سایر خبرها
معرفی کتاب: مادام بواری، نوشته گوستاو فلوبر
.... شش ماه دیگر هم گذشت و سال بعد شارل را به طور قطعی به دبیرستان شهر روئن فرستادند. برای هیچ یک از ما اکنون میسر نیست وی را به خوبی به یاد آوریم. خویی معتدل داشت و زنگ های تفریح بازی می کرد، خوب برای فراگرفتن دروس می کوشید، در خوابگاه خوب می خوابید و در تالار ناهارخوری خوب می خورد. مراقبش یک خرازی فروش عمده خیابان گافتری بود که ماهی یک بار در روز یکشنبه پس از بستن مغازه اش به سراغ وی ...
ماجرای روستایی در کرمانشاه که 30 نفر آن جذب داعش شد/ من اصلا نمی دانستم حوزه چه هست! / این نوکری درِ ...
ماند در آن روستا شب می شد، به روستای دیگری نمی رسید. برای این که اطمینان سازی شود به نظرمان آمد این ها را قرار بدهیم. وقتی مردم ببینند آب هست این تعداد مثلا پنج هزار هست، شیر هم به اندازه هست، می آیند و دیگر آن هیجان نیست هر روز هم شارژمی شد. با آبفا صحبت کردیم. حقیر، خودم اعلام کردم در پیجم هفتاد و هفت تا ما تهیه کردیم. هفتادو هفت تا شد 160 میلیون. خیلی عجیب است که آن قدر به لطف خدا این ...
استاد فاطمی نیا: برخی سخنرانان تلویزیون دزد فضائل هستند؟!
صداوسیما تو هم پخش کنی! باشد، دستت درد نکند! ای صداوسیما یادت رفته اینجا آواز می خوانند و زنان نیمه عریان در تلویزیون می نشستند! به برکت خون شهید الآن صداوسیما افتاده در دست ما ها و ما هم اینطور می کنیم؟ باشد! این استاد اخلاق در ادامه انتقاد خود از رویه صداوسیما گفت: وای! وای! آدم چه خاکی به سرش بریزد! به قول یکی از دوستان آدم سرش را به چه دیواری بزند! باور کنید نمی دانم چه خاکی بر سرمان ...
پارسی زبان راستی است
بلندبالایی از تبار و شجره پهلوی آن تحویل تان دهد. می گوید هر روز پس از دوگانه پگاه یا نماز صبح، ایگاتار زریران و امشاسپندان و ایرانویچ می خواند. او حالا پس از سال ها زندگی در میان واژه ها و تبارنامه ها، مجموعه بزرگی از واژگان پارسی سره را برای جایگزینی ساخته و پرداخته که بخش بسیار کوچکی از آن را هم با هزینه شخصی و با هزار بدبختی چاپ کرده است. کتابی که از آغوشش جدا نمی کند؛ کتابی قطور فقط برای آ و 31 حرف ...
محله سنگلج؛ آنچه بود، آنچه ماند
عایدم نشد! یا چهار سال مشاور فلان نهاد بودم ولی پولی به دستم نرسید، ولیکن من هیچ وقت دریغ نکردم و امروز هم آرزوی بزرگ من سر و سامان گرفتن موزه صنعت چاپ و نشر است. مختصراً از این موزه بگویید و اینکه چطور لوازم این موزه جمع آوری شده است و در چه مرحله ای قرار دارد؟ در ابتدا باید از آقای رسول جعفریان یاد کنم که واقعاً تنها کسی بودند که مرا هیپنوتیزم کردند تا هر چه داشته ام را ...
