سایر منابع:
سایر خبرها
لاله صبوری با 44 سال سن از همسر دومش بچه دار شد!
کردم و در 17 سالگی ام باردار شدم. وقتی تازه وارد 18 سالگی شدم پسر اولم بهداد به دنیا اومد، گاهی وقت ها با دوستانم به شوخی می گوییم من از وقتی یادم هست مادر بودم و اصلا نمی دانم زندگی بدون مادرشدن چه طعمی دارد. در هرحال به نظر من، مادرشدن باعث کامل شدن یک زن می شود. آنهایی که تجربه این حس را دارند به خوبی می دانند که بعد از تولد یک بچه، یک زن به لحاظ اخلاقی تغییرات زیادی می کند و از این ...
روزهای سخت چاردیواری یک رزمنده
اما مادرم راضی بود. زمانی که پدر متوجه شد که من را به دلیل سن کم از مسجد اعزام نمی کنند به من گفت: بابا، خب اگه می تونی برو من رضایت می دم؛ گفتم واقعاً رضایت میدی؟ گفت آره، گفتم بنویس بعد رضایت نامه را ازش گرفتم و گفتم من فردا شب خودم تنها با قطار میرم اهواز. گفت مگه میشه تنهایی؟ گفتم آره دیگه! الان دو تا از بچه ها اونجا منتظرن که معرف من بشن. این بود که پدرم در عمل انجام شده قرار گرفت و من برای ...
هاشم و ماجرای خواب مهار مسی
بیشترین هجمه علیه او به راه افتاد و کار را به جایی رساند که این بازیکن با حجب و حیا و دوست داشتنی به سیم آخر زده و مقابل هر انتقادی واکنش نشان بدهد از جمله اتهام خیانت به استقلال و قلعه نویی. فرصتی دست داد تا در موسسه خبر میزبان او باشیم؛ جایی که حرف های جالبی از او شنیدیم. *از استقلال پارسال شروع کنیم. سال خیلی بدی بود با روزهای کابوس وار. هنوز هم وقتی به آن روزها فکر می کنم ...
کامران رسول زاده: اگر مورات ککیلی در خیابان راه برود، ترافیک می شود
چیزها عرف شود. چرا هنرمند نباید با مترو، اتوبوس یا تاکسی اینطرف و آنطرف برود؟ خود شما این کار را می کنید؟ اتفاقا به تازگی که سوار مترو شدم یک غزل نوشتم: مترو طویل ترین درد مردم است/ یک شهر خسته در امواج آن گم است/ اندوه های له شده ی زیر دست و پا/ یک رود آهنیِ بی تلاطم است/... منظور اینکه اگر یک روز دیدی من ماشین یک میلیاردی سوار شدم، شک کن به این حرف هایی که زدم اعتقاد داشته باشم. من با این ...
ماجرای نخلی که در برابر امام صادق(ع) خم شد
، چند روزی نگذشته بود که دنبال من فرستاد (و پیام داد) من مریضم بیا! من نزد او رفت و آمد می کردم و به معالجه اش می پرداختم تا این که اجلش فرا رسید. در حال جان دادن نزد او نشسته بودم تا این که از هوش رفت، بعد که به هوش آمد، گفت: ای ابوبصیر! امام تو به قولش وفا کرد، سپس از دنیا رفت. من به مکه رفتم و خدمت امام صادق رسیدم، اجازه ورود خواستم، وقتی که وارد شدم، هنوز یک پای من در صحن منزل و پای ...
بیک زاده: قلعه نویی می گفت از نکونام خط می گیری
نداشتم اما با همان حال و روز رفتم روی نیمکت نشستم و حتی می خواستم بازی کنم اما وقتی رفتم گرم کنم، دیدم دل درد امانم نمی دهد . بعد وقتی دیدم برخی ناجوانمردانه من را جلوی هوادار قرار دادند خونم به جوش آمد . * خود قلعه نویی در جریان این حرف ها بود؟ خبر ندارم اما بعید می دانم در جریان بوده باشد. امیرخان خودش می داند که من چیزی در دلم نیست و واقعاً از ته قلب دوستش دارم. به قدری در ...
