سایر منابع:
سایر خبرها
دختری که در روز عروسی خود میمیرد و اتفاقی که در قبر او رخ می دهد + فیلم و عکس
کنار او باشم. دستم را روی قبر او گذاشتم و بعد سر و صداهایی را شنیدم. انگار یکی داشت به سنگ می کوبید. بعد از آن هم صدای او را شنیدم. او کمک می خواست. دقیقا روز قبل ما او را دفن کرده بودیم. من نمی توانستم باور کنم. از شنیدن صدای او خوشحال و امیدوار شده بودم. یکی از کارگران گورستان به اسم خسوس ویانوئِبا می گوید که او هم صداهایی را شنیده است. او گفت: من خودم را متقاعد کردم که این صداها از ...
فرار زیرکانه مهین 26 ساله از حیاط خلوت خانه شیطانی مرد متاهل
تأثیر اخلاق و رفتارتان قرار گرفتم. اگر امکان دارد شماره تماستان را به من بدهید تا از طریق خواهرم شما را خواستگاری کنم. من هم بدون آن که شناختی از آن جوان داشته باشم تحت تأثیر تعریف و تمجیدهایش قرار گرفتم و شماره همراهم را به او دادم. چند روز منتظر تماس او بودم، ولی خبری از مهرداد نبود تا این که 10 روز بعد و در یک شب سرد زمستانی با من تماس گرفت و به طور پنهانی و در نزدیکی منزلمان او را ...
نقشه مرد شیطان صفت برای زن شوهردار در کافی شاپ / بابک از هیچ چیز خبر ندارد!
باشیم و از نظرات یکدیگر استفاده کنیم. دختر جوان ادامه داد: چند روز بعد او مرا به یک کافی شاپ دعوت کرد، تا بیشتر با هم گفت وگو کنیم. من هم سر قرار رفتم و مانند انسانی که دارای عقاید و معتقدات خاصی مثل خودم است، با او برخورد کردم. در همین اثنا مادر و پدرم که متوجه کدورت بین من و بابک شده بودند، با یک برنامه ریزی فامیلی موجب آشتی ما شدند و من و بابک با صحبت و گفت وگو متوجه اشتباهمان شدیم. از ...
فرزندانم با شبکه های مجازی ارتباط ندارند/ تمام دوز و کلک های کارمندی را بلدم
که بیشتر در خصوص روابط تندگویان و اعضای خانواده اش است. بخش اول این گفت وگو که به روابط خانوادگی تندگویان و تعاملات جوانانه در این خانواده جوان و البته مذهبی می پردازد، در ادامه خواندنی است. *با توجه به اینکه یکی از فرزندان شما در سن جوانی و پشت کنکور است آیا از مطالبات و دغدغه های یک جوان خبر دارید و چقدر مشاوره ها و صحبت های پسرتان در این زمینه استقبال می کنید؟ به اندازه ...
ازدواج دختر ایرانی با یک مرد مُرده!
...> دیگر از وضعیت مالی بهتری برخوردار شده بودم و در کارگاه های زیرزمینی کار می کردم تا این که یک دختر ایرانی توجهم را به خودش جلب کرد. من که در یک لحظه عاشق شده بودم با دیدن وضعیت مالی خوب آن دختر، تصمیم به ازدواج گرفتم اما نمی توانستم خودم را افغانی معرفی کنم. در پی تهیه یک شناسنامه ایرانی بودم که روزی با مرد شیک پوشی در یک فروشگاه مواد غذایی آشنا شدم. او خودش را کارمند اداره معرفی کرد و گفت ...
عروس خانم به کثافتکاری قبل از ازدواج اش ادامه داد!
