوالی دی ماهِ سالی [...] بخش نخست علی گودرزیان ع _ پایدار (این که این روزها توی فضای مجازی هرکس مرا به نامی می خواند، نه این که سرشوخی داشته باشند، عیب کاراز جای دیگری است که ما هرچند سالی نامی داشته ایم! ) درهنگامه های چله ی بزرگ آن گونه که بیان می کنند، حوالی دی ماهِ سالی برفی و سرد، پدر و مادرمن صاحب پسری می شوند. ازبس که پیش از این پسر، یکی دو پسر دیگر می آیند و تلف می شوند و خانواده ای شش نفره(پدر و مادر و چهارخواهر) داغدار می شوند اهالی روستا و نزدیکان یک صدا، این پسر را علی پایار صدا می کنند! “پایار” نامی بومی و به معنای مانا و ماندگاراست از آن روی که پیش ازاین پسرانِ آمده، ناپایدار و رفتنی بوده اند به نوعی نام علی پایار استغاثه ای است به درگاه مولای مومنان که این فرزندرا درپناه خودنگه دارد! روزگار چنین خواست، پایار که من باشم از آبله و سرخک و خروسک و سوختگی و... جان سالم به درببرم و بمانم و شناسنامه بگیرم و مدرسه بروم! درست یادم است نخست روزی که به مدرسه رفتم، اول مهربود! پنج سال داشتم ، مادرم مرا به پسرعمویم علی نصرت سپرد. از روستای القاص آباد تا مدرسه ی ما در کمرسیاه، کمتراز یک کیلومتر فاصله بود. علی نصرت کلاس پنجم بود. من از بس که بعدازچهاردختر زنده و یکی دو بچه ی تلف شده آمده بودم عزیزخانواده و به نوعی عزیزروستا هم به حساب می آمدم. انگارهمه برای مدرسه رفتن من روزشماری می کردند: “سرِآخر “الحمدالله” فلانی هم صاحب بچه ای شد که به مدرسه می رود!” هنوز برای مدرسه رفتن، نوبت را به پسران می دادند. دختران را به مدرسه نمی فرستادند، خواهران من بزرگ شده بودندو سه نفرشان به خانه ی بخت رفته و یکی که مانده بود، درگیر زندگی پدرو کمک حال مادربود. صبح بودو لباس نویی برما پوشاندندو با دفتری و قلمی که دست علی نصرت بود، مارا به مدرسه فرستادند. نام شناسنامه ام علی پایدار فرزند علی راست، متولد 1349 بود اما توی آبادی به من پایار می گفتند! معلم نامم را پرسید و من گفتم نامم پایار است! علی نصرت شناسنامه را به معلم داد و گفت نه آقا توی شناسنامه علی پایار است! مختصر! با علی پایدار نام نویسی کردم اما همه مرا پایار صدا می کردند! یادم هست درهمان روز، که نخستین روز مدرسه ام بود، معلم درختی را روی تخته سیاه کشید و گفت: این درخت را نقاشی کنید! من درخت را عینهو معلم نقاشی کرده بودم، وقتی معلم همه ی نقاشی هارا دید نوبت به نقاشی من رسید دیدم توی دفترمن چیزی نوشت که علی نصرت و همه ی همکلاسی هاش خیلی خوشحال شدند. معلم به من نمره ی بیست داده بود، ولی من هیچ درکی از بیست نداشتم به همه التماس می کردم که: بیست یعنی چه؟ کسی نمی توانست پاسخ پرسشم را بدهد! آن روز تعطیل شدیم و به خانه برگشتیم و علی نصرت با یکی دو نفر از بچه ها آمدند و به مادر و پدر گفتند: ” پایار بیست برده است!” معلم، چیزهای دیگری به علی نصرت گفته بود که به پدرو مادربگوید ازجمله این که: این بچه-یعنی من- زرنگ است اما چون سن شناسنامه اش قانونی نیست نمی تواند درس بخواند باید شناسنامه اش بزرگترشود! بعداز ظهرهمان روز، زیر آفتاب کم رمق پاییزی سر یک دیوارچینه ای پهن، شلال افتاده بودم و به “مستمی آزا” فکر می کردم. گویا معلم به علی نصرت گفته بود اگر شناسنامه اش را درست نکنند می تواند به شکل”مستمع آزاد” درکلاس حضور پیدا کند و من هم یک جوری از دهان علی نصرت شنیدم ، اما دقیق نمی دانستم که مستمع آزاد چیست!؟ حالم خوش نبود و پدر وقتی اشتیاق مرا برای مدرسه رفتن دیدتصمیم گرفته بود شناسنامه ام را دوسال بزرگتر کند. چندروز گذشت و پدر به اداره ی “ثبت احول الشتر” رفته و یک شناسنامه ی جدیدی برای من گرفته بود. نمی دانم چرا پدر تصمیم گرفته بود نامم را هم عوض کند کارمند ثبت احوال گفته بود: ” نامش را چه بنویسم؟” پدرگفته بود: ” بنویسید علی یار !” پدرکه سواد نداشت و خواندن و نوشتن بلد نبود شناسنامه را تا می کندو درجیب می گذارد. شب که پدرخانه آمد گفت: ” پسرم شناسنامه راعوض کردم. سنتان هم دو سال بزرگتر گرفتم. حالا می توانی مدرسه بروی اما نامت را عوض کردم ازاین به بعد نام شما علی یار است.” فردای آن شب با بچه هابه مدرسه رفتم بعداز چندروزی که به شکل”مستمع آزاد” مدرسه رفته بودم زبانم بازشده بود انگشتم را بلند کردم و گفتم: ” آقااجازه!؟ مادرم گفته اسم من، علی یار است!” معلم ازمن شناسنامه نگرفت دقیق یادم است توی دفترکلاس علی پایدار را خط زد و نوشت: آقای علیارگودرزیان القاصاباد متولد 1347حالا من دوسال بزرگتر وهفت ساله شدم. ادامه دارد..... درج شده توسط : دبیر سرویس خبر میرملاس ...
اولین پادشاه زن ایران | مقتدر و آرام در اوج نا آرامی ایران زمین
فرمانده نظامی ، مدعی تاج و تخت شاهنشاهی ساسانیان بود، از روزی که پدرش را کشتند تا آن روز که تاج بر سر نهاد، در مدتی کمتر از یک سال، ایران زمین 6 شاه به خود دید. سهم نخستین زن پادشاه در ایران ، تنها حدود 16 ماه حکمرانی بود اما او در همین اندک ماه هایی که سلسله خاندانش رو به افول نهاده بود، چنان کرد که مورخان اسلام هم در وصفش گفته اند: از بار سنگین مالیات هایی که بر دوش مردم بود کم کرد. پوراندخت ...