سایر منابع:
سایر خبرها
روایت زندگی کودکان کار که قربانی آزار می شوند
اینجا گفتم و آنها به مامانم گفتند؛ مامانم دیگه نذاشت برم سرکار... . گلنار نامزد ندارد، می گوید سفت ایستاده تا درس بخواند، برخلاف هم سن و سال هایش که لباس عروسشان حاضر شده، گلنار می خواهد درس بخواند تا کسی بچه هایش را سر چهارراه ها اذیت نکند... . رقیه آن قدر شیطان و بانمک است و خنده هایش تمام نمی شود که می شود ساعت ها قربان صدقه اش رفت... نقاشی هایش از همه بهتر است، یک ...
چه موقع باید ناخن نوزادرا بگیریم؟
، برای صاف نمودن لبه های تیز استفاده کنید. اکثر پزشکان پیشنهاد می کنند که در هفته های اول زندگی نوزاد، از کوتاه نمودن ناخن های خودداری کنید و فقط با یک سوهان تیزی های ناخن را برطرف کنید؛ چرا که اکثر مادران بی تجربه هستند و پوست نوزدان را می گیرند. در صورتی که تصمیم بر گرفتن ناخن نوزاد خود در زمان بیداری دارید، حتما از یک نفر کمک بگیرید. از نفر سوم بخواهید نوزاد را به صورت محکم ...
خاتمی: من کِی گفتم اغتشاشگران را بکشید؟
باید 4 نکته را بدانیم. امام جمعه موقت تهران بیان داشت: نکته اول که از مسائل روز است حفظ نظام اسلامی است که خط ولایت و امام است و تمام تلاش امام و مقام معظم رهبری این بوده است که نظام اسلامی آسیب نبیند، تردید نکنید که دشمنان شما و در راس آنها آمریکا به دنبال براندازی نظام هستند و به صراحت نیز اعلام کرده اند. این بازی های بچه گانه نمی تواند استحکام این نظام همچون کوه را بر هم بزند. ...
فیلم های تلویزیون در تعطیلات/ پخش 171;دل شکسته187; و 171;بوسیدن روی ماه187;
...> در این فیلم، کوروش تهامی، لیلا بلوکات، علیرضا جلالی تبار و پویا امینی نقش آفرینی کرده اند. ************************************* فیلم تلویزیونی ستاره من به کارگردانی حسین سهیلی زاده، جمعه 27 بهمن ماه ساعت 8 از شبکه دو سیما پخش خواهد شد. خلاصه داستان فیلم از این قرار است که: پدر و مادر ستاره ی نه ساله، سال هاست که از یکدیگر جدا شده اند. ستاره با مادر زندگی می کند ...
زمین مرکز عالم است!
مقدمه وقتی در کشوری، انقلابی مانند انقلاب مشروطه رخ می دهد، پیداست که این انقلاب، باید زمینه های فکری پیشین داشته باشد، و درست وقتی که انقلاب شد، در بحبوحه آن، باید افکاری برای تبیین آن، نیز جهت دهی به آن عرضه شود. درست از روزهای پس از انقلاب، تحلیل هایی درباره چگونگی آن رخداد، دلایل آن، جنبه های مثبت و منفی، ریشه ها و مسائل دیگر آن صورت گرفته و رسائلی نوشته می شود. این جریان ادامه دارد، و این بار، تاریخ نگاری آن هم به تدریج مسأله می شود، تا عصر و زمان آن به انتها برسد، و تحول و رخداد دیگری، با گرایش دیگری رخ دهد. این روند، در کشورهایی که هر چند دهه یک تحول عمده سیاسی فکری دارند، عادی است و در انقلاب مشروطه هم، از سه چهار دهه پیش از آن، تا یکی دو دهه بعد از ...
سرگرمی کودکان در منزل، خطرات پنهان
در خانه ماندن بچه ها، گاهی والدین را وسوسه می کند آن ها را به دست پرستارانی بسپارند که اتفاقا به طور منطقی، خودشان هم می دانند برای بچه مضر است، منتها ترجیح می دهند به روی خودشان هم نیاورند و حتی با خودشان هم در این باره صحبت نکنند. کدام پدر و مادری را سراغ دارید که پرستاری را استخدام کنند، بعد ببینند پرستار بچه را درحد مرگ ترسانده و او را همچنان نگه دارند؟ اما هستند پدر و مادرهایی که خبر ...
