سایر منابع:
سایر خبرها
دختران شین آبادی نوجوان شده اند، اما ...
را باید خودتان پرداخت کنید. قول بیمارستان خصوصی دادند، اما دولتی می برند. چرا به خارج اعزام نمی کنند ما هم می خواهیم در ایران آینده بهتری داشته باشیم. اگر بچه های خودشان هم بود همین طور برخورد می کردند؟! سیما از جایش بلند می شود و با قطع کردن حرف های اسرین ، دست هایش را به سمت ما می گیرد: این وضعیت دست من است. دولت چند بار قول داده که دستگاه های مجهزی را به بیمارستان ارومیه بفرستد تا ...
روایت شاهد یک سقوط
او می گوید: هواپیماهای تهران-یاسوج هر روز در آسمان ما پرواز می کنند و پروازشان بلند است اما این هواپیما کوتاه پرواز می کرد و صدایش هم کم بود. 20 یا 30 متر از سر قله دنا فاصله نداشت. با خودم گفتم این هواپیما چطور می خواهد دور بزند و قله را رد کند؟ گفتم اگر همان طور به راهش ادامه بدهد به کوه های دنگزلو و تنگه نول می خورد . آن روز هوا ابری و فشار باد زیاد بود. هواپیما آنقدر پایین می پرید که برق آفتاب بر دیواره های سفید هواپیما افتاده بود. چشم های آقاقنبر به آسمان بود که کم کم هواپیما میان مه و ابرهای سیاه گم شد و از جلوی چشم هایش کنار رفت. دو ساعت بعد دامادش از داخل گوشی موبایلش خبر داد که هواپیمای تهران-یاسو ...
هنوز هم دلتنگی هایم را برای وحید پیامک می کنم/ حتی ذره ای از رفتن همسرم به سوریه پشیمان نیستم
که قبل از مراسم دو رکعت نماز بگزارم و یک دعای عاقبت بخیری برایم فرستادند که بخوانم. من هم پس از انجام خواسته شان، پیامک زدمم که من هم از شما می خواهم بعد از عقد دست پدر و مادرهایمان را ببوسیم و اگر نزدیک به اذان بود با هم نماز جماعت اول وقت بخوانیم که همینطور هم شد. عقدمان هم دقیقا لحظه ی اذان بود و بعد از اذان باهم نماز جماعت خواندیم. همیشه در قنوت هایمان هم دعای "اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا ...
جدال دین، عرفان و فلسفه انرژی ما را گرفته است
هم ما این ها تکرار می کنیم، در حالی که جلوی چشممان می بینیم. اصلاً ما دیگر هیچ چیز را نمی بینیم و اصلاً انگار به کل چشممان را می بندیم، و همچنان آن ها را مرور می کنیم و همچنان می خوانیم و برایمان محکم اثبات می شود و بعد هم می گوییم و باز هم تکرار می کنیم و این هم مفهومی می شود که ما برای این قصه ها داریم. شفافیت علمی در مجموعه استدلال های مان نداشته ا یم حالا ما می ...
روایتی از داغ دل فرزندان شهید مدافع حرم+تصاویر
کنید میهمان می آید (و باز هم بغضی که بعد از دو سال می شکند...) گفتم حاجی مجروح شده. یعنی شهادت را آنجا هم نگفتید؟ نه نمی توانستم، اما دوباره صبح یکی از دوستان پسرم تلگرام زد و گفت: شهادت تکذیب شده، پسرت مجروح شده و دوباره دوستان گفتند مجروح شده و بچه ها الکی پیام زدند، تا غروب آن روز همینطور بود، گفتند با حاج حمید صحبت کردیم و به عقب برمی گردد و سعی می کنیم ارتباط را با شما ...
طولانی ترین شعری که تاکنون در وصف سردار ایرانی سروده شده است
نصر من الله ست اصلا از این رو است هر فتحش به آسانی ست چشمان برانش به وقت روضه های بیت در روضه های فاطمه خیس است، بارانی ست تنها علاج غده ی بدخیم این دنیا در دست این سردار ؛ آن هم عشق درمانی ست لبخند و اخم صورتش جمع نقیضین است مانند اقیانوس آرامی که طوفانیست... دنیا اگرچه آشکارا دیده عزمش را نصف ...
روایتی از داغ دل فرزندان شهید مدافع حرم
از فرزند شهیدتان بگویید. چگونه وارد عرصه جهادی شد و چه مسیری را طی کرد تا به درجه رفیع شهادت رسید؟ من شعبانعلی اسد اللهی افتخار این را دارم که پدر شهید حاج حمیدرضا اسد اللهی هستم. قبل از اینکه بخواهم از فعالیت جهادی او بگویم باید بگویم او از دوران بچگی فعال بود و هرگز وقت خود را به بطالت نمی گذراند. او وقتی دوران راهنمایی را که تمام کرد به صورت افتخاری بعد از ظهر ها در هلال احمر مشغول به ...
سخت ترین محیط برای شعرخوانی حرم امام رضاست
قبولتان دارد. از آن به بعد چه اتفاقی افتاد؟ اصلا موافق این معرفی بودید؟ اول از همه باید به نکته ای اشاره کنم که آن موضوع برای شاعر تا حدودی تشویق است و به نظرم بیشتر از آن دست انداز محسوب می شود، مخصوصا برای شاعر آئینی. از آنجایی که من وقتی احساس کنم مخاطبم گسترده شده، می خواهم شعرم را به سمتی ببرم که وزنه عام فهمی اش بالاتر شود، تا مخاطب عامم را گسترده تر کند. خیلی سخت است که به زبانی در شعر ...
پسرم را داعشی های تهران شهید کردند + عکس
دیگر مهلتشان ندادند. با وجود انواع سلاحی که در دست داشتند، همچون تروریست های تکفیری ماشین را هم به عنوان یک ابزار ترور و خشونت به خدمت گرفتند. اتوبوسی را به دل مأموران ناجا زدند و سه نفر را شهید کردند و بعد با یک سمند به سوی حافظان امنیت شهر حمله کردند. محمدحسین زمین خورد، ماشین از رویش رد شد و ثانیه هایی بعد باز به عقب برگشت و برای بار دوم تن زخمی اش را زیر گرفت.... صبح شهادت بانوی دو عالم بود ...
علی اکبرم سر نداشت/ ذوالفقار امانت خدا بود و از ما پس گرفت
پدرش گرفت. ذوالفقار هم بعد از شهادت برادرش بی قراری می کرد و هوای جبهه به سرش زده بود. یک بار سر از دزفول درآورد که پدرش هم برایش خرجی فرستاد و به او گفت الان که رفتی پس بمان اما مسئول اعزام قبول نمی کرد و می گفت هنوز آموزش ندیده و فرستادنش به منطقه خطر بزرگی است و ذوالفقار گفته بود من به خط نمی روم حداقل قبول کنید که به رزمندگان آب برسانم آنها گفته بودند که نه ما اجازه نداریم دوباره به ...
عجب حکایت سختی است مرگِ این مادر ...ً
خبرگزاری فارس – امیرعلی عفیف نیا: سیزدهم جمادی الثانی، سالروز وفات حضرت ام البنین (س) و روز تکریم مقام مادران و همسران شهداست. در این مصیبت است که شاعران آیینی قم و دیگر شهرها، همنوا با مردم، نوحه می خوانند و سوگوارند. حسین هدایتی، یکی از شاعران دیار کریمه اهل بیت (س) است که برای آن بانوی آسمانی شعر دارد: چهار مرتبه بانو! برای تو خبر آمد چهار بار دل ات ...