سایر منابع:
سایر خبرها
فوتبال منجی دختران در مالاتیا
...، با این وجود ایکرانور یک سال بعد، نشان داد که هیچگاه سودای فوتبال را از سرش خارج نکرده. او زمانی که اهالی برای کار راهی باغ های زردآلو می شدند، در خیابان های پهن شهر و در حالیکه نرده های خانه ها، همانند حصاری دور خیابان ها را احاطه کرده بود، به بازی با توپ می پرداخت و هیجان فوتبال و درخشش را به تنهایی تجربه می کرد. وقتی والدین اش متوجه شدند که او به صورت مخفیانه، فوتبال بازی می کند، سرش فریاد ...
سعادت و لیاقت می خواهد آدم مالش را صرف امور خیر کند
حساب با پیمانکار کم داشتم و مجبور شدم ماشین بنز 450 خودم را بفروشم و با پیمانکاران تسویه حساب کنم. * بعد از اینکه پل ساخته شد، چه حسی داشتید؟ برخورد مردم با شما چگونه بود ؟ اولین باری که از پیاده روی پُل عبور کردم، احساس غیرقابل وصفی داشتم. مردم هم خیلی خوشحال بودند. مطمئن بودم که این کار خیر در پرونده ی اعمال ام ثبت خواهد شد و رضایت مردم را هم در پی خواهد داشت. هنوز هم برخی ...
از بستر امن تلگرام برای تروریست ها تا تناقض گویی متهمان و اقرار درباره کشور های پشتیبان داعش
شده بودم. قاضی صلواتی: در این ایام آیا آموزش نظامی هم دیده بودی؟ متهم: بله من در حویجه آموزش نظامی دیده ام البته قبل از آن حدود 20 روز آموزش تئوری را فرا گرفتیم و پس از آن ما را به آموزش نظامی بردند. پس از آموزش دیدن ما مسلح شدیم. س. م ادامه داد: من در مدتی که در آنجا بودم ماهی 50 دلار حقوق می گرفتم. سومین جلسه دادگاه نیز دهم اردیبشهت ماه برگزار و به ...
عذاب وجدان، قاتل پدرکش را به اداره پلیس کشاند + جزییات
کردم و هم درس می خواندم. اما دیگر نتوانستم به تحصیل ادامه دهم. چرا متادون مصرف می کنی؟ چند وقتی می شد زمانی که فشار کاری ام زیاد بود برای رهایی از استرس و فشار کار مجبور شدم که متادون مصرف کنم. پدرت چطور؟ از زمانی که چشم باز کردم سیگار و مواد دیدم. بارها او را به کمپ ترک اعتیاد بردیم. چندین بار به خاطر اعتیادش در بیمارستان بستری شد اما فایده ای نداشت. از لطف شما سپاسگزاریم! اتصال ناموفق! لطفا بعدا سعی کنید. این نشانی ایمیل قبلا ثبت شده! ...
به جهان تازه خوش آمدم؟
، نگاهی به کلمه انداخت. این بار دلش نیامد کاغذ را مچاله کند. واژه درست مثل نوزادی بود که تازه چشم باز کرده باشد؛ با آن دو نقطه ی ت که انگار چشمان ریز کنجکاوش بودند. با حرف ی لبخند شیرین ادامه داری نثار شاعر کرد. قند و شکر بود که ته دل شاعر آب می کردند. واژه ای متولد شده بود و خیره به اطراف می نگریست؛ واژه ی دوستی . حروف دیگر پشت سر هم تولد واژه های دیگر را جشن می گرفتند. کاغذی که تا چند ...
نقش بازی کردن دختر جوان در باند سرقت و زورگیری
وی در اظهاراتش به مأموران گفت: ساکن مازندران هستم و از آمل برای سفر به تهران سوار بر یک خودروی پرشیا شدم، داخل خودروی پرشیا دو مرد و یک زن جوان حضور داشتند، زن جوان جلو و من کنار مرد جوان عقب خودرو نشسته بودم، بعد از رسیدن به تهران از راننده خواستم مرا در خیابان پیروزی پیاده کند و از شرق تهران وارد پایتخت شدیم، قرار بود راننده مرا در خیابان پیروزی پیاده کند اما قبل از رسیدن به مسیر در مکانی خلوت ...
