سایر منابع:
سایر خبرها
بلای هولناکی که جوان 29 ساله مشهدی سر زن عمویش آورد
...: کیفرخواست قصاص برای پرونده متهم سابقه داری که حین سرقت طلا، زن عموی سالخورده اش را کشته بود، پس از شش ماه صادر شد و برای رأی نهایی در اختیار دادگاه کیفری مشهد قرار گرفت. ماجرای این پرونده جنایی از عصر روز هفدهم آبان ماه سال گذشته شروع شد. مردی جوان برای جویا شدن احوال مادر هشتاد ساله اش به خانه وی در بلوار کوهسنگی رفت اما عدم پاسخ گویی مادر پیرش او را واداشت تا هر طور شده درِ ...
ریاضت بیکاری پس از گرفتن مدرک دانشگاهی
می کرد. مریم برای تمام کردن دوره کارشناسی درنگ نکرد. او حالا هم به رشته دانشگاهی اش علاقه مند شده بود و هم اینکه: راستش دوست نداشتم به خانه برگردم. پدر و مادرم همیشه دعوا داشتند. پدرم آدم مسئولیت پذیری نیست تا امروز حتی یک ریال پول توجیبی هم بهم نداده. هیچ وقت براش مهم نبود که ما باید چطوری زندگی کنیم. چندبار هم با مادرم رفتن دادگاه که طلاق بگیرن ولی دوباره آشتی کردن. فحش و ناسزاگفتن های پدرم به ...
افشاگری مالک خونه به خونه درباره تبانی در لیگ یک
رفتارش در این بازی و اینکه به جای آرام کردن 2 تیم باعث ایجاد تشنج شد متاسف هستم. گزیده اظهارات سعید فتاحی رئیس کمیته مسابقات سازمان لیگ: من به عنوان ناظر ویژه در این بازی حضور داشتم. محمودی داشت تماشاگران خونه به خونه را تحریک می کرد تا جو ورزشگاه را متشنج کند. محمودی اول گفت با دست به صورت من کوبیده، بعد گفته با مشت زده، بعد گفت با کلّه زده، گفتم همین طور ...
روایت زنی که شغلش پرورش شتر است
پرورش شتر بود. وقتی پدرم فوت کرد، برادرهایم شترها را فروختند و هرچه شتر داشتیم تمام شد، بعد از مدتی مادرم و خانواده با وام و باقی مانده ارث و میراث پدرم چند شتر خریدند و برادرهایم هم شتر خریدند و من شدم کارگر آنها... بعد با خنده می گوید: البته کارگر بی جیره و مواجب. آن قدر عاشق شتر بودم که فقط می خواستم کنار شترها باشم، این کارگری کردن تا ازدواج من طول کشید، شوهرم می دانست چقدر به شتر علاقه دارم ...
فیلم های تلویزیون در نیمه شعبان و تعطیلات آخر هفته
از شکست در رقابت شنای منطقه ای و از دست دادن بورس تحصیلی، فرزندی غیر قابل تحمل برای خانواده اش شده و برای بار چندم به جرم دزدی از فروشگاه دستگیر می شود. در و مادر اندی تصمیم می گیرند او و برادر کوچکش، مارک را برای دیدن عمو ترنت به جزیره ای در حوالی شهرشان بفرستند. اندی و مارک هیچ گاه اسم عمو ترنت و جزیره را نشنیده اند و همین موضوع باعث عصبانیت اندی و هیجان زده بودن مارک می شود. اندی و مارک به محض ...
شرور سابقه دار ساختمان 8 واحدی را به آتش کشید!
نه جثه اش به هیکل درشت بقیه اراذل می خورد نه حرف زدنش؛ بدون بهونه ماجرا را تعریف می کند؛ درست برعکس همه که همیشه می گویند: اشتباهی گرفتنم و کاری نکردم می گوید: من عاشقم؛ انقدر که خانه دختری که دو ساله خاطرخواهشم رو آتش زدم؛ برای همین اینجام به گزارش عصر ایرانیان، لاغر است؛ انقدر که رگ های دستش بیرون زده و سبزی رگ هایش روی سفیدی پوست دستش بدجوری توی چشم می زند؛ سرش تراشیده است و پر از ...
