سایر منابع:
سایر خبرها
علم الهدی: اگر جواب من فحش است، چرا به فرزندان من فحش می دهید؟
پهنه محدود اقتصادی دست به حرکات بزرگ زد و در فشار اقتصادی موفق شد. اگر در پهنه عظیم دارایی کشور مسئولان دست به این حرکت بزنند، مردم مشکلی نخواهند داشت. علم الهدی خطاب به مسئولان گفت: اینکه چشم به دروازه غرب بدوزیم و به دست دشمن نگاه کنیم کی تحریم را برداند، درست نیست. 5 سال این راه را ادامه دادیم آنها که می گفتند حتی مشکل آب خوردن هم با رفع تحریم برطرف می شود الان به این نتیجه رسیدند که ...
مستند جام زهر بی بی سی و سه نکته ی کمتر گفته شده
رسد امام خمینی چند سال بعد این جمله را بر زبان آوردند و این که آقای رفیق دوست این جمله را به خود و در سال 1361 منتسب می کند جای درنگ دارد). دوم این که اگر ما وارد نشویم عراق بار دیگر حمله می کند و باید پیش گیری کنیم. محسن رضایی اما سال ها بعد صادقانه و واقع بینانه در مصاحبه ای می گوید: ما بی تجربگی کردیم و بهتر این بود که 6 ماه زمان تعیین می کردیم و شرایطی محقق می کردیم که اگر صدام محقق ...
سرگذشت 6 سال عاشقی/ روایتی از عنایت حضرت رسول اکرم(ص) به سید آزاده
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس ، مرحوم سیدمحمود ربیعی هم پاسدار بود، هم جانباز و هم آزاده و بالاتر از همه قوت قلب بچه ها تو اسارت بود و الان هم گمنام است. وقتی در رابطه با نحوه ازدواج او شنیدم، علاقه مند شدم تا همسرش را ببینم، همسری که در طول زندگی مشترک شش ساله اش فقط شش ماه را با او همسفر بود. در عصر یک روز گرم تابستانی به اتفاق همکارانم به منزل مرحوم سیدمحمود ربیعی ...
نمی دانستم چهارمین نفر قربانی اسید پاشی هستم
عامل یا عاملان مامور کرد و رییس کل دادگستری استان اصفهان نیز گفت که حکم قاطعی برای متهمان اسیدپاشی صادر می شود تا برای مجرمان درس عبرت شود. پرونده اسیدپاشی مهرماه 1393 اصفهان بعد از گذشت دو سال هنوز بسته نشده است. نخستین خبر از اسیدپاشی زنجیره ای که در آن چهار زن اصفهانی در شرایطی مشابه، از اواخر شهریور 1393مورد اسیدپاشی قرار گرفتند، 24 مهر همان سال منتشر شد. انتشار این خبر موجی از ...
توفان افشاگری ها در مصاحبه افتخاری (متن کامل)
توانست بعد از سال ها قهرمان جام حذفی شده و توانست سهمیه آسیا را بگیرد. دو بار هم در دربی در دو سالی که من بودم برنده دربی شدیم. خیلی زحمت کشیده شده بود و من در ریز مسایل نمی آیم که استقلال چگونه تیم شد. در این دوسال بیشترین فشار را تحمل کردم. من باید دنبال پول می دویدم، من تنها بودم هیچکس به من کمک نمی کرد و دنبال پول و بدهی باید می دویدم. دنبال مربی می دویدم، دنبال بازیکن و کمپ جور کن ... این ها ...
هر ایرانی، یک شازده کوچولو/پدیده جدید کارمند-مترجم ها
در دست می گیرند. مثلا کتاب هایی که برنده جایزه نیوبری می شوند را خانم کیوان عبید آشتیانی ترجمه می کند، آیا چنین کاری امکان پذیر و حرفه ای است؟ نجف خانی: مساله، همان اخلاق حرفه ای است. مثلا من نیروی اهریمنی اش را داشتم وخوانده بودم. اما وقتی ناشری به من سفارش داد تا آن را ترجمه کنم، نپذیرفتم چراکه این مجموعه فلیپ پولمن را آقای فربد ترجمه کرده. فربد: البته 10 سال است که این ...