شجاعت یک مدیر
من متولد 1332 هستم. پدر و مادرم شیرازی هستند؛ ولی من بچه خیابان ری تهران هستم. همان جا متولد شدم تا سن 9-8سالگی هم در همان منطقه بودم. فرزند سوم خانواده هستم. چهار خواهر دارم و تنها پسر خانواده ام. دو خواهر قبل از من و دو خواهر بعد از من هستند. پدرم نانوا بود؛ در واقع شغل نانوایی در خانواده ما شغلی ارثی است؛ هم پدرم و هم پدربزرگم نانوا بودند. حتی عموهایم همین شغل را داشتند. شغل نانوایی در خانواده ما تقریبا یک قرن قدمت دارد. وقتی من کودک بودم، می دانستم پدرم چه کار سختی را انجام می دهد. ما همیشه نانوایی سنگکی داشتیم. شغل شاطری در آن زمان جزو شغل های خاص بود و نان هم جایگاه خاصی داشت. وقتی شما صاحب یک بنگاه اقتصادی می شوید یا باید از پدر به شما به ارث برسد یا تلاش کرده اید برای رسیدن به آن جایگاه. خانواده ما به لحاظ اقتصادی توانمند نبودند و بیشتر کارگری می کردند؛ ولی وقتی سنم بالاتر رفت، پد ...
با نوشتن، نوجوانی به ذهنم برگشت
کردم لابد همین طوری 30 تا جلد کتاب را چاپ کرده اند و این هم پوشیده است. خیلی یواش ازش پرسیدم کتاب را خوانده ای که اگر گفت نه ضایع نشود. اما گفت آره و بعد شروع کرد صحبت کردن درباره ی کتاب و من خیلی ذوق کردم. اما برسیم به لاک پشت پرنده. لاک پشت پرنده از کجا آمد؟ و چه طور این قدر خوب و مستمر به پروازش ادامه داد و این قدر خوب جای خودش را بین مخاطبان و والدین باز کرد؟ ...
فرار از پنجره دژبانی برای شرکت در هیئت
های قدیمی را در خودش دارد، همه آن را حفظ اند.با عشق می خوانند و سینه میزنند. تکلیفم روشن نیست اشکی که می ریزم برای از دست دادن محرم است یا غم علی اکبر (). اشک میریزم و پدال گاز را فشار می دهم که زودتر به خانه برسم. همت شرق به غرب خلوت است. حالا که به سمت خانه می روم انگار نه انگار ترافیکی بوده باید اشک بریزم و از خدا بخواهم که من را ببخشد. باید التماس کنم که باز بهم فرصت بدهد. بدون محرم و شبهای قدر ...
رازی که بعد از شهادت یکی از شهدای دری مریوان فاش شد
خیره می ماند و بعد از دقایقی باز هم در خلوت مادرانه ای در حالی که از مهربانی های عبدالرحمن سخن می گوید با قطرات اشک صورت شهید را پشت قاب شیشه ای از عشق مادرانه سیراب می سازد عاشقانه هایی که تنها بازخوردش سکوت بود می گوید: 10 همرز دیگر عبدالرحمن که آن شب به دست دشمنان کوردل به شهادت رسیدند برای من مادر هیچ تفاوتی ندارد همه آنها جگرگوشه من و تمام مادران ایران زمین هستند.مادر شهید ...
چرا اطلاعات باستان شناسی در ایران امنیتی و محرمانه است؟!
رسیدند اما به دلیل آنکه مجوز آبگیری سد صادر شده بود آن منطقه زیر آب می رفت و مجبور می شدند از جای دیگر کاوش ها را از سر بگیرند. من، یک فصل در آنجا کاوش کردم اما به دلیل تغییر مدیریت ها همیشه حسرت ادامه کاوش در آن محوطه بر دلم ماند. اتفاقا آن محوطه مربوط به دوره اوایل شروع کشاورزی و آغاز روستانشینی و شهرنشینی که حوزه تخصص کاری من است، بود. مطالعات ما ناقص ماند، چراکه محوطه برای ...
عجایب 7گانه کتاب در ایران
و درنهایت کتابفروش راضی شد که بابت کتاب به ما فاکتور بدهد تا بتوانیم در دادسرا شکایتی تنظیم کنیم. جدا از ضرر من و موسسه نشرم، این گونه فروش کتاب، آمارهای نشر و کتابخوانی را در کشور زیر سوال می برد. من به عنوان ناشر اگر ببینم قرار است به شکایتم رسیدگی نشود و کتاب هایم این گونه به غارت برود، ترجیح می دهم سرمایه ام را از این کار خارج کنم. مصائب تجدید چاپ وقتی یک کتاب منتشر می ...