عمران زاده: زودتر ازدواج کرده بودم الان استقلال بودم
اش را از دست نداد؟ الان کجاست و چه کسی از او یاد می کند؟! الان همه داغ هستند و وعده و وعید می دهند اما بعد از چند روز همه چیز را فراموش می کنند. خدا به زن و بچه او صبر دهد که باید این اتفاق تلخ را تحمل کنند. به عنوان یک مازنی هم باید از صعود نساجی خوشحال باشی. نظرت درباره صعود این تیم چیست؟ از اینکه تیم شهرم به لیگ برتر آمد خوشحالم. آنها بعد از این همه سال به لیگ برتر صعود کردند ...
انتقام آتشین خواستگار شکست خورده
من به او علاقه داشتم و می خواستم ازدواج کنم. با توجه به کینه ای که از پدر او به دل گرفته بودم، تصمیم گرفتم خودرویش را آتش بزنم. چند روز خانه آنها را زیر نظر گرفتم تا این که آخرین شب زمانی که مطمئن شدم خودرو مقابل خانه شان پارک شده سمت آن رفتم و با ریختن بنزین روی خودروی پژو 206 شاکی، آن را آتش زده و متواری شدم. با اعتراف متهم، برای او قرار قانونی صادر شد و تحقیقات از وی ادامه دارد. ...
زندگی پیچیده ملانیا ترامپ در کاخ سفید
سال پیش با ملانیا ازدواج کرد، اصرار داشت که همانند دو ازدواج قبلی اش توافق نامه مالی امضا کنند (توافقی که بر اساس آن بعد از جدایی هر یک از زوجین اموال خودش را حفظ کند). محتویات این توافق هرگز فاش نشد. یکی از دوستان نزدیک ملانیا گفت آن ها قبل از آغاز کار سیاسی ترامپ این توافق را امضا کردند. اما حرفه سیاسی ترامپ ملانیا را وادار کرد نقش جدید و دشواری بر عهده بگیرد، نقشی که برایش پولی دریافت نمی کند ...
دعوای خونین بر سر یک دختر در پارتی شبانه!
خاطر نداشتن پول توجیبی باز می ماند، ناگهان همه ظروف آشپزخانه راشکسته و شیشه پنجره ها رو پائین می آورد. یادمه یکبار که فرهام بر طبق معمول بازهم در خانه قشقرق به پا کرد، بعد از رفتنش پدرم با ناراحتی به مادرم گفت:”ما خودمون باعث شدیم فرهام اینطوری خودخواه و یک دنده بار بیاد. حقّ این دختره بیچاره رو ضایع کردیم ” من وظیفه ندارم پول بدم بابت عیاشی و خوشگذرونی آقافرهام! پسرت با ده تا دختر دوسته ...
شیوه اعضای باند مسافرکش برای خالی کردن حساب بانکی مسافران
.... از آنجایی که او را دوست نداشتم زندگی سختی را شروع کردم تا اینکه پس از به دنیا آمدن دختر و پسرم، شوهرم ما را رها کرد و رفت. پس از این آواره خیابان ها شدم و با ارتباط با دوستان ناباب معتاد به شیشه شدم. هر روز زندگی ام سخت می شد و برای هزینه زندگی خودم و دختر و پسر 8 و 6 ساله ام با مشکل زیادی روبه رو بودم تا اینکه با اشکان داخل پارکی آشنا شدم. او گفت که باند سرقتی تشکیل داده است و اگر با آنها ...
به خواستگار دختر ندادند،ماشین پدر عروس را آتش زد
مناسبی نداشت با ازدواج آنها مخالفت کردم. تصور می کنم برای انتقام گیری خودرو مرا آتش زده است. با اظهارات مرد میانسال کارآگاهان به سراغ پسر جوان رفتند اما مشخص شد پژمان متواری شده است. در ادامه تحقیقات پسر جوان دستگیر شد و به آتش زدن خودرو پژو اعتراف کرد و گفت: در تلگرام با مهسا آشنا شدم. مدتی از این آشنایی نگذشته بود که پیشنهاد ازدواج به او دادم. مهسا به من علاقه مند بود و با این ازدواج ...