گفتگوی خبرنگار جنایی با قاتل بی رحم دانش آموز 10 ساله مشهدی + عکس
در بولوار ارشاد مشهد بود؟ من فقط 15 دقیقه در شهرک صنعتی بودم ولی بعد که عصبانی شدم او را مورد ضرب و جرح قرار دادم و از آن جا فرار Escape کردم!! چند ضربه با چاقو بر پیکر آن کودک معصوم زدی؟ فکر کنم سه ضربه با چاقو زدم و دو ضربه هم با سنگ (پزشکی قانونی هفت ضربه با چاقو را تایید کرده است) بعد از سوار کردن کودک به کدام مسیرها رفتی؟ او را از بولوار موسوی قوچانی سوار کردم و ...
پنج روایت از پنجره ها با غلط های دیکته ای
...، توی مسابقه ای تلویزیونی طرح شده بود. بعضی وقت ها دلم به حال سگ ها می سوزد، ولی نصف شب وقتی تماشایشان می کنم، می بینم خوب با مادرشان دنبال بازی می کنند. بچه ها خیلی زرنگ اند. با کوچک ترین صدای ماشین توی بلوار، پشت درختان قایم می شوند. با خودم فکر می کنم اگر خانه ی ما دیوار نداشت، دیوارهای خانه در نداشت و اتاقمان پنجره نداشت، سگ های بیدار نصف شب با ما چه کار می کردند؟ ...
داستان تلخ زندگی دختر 18 ساله /از ترس مادرم و با پسر جوانی که از قبل با هم آشنا شده بودیم فرار کردم
به گزارش نامه نیوز ، این دختر 18 ساله دربیان داستان تلخ زندگی خود گفت: سال ها قبل پدرم در اثررابطه مخفیانه با زنی فاسد که از اقوام ما بود به مواد مخدرمعتاد شد. مادرم با اطلاع از این موضوع سرو صدا راه انداخت و با کمک دو برادرشوهرش ، پدرم را از آن زن جدا کرد. آنها سپس دست به کار شدند تا پدرم را ترک اعتیاد بدهند و حتی چند بار نیز او را تحت نظر پزشک قرار دادند اما نتیجه ای نگرفتند ما روزهای بسیار ...
رویا با شاگرد پدرش ارتباط پنهانی داشت! / وقتی پدرم فهمید!
در تصمیم برای فرار Escape از خانه، او را همراهی کنم این گونه بود که من و برات با فرار از خانه پدرم را مجبور کردیم با ازدواج ما موافقت کند اما هنوز چند ماه از این عشق دیوانه وار نگذشته بود که آرام آرام چشمانم باز شد و توانستم عیب هایی که پدرم به او نسبت می داد را ببینم. همسرم دیروقت به خانه باز می گشت و با زنان دیگری ارتباط داشت. حتی مدتی بعد متوجه اعتیادش شدم ولی نمی توانستم به خانواده ام چیزی ...
اینیستا: فوتبال فقط گل نیست / فوئنته آلبیا مخفیگاه من است
تشخیص عملکرد تو وجود دارد؟ - این یک موضوع حسی است. همه بازیکنان جهان می دانند که خوب بوده اند یا نه. مثلا من زمانی با رضایت به خانه می روم که یک پاس ساده را از دست نداده باشم. یا اگر توانسته باشم حریف مستقیمم را به دردسر بیاندازم، هرچند این موارد در ستون اعداد دیده نمی شود. ولی اگر چند پاس را خراب کنم یا دریبلم خراب شود، ساعت ها ذهنم به هم می ریزد. خیلی ها می گویند که کلاس ...
زن تهرانی برای گرفتن طلاق قاضی پرونده را فریب داد!
به خواسته اش پاسخ دهم. او خواسته ام را پذیرفت و بعد از چند ماه آشنایی به خواسته اش پاسخ مثبت دادم و همراه خانواده به خواستگاری ام آمد. وی اضافه کرد: بعد از خواستگاری و مراسم عقد به خانه بخت رفتیم. گمان می کردیم خوشبخت ترین زوج روی زمین هستیم. هیچ وقت فکر نمی کردم آن همه عشق به نفرت تبدیل شود. دو سال اول شرایط خیلی خوب پیش رفت و هیچ مشکلی نداشتیم تا این که کم کم دخالت های بی مورد خانواده ...