قصه مشاور ؛ دستنوشته دکتر مصطفی بهزادفر در خصوص معضلات مهندسان مشاور
اسم من مشاور است؛ مهندسین مشاور. دردمندم. رنج می کشم. کلافه ام. دوستان می گویند تنت درد می کند. برخی به من می گویند که سرت درد می کند؛ منظورشان این است که عقلم درد می کند. اما، من خودم فکر می کنم دلم درد می کند. حس تنهایی و بی کسی در بین انبوه آدمهایی که به نظر می رسند برادر، خواهر، پدر، مادر، عمه، عمو و دایی من باشند مرا به خود می پیچاند. متاسفانه، پسر خاله و دختر خاله ندارم. بچه ها یعنی اهل ...
رییس کمیته امداد: فقر در حال افزایش است
...> رییس کمیته امداد امام خمینی (ره) ضمن آرزوی موفقیت برای فرزند شهید حججی، افزود: همانگونه که حاج قاسم سلیمانی اشاره کرد، شهید زنده است و هرآنچه که هست مال شهدا است. خداوند امثال حاج قاسم ها را حفظ کند که آنان از حریم ولایت دفاع می کنند. شهید حججی مدافع حرم بوده است و این مساله او را نزد خداوند عزیز کرده است. فتاح خطاب به خانواده شهید حججی گفت: روحیه مادر، پدر و همسر شهید بسیار اهمیت ...
زن جوانی که برای خودش هوو آورد!
زن جوان با مراجعه به مطب پزشک وقتی فهمید دچار بیماری سرطان شده و مهلت چندانی برای ادامه زندگی با شوهر و فرزندانش ندارد تصمیم گرفت پیش از مرگ برای شوهرش همسری انتخاب کند تا سرپرستی دختر و پسرش را به یک هووی مهربان بسپارد. اما پس از یافتن زنی برای شوهرش سرنوشت، ماجرای [...] زن جوان با مراجعه به مطب پزشک وقتی فهمید دچار بیماری سرطان شده و مهلت چندانی برای ادامه زندگی با شوهر و فرزندانش ندارد تصمیم گرفت پیش از مرگ برای شوهرش همسری انتخاب کند تا سرپرستی دختر و پسرش را به یک هووی مهربان بسپارد. اما پس از یافتن زنی برای شوهرش سرنوشت، ماجرای شگفت انگیزی را برایش رقم زد. زن جوان که به همراه شوهرش پشت در بسته دادگاه خانواده مجتمع صدر به انتظار شروع جلسه محاکمه نشسته با چشمانی اشک آلود زیر لب، خودش را به خاطر آوردن هوو برای خودش سرزنش می کند و مرد سعی می کند همسرش را آرام کند ولی موفق نمی شود. زن با لحن سرزنش باری به مرد می گوید: اگر مرا دوست داشتی پیشنهادم را قبول نمی کردی و زن نمی گرفتی، حالا باید مهتاب را طلاق بدهی وگرنه روی خوش در زندگی نمی بینی. مرد به اعتراض می گوید: من نه تو را طلاق می دهم نه مهتاب را. وقتی اصرار می کردم که لجبازی نکن و از خواستگاری دست بردار به خرجت نمی رفت و پافشاری می کردی تا اینکه دو دستی زندگی من و بچه هایمان را خراب کردی و حتی در حق همکلاسی ات مهتاب و بچه تو راهی اش هم ظلم کردی، حالا مرا کشیدی دادگاه که چه شود؟ چند بار به دست و پایت افتادم تا از زن گرفتن برای من بی خیال شوی اما تو چه کردی حالا وقت عقب نشینی است؟ ریحانه که آرام و قرار ندارد اشک می ریزد و می خواهد هر چه سریع تر وارد دادگاه شود. در همین هنگام منشی شعبه 244 دادگاه خانواده مجتمع صدر نام زن و مرد را می خواند و آنها را دعوت به حضور در دادگاه می کند. قاضی بهروز مهاجری در حالی که به اوراق پیش رویش نگاهی می اندازد از آنها می خواهد تا مشکلشان را شرح دهند.