پرفروش ترین آثار کودک و نوجوان در نمایشگاه 97
یازدهم مجموعه دفتر خاطرات بچه لاغرمردنی با عنوان قوز بالا قوز نوشته جف کینی با ترجمه شروین مهاجرانی، این دختر نامرئی نیست نوشته مارکوس سجویک با ترجمه آرزو احمی و کتاب تالیفی دختر مو درختی نوشته مکرمه شوشتری را نشانم می دهد و می گوید استقبال از این آثار خیلی زیاد بود به طوریکه چاپ نخست کتاب اردوگاه بطری های گمشده بعد از 4 روز از عرضه آن در نمایشگاه تمام شد و امروز چاپ دوم آن را عرضه کردیم. ...
الکی الکی زنم را کشتم
سال داشت. چرا زود ازدواج کردید؟ چون من تک فرزند بودم زود ازدواج کردم. چند فرزند دارید؟ یک دختر و یک پسر دارم. دخترم ازدواج کرده و پسرم هم دانشجوی گرافیک است. عکس العمل آنها نسبت به این اتفاق چه بوده؟ خیلی ناراحت هستند. آنها رضایت داده اند اما من اگرهم عفو شوم نمی توانم زندگی کنم. زنم را دوست داشتم و دارم، خیلی زن خوبی بود. ...
عمران زاده: زودتر ازدواج می کردم، الان استقلال بودم
تحمل کنند. به عنوان یک مازنی هم باید از صعود نساجی خوشحال باشی. نظرت درباره صعود این تیم چیست؟ از اینکه تیم شهرم به لیگ برتر آمد خوشحالم. آنها بعد از این همه سال به لیگ برتر صعود کردند. البته حق نساجی زودتر از اینها بود اما من نمی خواهم مسایلی را که در چند سال گذشته برایم اتفاق افتاده بود را باز کنم. این استان این همه فوتبالیست دارد و حیف بود که در لیگ برتر نماینده نداشته باشد ...
آشنایی با خلبانی که در اولین روزهای جنگ به شهادت رسید
های مختلف نیروی هوایی مانند پایگاه دوم شکاری تبریز فعالیت کند که بعد از مدتی به درجه استاد خلبانی و فرماندهی گردان 23 تبریز در آمد. اوایل سال 56 بود که به فکر تشکیل خانواده افتاد که از این ازدواج دو فرزند پسر و دختر به یادگار مانده است که هر دو فارغ التحصیل رشته پزشکی شدند. همسرش او را اینگونه وصف می کند: غلامحسین بسیار مهربان و دلسوز بود تا جایی که علاوه بر نزدیکان حتی کسانی ...
سخت ترین دوران زندگی یک شهید
(اختلاط دختر و پسر و رقص) را زودتر جمع کنید و حرمت نگه دارید. آن شخص منکر قضیه شد و مصطفی هم فیلم ها را نشانش داد و آن ها مجبور شدند این اوضاع را زود جمع کنند. فردای آن روز دوباره قضیه تکرار شد و این بار آن ها به همراه خودشان آدمی با ظاهر مثلا موجه و بسیجی نما آورده بودند. مصطفی خیلی ناراحت شد و از ایشان خواست تا حرمت چفیه ای که همراه داشت را نگه دارد و گفت: احترام این چفیه خیلی بالاتر از ...
فرزندان حاصل ازدواج زن ایرانی با مرد غیر ایرانی قبل از 18 سالگی تبعه خارجی هستند
200هزار تومان در ماه داشتند بقیه همه درآمد پایین دویست هزار تومان. درحالی که میانگین درآمد پدر و مادر این خانم ها 139هزار تومان بود پس شکی نیست که این ها از فقرا هستند. در بین آن ها دخترانی هستند که به دلیل عشق ازدواج می کنند. پولدار هم بود و چنین کسانی هم وجود دارند ولی اکثریت آن ها از فقرا هستند. وی افزود : در بعد خانواده خانوار هایی به افغانی ها دختر داده بودند بالای پنج نفر بودند. وقتی ...