کفتگوی تکاندهنده با ناهید 14 ساله: در حالت خماری همه چیزم را به دوست پسرم باختم!
متوسطه اول این کار رو می کنن توی مدرسه ما خیلی ها مثل من شدن. چند روز پیش رفته بودم بازار Store دیدم یکی از دوستام همینجوری دم بازار می چرخه. ازش پرسیدم چیکار می کنی گفت از خونه فرار کردم یا الان با چند تا از بچه ها حرف می زنم فهمیدم نرگس و مریم فراری شدن از خونه.اصلاً معلوم نیست کجا هستن. اینها را می گوید و گریه می کند. به حال خودش و رفقایش که روزی سر کلاس درس بی هوا می خندیدند و شیطنت ...
امسال از نمایشگاه کتاب چه کتاب هایی برای فرزندانمان بخریم؟
کتاب پستی از یک وبلاگ است. وبلاگ درنا، دختر جوانی که با خواندن یک دفترچه خاطرات قدیمی تصمیم می گیرد داستانی را درباره زال و عشق قدیمی او در وبلاگش منتشر کند و نظرات خوانندگان را بداند. درنا به گذشته زال برمی گردد و داستان او و فریبا را روایت می کند؛ پسر نوجوانی که خانواده ای ندارد و در یک پرنده فروشی کار می کند. کلیدی که سال ها دست زال ماند چون فکر می کرد یک روز فریبا و خانواده اش برمی گردند و کلید ...
احتمال صدور حکم سنگسار برای داعشی ها در ایران
دارند اما وقتی که به ایران آمدیم گفتند که هرکس همکاری نکند خود و خانواده اش را از بین می بریم. که من با خود گفتم مدتی را با آنها می مانم اما سر فرصت فرار می کنم. وی در خصوص رفتنش به افغانستان گفت: من بخاطر اختلافات خانوادگی که داشتم در سال 91 به افغانستان رفتم که خروجم به صورت غیرقانونی بود در آنجا 25 روز ماندم و قصد داشتم به یکی از دوستانم که در تولید پشم شیشه بود سر بزنم البته به جز ...
جان کودکان اولویت نمایندگان نیست
...، تصریح کرده است: تمام افراد منطقه از دست این فرد عاصی بودند. ما سریع به فکر افتادیم که کار او باشد و این باعث شد تا به او شک کنیم. فاطمه می گوید یک ماه با پارچه هایی من را به نردبان فلزی در حیاط می بست و با چسب حرارتی دهانم را به هم می دوخت تا نتوانم داد بزنم. آثار زخم های متعدد بر سر و بدن سه کودک، گویای روزگار سختی است که بر آن ها گذشته، برآمدگی های روی سر پسرک خردسال، آثار ضربات ...
روایتی مستند از آنچه بر سر یک مادر پیر و فرزند مستاصل او آمد
متاسفانه او را به خانه برگردانم! اما متاسفانه همان طور که پیش بینی می کردم بازگشت به خانه از خانه ی سالمندان اصلا با روحیه ی او سازگار نبود و برگشت به خانه به مادرم اصلا نساخت و بیشتر از سه روز طول نکشید که روی تخت دراز کشید و دیگر نتوانست از روی تخت بلند شود. در هفته های اول چند بار تا مرز مرگ پیش رفت و من هر بار با غمی بزرگ و وحشت از دست دادن مادرم کاملا کلافه بودم ولی خوشبختانه برگشت و ...
معدن کارانی که رفتند؛ یتیمانی که ماندند
. معصومه امسال برخلاف سال های گذشته صندوق صدقه خانه اش را باز نکرد تا برای خانه نان بخرد. امسال کسی به سکه های 200 تومانی که معصومه هر روز به صندوق می انداخت، دست نزد. همه چیز به موقع رسید؛ هم حقوق، هم کارت های هدیه ولی ابراهیم به خانه نرسید. نیمه اسفند گذشته یک روز زهرا از مدرسه آمد و پیراهن نیمدارش را نشان داد. سر آستینش ریش ریش شده بود. به معصومه گفت: مادر امسال هم کیف می خواهم، هم روپوش مدرسه ...