پسرم از نوجوانی تا میانسالی رزمنده بود + عکس
بخوانید بعد پای سفره بنشینید. هیچ وقت نه خودش به بچه ها حرف بدی زد و نه گذاشت آن ها حرف بدی بزنند. اینطور شد که بچه ها مذهبی و مؤدب بار آمدند. خود من هم اجازه نمی دادم بچه ها هرجایی بروند. با هر کسی دم خور بشوند و حشر و نشر کنند. اگر می فهمیدم کسی اهل نماز و روزه نیست، نمی گذاشتم بچه ها با او معاشرت داشته باشند. شکر خدا همه شان اهل بار آمدند. هر چهار پسرم در زمان جنگ جبهه رفتند. پدرشان می خواست برود ...
بیان واقعیت تلخ اجتماع، بهتر از پایان خوش رمانتیک است
...> وقتی که در واقعیت کار قرار می گیرید، با ناشر بر به مشکل می خورید، برای اثبات اثرت مجبور به طی مسیرهای طولانی از این ناشر به آن ناشر باشید، آنجاست واقعاً خسته می شوی و احساس بریدن و ترک کردن می کنی و من هم مستثنا نیستم، اما فردا که می شود باز به خودم نهیب می زنم که نه حیف است و بازهم ادامه می دهم. بزرگ ترین سختی که به عنوان یک نویسنده دارید، چیست؟ به نظر من بزرگ ترین سختی این ...
واکنش نویسندگان به تعطیلی مجلات همشهری
سخت تر از این واگذاری فله ای حتا به تحریریه واگذار نکردند. یک روز به آقای حاجی گفتم هزینه های گروه مجلات بعد از کسر فروش به اندازه ی اجاره ی عرشه ی پل پارک وی هم نیست. یعنی اگر این آقای تازه از راه رسیده بخواهد یک عرشه ی پل در تهران بگیرد و اسمش را یک سال رویش بنویسد باید پول بیشتری بدهد تا گرفتن 8 مجله از مجلات همشهری با تعداد فروش یک میلیون نسخه در سال. اما باز این ها گذشته است، ما ...
از ماشین پیاده شدیم. فضای غریبانه ای بود. شیخ با صدای بلند گریه کرد. آن قدر گریه کرد که بدنش می لرزید و ...
قلم در دستانم می لرزد برای نوشتن از تو، سلام بر تو ای مدافع حریم عشق، سلام ای برادرم. 10 سالی است که ندیدمت. در این 10 سال بذر حسرت را در دل کاشته ام، حسرت دیدار تو تا قیامت بر دلم خواهد ماند. آخرین تصویری که برایم به یادگار گذاشتی شنیدن حرف هایت و بغض هایی بود که مانع ریزش اشک هایت می شد. بی آنکه بدانم پاسداری از حرم آل الله را چگونه پشت بغض های مردانه ات فریاد می زدی و لیاقت شهادت در این راه را ...
روایتی از روزهای تنهایی خانواده شهدای "حادثه تروریستی مریوان"| هیچ مسئول دولتی سراغ مان نیامد/ فرزندم به ...
گوشه گوشه این خانه یادمان می آید دلم را می سوزاند.... نای دیدن شیون مادرم را ندارم... کمرم شکسته و هر روز که می گذرد بیشتر حیران و سرگردان می شوم.... می خواهم باور کنم که شادمان نیست اما این ها را که می بینم غم بر غمم می نشیند... باز هم سکوت سایه انداخت. رو به مادر شادمان پرسیدم: مادر جان چه خواسته ای از ما، مسئولان و مردم دارید؟ روناک که دلش بر پا نبود و از دست روزگار سر ...