موادمخدر را آغاز کردم و برای تأمین هزینه های سنگین اعتیادم در یک مغازه مشغول فروشندگی شدم. چهارسال بعد و در حالی که به خاطر وضعیت خانوادگی ام هیچ خواستگاری نداشتم با مجتبی آشنا شدم. او پسری زحمتکش و گچ کار ساختمان بود و بدین ترتیب ما با یکدیگر ازدواج کردیم، اما من موضوع اعتیادم را از او پنهان کردم و خیلی زود به مصرف مواد مخدر صنعتی روی آوردم تا مجتبی از طریق بوی موادمخدر سنتی متوجه اعتیادم نشود. او مرا ...
مسلمی پور: بازی در لیگ برتر مانند یک معجزه بود/ احساس می کنیم ساغلام بازیکن تیم است/ شاید باورتان نشود، ...
تربیت بدنی بودم که یک ترم مانده به پایان آن، سرباز شدم. بعد از پایان خدمت ان شاءالله ادامه تحصیل خواهم داد. آناج: فوتبال را از چه سالی و از کجا شروع کردید؟ فوتبالم را تقریبا از سال 88-89 از مدرسه فوتبال باشگاه تراکتورسازی آغاز کرده و در رده نونهالان، نوجوانان و جوانان این باشگاه بازی و در رده جوانان نیز قهرمان ایران شده ایم. زمانی که در رده جوانان بودم، امیرخان قلعه نویی لطف کرد و ما ...
من یک رفتگرم، با مدرک فوق لیسانس!
غیردولتی معلم بودم، دستفروشی کردم، در کارخانه کارگر بودم و در آنجا کار کردم. برای رزق حلال هر کاری را انجام دادم. در هر کارخانه ای که مشغول می شدم، بسته می شد و اخراجم می کردند. در یکی از کارخانه هایی که کار کردم، دستم لای دستگاه رفت و آسیب دید. رفتگر داستان ما درباره برخورد مردم قبل از اینکه کلیپ در فضای مجازی پخش شود، می گوید: مثل تمام رفتگرها با من رفتار می شد. مردم من را نمی شناختند، شاید هم بعضی ...
خانه نگو عشق بگو
شروع می خواهیم از کودکی تا زمانی که به رعنای امروز تبدیل شدی برای ما بگویی. ما معتقدیم روزگاری که بر هر فرد گذشته، تأثیر بسیار زیادی در نگاه امروز او و به تبع فضای زندگی اش دارد. - من کودکی خود را در خطه مازندران گذراندم. بزرگ ترین درسی که زندگی در شمال ایران و دامان طبیعت به من داد، تلاش کردن، ایستادگی و مقاومت در شرایط سخت بود. از همان زمانی که مجبور بودم با چکمه های کودکانه ام در گل ...
مورخ باید به روند توسعه و آینده نگری جامعه کمک کند
اساس کتاب دلیران تنگستان محمدحسین رکن زاده آدمیت بود. در دوران دبستان زنده یاد ماندنی زاده مرا به شوخی پدر تاریخ خطاب می کرد و همکلاسی ها به شوخی می گفتند پس کی مادر تاریخ است؟ یعنی این که کی می خواهد زنش شود؟! همه ی این تشویق ها باعث شد مقوله ی تاریخ را ادامه دهم. در دبیرستان فردوسی که وارد شدم آقای اکبر موید دبیر تاریخ و جغرافیا بود، او نیز خیلی مرا تشویق و راهنمایی کرد. در سال 1350 نیز ...
7 سالم بود که مرا به پس 15 ساله دادند
. در حالی که با اشک شوق مادرم را به آغوش کشیده بودم، او رفتار سردی با من داشت چرا که مادرم ازدواج کرده بود و ناپدری ام اجازه نمی داد ما نزد مادرم زندگی کنیم. در همین حال خانه کوچکی اجاره کردیم ولی چند روز بعد وقتی همسرم به منزل بازنگشت فهمیدم او به همراه فرزندانم به کشور خودش رفته و من در این جا تنها و بی کس مانده ام؛ حالا هم ... ...
صدای خودم را می شنوم، خجالت می کشم!