آوارگی هایِ جوشکاری از بندرلنگه که با چهار پلاتین در پا به حال خود رها شد
؛ نفهمیدم چی را امضا می کنم؛ انگار گیج و خسته بودم؛ فقط می خواستم زودتر به یک لقمه نان برای خانواده ام برسم؛ گفتند بیا برویم شرکت؛ هم خسارت می دهیم و هم بازنشسته ات می کنیم؛ هیچ مبلغی پرداخت نکردند، این هیچ؛ نه تنها بازنشسته نشدم که از کار بیکارم کردند.... از قرار معلوم، مدتی مرخصی پزشکی داشته و بعد به سر کار بازگشته؛ کارفرما هم این کارگر حادثه دیده را از ابتدای امسال به بهانه عدم نیاز، بیکار ...
پسر بی شرم دختر بیچاره را مجبور می کرد که به خواسته های کثیفش تن دهد
به گزارش نامه نیوز زمان ازدواج به نوعی بچه بودم و خانواده ام نیز به دلیل ترس از آبرویشان از من پشتیبانی نمی کردند. با این مرد فقط می سوختم و می ساختم. وقتی از مشکلات زندگی ام حرف می زدم می گفتند اگر بچه دار شوی مشکلاتت خود به خود حل می شود و رفتار همسرت تغییر خواهد کرد. وقتی دخترم به دنیا آمد همسرم نه تنها تغییر نکرد بلکه بدتر هم شد و زیادتر اوقات خود را با دوستانش سپری می کرد. دخترم پنج ساله شده ...
امامزاده ای که سالها پس از مرگ هم پیکرش سالم ماند!
که از راه و روش آن حضرت جدا نشده باشند و به گناهان آلوده نشده باشند. در بین امامزادگان دو امامزاده صاحب نامی که برادر یکدیگر نیز هستند وجود دارد که در بین مردم معروف بوده و جایگاه ارزشمندی دارند؛ دو فرزند امام موسی کاظم و برادران امام رضا (ع) ؛ یکی احمد بن موسی بن جعفر ملقب به شاهچراغ، که در زمان خلافت مأمون به ایران سفر کرد و با شنیدن خبر شهادت امام رضا (ع)، در شیراز ماند و در همان جا ...
مادر است دیگر!
این که سؤال مادرم چه بود که این چنین مرا به خود آورد؟ ماجرا از این قرار است که روز جمعه هفته قبل در مسافرتی یک روزه به دیدنش رفتیم. او و پدرم از دیدن من، همسر و 2 فرزندم ابراز سرور و شادمانی می کردند. مادر با ذوق و شوق دست به کار شد تا از غذاهای خوشمزه اش برای مان درست کند اما پس از ساعتی، متوجه شدم مأموریتی مهم پیش آمده و باید هرچه سریع تر برای پوشش خبری و تهیه گزارش تلویزیونی ...
ملکه ای که 40 روز حکومت کرد و مرزهای بسته حرمسرا را پشت سر گذاشت!
اما دلیلی بر تاکید آقا محمدخان به پایان دادن اختلاف تاریخی دو تیره اصلی قاجاریه بود؛ اختلافی که ازدواج آقا محمدخان با آسیه خانم دولو نتوانست آن را کمرنگ کند. آسیه خانم دختر محمد عزالدین دولوی قاجار برای تحکیم میانه دو خاندان با حسینقلی جهانسوز برادر آقا محمدخان ازدواج کرده و از او صاحب دو پسر شده بود. او بعد از مرگ همسر، با آقا محمدخان ازدواج کرد. خان قاجار بعد از تاجگذاری، پسر بزرگتر ...
آخرین جملات یک بسیجی که به شهادت رسید
. تنها فردی که از بچه های کهگیلویه و بویراحمد که در این لشکر مانده؛ من هستم. تا همه ی شماها را شهید نکنم از این لشکر نمی روم! این را گفتم و کمی دیگر هم سربسرشان گذاشتم. فردایش شهید هاشمی را به خط مقدم (سه راهی شهادت) بردم.حدود یک ساعت توجیهش کردم و بعد خداحافظی کردیم. با موتور در حال برگشتن به عقب بودم که تماس گرفتند و گفتند دیده بان شهید شده و دو نفر دیگر را جایگزین کن. فورا دو نفر دیگر از بچه ها را ...
