ماجرای آخرین اعزام شهید مرحمتی به پُرچالش ترین عملیات دفاع مقدس
سایر منابع:
سایر خبرها
مارعلی شیرزنی با عطر باروت/ از جنگ عراق تا جنگ کرونا
عشق رفتن در روحش ریشه دوانده من که باشم تا مانعش شوم، هرچه خدا بخواهد همان است و من سد تقدیر فرزندم نمی شوم. برادرانم خسته اند رحیم پنج بار عازم جبهه شد اما وقت هایی که در خانه بود پا به پای من خادمی میکرد، اصلا بیکاری برای او معنا نداشت، چند روز که می ماند میگفت: ما باید برویم و جای برادران خسته مان را پر کنیم . من هم بیکار نمی نشستم، در تدارکات و بسیج بودم و 7 صبح ...
گلایه مادر شهید حامد بافنده از حرف های نسنجیده علیه مدافعان حرم
، چند بار رفتی و آمدی، فاطمه گناه دارد، سنی ندارد و خیلی دوستت دارد . حامد نیز در پاسخ گفت: مامان! بچه های سوری هم برای خانواده های شان عزیز هستند، آن جا آن قدر فاطمه هست... ، گفتم نرو گفت: مامان این مسئله را از من نخواه و دیگر تکرار نکن، نمی توانم ، دست و پایم را بوسید. گفتم: به حضرت زینب (س) سپردمت بعد دستم را بوسید و گرفت از حیاط به داخل خانه آمدیم و گفت: مادر! حالا برویم به من صبحانه ...
یادی از سیمین و جلال در هفتادمین سالگرد ازدواج
کار می کرد و مدتی که نبود، حقوقش را جلال جمع کرد و برایش خانه ای ساخت. با نیما دوست بود که خانه اش همین نزدیکی بود و آل احمد این زمین تجریش را گرفت و با دست های خودش این خانه را ساخت. مدتی که خانمْ سیمین نبود، می آمد خانه ما و می گفت، برایم مرغ تو فر درست کنید. اسم این کوچه را هم خودش گذاشت بن بست ارض یعنی آخر دنیا. او خیلی وطن پرست بود، می رفت همه ایران را می دید و به همین خاطر دُرّ یتیم خلیج را ...
عکس بیحجاب فریبا نادری و همسرش در تخت خواب + عکس و بیوگرافی
اسباب بازی من توپ چهل تیکه بود، یادم می آید که با بچه های محل، کوچه را می بستیم و هفت سنگ یا فوتبال بازی می کردیم. زمانی که در دوران راهنمایی تحصیل می کردم، به طور اتفاقی به من پیشنهاد اجرای برنامه نیمرخ داده شد، اما مادرم مخالفت کرد. از این حکایت چند سالی گذشت تا اینکه یک روز با دوستم که گریمور بود برای تست به دفتر مسعود رسام رفتیم، آن روز وی با تست بازیگران برای سریال مروارید سرخ مشغول ...
همیار پلیس ها، همیار پزشک شوند
...، نماینده وزارت بهداشت در هر خانه باشند. حالا که مدارس تعطیل است، تلویزیون می تواند بار آموزش به دانش آموزان و حتی بچه هایی که به مهد کودک می روند را آغاز کنند تا آن ها در کنار کادر درمانی، به بهبود وضعیت کرونایی جامعه کمک کند. در این طرح هم باید آموزش های بهداشتی به بچه ها گفته شود هم نحوه بیان تذکر ها به اعضای خانواده. بچه ها واقعا می توانند با تذکر های به جای خود راه ...
قصه آمدن و رفتن هشتمین شهید مدافع حرم ارتش
این مسجد بعد ها برای مدتی به محل نماز جمعه درگز تبدیل شد. عصمت، همسرش، متولد سال 42 است. او هم فرهنگی است، ولی هنوز بازنشسته نشده و در دوره متوسطه اول در ناحیه 7 ادبیات فارسی درس می دهد. او ماجرا را این طور تعریف می کند: در نوزادی بیمار بودم و شب و روز گریه می کردم. یک نفر به مادرم می گوید بچه ات را نذر سید کن. پدرم راننده بود و بیشتر اوقات خانه نبود. مادرم این نذر از دلش رد می شود و بعد من ...