بالای شهر، وسط شهر، پایین شهر!
زغفرانیه از بچگی بخت و اقبال من سیاه بود. امروز بازهم وقتی خواستم سوار مازاراتی ام بشوم و برای بازدید از کارخانه پدرم به ولنجک برم، یک چلغوز نیم کیلویی روی سقف ماشینم دیدم، لامصب کبوترها هم سوءهاضمه می گیرند انگار! خیلی ناراحت شدم. نوروز را صدا می زنم تا سقف ماشین را تمیز کند. نوروز خدمتکارمان است، یکی دو روز هم مرخصی بوده، نمی دانم چرا این قدر رنگ پوستش عوض شده و همینجور خودش را می خاراند ...
اعترافات مردجوان به قتل وحشتناک /زن صاحبخانه قربانی النگوهایش شد
خود را به داخل خانه رساندم که ناگهان با جسد مادرم در داخل اتاق خواب روبرو شدم که بلافاصله با پدر و برادرم تماس گرفته و موضوع را به آنها اطلاع دادم و ... . دختر مقتول در ادامه اظهارات خود و در پاسخ به سؤال کارآگاهان در خصوص سرقت احتمالی از منزل مادرش نیز به کاراگاهان گفت : مادرم تعداد زیادی دستبند و النگو به دست داشت که هیچکدام از آنها در داخل دستانش نبود . اظهارات همسر مقتول ...
هگمتانه آشنایانِ گمنام را در آغوش کشید/ باز هم مهمان آورده اند
فریاد می زدند به گوش می رسید، هر فریاد یا حسین دلم را بیشتر می لرزاند، حالا دیگر نزدیک شده بودم و منتظر آمدن تو که در بین جمعیت جا گرفتم. پیرمردی که کنار خیابان سر به عصا تکیه داده نشسته بود، نزدیک که شدم صدای هق هق گریه اش بغض گلویم را شکست و من نیز با او همراه شدم، مادری صدا می زد پسرم می آید، پسرم بعد از سال ها می آید، پسرم خوش آمدی! کمتر کسی را می دیدی که گونه اش از اشک نمناک نشده باشد ...
وقتی زمین زیر پایم لرزید
خواستم تکه ای چوب بیاورد تا دست دختر رو آتل ببندم،تا برگشتن جوان، مادر دختربچه رو معاینه کردم و متوجه شدم احتمال خونریزی داخلی دارد، تا تکه چوب دستم رسید شروع به بستن دست دختربچه کردم و بلند شدم. هر لحظه تعداد مصدومین زیاد میشد، یکی از پزشکای ورزقان و یک پرستار کادر بیمارستان اهر و یه دانشجوی پرستاری شاغل در درمانگاه ورزقان هم به کمکمان شتافتند، اما نمیشد اداره کرد، باید کاری برای تخلیه ...
نقش والدین در کاهش آسیب پذیری کودکان
دچار تنش نشوند. این دوران گذر ممکن نیست بدون سختی باشد، اما اگر کودکان را اولویت خود قرار دهید، می توانید این سختی را برای فرزندانتان کم کنید. چه چیزهایی از پدر و مادرم می خواهم: لیستی از خواسته های کودک من می خواهم هر دو نفر شما در زندگی ام باقی بمانید. لطفا نامه بنویسید، تلفن بزنید و از من سوال های زیادی بکنید که نشانه توجه به من باشد. وقتی در زندگی ام دخالت نکنید، حس می ...
متن کامل کتاب زندگانی امام جعفر صادق (ع): سید جعفر شهیدی
مأمور این کار کرد و گفت از درب خانه وارد منزل جعفر بن محمد نشو بلکه از دیوار و پشت بام وارد شو که او نتواند تغییر حال بدهد به هر لباسی که دیدی او را دستگیر نموده و به حضور منصور بیاور. محمد می گوید به دستور پدرم از دیوار منزل جعفر بن محمد بالا رفتم [صفحه 79] دیدم حضرت مشغول نماز است و با پیراهنی سپید دستمالی به کمر بسته بود. چون سلام نماز را به پایان رساند گفتم زود باش ...