ماجرای آشنایی بانوی قهرمان ایرانی با شهید گیتی نما
کردید؟ با تیم ها شنا و ووشو به مسابقات اعزام شدیم، در جاکارتا با استادم هم اتاقی بودم و اوایل کمی سخت بود اما بعد از 3 روز توانستم خودم را با شرایط تطبیق دهم. از قبل امید به مدال آوری داشتید؟ قبل از اعزام به کسب مدال امید داشتم، همیشه با انگیزه و برای کسب مدال به مسابقات می روم، در بخش تیمی نیز فقط به طلا فکر می کردیم و به فکر جبران مدال های برنز گذشته بودیم اما ...
اکبر گلپایگانی؛ زورشان به موسیقی آوازی نرسید
این اتفاق صورت گرفت و موسیقی فاخر را از بین بردند و تنها دشمنی آن ها در خاطرماند. قرار براین بود شاگرد یکی ازهمین آقایان کتابی را به چاپ برساند و آن شخص هم گفته بود نباید نام گلپا دراین کتاب به چاپ برسد چرا که کار ما به اصطلاح تخته خواهد شد. این اتفاقات همچنان ادامه داشت و تمام نشدنی بود. در گل های جاویدان اجرای برنامه داشتم، آن روز آقای مشیرهمایون شهردار را در راهروی رادیو دیدم، ایشان می ...
سخنرانی 51سال قبل امام موسی صدر در مورد تبلیغ دینی
... نظم و انضباط از نظر قرآن آیه ای را که در ابتدای سخنانم از سوره الرحمن قرائت کردم، مورد توجه قرار می دهم: وَالسَّمَاء رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ. از این آیه چه چیزی به نظر آقایان می رسد؟ خداوند در مقام بیان نعمت های خود، پس از ذکر چند نمونه، می فرماید که آسمان را برافراشت. بعد می فرماید: و ترازو گذاشت. خدا آسمان را برافراشت و ترازو گذاشت. خداوند کجا ترازو گذاشت؟ این ترازویی که ...
تاکید آیت الله مظاهری بر اهتمام طلاب به مستحبات/ طلبه ای که با قرآن و روایات مأنوس نباشد به هیچ جایی نمی ...
بزرگوار ما علامه طباطبایی می فرمودند: استادم مرحوم آیت الله آقای قاضی را در مغازۀ سبزی فروشی دیدم. ایشان مشغول خرید کاهو بود، امّا به عکس سایر مردم، کاهوهای پیر شده را بر می داشت. بعد فرمودند: اگر من کاهوهای پیر را نخرم، برای صاحب مغازه می ماند و فاسد می شود. از این رو این کاهوها را می خرم و برگ های فرسودۀ آن را جدا می کنم و از برگ های خوب آن استفاده می کنم تا صاحب مغازه متضرّر نشود. این گونه ...
ماجرای آشنایی بانوی قهرمان ایرانی با شهید گیتی نما
های آسیایی شده بود و به همین خاطر رقابت ها بسیار مهم و سخت بود. با کدام رشته ها به جاکارتا سفر کردید؟ با تیم ها شنا و ووشو به مسابقات اعزام شدیم، در جاکارتا با استادم هم اتاقی بودم و اوایل کمی سخت بود اما بعد از 3 روز توانستم خودم را با شرایط تطبیق دهم. از قبل امید به مدال آوری داشتید؟ قبل از اعزام به کسب مدال امید داشتم، همیشه با انگیزه و برای کسب مدال به مسابقات می ...
دورهمی با رحیمیان، صبوری و حسینی؛ خنداننده های برتر
بغل کند و با من صحبت کند. البته تقصیر آقای جوان هم نبود؛ چون در آن لحظه حواسش نبود. ته دلم دعا می کردم که بعد از اجرای خوب آیت، بتوانم مردم را بخندانم. رفتم شوخی هایم را گفتم و دیدم که مردم نمی خندند. در اجرایم قرار بود کتم را دربیاورم و بالای سرم بچرخانم، اما ناگهان دیدم که دکمه ام هم باز نمی شود! بلافاصله شوخی بداهه خاطرات سربازی ام به ذهنم رسید و به آن هم کسی نخندید. همه چیز دست به دست هم داد و ...