ریحانه 35 ساله _ با اشاره به پیچ و خم های زندگی اش می گوید: 14 سال پیش محمد به خواستگاری ام آمد. از آنجایی که همکارم بود تا حدودی او را می شناختم؛ جوان برازنده و باشخصیتی که در همان برخوردهای اول با خانواده ام خودش را در دلشان جا کرد و ازدواج کردیم. چنان خوشبخت بودم که همه فامیل آرزوی چنین زندگی سرشار از شادی ما را داشتند. با به دنیا آمدن دختر و پسرمان خوشبختی مان تکمیل شده بود تا اینکه با شنیدن یک خبر دنیا بر سرم خراب شد و مسیر زندگی ام تغییر کرد. در حدود سه سال پیش دچار یک بیماری شدم و پزشک معالجم پس از چند آزمایش اعلام کرد مبتلا به نوعی سرطان هستم و مهلت زیادی برای ادامه زندگی ندارم. شنیدن این خبر و دیدن جواب های آزمایش ها شوکه ام کرده بود نمی توانستم باور کنم که خوشبختی ام به پایان رسیده و لحظات زندگی ام مانند ساعت شنی هر ثانیه در حال تمام شدن است. تا مدتی در خودم فرو رفته بودم و با هیچ کس حرفی نمی زدم ولی یک روز به خودم آمدم و گفتم باید کاری کنم تا دختر و پسرم و همسرم که همیشه همدم و مونسم بوده اند پس از مرگم آسیب نبینند، به همین خاطر پیشنهاد ازدواج دوم را به همسرم دادم که ای کاش لال می شدم و هرگز چنین حرفی نمی زدم. مرد که برافروخته است رو به قاضی می گوید: زندگی ام را سیاه کرده بود جناب قاضی. بارها از او خواستم دست از رفتارهای بچگانه اش بردارد ولی گوشش بدهکار نبود. می گفت اگر مرا دوست داری باید هر چه می گویم گوش کنی ولی هر چه می گفتم بی فایده بود و مجبورم می کرد تا به حرفش گوش کنم و هنوز هم نمی توانم ناراحتی اش را ببینم ولی ... آن روزها رفتارش تغییر کرده بود در دنیای خودش بود و از همه حلالیت می طلبید، زندگی مان سرد و بی روح شده بود و نمی دانستم چه کنم؟ ریحانه ضمن سرزنش خود می گوید: درست است آقای قاضی هر روز به محمد اصرار می کردم تا در حضور من همسر دومش را انتخاب کند که بعد از مرگم مراقب او و مادر مهربانی برای فرزندانم باشد. شوهرم از رفتارهایم خسته شده بود ولی من مصمم بودم و وظیفه خودم می دانستم که به فکر آینده زندگی خانواده و جگرگوشه هایم باشم. با اینکه خانواده هایمان بشدت با کار من مخالف بودند ولی من در تصمیمم جدی بودم. بین دوست و آشنا و فامیل می گشتم تا زن وفاداری برای همسرم و مادر مهربانی برای بچه هایم پیدا کنم تا اینکه در یکی از مهمانی ها با همکلاسی ام مهتاب روبه رو شدم. از آنجا که مهتاب را بخوبی می شناختم نور امیدی در دلم تابید. او همانی بود که می توانستم خانواده ام را به او بسپارم. مهتاب مدیر یک مدرسه ربود و با وجود داشتن خواستگارهای بی شمار شوهر نکرده بود. رابطه ام را با او بیشتر کردم و پس از مدتی برای اقامت در هتل مشهد دو بلیت خریداری کردم و از او خواستم مرا همراهی کند تا به گردش و زیارت برویم. مهتاب که از همه جا بی خبر بود با من به این سفر آمد و با یکی از سخت ترین روزهای زندگی ام روبه رو شدم. برایم آسان نبود دو دستی زندگی ام را که لحظه به لحظه برایش زحمت کشیده بودم به دست زن دیگری که قرار بود هوویم شود، بسپارم ولی چاره ای نداشتم و به دلیل علاقه زیاد به محمد و عشق به فرزندانم خودم را کنترل کردم و با مهتاب حرف زدم. ریحانه که با یادآوری خاطرات گذشته غم در چهره اش موج میزد، ادامه می دهد: در آن شب ماجرای زندگی ام و