سایر منابع:
سایر خبرها
کابوس ازدواج با مرد دو زنه
سمتم آمد. با وجودی که مطمئن نبودم خودش باشد اما حسی عجیب مرا به سوی او می کشاند. ناخواسته از جایم بلند شدم و به سمتش رفتم. عینک آفتابی زده بود و نمی توانستم متوجه زاویه نگاهش شوم. چند قدمی با هم فاصله داشتیم که پرسید: شما، ترنم هستید؟ با شنیدن نام خودم از زبان او، اشک هایم سرازیر شد. انگار باید باورم می شد که آشیانه خوشبختی ام ویران شده. شیدا در بحبوحه اختلاف های آرش و همسر اولش با او ازدواج کرده بود ...
محسن رفیق دوست: احمدی نژاد و جریانش به دنبال غصب حکومت هستند/ احمدی نژاد را از ابتدا قبول نداشتم
می برد. سن ازدواج را به 40 سال می رساند و تمام اینها عامل خارجی دارد. * اقتصاد ما به مسائل سیاست گره خورده است. با توجه به تحریم ها و برجام و پرونده هسته ای آینده اقتصاد کشور را چگونه می بینید و ایا اصلا اقتصاد ما با مسائلی همچون برجام حل خواهد شد؟ من به عنوان یک فرد عادی که در تامین یک مورد نیاز مملکت مشغول بودم این مطلب را عنوان می کنم. وقتی که جنگ شروع شد ما مطالعه کردیم و ...
4 سال رابطه نامشروع با وعده پوچ ازدواج
متین با وعده و وعیدهای ازدواج هستی ام را از من گرفت و مرا به روز سیاه نشاند. از آن روز به بعد بازیچه دست او شده بودم و هر کاری از من می خواست مجبور می شدم به آن عمل کنم. در میان این ملاقات های پنهانی فیلم و عکس هایی نیز با هم گرفته بودیم و من به این امید که با او ازدواج می کنم هیچ وقت نگران آینده ام نشدم اما او هر بار به بهانه های مختلفی خواستگاری از مرا به تاخیر می انداخت. مثلا می گفت پسر ...
حکایت شیرین و پرویز
تماس نگیرد دست به خودکشی زد. من که از شنیدن خبر خودکشی او ترسیده بودم به ملاقاتش در بیمارستان لقمان رفتم. فرشته مرا تهدید کرد و گفت اگر رابطه ام را با او ادامه ندهم این بار واقعاً خودش را می کشد و مرا گرفتار می کند. من از ترسم بار دیگر دوستی ام را با او ادامه دادم. پسر جوان ادامه داد: من در این مدت چند بار با فرشته صحبت کردم تا قانع شود ما برای ازدواج با هم مناسب نیستیم، اما ...
رابطه شوم دختر جوان با خواننده سرشناس پاپ ایرانی! | عکس هایم را برای او فرستادم اما....
به گزارش آفتاب و به نقل از رکنا، از وقتی گرفتار یک عشق خیالی شدم نه تنها با افکار پوچ و واهی زندگی را بر خودم تلخ کردم بلکه به خاطر همین موضوع زبانزد عام و خاص شدم به طوری که دیگران از این نقطه ضعف من سوء استفاده کردند و مرا طعمه کلاهبرداری های خود قرار دادند. دختر 23 ساله ای به نام شراره که چند میلیون تومان را فقط به امید آشنایی و ازدواج با یک خواننده موسیقی پاپ از دست داده بود، در تشریح ...
بصیرت و شناخت؛ ویژگی بارز مدافعان حرم
، تردید داشتم سر زده با خانواده نصیری گفت وگو کنم یا نه، بالاخره با هماهنگی مادر شهیدان عبادی، با خواهر شهیدان نصیری ارتباط گرفتم. وقتی وارد خانه شدم، خواهر شهید به استقبالم آمد. فکرش را هم نمی کردم که آن روز سعادت دیدار با خانواده شهیدان نصیری که پیشتر از زندگی شهدایشان شنیده بودم، نصیبم شود. گزارش دیگری از روزنامه جوان با عنوان معمار وحدت مقدس ارتش و سپاه در زمان جنگ به نقش تأثیرگذار شهید ...