؟ من هیچ وقت دوست نداشتم مرا به عنوان خواننده فقط بشناسند. چون خوانندگی تالیف ندارد. خواننده تنها می رود و چیزی را اجرا می کند. تازگی ها به نظرم این موضوع دارد جا می افتد چون من در سه بخش جشنواره ترانه افشین یداللهی کاندید شدم و برای خودم جالب بود. در هیچ بخشی هم جایزه نگرفتم اما خیلی خوشحالم که به این موضوع توجه شد. من موسیقی و ترانه تولید می کنم و بعد آن را می خوانم و صرفا یک خواننده ...
دختر جوانی که سرنوشت بازیکن فوتبال کشورمان را به نابودی کشاند
به او نه بگویم و این وضعیت چند روز ادامه داشت دیگر مدتی به خدمت سربازی هم نرفتم و هر روز مواد مخدر جدیدی را تجربه می کردم. اگرچه با کمک اطرافیانم بالاخره خدمت سربازی را به پایان رساندم، اما همنشینی با دوستان معتاد دیگری که پیدا کرده بودم موجب شد بیشتر از گذشته در منجلاب مواد افیونی گرفتار شوم. حالا هم همه چیزم را از دست داده ام به طوری که نمی توانم حتی به چهره پدر و مادرم نگاه کنم و ...
مسلمان شدن با صدای دلنشین اذان
سربازی 19 ساله در طائف بودم که برای اولین بار صدای اذان را از یک مسجد شنیدم؛این صدا حس ویژه ای را در درون من به وجود آورد و باعث شد که به طرف مسجد حرکت کنم . تازه مسلمان اهل تگزاس در ادامه داستان مسلمان شدنش می گوید:با اینکه سلاح در دست داشتم به چای دعوت شدم و مورد مهمان نوازی مسلمانان قرار گرفتم؛این اتفاق را هیچ وقت فراموش نمی کنم . این ماجرا موجب شد تا آلن شروع به تحقیق درباره اسلام ...
مهدی پور: نه اصفهان نصف جهان است نه تبریز کل جهان/ شخصیت و دانش ساغلام فراتر از انتظارم بود/ هواداران حق ...
بر می گردم، چیزی که ما در ذوب آهن زیاد آن را ندیدیم. البته متاسفانه هواداران تراکتور هم خیلی کمتر از سابق شده اند. همانطور که گفتم زمانی که 18 ساله بودم و با راه آهن به تبریز آمدم، این ورزشگاه را دیده و شوکه شدم. ما آن موقع تراکتورسازی را 3 بر صفر بردیم و وقتی بعد از هر گل شعار "عیبی یوخ" را شنیدم، به خودم گفتم که دوست دارم روزی در این جو و برای این هواداران فوتبال بازی کنم ولی از وقتی آمده ایم ...
عموی شیرین او را وادار به کار کثیفی کرد
که روزی ماموران مرا دستگیر کردند و تحویل بهزیستی دادند آن جا به خاطر استعدادی که داشتم به صورت جهشی تا کلاس پنجم درس خواندم 10ساله بودم که پدرم از زندان آزاد شد و مرا از بهزیستی تحویل گرفت.او چوپانی می کرد و من هم ضایعات جمع می کردم تا این که دوباره معتاد شدم و هر روز مقدار مصرفم بالا می رفت. پس از آن در یک رستوران مشغول کار شدم، ولی درآمدم به حدی نبود که بتوانم روزی 30هزار تومان هزینه مواد مخدر ...
گزارشی از ازدواج و طلاق ستاره ها در سال 96/ عکس
و نامزد هستیم. دوران نامزدیمان را می گذرانیم و در آینده نزدیک ازدواج خواهیم کرد. حمید گودرزی نیز از جمله چهره هایی است که طلاقش بسیار جنجالی شد. بعد از شایعات در فضای مجازی این بازیگر سینما Cinema و تلویزیون با انتشار پستی دلیل جدایی اش را فشار همسرش برای خروج از کشور اعلام کرد. بعد از چند روز ماندانا دانشور،همسر وی،با ارسال نامه به یکی از سایت های خبری در خصوص ...