تصمیمی را که داشتم برای مهتاب تعریف کردم و او که نمی دانست زنی که می خواهد برای همسرش زن دوم انتخاب کند من هستم با چنین تصمیمی بشدت مخالفت کرد و گفت به هیچ عنوان تصمیم درستی نیست و باید به آن زن گفت که چنین کاری نکند وقتی مخالفتش را دیدم ناگهان بغضم ترکید و با گریه و التماس همه ماجرا را برایش تعریف کردم و گفتم زنی که در جست وجوی هوویی برای خود است خود من هستم. باورش نمی شد من او را برای همسرم خواستگاری می کنم و از پیشنهادم بشدت ناراحت شد ولی وقتی حال و روزم را دید فرصت خواست تا در موردش فکر کند. محمد حرف های ریحانه را قطع می کند و می گوید: زندگی ام را جهنم کرده بود وقتی از سفر آمد و ماجرا را برایم تعریف کرد همه بدنم یخ کرد، برایم آسان نبود که فکر کنم قرار است او را از دست بدهم و پس از سال ها زندگی مشترک با زن دیگری ازدواج کنم ولی مخالفتم بی فایده بود با اینکه مهتاب دختر برازنده و مهربانی بود راضی نبودم زندگی او را هم خراب کنم ولی از اصرارهای ریحانه عاصی شده بودم، طفلک دختر و پسرمان هم از رفتارهای ما گیج شده بودند و وقتی دیدم راهی ندارم به ناچار تسلیم شدم. این بار ریحانه ادامه می دهد: وقتی جواب مثبت را از هر دویشان گرفتم به تدارک مراسم عقدشان پرداختم. روز ها و شب ها ی سختی بود ولی هر روز که می گذشت حس می کردم به روزهای آخر عمرم نزدیک می شوم، سکوت می کردم و نمی گذاشتم کینه در دلم ریشه کند سرانجام با برگزاری مراسم ازدواج همسرم با مهتاب همه مان در کنار هم زندگی جدیدی را شروع کردیم. روزهای خوب و خوشی را کنار هم داشتیم. گرچه واقعاً دیدن محمد در کنار مهتاب برایم راحت نبود ولی خودم خواسته بودم و نمی توانستم زندگی را برای آنها زهر کنم حتی با بچه هایم صحبت می کردم تا مهتاب را قبول کنند تا اینکه کم کم رابطه شان با مهتاب خوب شد. خوشحال بودم که توانسته ام همه چیز را سروسامان دهم و خیالم راحت بود که پس از مرگم زندگی خانواده ام از هم پاشیده نمی شود ولی افسوس که سخت اشتباه می کردم. ریحانه ادامه می دهد: یک سالی از زندگی مشترک با هوویم گذشت تا اینکه متوجه شدم او باردار شده است، تحمل این واقعیت خیلی برایم سخت بود سعی می کردم خودم را با کارهایم سرگرم کنم ولی هزار فکر و خیال در سرم بود تا اینکه در ادامه آزمایش ها نزد پزشک معالجم رفتم اما او من را به یک پزشک دیگر معرفی کرد. در دلم غوغایی برپا شده بود می خواستم بدانم فاصله ام تا مرگ چقدر است پزشک متخصص پس از انجام چند آزمایش از من خواست نزدش بروم تا خبر مهمی به من بدهد. با بدنی لرزان راهی مطب دکتر شدم و وقتی نتیجه آزمایش را داد انگار گوش هایم نمی شنید و شوکه بودم. دکتر چند بار تکرار کرد و گفت: شما هیچ بیماری خاصی ندارید و مبتلا به بیماری لاعلاجی نیستید آزمایش های قبلی به اشتباه سرطان را نشان داده است . با شنیدن حرف های دکتر به جای خوشحالی غمی به دلم نشست. این بار مرد روبه رئیس دادگاه می گوید: جناب قاضی از آن پس ریحانه هر روز دعوا و جنجال راه می انداخت و به مهتاب بیچاره طعنه می زد من هم مجبور شدم به ناچار برای امنیت مهتاب خانه جداگانه ای فراهم کنم ولی هرگز وجدانم اجازه نمی داد از او جدا شوم، ریحانه باید فکر همه چیز و همه احتمالات را می کرد باید احتمال می داد اگر زنده بماند تحمل این وضع را خواهد داشت یا نه؟ خودش با اصرار مراسم عروسی ما را تدارک دید و حالا چطور زن بی گناه را طلاق بدهم و آواره اش کنم. خوشحالم که ریحانه بیماری ندارد و آزمایش ها اشتباه بوده ولی نمی توانم چشمم را به مهربانی های مهتاب ببندم در حالی که منتظر تولد فرزندش هستیم. من نه حاضرم مهتاب را طلاق بدهم و نه از ریحانه جدا شوم ولی او هر لحظه ما را تهدید می کند و می گوید اگر مهتاب را طلاق ندهم خودش را می کشد. آقای قاضی شما بگویید چه کنم؟ ریحانه با چهره ای برافروخته در جواب شوهرش می گوید: من طاقت این زندگی را ندارم نمی توانم آنها را کنار هم ببینم. من اشتباه کرده ام و تاوانش هر چه باشد می دهم ولی باید بین من و مهتاب یکی را انتخاب کند اگر می خواهد با مهتاب باشد باید همه حق و حقوق و مهریه ام را بپردازد و طلاقم دهد در غیر این صورت من هم نمی توانم حضور هوو را در زندگی ام تحمل کنم. قاضی بهروز مهاجری با شنیدن گفته های این زوج احساس می کند با پرونده عجیبی روبه رو است و گرفتن تصمیم درباره این ماجرا هر چند مشکل به نظر می رسد ولی پرونده را در دستور کارش قرار می دهد تا پس از بررسی های لازم، رأی صادر کند. منبع: روزنامه ایران درج شده توسط : دبیر سرویس خبر میرملاس ...
داستان مرگ کودکان کرمانشاهی ادامه دارد
... خانه های زیادی تخریب شدند و خانه استیجاری زن باردار هم یکی از همان خانه ها بود. از فردای زلزله، چادر سرپناه روزهای تاریک زندگی شان شد. قرار بود بعد از 4 سال انتظار، پدر و مادر جوان صاحب فرزند شوند. حتی پیش از زلزله، بسیاری از لباس های نوزاد به دنیا نیامده را خریده بودند، لباس هایی که همه زیر آور ساختمان ماندند. روزها بعد از زلزله و در شرایطی بسیار دشوار، نوزاد متولد شد ...
ظلم و گناه نتیجه فراموشی مرگ و قیامت
به گزارش جهان نیوز ؛ یکی از مسائلی که بشر همواره درگیر فهم آن بوده است، مسئله جهان بعد از مرگ او است. همواره در طول تاریخ، ادیان الهی، عقل و فطرت آدمی انسان را به وجود قطعی جهانی بعد از مرگ خبر داده است. فلاسفه و متکلمین در طول تاریخ و در مباحث بسیار مهم خود، وجود جهان بعد از مرگ و شروع زندگی حقیقی پس از اتمام دنیای فانی را ثابت کرده اند. از طرف دیگر قرآن کریم، ائمه معصومین(ع) و علمای اخلاق یکی از مهم ترین عناصر تذکر دهنده و هدایت کننده و متنبه کننده برای آدمی را ذکر مرگ و آماده شدن برای آن روزِ قطعی دانسته اند. در حدیثی از رسول گرامی اسلام ...
حجاب اجباری به قدر قدرت و مصلحت شدنی است
آیا حکومت می تواند به اجبار حجاب را اعمال کند؟ یا لزوم اجباری بودن حجاب ریشه در کجا دارد و چرا معتقدید حجاب باید در جامعه اجبار شود؟ زیبایی نژاد: آنچه فقها مطرح می کنند که کبرای کلی است و بحث ها ابتدائا در آنجا باید مطرح شود، این است که حوزه اختیارات حاکمیت چیست؟ آیا حاکمیت می تواند فعالیت های بازدارنده و مجازات هایی در قبال گناه (محرمات) اجرا کند یا نه؟ چون در شریعت بحث گناه مطرح است نه جرم. در علم حقوق به جرم تعبیر می شود اما در شریعت گناه معنا می شود. آیا حکومت می تواند مجازات و رفتارهای بازدارند ...