دختر بچه نمی دانست پدرش او را به آن مرد معتاد فروخته و قرار است در مهمانی صیغه او شود
نمی کرد و من هم همه فامیل را در یک مهمانی ندیده بودم، همچنان با تعجب به اطراف می نگریستم تا این که با اشاره پدرم داخل اتاقی رفتم که مادرم آن جا بود. او چادر سفیدی را سرم کرد و گفت: قرار است امشب ازدواج کنی! بنابراین حواست را جمع کن تا آبروریزی نکنی. از شدت شرم و ترس سرسفره عقد نشستم بدون این که به همسر آینده ام نگاهی بیندازم درست مثل ازدواج های یک قرن پیش بود با این تفاوت که وقتی همه مهمان ها رفتند ...
روایت یک شب طولانی در حرم/ فقط به خاطر نقاره ها
نگیرد وگرنه فوری تذکر می گیری! چرا؟ هیچ وقت دلیلش را نفهمیدم. بعد از یکی دو ساعت مشغول شدن با ادعیه و نماز و صحبت درباره ی برنامه های فردا، رفیق نیمه راهم می گوید که می خواهد کمی در حرم تنها باشد و قرار می گذاریم قبل از طلوع آفتاب در صحن انقلاب یکدیگر را ببینیم. او می خواست فقط کمی تنها باشد! که البته تصور من و او از کم متفاوت بود. حالا که دیگر تنها شده بودم، باید تلاش بیشتری برای بیدار ...
از کریمه تا کریم
کردم زیر بغلهای خود گرفته و براه افتادم . گاهی بعضی از مسافرین که می دیدند من با آن حال به زیارت امام هشتم (ع ) می روم ترحم نموده مقداری از راه مرا سوار می کردند تا پس از شش ماه روز هفتم جمادی الاولی قریب بغروب وارد مشهد مقدس شدم و شب را در بالاخیابان بسر بردم . روزش با همان چوبهای زیر بغل رو به آستان قدس رضوی نهادم و نزدیک بست امام بحمام رفتم و عمله جات حمام مهربانی کرده و مواظبت از حالم ...
ماجرای جانبازی که نور بالا می زد/ از قول من به خواهرانم بگو حجاب شان را رعایت کنند
...: دفاع پرس: از کودکی خود بگویید؟ در سال 1338 در استان گیلان متولد شدم. تک دختر خانواده بوده و شش برادر داشتم. در یک خانواده مذهبی رشد کردم. از ابتدا حجاب داشتم و چادر سر می کردم. دوران کودکی به خوبی سپری شد تا این که در دوران دبیرستان کم کم درگیر مشکلات جامعه شدم. دفاع پرس: چه کسانی شما را در زندگی در مسیر فعلی قرار دادند؟ اساتید دوران تحصیل با مباحثه ...
گفتم طلاق بگیر تا با هم ازدواج کنیم اما یاسمین توجهی نکرد و حتی از هادی بچه دار هم شد
دار هم شد. در این سال ها نتوانستم او را فراموش کنم تا اینکه با خبر شدم آنها دوباره با هم مشکل پیدا کردند. روز حادثه رفتم که به هادی بگویم یاسمین را طلاق بدهد تا من با او ازدواج کنم. از قبل سلاح تهیه کرده بودم. وقتی بهم رسیدیم من با او درگیر شدم و او را به قتل رساندم و بعد فرار کردم. با توجه به اعترافاتی که او و همدستش داشتند کیفرخواست علیه آنها صادر و پرونده به شعبه 11 دادگاه کیفری ...
فسنجان خوردن یک استاد ایرانی در دیار خالق هری پاتر!
گذشته نزدیک ساعت 12 شب رفته بودم و خستگی این چند روزه بدجور از پا درم آورده بود. طبق برنامه قرار بود که پنجشنبه هم حرکت کنم به بارسلونا. بنابراین همین امروز را وقت داشتم که شهر پورتو را ببینم. حدود ساعت 8 صبح بیدار شدم و بعد از صبحانه مفصل ایرانی، شروع به کار کردم. چهارشنبه 20 تیر 97 (11 جولای 2018) و آخرین روز سفر است. وقتی می گویم صبحانه یعنی معجون دست سازی که سالهاست صبحانه خانوادگی ما ...