دخترک زنبیل به دست قربانی شیطان 41 ساله + عکس
داخل آن قرار دارد. فاصله، به متراژ می شود 100 متر و به تعداد خانه می شود چهاریا پنج خانه. می خواهد هر چه زودتر قصاص شود تا از عذاب وجدان راحت شود. مدعی است همیشه تریاک مصرف می کرده اما آن روز ماده مخدر سفید رنگی را برای اولین بار مصرف کرده است. بعد از مصرف این ماده دخترک را به شکل زن بالغی دیده و نقشه ای که در سر داشته را اجرا کرده است. این ها جزئی از زندگی خصوصی قاتل The Murderer بی رحمی است که ...
نیمه شب در حالی که باردار بودم محسن به رویم چاقو کشید و من تسلیم شدم!
مهریه سنگینی که داشتم از او جدا شوم او حتی در زمان بارداری ام نیز به من رحم نمی کرد و مرا با کارها و رفتارهای نامعقولش عذاب می داد. با وجود این همه رنج و عذاب به خاطر فرزندم کوتاه می آمدم و به خانواده ام نیز حرفی نمی زدم. تا این که نیمه شب محسن روی من چاقو کشید و گفت اگر تا صبح منزل را ترک نکنم مرا می کشد همچنین با تهدید به اسیدپاشی ادعا کرد که مرا هیچ وقت دوست نداشته است. با شنیدن این ...
دختر دیگری به سرنوشت من گرفتار نشود
بیست و هشتم اسفند بود و داشتم با مادرم برای خرید عید بیرون می رفتم، خانه مان در طبقه سوم بود و قبل از آماده شدن مادرم پایین آمدم و به مادرم گفتم پایین منتظرش هستم، غافل از اینکه محمد آن بیرون ایستاده بود. در را که باز کردم با او مواجه شدم و از من خواست تا به ماشین او بروم. به من گفت یه لحظه بیا کارت دارم . سرم را از شیشه ماشینش داخل بردم و گفتم چی کار داری؟ مگه نگفتم من دیگه با تو کاری ...
آنچه از زندگی امام موسی بن جعفر (ع) نمی دانید
) را دید که می گفته است: چه بسا چون دست یابید، در این سرزمین فتنه و فساد کنید و پیوند خویشاوندانتان را بگسلید(قرآن 47:22) فضل بن ربیع نقل می کند که "خلیفه نیمه شب به دنبالم فرستاده بود که این باعث وحشت شدید من شد. وقتی به خدمتش رسیدم دیدم تنها نشسته و آیه بالا را به آواز می خواند؛ و کسی خوش صداتر از او ندیده بودم. به من گفت: امام"موسی بن جعفر ( ع ) را به نزدم بیاور". امرش را اطاعت کردم. پس خلیفه ...
فرشید اسماعیلی: پاس گلم که گل می شود انگار خودم زدم/ در آسیا به کمتر از فینال قانع نیستیم
اهمیت داشت که بتوانم یکی از بازیکنان اردوی تیم ملی برای جام جهانی باشم و برای همین هم دو برابر همیشه تمرین می کنم. پس آمادگی این روزهایت بی دلیل نیست؟ - من همیشه خوب تمرین می کنم ولی این مدت بیش از همیشه کار می کنم و می خواهم اگر دعوت نشدم بعدا با وجدان خودم به مشکل نخورم که می توانستم کاری بکنم و نکردم. اگر انتخاب شدم و رفتم که عالی می شود اگر هم نه برای استقلال با جان و دل مایه گذاشته ام و قطعا فرشید بهتر در خدمت این تیم وهواداران فهیمش بوده است. انشااله با استقلال در جام حذفی قهرمان شویم و همه خستگی مان بدر شود. ...