داستان چوپان و گرگ های فداکار
به گزارش پایگاه انقلاب نیوز ، محمد ایمانی در صفحه شخصی خود نوشت، مردم در حماسه کم نظیر 22 بهمن با وجود تبلیغات دشمن، و سوء مدیریت برخی مدیران، با نشاط تمام پای جشن چهل سالگی انقلاب آمدند. اهمّ و مهم کردند؛ همیشه اصلی- فرعی را تشخیص دادند و گله مندی، آنها را از دیدن کینه و کمین دشمن باز نداشت. آمدند و دشمن را عقب راندند. مردم حجت را تمام کردند و حالا نوبت مسئولان است که در تراز همین روحیات انقلابی عمل کنند. افراطیون مدعی اصلاحات که دولت را رحم اجاره ای می خوانند و آقای روحانی ...
خانه شکنجه(+عکس)
دارید ما هر ماه 1300 دلار فقط بابت هزینه دیدار با یک مشت آدم به دردنخور بپردازیم؟ خوابیدن کار شیطان است شرح شکنجه های عجیب و مفصل این پدر و مادر در جلسه دادگاه باعث واکنش شدید خیلی از حاضران شده بود. یکی از شکنجه ها این بود که بچه ها باید هر شب تا حوالی ساعت چهار و پنج صبح بیدار می ماندند. معمولا از آن ها نمی خواستند کار خاصی انجام بدهند و بیگاری کنند اما باید بیدار می ماندند ...
داستان 11 رهایافته ها از قصاص
300 میلیون تومانی، 27 میلیون تومان باقی مانده بود. دیه محمد در یک هفته تأمین شد. محمد حالا در خانه است. دومین پرونده؛ هدایت پرونده هدایت بعد از محمد به جریان افتاد. مردی که پنج فرزند داشت و معطل 64 میلیون تومان بود برای رهایی. خبرش در روزنامه منتشر و گروه فعال تر و کمک های مردم آغاز شد. هدایت هم از مرگ نجات پیدا کرد. سومین پرونده؛ آرمان سومین ...
نخستین شب شعر فاطمی "عقیق اشک" +گزارش تصویری و متن اشعار
انگاشت خصم بیدادگر ز جور و ستم هیچ در حق او فرونگذاشت تا نینداختش به بستر مرگ دست از جان او مگر برداشت؟! قصه را تازیانه می داند در و دیوار خانه می داند دشمن از حد فزون جفا پیشه است چه کند بعد از این؟ در اندیشه است نسل در نسل او حرامی بود خصم بدخواه تو پدر پیشه است! ریشه اش را ز ...
زندگی تلخ دختری که با پسرهمسایه ازدواج کرد/دخترم عقب مانده ذهنی است چون شوهرم سخت معتاد بود
پدر و مادرم یادم نمی آید. انگار من و برادرم را نمی دیدند. شاید بیراه نگفته باشم که با هر فریاد آنها، من و برادرم نیز ساعت ها ضجه می زدیم و اشک می ریختیم اما افسوس که هرگز پدر و مادرم توجهی به ما نداشتند. دوران نوجوانی ام هم شرایط بهتری نداشت. اما دیگر سعی می کردم خودم را به کاری سرگرم کنم تا فریادهایشان کمتر به گوشم برسد. تازه دیپلم گرفته بودم که پسر همسایه مان به خواستگاری ام آمد. هیچ ...
حاج رضوان،معمایی که 25 سال برای آمریکا بی پاسخ ماند/ رزمنده خالصی که تبدیل به الگوی مقاومت شد/فیلم+تصاویر
آموخت و با الگوگیری از رفتار و اخلاقیات وی خود را شاگرد چمران می دانست. مادر شهیدان مغنیه اظهار داشت: تصمیم گیری برای نحوه ارتباط با فرزندانم خیلی وقت ها برایم مشکل بود ولی با توکل بر خدا توانستم آنها را طوری تربیت کنم که راه شهید چمران را ادامه دهند و از اینکه در راه اسلام به شهادت رسیدند بسیار خوشحالم. ام عماد با بیان اینکه "پسر من همه چیز را از استاد خود شهید چمران آموخت ...