شکنجه کودک 5 ماهه توسط والدین/ بعد از طلاق مادرم، فهمیدم پدرم درباره خیانت او درست می گفت/ قاتل: کشتن ...
خیانت می کنی؟!" دلم برای مادرهمیشه مظلومم می سوخت. بنده خدا در حال کتک خوردن و گریه کنان می گفت:"اشتباه می کنی مرد! خیانت کدومه؟ تو خیالاتی شده ای. من همواره عاشق تو و دخترمون بوده و بسیار زندگی مشترک مون رو دوست دارم!" پدرم با شنیدن این سخن مادرم کمی آرامتر شده و چند روزی زندگی مان رنگ مهر و محبّت به خود می گرفت تا این که بار دیگرهمه چیز از نو آغاز می شد. چون پدرم چند باری مادرم ...
طرفدار القاعده چطور داعشی شد؟
پول نقد، 598دلار و شناسنامه جعلی اینها تجهیزاتی بود که هنگام دستگیری س.م از او کشف شد. متهم در دفاعیاتش درباره به تن کردن جلیقه انفجاری گفت: بعد از اینکه فهمیدم در مجلس عملیات شده همه وسایلی را که در خانه داشتم جمع کردم و می خواستم به عراق فرار کنم. همه وسایل را با خودم برداشته بودم و جلیقه انفجاری را هم به تن داشتم اما چند روز بعد بود که مأموران دستگیرم کردند. آخرین دفاع ...
"حی تنک"، یک حلبی آباد از دهه 60 در حاشیه اهواز (+عکس)
راهنما می گوید که بعضی خانه ها را آب برده. او جلوی خانه ای به آثار سیلاب چند روز گذشته اشاره می کند و اینکه باران بهاری اهواز حسابی از خجالت اتاق های این خانه 70 متری درآمده است. راهروی ورودی به حیاط کاملا گل آلود است. اهالی بعد از باران با چکمه وارد خانه شدند و کمک کردند تا آب را کمی تخلیه کنند و بتوانند از راهرو رد شوند. ردپای نم روی آجرهای قدیمی نشان می دهد که آب حدود نیم متر بالا ...
شب های خاموش میهمانسراهای راه آهن
ولی دیگر از توریست ها خبری نیست. سال های گذشته عرب های خوزستان و عراقی ها می آمدن ولی حالا هیچی. از او دلیل کسادی بازار را می پرسم و او می گوید: قبل ترها مسافرهای داخلی می آمدن اینجا بلیت تهیه می کردن و مجبور بودند چند روز بمانند تا سوار قطار شوند. این مدت معطلی را می رفتند میهمانسرا و از رستوران استفاده می کردند. وقتی میهانسراها باز باشد بقیه هم رزق و روزیشان می آید. ولی الان همه از ...
متهم: دوستم را نکشتم، اعترافم دروغ بود
پسرم برای ماهیگیری به دنبال او آمد و آنها با هم رفتند. وقتی پسرم با دوستانش برای ماهیگیری می رفتند، معمولا چادر می زدند و یک روز می ماندند به همین خاطر وقتی پسرم فردای آن روز برنگشت من نگران نشدم اما وقتی روز دوم هم به خانه نیامد و تلفن همراهش را هم جواب نداد، خیلی نگران شدم. به کلانتری رفتم و موضوع را خبر دادم و درخواست کمک کردم. تحقیقات زیادی انجام شد تا اینکه چند روز بعد با من تماس گرفتند و ...
نگین حماسه
...> توپخانه یک رسته تخصصی و پیچیده است و از نظر من مشکل بود که بچه های سپاه بتوانند در مدت کوتاهی به این تخصص دست پیدا کنند. با این حال مخالفتی نکرده، گفتم کار را شروع کنند. حسن شفیع زاده با روحیه عجیب و دقت نظر ستودنی این تخصص را فرا گرفت و به تکنیک های آن دست یافت. حتی گاهی اوقات با ما بحث می کرد و در بعضی جاها حرف ها و طرح های ما را هم قبول نداشت! با گذشت چند سال در سایه روحیه انقلابی ...