دزدی درنقش مهندس
با هم قرار ملاقات گذاشتیم و چند باری با هم بیرون رفتیم و بقیه اش را هم که برایتان تعریف کردم. چه شد که رفتی سراغ سرقت؟ خانواده ام بالای سرم نبودند. پدرم برای خودش زندگی می کند و از مادرم جدا شده است. مادرم هم با یک مرد دیگر ازدواج کرده که آن مرد حاضر نیست من با آنها زندگی کنم. برای همین من آواره شدم و تنها زندگی می کردم و برای تامین هزینه زندگی ام تصمیم به دزدی گرفتم. پدر و مادرت می دانند که دستگیر شده ای؟ هنوز نه. اصلا برایشان مهم نیست. اگر مهم بود که اجازه نمی دادند دخترشان آواره شود. اخبار حوادث - همشهری ...
من موفق ترین بیزینس من فرش دستباف هستم
. شب ها درس می خواندم و روزها کار می کردم. از چهارده سالگی به بعد، شدم فروشنده سیار فرش. از فروش هر فرش دستباف یک تومان دستم می آمد تا بعدها که انقلاب شد و رفتم سربازی. از خدمت نظام که برگشتم، چند سفر خارجه رفتم و توانستم مشتریانی قابل اطمینان دست وپا کنم و این آغاز فعالیت تجاری من بود. تا بعد که یک کارخانه در اسفنجان و یکی هم در تبریز راه اندازی کردم. خیلی جلو رفتید. لطفا ابتدا از اوائل ...
سیره امام صادق (ع) در رفتار با اصحاب
شما از حلقه شاگردان جعفر صادق باشید چه این که ایشان رفتاری بس ملایم تر و خوشایندتر از این جوش و خروش شما دارد. عنوان بصری می گوید، من از محضر مالک بن انس دانش فرا می گرفتم و بنا را بر آن گذاشتم که از محضر جعفربن محمد(علیه السلام) نیز دانش فرا بگیرم و بعد از اجازه بر او وارد شدم و گفتم: السلام علی الشریف و او در جوابم فرمود: أدخل علی برکة اللّه! آن حضرت که با زنادقه و مخالفان این نوع ...
علیرضا بیرانوند و خیابان خوابی به خاطر فوتبال!
انتخاب کرد. تیم نفت هم خوابگاه نداشت. عمه ای داشتم که در قلعه حسن خان زندگی می کرد ولی من دیدم رفت و آمد من به آنجا واقعا باعث زحمت خانواده اش می شود و تصمیم گرفتم به خانه او نروم. بعد از آن چندماه در چمن های دور میدان آزادی می خوابیدم.تمام دستفروش های آنجا مرا شناخته بودند.بعد ناچار شدم در یک فست فود کار کنم، هر روز صبح از 6 تا 12 ظرف های پیتزا را چرب می کردیم، 12 می رفتم سر تمرین و ...
اولویت نهضت امام صادق(ع) شکوفایی فرهنگ و پاسخ به شبهات بود
سالی که گندم در مدینه نایاب شد، دستور داد گندم های موجود در خانه را بفروشند و از همان، نان مخلوط از آرد جو و گندم که خوراک بقیه مردم بود، تهیه کنند و فرمود: فان الله یعلم انی واجدان اطعمهم الحنطه علی وجهها ولکنی احب ان یرانی الله قد احسنت تقدیر المعیشه. (6) خدا می داند که می توانم به بهترین صورت نان گندم خانواده ام را تهیه کنم؛ اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامه ریزی صحیح زندگی ببیند. ...
شوهرم مرا وادار به تن فروشی می کرد
بودم که راه خروجی برایش نبود. من چندین بار اقدام به ترک کردم؛ اما نتوانستم. چند هفته قبل از این که شوهرم بمیرد به یک کمپ رفتم تا ترک کنم. به مجید هم گفتم تو هم بیا با هم ترک می کنیم و برمی گردیم، اما او می گفت می خواهد به همین راه ادامه دهد. شوهرم افسرده بود از وقتی که با او بودم متوجه شدم که افسرده است. مدتی در کمپ بستری شدم و بعد دوباره برگشتم، اما نتوانستم ترک کنم. وقتی ...