تقویم حقوقی و قضایی سال 96
قضایی در پی می آید . بنیتا یکی از پرونده های دردناکی که در تیر ماه سال 96 مطرح شد، گم شدن کودک هشت ماهه ای به نام بنیتا بود که در فضای مجازی صدای لرزان مادرش برای تقاضا از مردم نیز منتشر و دست به دست شد. هشت روز از گم شدن این کودک گذشت، در حالی که تلاش های پدر و مادر، پلیس و دستگاه قضایی برای پیدا کردن بنیتا ادامه داشت، خبری تلخ مبنی بر فوت کودک هشت ماهه در رسانه ها پیچید . ...
آزادی مردی که قرار بود اشتباهی اعدام شود
یک کشور دیگه باشد؟ بعد از اینکه شوهرم را گرفتند، خانه مان را در روستا رها کردم و اومدم پیش پدر و مادرم توی شهر. چند ماه این در اون در زدم اما نتونستم کاری برای شوهرم انجام بدم. بعدش هم افسردگی گرفتم. الان نزدیک سه، چهار سال است که داروی اعصاب مصرف می کنم. چه سختی هایی که نکشیدم، چه چیز هایی که ندیدم. تازه یک سال می شد که با علی ازدواج کرده بودم و پسرمان هفت ماه داشت. شیر نداشتم بدم پسرم بخوره، برای ...
شوهرم شب ها به جای زندان در خانه زن مطلقه می خوابید!
می شدم به طوری که دیگر هیچ گونه علاقه ای را نسبت به یکدیگر احساس نمی کردیم تا این که چند روز قبل یکی از دوستان همکلاسی ام پرده از راز هومن برداشت و من هراسان و نگران به سوی آدرسی رفتم که همکلاسی ام داده بود. آن جا بود که فهمیدم هومن شش سال قبل با همان دختر مطلقه ای که در زمان نامزدی با او دیده بودم، ازدواج کرده است و فرزند پنج ساله ای نیز دارد و زندان باز هم تنها بهانه ای بود تا بتواند شب ها در کنار او باشد و با پول های من زندگی کند. حالا با آن که دو فرزند دارم، نمی دانم آینده ام چگونه رقم می خورد و... انتهای پیام ...
شوهرم و خانم منشی را داخل اتاق رییس در شرایط افتضاحی دیدم!
خواستگاری کند. خیلی جوگیر شده بودم. شرکتی خیلی ساده و بدون تجملات داشت، از شدت خجالت شکلاتی که می خواست به من تعارف کند در دستانش آب شده بود. در نهایت خیلی زود با هم ازدواج کردیم و قرار گذاشتیم بعد از 5 سال صاحب فرزند شویم. با تلاش من و آرمان خیلی زود وضعیت مالی مان از حد انتظار هم فراتر رفت. یک روز سرزده به شرکت آرمان رفتم و او و خانم منشی را در اتاق رییس با شرایط افتضاحی دیدم دختر جوان ...
آیت الله مظاهری: خواص از حرف های بیهوده، نگاه های اضافی و بدون نتیجه و شنیدن های بی فایده پرهیز کنند
به سوی خدا گام بردارم؟ علامه طباطبائی در پاسخ به آن نامه، اوّل دستور توبه داده بودند. اگر انسان راجع به گذشته ها حالت شرمندگی از خداوند داشته باشد، آنگاه پروردگار مهربان، بدی های او را به نیکی مبدّل می فرماید: یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنات [2] و همه چیز درست می شود. بعد قانون مراقبه را به او یاد داده بودند و بر عمل به آن برای رسیدن آن جوان به مقصودش تأکید کرده بودند. ...