تغییر سبک زندگی با آموزه هی شهید علیرضا خیاط ویس
مان شد هفت هزار تومان. البته پول کمی هم نبود. سفرمان 14 روز مرا به درازا کشید. در قمصر مرا برد گلزار شهدای آنجا، سر مراز یکی از دوستانش، فکر کنم شهید صادقی نام داشت. با دوستان تخریب چی اش حشر و نشر زیادی داشت. حتی بسیاری از کارهای عروسی مان را همان بچه ها انجام دادند. مثل سید موسوی، تلاش داشت که صله رحم را با قوت هر چه تمام تر با دوستان و نیروهایش داشته باشد. بسیاری از دوستانش هم غیر ...
نقشه شو راننده تاکسی برای زن جوان ؛ قول داده بود که او را عقد می کند
سرکار می بردم اما مدتی بعد با اعتراض مدیر هتل روبه رو و مجبور شدم سارا را به یک مهدکودک بسپارم. ساعات کاری من با مهدکودک هماهنگ نبود به همین دلیل سارا تا زمان بازگشت من در خانه تنها بود. غبار بی کسی و تنهایی بر چهره من سایه افکنده بود. دیگر هیجان و شادی های دوران کودکی را در سارا نمی دیدم و از بازی های کودکانه اش خبری نبود. من چاره ای جز تنها گذاشتن او نداشتم تا این که یک روز از مهدکودک تماس گرفتند ...
پدرش می گوید: مهدی آقا وقتی عازم رفتن شد فرزندی چهار ماهه در راه داشت و ماهها منتظر دیدن او بود، بارها ...
که بسیار خوش صحبت بود ادامه داد: بعد از شهادت پسرم، خواب دیدم که با تعدادی از نیروهای بسیجی همراه است که به او بسیار احترام می گذارند گفتم سیدمهدی تو که شهید شدی گفت: پدر من زنده ام، ما هنوز در نبرد با دشمن و دفاع از حریم عمه ام زینب (س) هستیم. از وی در مورد خبر شهادت پسرش سوال کردم گفت: یک از دوستانش بامن تماس گرفت و گفت سید مهدی با چند نفر دیگر بچه ها زخمی شده است گفتم الان کجاست گفت ...
تصاویر/ غم عشق های از دست رفته
هرگز او را نمی بینم؛ نه تنها او را نمی بینم، بلکه هرگز او را نمی بینم. واقعاً سخت بود. زندگی ام دیگر هرگز مثل قبل نشد. در این عکس من یک دختر و یک خواهر بودم، اما دیگر نیستم. گاهی اوقات دوستانم می گفتند: "چرا، هنوز هم دخترِ مادرت هستی. هنوز هم خواهر جف هستی." اگر حقیقت چیز دیگری است. من دختر مادر و پدرم هستم. اما هیچ کس در این دنیا من را دخترش نمی داند. کسی مرا خواهر صدا نمی ...
خسرو شکیبایی؛ همه چیز درباره خسرو بازیگری ایران
، نمیدانستم این پیشنهاد چه جوابی دارد. مهرجویی را خوب می شناختم و همه کار های او را تعقیب کرده بودم. کارگردانی بود که به او اعتقاد داشتم و کار کردن با او یکی از هدف های من بود. نمیدانم لحظات چگونه گذشت که از فرط اشتیاق عاشقانه و یکباره خودم را به آغوش او پرتاب کردم و بعد هم مسائل تدارکاتی به شیوه مهرجویی طی شد و من انتخاب شدم. سیلی به صورت بیتا فرهی خسرو شکیبایی خاطره جالبی از 3 همبازی شدن با بیتا ...
روحانیون وابسته ضررشان از هر فرد ناپاک دیگر بیشتر است/آن هایی که تصور می کنند سرمایه داران با پند و ...
...، شما هم مرا می شناسید. در شرایط کنونی آنچه موجب امر شد تکلیف الهی ام بود. شما می دانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطره خون و آخرین نفس بجنگم، اما تصمیم امروز فقط برای تشخیص مصلحت بود و تنها به امید رحمت و رضای او از هر آنچه گفتم گذشتم و اگر آبرویی داشته ام با خدا معامله کرده ام. عزیزانم، شما می دانید که تلاش کرده ام که راحتی خود را بر رضایت حق و راحتی شما مقدم ندارم ...