جریان شناسی تکفیر و آسیب شناسی آن در بیداری اسلامی/ در پرتوی نور قیام امام حسین به راه راست هدایت شدم
زیرا امام جوانانی از خود به یادگار گذاشت که رهرو راه او هستند و هر کدام به مثابه یک رهبر و پیشوا برای اندیشه های او تجسم یافته اند و هر زن و مردی و حتی هر کودکی و حتی صنعت ایران، صنعت ایران هم حتی تجسمی از افکار والای امام است. اینجا بود که استکبار جهانی فهمید جنگ رو در رو فایده ندارد و او در این جنگ پیش نخواهد رفت لذا راه های دیگری را در پیش گرفت: طالبان را در افغانستان علم کرد تا به ...
10 روستایی تاثیرگذار تاریخ ایران که آیت الله آن ها را نشناخت
نبودن امکانات تحصیلی در مقطع بالاتر در زادگاهش از ادامه تحصیل بازماند و در کنار خانواده به کار کشاورزی مشغول گردید . بعد از مدتی ایشان برای کار و امرار معاش به تهران عزیمت نموده و به حرفه جوشکاری مشغول می شود . بعد از چند سال کار و تلاش به خدمت سربازی فرا خوانده می شود که بعد از یک ماه و نیم از خدمت معاف می شود. وصیت نامه شهید آن موقع که خدا بر ما منت نهاد و اولین لاله سرخ را از گلزار ...
امام صادق علیه السلام از منظر دانشوران اهل سنت
وقت مناسب از او بپرس تا بلکه باناتوان شدن جعفربن محمد از پاسخ گویی، او را تحقیر نمایی و دیگر، مردم شیفته ی او نباشند و ازاو فاصله بگیرند. در همین رابطه من چهل مساله ی مشکل را آماده کردم و در یکی ازروزها که منصور در حیره بود و مرا طلبید، به حضورش رسیدم.همین که وارد شدم، دیدم جعفربن محمد در سمت راستش نشسته است،وقتی که چشمم به آن حضرت افتاد، آن چنان تحت تاثیر ابهت وعظمت او قرار گرفتم که از ...
کاسب فسایی: پای قولی که به دوست شهیدم دادم هستم
توانستم بهترین کار دولتی استخدام شوم ولی به خاطر علاقه ای که داشتم ترجیح دادم شغل آزاد و حرفه نجاری را انتخاب کنم . شغل پدرو مادرتان چه بود ؟ پدرم پاسبان و مادرم خانه دار بود. اولین بار که نجاری کردید یادتان می آید پیش چه کسی کار می کردید ؟ چه کاری انجام دادید ؟ بله اولین بار زمانی که مدرسه می رفتم سه ماه تابستان در فلکه امامزاده حسن پیش حاج مختار ستوده برای ...
قتل زن سالخورده برای سرقت طلا
قبل قرار بود همراه مادرم به بازار بروم. قبل از اینکه از خانه ام حرکت کنم، با او تماس گرفتم اما جواب نداد. بعد مقابل خانه اش آمدم و زنگ خانه را زدم اما در را به رویم باز نکرد. او ادامه داد: پدرم هر روز صبح زود سر کار می رود و مادرم در خانه تنها است به خاطر همین نگران شدم و احتمال دادم که حادثه ای برایش پیش آمده است. با کمک همسایه، در را باز کردم. وقتی وارد شدم، جسدش را در اتاق خواب پیدا کردم. بعد از ...
تازه عروس دست داماد را در پوست گردو گذاشت
بودم به در خانه پرستو رفتم تا او را به آرایشگاه ببرم. وقتی زنگ خانه شان را زدم مادرش مقابل در خانه آمد و گفت پرستو چمدان هایش را بسته و راهی آلمان شده است. اول فکر کردم شوخی می کند اما بعد متوجه شدم که ماجرا کاملاً جدی است و عروس دستم را در پوست گردو گذاشته و راهی سفر شده است. خیلی زود خودم را به فرودگاه رساندم اما متوجه شدم که پرستو به طرف آلمان پرواز کرده است. شاکی در پایان گفت: من پول ...