قاتل آتش افروز تسلیم شد
دچار مشکلات روانی شود و همه را اذیت کند. چند بار در مرکز روانی بستری شد که بیشترین مدت حضورش در آنجا شش ماه بود. بعد چه شد؟ شب عید که از کمپ بیرون آمد دوباره نزد ما آمد. او در مغازه ام قولنامه می نوشت اما چند ساعت بیشتر نمی آمدو من همیشه تنها بودم و کارها را انجام می دادم. همین باعث شده بود کسب و کار درستی نداشته باشیم. پدرم به خاطر مصرف شیشه با همسایه و رهگذران درگیر می شد ...
نامه ی کسی که مقابل وزارت علوم چادر می زند
آموزشی و پژوهشی و حضور در محل کارم را بطور پیوسته ادامه داده ام که حضورم در محل کار را به اجبار با گرفتن محل کار از تاریخ 28/11/1396 بطریق کاملا توهین آمیزی و بدون اطلاع یا ابلاغی به بنده با تعویض قفل اتاق و برداشتن تابلو انجام و تدریس را نیز تا یک ماه پیش آنهم بطرز سخیف و غیرقانونی با تهدید دانشجویان به عدم حضور در کلاسهای من علیرغم برگزاری بیش از نیم جلسات درسی آنهم دروس تخصصی و گرایشی دانشجویان ...
4 شبانه روز تجاوز خواستگار کینه جو به دختر جوان در خانه مجردی
به خاطر جراحی روده از خدمت سربازی معاف شدم و تصمیم گرفتم ازدواج کنم. حدود 5 سال قبل روزی در کوی طلاب قدم می زدم که نگاه های یک دختر توجهم را به خود جلب کرد. آن روز شماره تلفنم را به او دادم و این گونه روابط خیابانی من و آن دختر آغاز شد. آشنایی و ارتباط من با او حدود 3 سال طول کشید تا این که تصمیم گرفتم با همان دختر ازدواج کنم. اما وقتی به خواستگاری اش رفتم با پاسخ منفی پدر دختر رو به ...
بدون بال هم می توان پرواز کرد
نقاشی در کرج بود در موزه استاد فرشچیان نمایشگاهی برپا بود و در آنجا با او آشنا شدم. مدتی بعد به او پیشنهاد ازدواج دادم. نگاه باز و سراسر عشق او چیزی بود که هیچگاه فراموش نمی کنم. او می گفت من به نداشته های تو فکر نمی کنم و این داشته های تو هستند که برای من اهمیت دارند. ما چند ماه قبل زندگی مشترکمان را شروع کردیم و می خواهیم در کنار هم تابلوی زندگی را نیز با قلم عشق و محبت بکشیم. سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت روزنامه ایران، تاریخ انتشار - ، کد مطلب: 466429، www.iran-newspaper. ...
مراوده سیاه دختر جوان تهرانی با فرزین
به گزارش رکنا، چندی قبل دختر جوانی به اداره پلیس رفت و از پسر جوانی به اتهام آدم ربایی شکایت کرد. شاکی در توضیح ماجرا گفت: مدتی قبل در تلگرام با پسر جوانی به نام فرزین آشنا شدم. ما با هم ارتباط تلفنی و پیامکی داشتیم و فرزین هم همیشه به من ابراز علاقه می کرد و مدعی بود با من ازدواج می کند. رابطه ما هر روز صمیمی تر می شد و من بیشتر به او اعتماد می کردم، اما مدتی بعد فهمیدم که ...
بعد از 3 سال فهمیدم که نسرین...
او یک دختر شهرستانی بود که بسیار آرام و مظلوم به نظر می رسید و گویا با هیچ یک از پسران همکلاسی در ارتباط نبود. به او علاقه مند شده بودم و دلم می خواست نظرش را جلب کنم. از طریق یکی از دوستانش علاقه ام را با او در میان گذاشتم که متوجه شدم نسرین هم به من علاقه دارد. او را همسر خود می دانستم و اگر چه هنوز خواستگاری رسمی انجام نداده بودم اما همه می دانستند که من و نسرین همدیگر را برای ...