این وکیل، آزادی را به زندانیان هدیه می دهد
زندانی زن را بگیریم، همراه با همسرم به سراغ بچه ها رفتیم. آن ها با آدرسی که مادر بچه ها داده بود راهی منطقه ای محروم در مشهد شده و به خانه مورد نظر رسیدند. چند بار سعی کردند وارد خانه شوند اما صاحبخانه آن ها را راه نداد. همسرم برای نجات بچه ها مجبور شد با راضی کردن صاحبخانه وارد آن جا شود. بچه ها در شرایط بدی بودند. روی دست و پاهایشان آثار سوختگی به چشم می خورد و با دیدن ما به گریه افتادند ...
عطای اروپا را به لقای سوریه بخشیدم/شیعه بکشید تا به اعلی علیین بروید!
به خانمم هم رفتنم را اطلاع ندادم چون می دانستم مخالفت خواهد کرد. به من گفته بودند در پادگان می شود هفته ای یک بار به خانه زنگ زد، بنابراین گفتم هفته ای یک بار به خانواده زنگ می زنم و حالشان را می پرسم، اما وقتی رفتیم به پادگان آموزشی، گوشی ها را به خاطر امنیت جمع کردند. 25 روز از رفتنم گذشت بدون هیچ تماسی، در این مدت خانواده خیلی با من تماس می گرفتند و نگران شده بودند. پای پرواز اجازه دادند هر کس ...
آدم ربایی برای ازدواج
جوانی به نام بهمن در اینستاگرام آشنا شد، اما این پسر چندی بعد به من هم پیشنهاد دوستی داد. خیلی ناراحت شدم تا اینکه متوجه شدم ارتباط دوستی اش را با خواهرم تمام کرده است. شیوا ادامه داد: بعد از مدتی پیام های بهمن در اینستاگرام و تلگرام به من شروع شد. هر بار به بهانه ای با من ارتباط برقرار می کرد و من تمام تلاشم را می کردم که به این پیام ها خاتمه دهم اما او دست بردار نبود. شماره او را ...
همه چیز درباره ایتا از زبان مدیرعامل این پیام رسان
مخاطب وارد ایتا شد. البته هر زمان که یکی از مسئولان درباره فیلترینگ تلگرام صحبت می کند، این اتفاق رخ می دهد و مردم به سمت پیام رسان های ایرانی می آیند. روزی که دفتر اطلاع رسانی مقام معظم رهبری کانال رسمی این دفتر را در تلگرام تعطیل کرد، در روز اول ورودی ما نزدیک به 200 هزار نفر اضافه شد. برخی مواقع کندی هم احساس شده است. این طبیعی است و تنها در پیام رسان داخلی چنین نیست؛ بلکه در تلگرام ...
بیرجند| حکایت شهیدی که لباس نو بر تن نمی کرد تا دوستانش حسرت نخورند
می گرفتم و این بار قرار بود با خانواده شهدای نیروی انتظامی مصاحبه بگیرم سعی کردم،اطلاعاتی در مورد آن شهید به دست آورم. روز ملاقات فرا می رسد، به ساعتم نگاه می کنم کم کم وقت رفتن به خانه شهید است کاغذ و قلم را برمی دارم و به سمت خیابان غفاری بلوار شهید ناصری راه می افتم. به خانه شهید که می رسیم مادر شهید به استقبال ما آمده و با سلام و خوش آمدگویی ما را به داخل خانه راهنمایی می ...
جماعت مسافرکش ها!
سیستم شده پانزده نفر. الکی درخواست سفر دادم. آلارم گوشی چند نفر به صدا درآمد. دیدم مثل گله گرگ های گرسنه، همه دست ها رفت سمت گوشی. ناامید از صاحب آژانس که خودش سردسته خائنان بود از آژانس زدم بیرون. کار که نداشتم، این شد سرگرمی ام تا ببینم هر جا چند نفر کمین کرده اند تا مسافر سوار کنند. اول رفتم قصابی محل. دیدم چهار نفر راننده توی سیستم هست اما سه نفر آن جا هستند. یک بسته جگر مرغ خریدم و داشتم ...