17 ساله بودم، نمی دانستم که مجازات قتل چیست!
قاضی عبداللهی در جایگاه ایستاد و اتهام خودش را پذیرفت. او در شرح حادثه گفت: من و فرهاد بچه محل بودیم. تنها چند کوچه از هم فاصله داشتیم. آن زمان من 17 ساله بودم و نمی دانستم که مجازات قتل چیست. بر سر دوستی با دختری با هم مشاجره کردیم. وقتی دعوایمان بالا گرفت به او گفتم که این کارش را تلافی می کنم. از فرهاد کینه به دل داشتم. 17 روز بعد از حادثه بود که به بهانه آشتی جلوی در خانه شان رفتم. وقتی ...
2 روز برای مقتول قبر می کندم + عکس
روز بعد هم سرامیک کار آوردم و کف مغازه را ترمیم کردم. با پول های سرقتی چه کردی؟ چهار میلیون تومان آن را بابت بدهی پدرم به پدر مقتول دادم. چند معتاد را هم که به کمپ فرستادم و به تعدادی پیرزن هم کمک مالی کردم. به دلیل این که مغازه ام پلمب بود، با 10 میلیون از پول ها مغازه ای در سه راه آذری اجاره کردم و 14 میلیون نیز برای همسرم طلا خریدم. فکر کنم 20 میلیون تومان از پول ها نیز باقی ...
من هستم، می توانم و باید به بهترین ها برسم
العاده پدر و مادرم که در هر حالتی و با هر مشکلی که من داشتم همه جوره من را حمایت کردند. سین: مشکلات شما در مسیر رسیدن به این جایگاه چه بوده؟ و چطور بر آنها غلبه کردید؟ جیم: مسلما هر فردی برای رسیدن به هدف یک سری مشکلات پیش رو دارد و من هم با داشتن شرایط خاص مشکلاتی دارم مثل مسافت زیاد خانه تا محل تمرین که خدا را شکر پدرم همه جوره مرا حمایت می کند. در ابتدای شروع به فعالیتم در ...
گزنه به دست اهل کتاب رسید
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) داستان کوتاه گزنه از جایی شروع می شود که راوی (من راوی) در گیردار ابتدای انقلاب کتاب و نوارهایش را در گونی ای گذاشته و آن را در پشت بام خانه باجناقش قرار داده است. شاه بلوط ، زن زیر تیر برق ، اسمم سفیدرود است ، درنگ ، چِخه! ، رنگ یشمی تیره ، گزنه ، تنها یک روایت دارد ، تفاهم ، هنوز زود زود تشنه ام می شود ، رنگین کمان ، شاخه های بید و تو اسمش را چی می ...
سیاست ورزی به شیوه رجایی
... منش شخصی شهید هنگامی هم که به پست وزارت و حتی ریاست جمهوری رسید، تغییری نکرد، بلکه تشدید نیز شد. به استناد خاطرات نزدیکانش، وی در هنگام ریاست جمهوری اش گاه خرید خانه را انجام می داد تا بی واسطه در جریان تلاش مردم، وضع خرید و فروش، نگاه و احساس فروشنده نسبت به کارکرد و سود و زیانش قرار گیرد و افزون بر این، با انجام این نوع کارهای شخصی، وظیفه اش را فراموش نکند.[14] دلسوزی شهید رجایی ...
قتل دختر به خاطر حرف مردم
، چشمش به کیسه های آشغال خورد و از من خواست آنها را در سطل زباله بیرون بگذارم. من هم آشغال ها را برداشتم و از خانه خارج شدم. به غیر از من، پسرخاله ام هم در خانه بود اما او هم برای خرید قرص مسکن، چند لحظه بعد خانه مان را ترک کرد. زمانی که برگشتم و داشتم وارد خانه می شدم، پدر خانمم را دیدم که هراسان از خانه خارج شد. هر چه به او گفتم چه شده، جوابی نداد. با عجله وارد خانه شدم و همین که به اتاق خواب رفتم ...