کی می میری تا اموالتان را تقسیم کنیم؟!
حد و قواره ای باشد که بتواند در قبر و قیامت دست ما را بگیرد. از جاده اصلی تا روستا و خانه او بیش از دو کیلومتر بود و او گفت این مسیر را گاه پیاده می آید؛ زیرا هزینه کرایه بالا است. گفتم: مگر فرزند و پسر ندارید تا امور شما را اداره کند؟ گفت: چرا؛ یکی از فرزندانم در فلان اداره که البته مهم است، مشغول به کار است. او الان تهران است و مجال چندانی ندارد تا حال ...
داستان زندگی دردناک کیانو ریوز ، خاکی ترین ماتریکس دنیا
... کیانو ریوز در سال های گذشته بهترین دوستش، ریور فینیکس را از دست داد، بچه اش مرده بدنیا آمد و مدت کوتاهی پس از آن نامزدش نیز درگذشت. علاوه بر این وی بارها با شکایت های حقوقی مواجه شده و در کل در دوران کاری اش با مشکلات عدیده ای روبرو شده است. در این مطلب می خواهیم جزییات بیشتری از این حوادث تراژیک زندگی کیانو ریوز را برای شما بازگو کنیم. کیانو ریوز کودکی بسیار سختی داشته است ...
پیرزن از کارهای کثیف دختر مطلقه اش پرده برداشت!
پیرزنی ناراحت نزد پلیس پرده از کارهای کثیف دخترش برداشت. قلبم شکسته است دیگر حاضر نیستم حتی چهره او را ببینم. سال ها برایش زحمت کشیدم و با خون دل بزرگش کردم اما اکنون با آن که 40 سال سن دارد مدام به من ناسزا می گوید و مرا کتک می زند... پیرزن 75 ساله در حالی که به چوب دستی اش تکیه داده و لرزش دستانش کاملا محسوس بود ادامه داد: در زندگی همه شرایط سخت را تحمل کردم و پس از فوت ...
این پسر 17 ساله بخاطر نامادری وسوسه گر پدرش را کشت!
حاضر نشده بود به خانه برگردد. همان روز بود تصمیم گرفتم نقشه ای که نامادری ام کشیده بود را عملی کنم. تعداد زیادی قرص خواب آور داخل خورشت ریختم تا پدرم و خواهر و برادرم غذای مسموم را بخورند. نترسیدی بلایی سر خواهر و برادر ناتنی ات بیاید؟ من آن زمان بچه بودم. اصلا به این موضوع فکر نکرده بودم. بعد از خوردن غذای مسموم چه اتفاقی افتاد؟ آنها همگی به خواب رفتند ...
روایت یخنوردان اصفهانی از نبرد با صخره و یخ
علاقه زیادی به یخنوردی دارد حمایتش می کنم و از او می خواهم همیشه به خدا توکل کند. زمانی که مدال طلای ایتالیا را به دست آورد اشک شوق می ریختم و سجده شکر به جا آوردم چون حس عجیبی داشتم و خدا را شکر کردم که پسرم به هدفش رسید. پدر این قهرمان یخنورد اصفهانی نیز گفت: نمی توانم شادی درونی ام را بیان کنم، اما همین که فرزندی دارم که توانسته پرچم ایران را در جهان به اهتزاز درآورد خدا را شکر می کنم. وی اضافه کرد: در مدتی که پسرم در مسابقات حضور داشت کار من، همسرم و خانواده دعا کردن بود. از شدت هیجان زیاد توان دیدن مسابقاتش را نداشتیم. منبع : ایمنا ...
آخرین استقبال/ بازگشت پیکر 3 دریانورد شهید سانچی پس از 40 روز
به گزارش پایگاه خبری وزارت راه و شهرسازی به نقل از شهروند این بار غم و ماتم جای همه آنها را گرفت، خانواده هایی با دل هایی سوخته به داغی شعله های آتش سانچی. صدای شیون و زاری زنانی که در بین غرش بال های آهنی هواپیماها و مارش عزا گم می شد. مردانی که گریه نمی کردند اما بزرگی این غم آنها را تکیده و خموده کرده بود با چهره های درهم و گرفته. همه آمده بودند به پیشواز پیکر این 3 دریانور ...