جوان شیطان صفت دختر 16 ساله یک کارخانه دار اصفهانی را فریب داد
.... من هم که می دانستم پدر و مادرم با ازدواج ما مخالفت می کنند قبول کردم تا این که چند روز قبل او از شهرشان به اصفهان آمد و با یکدیگر به شهرشان آمدیم تا بتوانیم به طور غیرقانونی از مرز خارج شویم. در اینجا تن به خواسته شوم کامبیز دادم و این در حالی بود که من چندین میلیون تومان از پول های پدرم را برداشته بودم که در شهر غریبه به خاطر لهجه اصفهانی مورد ظن مأموران قرار گرفتم و به همراه کامبیز دستگیر شدم. این جا بود که فهمیدم کامبیز خودش تبعه خارجی غیرمجاز است و قصد داشت با پول های من فرار و مرا در مرز رها کند. دیگر نمی دانستم چگونه با پدر و مادرم رو به رو شوم. کاش... انتهای پیام ...
سارق مسلح عابر بانک های مشهد به دام افتاد
نگهبان مسلح ندارد و پشت ایستگاه مترو قرار گرفته است. به همین دلیل موتورسیکلت را در حاشیه خیابان پارک کردم و درحالی که چهره ام را پوشانده بودم به داخل بانک رفتم. اسلحه را به سمت رئیس شعبه نشانه رفتم و از او خواستم تا پول ها را روی پیشخوان بگذارد. خیلی وحشت داشتم که مردم مرا دستگیر کنند به همین دلیل پول ها را زیر بغلم زدم و از بانک بیرون آمدم سپس در جهت خلاف حرکت خودروها به سمت نخریسی و از آن جا به ...
پرونده ویژه شهید صیاد شیرازی/ فرماندهی از تیره عشایر؛ "صیادِ منافقین" در مرصاد
پدر از ارتش، خانواده را در تنگنای معیشتی قرار می دهد و او تصمیم می گیرد بار خود را از روی دوش خانواده بردارد: در تهران، دژبان ها، پدرم را دستگیر می کنند، سرش را می تراشند و بازداشتش می کنند و چون به همه دستگاه و شاه دشنام داده بود، از ارتش هم اخراجش می کنند. این باعث شد وضع مالی پدرم به هم بریزد. من ناچار بودم خودم را به یک شکلی اداره کنم. تدریس ریاضیات می کردم و همین، برایم ذخیره ای ...
زینب سلام الله علیها پیامبر عاشورا
...: در خانه جز یک عدد نان نیست که آن را هم برای دخترم زینب(س) ذخیره کرده ام [زینب(س) در این هنگام حدود پنج سال داشت] زینب(س) بیدار بود، سخن مادر را شنید و گفت: نان مرا به میهمان بدهید، من صبر خواهم کرد. آری از کودکی، آثار عظمت، صلابت و شکوه از چهره زینب(س)دیده می شد، و همه چیز نشان می داد که او در آینده بانویی بسیار ارجمند خواهدشد، به طوری که وجود با برکتش تجلی گاه جلوه های الهی خواهد گردید. ...
این مرد 26 سال با همسر ناتوان اش زندگی کرده!
خوراک به ما می دادند. من آن مسیر طولانی را که گفتم پای پیاده می رفتم تا ناهار را بگیرم و برسم خانه. در راه هم این خوراک می ریخت و تا برسد خانه خلاصه دردسر می کشیدم. بعضی وقت ها هم که می رفتم شام بگیرم، غروب مجبور بودم با کسانی که بار نمک را روی خر و استر جابه جا می کردند، برگردم. یا خاطرم هست صبحانه اگر می خوردیم، چون لیوان نداشتیم، مادرم چایی را داخل قابلمه می ریخت و می آورد. پس ...