قتل بخاطر عشق قدیمی
آن روز برای آنکه پلیس به ما شک نکند، پروانه به اداره آگاهی رفت و ناپدید شدن همسرش را خبر داد. بعد از چند ماه هم با پروانه صیغه کردم و می خواستم او را به عقد خود دربیاورم که دستگیر شدم. زمانی که با مدارک پلیسی مواجه شدم به قتل پیام با همدستی پروانه اعتراف کردم و او نیز همان روز بازداشت شد.
غبارروبی از زندگی معتادان
. از زمانی که یادم می آید، زندگی بسیار سختی داشتم. همه چیز برایم از سیگار شروع شد تا جایی که دیگر آن هم جوابگو نبود و مجبور شدم دنبال چیزهای دیگری بروم. به مرور زمان که سنم بالا رفت با کراک آشنا شدم و تمام هست و نیستم را به پای آن گذاشتم. دقیقا پنج سال از بهترین دوران زندگی ام را! آن زمان بود که به دلیل شغل پدرم با خانواده ام به تهران آمده بودم. هر کاری که لازم بود برای تهیه مصرف مواد مخدر انجام می ...
کواکبیان: لاریجانی اگر در خیابان قدم بزند کسی او را نمی شناسد/ اصلاح طلبان در انتخابات نردبان روحانی شدند
سمنان بودم و بعد هم معاون حزب همبستگی شدم. ما با پارلمان اصلاحات به دنبال طرح جدیدی برای اصلاح طلبی در کشور هستیم. ضمن احترام به همه بزرگواران معتقدیم که اقتضائات اجتماعی شرایط دیگری را رقم زده است.بنده واقعاً معتقدم اگر مردم در انتخابات آینده، شرکت نکنند، اصولگرایان پیروز خواهند شد. پس از آن نیز به حزب مردم سالاری آمدم، لذا بنده به دلیل این که کار تشکیلاتی کردم احساس می کنم که ...
7 داستان کوتاه آموزنده و زیبا
این کار را انجام می دادم، ولی کم کم بر ترسم غلبه کردم و از نقشه های زیادی استفاده کردم تا جایی که مداد ها را از دوستانم می دزدیدم و به خودشان می فروختم. بعد از مدتی این کار برایم عادی شد. تصمیم گرفتم کار های بزرگتر انجام دهم و کارم را تا کل مدرسه و دفتر مدیر مدرسه گسترش دادم. خلاصه آن سال برایم تمرین عملی دزدی حرفه ای بود تا اینکه حالا تبدیل به یک سارق حرفه ای شدم! مرد دوم می گفت: دوم ...
دوست شیطان صفتم می خواست با منشی شرکتم رابطه شوم برقرار کند؛ او را کشتم!
بستگانم به نام مریم را به عنوان منشی استخدام کرده بودم اما وقتی مهدی به دفترم آمد و مشروب خورد. او وقتی با مریم روبه رو شد از من خواست تا آنها را تنها بگذارم. فهمیده بودم نقشه شومی در سر دارد با او صحبت کردم و به او گفتم مریم دختر یکی از بستگانمان است اما قبول نکرد. او می خواست هر طور شده مرا از دفترکارم بیرون کند که عصبانی شدم و در یک لحظه با چوب به سرش زدم. چون قوی هیکل بود با من درگیر شد و من ...
20 دقیقه در پیکان سفید
توانم در خانه بمانم، چون من همیشه ساعت سه و نیم یا چهار صبح سر کارم می رفتم و تا سه بعد از ظهر سر کار بودم و بعد به خانه می آمدم، به خاطر همین است که حتی الان که مدتهاست بازنشسته شده ام باز هم ساعت پنج صبح بیدار می شوم. بلافاصله بعد از بازنشستگی، کار با ماشین را شروع کردید؟ سال 85 یک پیکان مدل 62 خریدم که درست کنار در خانه ام آن را دزدیدند و دگر پیدا نشد، بعد قرض و قوله کردم و ...