روش تشویق کودکان، حد و اندازه داره
سر راه تشویق کودک مان پهن شده است این که ما به عنوان پدر و مادر حق داریم از ابزار تشویق استفاده کنیم تردیدی وجود ندارد. کسی نمی تواند این ابزار را از دست پدر واژه هایی مثل باهوش، نابغه و جملاتی از این دست که "تو همیشه اول هستی" و "تو همیشه درست فکر می کنی" و "تو هیچ وقت اشتباه نمی کنی" در واقع محرک هایی انگیزه کُش هستند. و مادرها بگیرد چون آن ها دوست دارند و کاملا ...
جامعه قرآنی تشنه تجربیات اساتیدی همچون خواجوی است/ ضرورت انتقال این تجربیات به نسل جوان + عکس
افراد خاص مطرح می شود که البته آن نیز می تواند عمومی بشود ولی به هر حال خاص است. وی ادامه داد: امام حسن عسکری(ع) می فرمایند: به پدر و مادر تاج کرامتی اعطا می شود که نه کسی درباره آن شنیده و نه کسی آن را دیده و نه می توان آن را در ذهن تصور کرد که در اینجا سؤال می شود که این تاج چگونه و چرا اعطا شده است که خطاب می شود برای اینکه شما برای فرزندان خود زحمت کشیدید و آن ها را با قرآن و دین آشنا کردید ...
روایتی از دوستی دیرینه رهبری با هنرمندان از دیرباز تا کنون
. به اتفاق به منزل برگشتیم. ساعت یک بامداد بود و استاد گفتند من خسته نیستم، بلکه قلبا مایل و شایق بودم تا صبح این معاشرت ادامه می داشت. استاد عجیب شکفته بودند. من در تمام آن همه سال ها استاد را چنین به وجد ندیده بودم؛ بسیار بانشاط. شهریار که عمری با اجلّه و اکابر رجال معاشرت داشتند و موانس مردانی چون ملک الشعرای بهار و میرزاده عشقی و سعید نفیسی و رهی معیری و دیگران بودند، بعد از مراجعت به تبریز جز ...
عمو فیتیله ای: ما اورژانس فرهنگی هستیم
توانیم بگوییم نبوده است و من همه را از جای دیگری آورده ایم. بارها در جلسات گفتیم یک میوه شروع به رسیدن می کند اول کال است و بعد می رسد. این پروسه راجع به ما هم است. الان وقت استفاده کردن از ما برای اتفاق هایی است که نگرانش هستیم. همیار پلیس که در زمان سردار رویانیان آغاز شد با برنامه ما کلید خورد. نمی گویم شاهکار کردیم؛ بلکه چیزی است که آنان گفتند که بچه ها باعث شدند اینطوری شود و خیلی موضوعات ...
من اولین زن استنداپ کمدین ایران هستم
. شیوه طنز من متفاوت بود. مثلا من خرده گویی ندارم و شاید چیزهایی بگویم که شما بار اول اصلا نشنوی بعد مجبور می شوید دوباره آن را گوش کنید و تازه از دفعه دوم خوشتان می آید و دوست دارید برای سوم هم گوش کنید. شما اولین زن کمدین هستید؟ پیش از شما بازیگر بودند که کارهای کمدی هم کرده بودند یا دربرنامه های تلویزیونی اجرا داشتند. اما بازهم در مرحله اول بازیگر بودند. این اولین بودن چه بازخوردهای مثبت ...
7 ماه سخت بدون بنیتا
.... مگر می شود رضایت داد. اصلا نمی توانم قدرت چنین بخششی را داشته باشم. می خواهم متهم هرچه زودتر اعدام شود و به سزای اعمالش برسد. در این مدت کسی از خانواده قاتل با شما تماس نگرفته و تلاشی برای جلب رضایت نکرده است؟ هیچکس برای جلب رضایت سراغ ما نیامده است. نه از خانواده متهم و نه از طرف مردم؛ تنها یک بار وکیل متهم با من تماس گرفت و خواستار رضایت شد، ولی من گفتم دیگر با من تماس نگیرد ...