من کارگر هنرم
آرزویم رسیده باشم. خیس عرق شده بودم. شعر را به من دادند و گفتند حفظش کن و برای تمرین چند روز دیگر بیا. همان روز شعر را از بر کردم و رفتم برای تمرین. نخستین آهنگم را 3 سال پیش خواندم. بچه های استودیو هم از خواندن من خوش شان آمده بود. آهنگم را توی یوتیوب گذاشتم و خیلی لایک و کامنت گرفت. چندماه بعد مادرم از هرات زنگ زد و گفت رادیوی ملی افغانستان آهنگم را مدام پخش می کند. از فرط خوشحالی گریه ام ...
26 سال زندگی متفاوت آقای بی خیال
به گزارش خبرگزاری دانا و به نقل از ایسنا، شهروند در ادامه نوشت: البته زندگی مهدی طرزعلی به این روز ختم نمی شود. وقتی با او به گفت وگو نشستم، درباره شرایط سخت کودکی اش نیز شنیدم و روزهایی که تصور آن هم غیرممکن است. با این گذشته سخت، حالا فرض کنید که چطور باید زندگی را در کنار همسر و نوزادش ادامه بدهد. او نه تنها از این روزهای طاقت فرسا می گذرد، بلکه تا همین امروز ترجیح می دهد کنار همسرش بماند. مهدی طرزعلی در واقع 26 سال بدون اینکه ازدواج کند، با عشق و علاقه کمر به خدمت به زنی می ...
مردی که 30 سال دزدی کرده است می خواهد بازنشسته شود
برد و وقتی بیدار شدم همسایه ها را با مامور پلیس بالای سرم دیدم. پیش از دستگیر شدنت کجا زندگی می کردی؟ اتاقی در شوش اجاره کرده بودم و تنها زندگی می کردم. خانه همسرت کجاست؟ پسرهایم چند سال پیش آپارتمانی برای مادرشان خریدند و من آنجا بودم تا اینکه به دلیل سرقتی که کرده بودم پلیس آنجا آمد و دستگیرم کرد وقتی چندماه بعد آزاد شدم و به خانه برگشتم پسرهایم گفتند ...
تکرار فاجعه آتنا، ستایش و اهورا؛ این بار ندا 6 ساله از مشهد!
.... ابتدا فکر می کردم شاید نانوایی شلوغ است، ولی آرام آرام اضطراب و نگرانی سراسر وجودم را فرا گرفت. چشم به در حیاط دوخته بودم و هرچند لحظه داخل کوچه را نگاه می کردم تا این که دیگر طاقت نیاوردم و به طرف نانوایی حرکت کردم. نانوا که مرا می شناخت گفت: دخترت مدتی قبل نان هایش را گرفت و به طرف خانه آمد! با حرف های نانوا دیگر یقین داشتم که حادثه ای رخ داده است! وحشت زده به این سو و آن سو می ...
بهروز افخمی: "آوینی" ادیب بود/ ماجرای درگیری لفظی در مجمع هنرمندان مسلمان چه بود؟
آسمان و... را ساخت. شهید آوینی در مدتی که سردبیر مجله سوره نیز بود، نقش به سزایی در ایجاد جریان فرهنگی انقلابی در میان جوانان داشت. این نقش با انتشار مقالات وی به صورت کتاب مانند یک روز خروشان هنوز نیز ادامه دارد و اثر به سزایی در شکل گیری نیروهای هنرمند انقلابی داشته است. همین موضوعات باعث می شود تا همه ساله در سالگرد شهادت سید مرتضی آوینی، شخصیت و خاطرات وی مورد گفتگو قرار بگیرد. ...
اقدام هولناک دختر 17 ساله برای جلب توجه همسر خوشگذرانش
زیادی برای دوستانش قائل بود و به همین دلیل ساعت های زیادی را با آن ها می گذراند. از سوی دیگر من نمی توانستم مشکلاتم را با خانواده ام در میان بگذارم. چرا که این ازدواج با خواست خودم بود. از طرفی هم خجالت می کشیدم به خانه پدرم بروم و ساعت های زیادی را آن جا باشم. این بود که ناگهان تصمیم وحشتناکی گرفتم تا همسرم و دیگران فکر کنند من مرده ام! با همین فکر احمقانه چاقویی را برداشتم و دستم را زخمی کردم ...