مشق قاچاق برای دانش آموزان زلزله زده
شکل کشته شدند. یک بار یکی از دوستانم که پشت سر من بود با گلوله کشته شد و از آن به بعد ترسم بیشتر شد. یک بار هم یکی از دوستانم که زن و بچه داشت و تیر خورده بود را روی کولم گذاشتم و بی خیال بارها شدم و به روستا برگشتم. تمام قاچاق ها با الاغ بود. هر الاغی دو بشکه 50 لیتری با خودش حمل می کرد. بیشتر مواقع شش الاغ همراه ما بود. اینها تجربه های آرش از قاچاق بود؛ روزهایی پر از ترس که فقر منطقه به او و ...
زندگی پرماجرای راوی ماجراهای دفاع مقدس
من اصلاً داستان را متوجه نبودم که قرار است چنین داستان هایی هم برای ما تکرار شود. به هر حال پس از ده روز آشنایی، ما 16 اردیبهشت محرم شدیم و عقدمان ماند برای اواخر شهریور ماه. فاش نیوز: شهید ملانوری را چگونه شخصیتی یافته بودید که ازدواج با او را پذیرفتید؟ - خب من قبل از ایشان هم خواستگارانی داشتم که به نتیجه نرسیده بود. طبیعی است که پس از یک عمر مردی وارد زندگی آدمی بشود بی ...
اگر دوستم داشتی، خودت را نمی کشتی!
شدند بچه را ببرند مراسم خاکسپاری. فکر کرده بودند بهتر است بیاید و با مادرش خداحافظی کند. چیزی که رضا از آن روز به خاطر دارد، خاطره ای گنگ است میان شیون زنان و فریادهایی که می گفت: دخترم را کشتی! جمله ای که در ذهن پسر 8 ساله باقی ماند. مادربزرگ روزهای دیگر هم این جمله را تکرار کرده بود، خطاب به پدر که دو سال بعد از ماجرا دوباره ازدواج کرد و حالا رضا یک خواهر و برادر دارد که هیچ کدام در آن خاطره تلخ با ...
لباس عروسی را کنار بگذار، کوله مدرسه را بردار
؛ دخترک هشت ساله افغان که در یکی از کوره های آجرپزی قیام دشت زندگی می کند. سهیلا وقتی پنج ساله بود، پدرش قرار ازدواجش را گذاشت. برای نجات از یک گرفتاری بزرگ 20 میلیون شیربها گرفت و قول دخترش را داد برای زندگی با پسر یکی از بستگان. پسر 11ساله ای که در همان کوره کارگری می کند. بعد از چاپ گزارش نیکوکاران پیشقدم شدند و در تماس با ما گفتند که زندگی دخترک را تغییر خواهند داد، البته می خواستند سهیلا را از ...
دمیرچی؛ مردی از تبار سرب و قلم
دلنشینش بر دل و جانم نشسته بود و با دغدغه هایش برای صنعت چاپ اسطوره ای تمام ناشدنی برایم باقی خواهد ماند. پیشکسوت فرهیخته و خردمندی که با 68 سال کار مداوم و بی وقفه سینه اش صندوقچه اسرار و تاریخ معاصر صنعت چاپ بود استادی که به قول خودش دو مرتبه و هر کدام با 30 سال فعالیت بازنشسته شده و اکنون وارد سومین مرتبه آن شده بود که 8 سال آن سپری شده بود و همچنان بشاش و پر انرژی بود. دوران ...
علی اکبر صالحی: عده ای که از منظر سیاسی از برجام انتقاد می کنند، هدفشان رسیدن به قدرت است
این کشور در معرض تهدید فروپاشی قرار گرفته و این در حالی است که برخی همچنان در داخل معتقدند ما در ازای آن توافق، صنعت هسته ای خود را تعطیل کرده ایم و متقابلاً چیزی به دست نیاورده ایم. عده ای که از منظر سیاسی از برجام انتقاد می کنند، دنبال حقیقت نیستند بلکه هدفشان رسیدن به قدرت است. ما در برجام موقعیت برتر را داریم و هیچ یک از فعالیت های هسته ای مان را با آن متوقف نکردیم. ما در حال حاضر ...