فیلم ؛ مصاحبه سید رضا افتخاری پس از استعفا از مدیرعاملی استقلال
به قطر آمدی و به من بگویی فلان قدر می خواهم اما من ندادم و بعد بروی؟ من خودم را آماده کرده بودم که امید را با هر قیمتی پولش را جور کنم و نگهش دارم. همان کاری که با وریا کردم و نگهش داشتم. او ادامه داد: آقای حسینی! شما که در استقلال شدی سید مجید حسینی، چرا بعد از جام جهانی جواب تلفن ما را ندادی. این ها بود که من تصمیم به استعفا گرفتم. گفتم انقدر معرفت ندارند که جواب تلفن مدیرعامل را بدهند ...
خاطرات یک تکفیری فصل اول قسمت 15/ چرا لقمان دست به ترور ماموستا شیخ الاسلام می زند؟
.... از بلندگوی مسجد صدای ماموستا شیخ الاسلام می آمد که در مورد مرگ و ملک الموت(علیه السلام) صحبت می کرد. کمی بعد از قطع شدن صدای بلندگو امید از دور پیدایش شد و با دیدن من گفت: ماموستا با راننده اش و خادم مسجد در مسجد هستند و کس دیگری نیست و فرصت خوبی است؛ برو خدا نصرتت بدهد. اسلحه را مسلح کردم و به طرف مسجد حرکت کردم. وارد حیاط مسجد که شدم ماموستا شیخ الاسلام و همراهانش از روی پله های ...
دیزه خانم وارد می شود
یکی از شاهکارهای خانواده ی ما که تابه حال در موردش حرفی نزده بودم پدیده ای است به نام " دیزه خانم " ، نمی دونم می دونید یا نه اما دیزه یا در واقع دایزه از دو کلمه ی دایی + زه تشکیل شده و همانطور که مطمئنم می دونید به معنای خاله است که در قدیم بیشتر کاربرد داشته هرچند حتی منم نمی دونم چرا قدیمیا انقدر خودشون و اذیت می کردند و راحت نمی گفتند خاله ، به هرحال دیزه خانم خاله ی مامان بزرگ و بزرگ فامیل ...
بدهی قبلی دختر جوان را شبانه به دفتر صاحبکارش کشاند
نه تنها هزینه مخارج زندگی ام را تأمین می کردم، بلکه از حقوق دریافتی ام مبلغی را نیز به خانواده ام کمک می کردم. آن قدر غرق در کار شده بودم که دیگر حتی به ازدواج فکر هم نمی کردم و تنها تلاشم این بود که در کارم موفق شوم.چند سال به همین ترتیب سپری شد تا این که مدتی قبل با صاحبکارم دچار اختلاف شدم چرا که او حاضر نبود حق و حقوق مرا مرتب پرداخت کند و هر بار که برای دریافت حقوق اعتراض می کردم، با پاسخ ...
نمی دانم معروف نباشد، تیم والیبال چه کار می کند؟
جهان حریفان آسان هم هستند. * بعد از جاکارتا به اسلوونی می روید. اختلاف ساعت اذیت کننده نیست؟ فکر نمی کنم دو، سه ساعت بیشتر باشد و این اختلاف ساعت چیزی نیست، درست می شود. ما تجربه 8، 9 ساعت اختلاف را در لیگ ملت ها داریم. واقعاً مشکلی نیست و با دو شب درست می شود. *وقتی حرف از حضور تیم ملی اصلی به جای تیم ملی ب. در جاکارتا شد، گفتند بازیکنان خواستند به بازی های آسیایی بروند به خاطر ...
ناگفته های جذاب هکر پیج مریم رجوی
ما کردی که اینجا به تو آب بدهیم؟ صبح آن روز که بیدار شدم با همان حاج آقا که پیشنهاد فعالیت در فضای مجازی را به من داده بود تماس گرفتم و خواب شب قبلم را برای ایشان تعریف کردم و بعد از آن هر دوی ما شروع به گریه کردیم. من همان جا عهد بستم و گفتم یا امام حسین من از این لحظه هر استعداد و تخصصی که دارم در راه شما و فضای مجازی استفاده می کنم و تاکنون بیش از سه هزار صفحه هتاک به اهل بیت و شیعه و ...