عکس های عروسی پسر امین حیایی لورفت + عکس مراسم ازدواج
فعالیت بازیگری ندارد. مونا بانکی پور در مجموعه تلویزیونی خواب و بیدار در نقش همسر دانیال حکیمی و فیلم سینمایی خانه ای در شن بازی نموده است. او سال 1375 از امین حیایی جدا شد و حضانت دارا به عهده گرفت و بهمراه پسرش دارا سالها در خارج از ایران زندگی کردند و چند سال پیش به ایران برگشتند. عکس کودکی دارا حیایی دارا حیایی به واسطه چهره جذاب و شیرینش مدلینگ بود و عکس های او در ...
ماجرای بازگشت حضرت موسی (ع) به آغوش مادر
بینی؟ او رفت به در خانه پادشاه رسید و گفت: شنیده ام که شما به دنبال دایه اید. در اینجا یک زن پاکدامنی هست که فرزند شما را می گیرد و برای شما کفالت می کند. زن فرعون گفت: او را داخل کنید، وقتی که وارد شد، زن فرعون پرسید: از کدام خاندانی؟ گفت: از بنی اسرائیل. گفت: ای دخترک برو که به تو نیازی نداریم. زنان گفتند: خدایت عافیت دهد؛ ببین بچه او را می پذیرد یا نه؟ زن فرعون گفت: نگاه کنید اگر پذیرفت آیا فرعون ...
اوج درخشش خورشید رأفت و مهربانی ایرانیان در ماه خدا با کمک مؤمنانه به نیازمندان
خانه که فرماندهی این همه جبهه های حضور را بر عهده دارد تا هر عضو خانه در یک میدان بدون نگرانی بهترین کارها را رقم بزند و چه گمنام است این فرمانده فداکار ... در همایش کمک معنوی سازمان ها و نهادهای مختلف با بخشش درصدی از حقوق خود در این امر خیر حضور پیدا می کنند هر چند مردم و گروه های جهادی باز هم از آنها جلوتر هستند و اگر چه وضعیت خانواده های کم درآمد و زنان سرپرست خانوار وخیم تر از روزهای ...
این جملات سمی را هرگز به کودکتان نگویید!
سعی کنید توضیح دهید که چرا در مورد چیزی یک احساس یا نظر خاص دیگری دارید. 12-، چون با ما زیر یک سقف و در یک خانه زندگی می کنی، باید از قوانین ما تبعیت کنی یکی دیگر از جملاتی که پدر و مادر ها عاشق گفتن آن هستند! گفتن این جمله شبیه این است که انگار به فرزند خود بگویید اینجا خانه من است و تو فقط در آن زندگی می کنی. هر دو جمله باعث می شود فرزند شما در خانه احساس ناراحتی کند و حس کند ...
زندگی سالمندان در روزهای قرنطینه
.... بچه هام برای روز مادر که اومدن خونه مون، دیگه فرصت نشد بیان و بعد هم که این ماجرا پیش اومد و به خاطر من به طور کل نیومدن. تنهای تنهام و یه گوشی معمولی دارم که به همین خاطر نمی تونم تصویری باهاشون حرف بزنم. پشت پنجره مون که رو به خیابونه می شینم و رفت وآمد مردم رو می بینم. نماز می خونم، قرآن می خونم و تلویزیون تماشا می کنم و آشپزی. روابط اجتماعی بتول خانم قبل از شیوع این بیماری به چند ...
روح فروش!/ پیرمردی که سلام هایش هیچ وقت بیات نمی شود!
خانه بود. میانسال، مودب و خندان! سرخی بر گونه ها و سپیدی بر موی سر اش نشسته بود. در یک دست سینی با چند لیوان و در دست دیگر پارچ شربتی خنک! یک محبت سرد! از دست او و یک سلام گرم از دهان من، شروع آشنایی ما بود. تا عصر مشغول جابجایی شدیم و دم غروب باز مراجعه کرد! در یک دست سینی نان گرم و در دست دیگر کاسه ی آشِ رشته ی ولرم! باز تشکری کردم و اینبار کمی خجالت زده گفتم خودتان را به زحمت انداختید! گفت نه! تو ...
داستان شهیدی که زود به آرزویش رسید/ از تحصیل در تهران تا شور انقلابی و شهادت در فکه
کشور و ناموسمان دفاع کنیم شهادت زودهنگام در فکه اما حضور شهید کشاورز در جبهه مدت زیادی طول نمی کشد، او که با وجود سن کم برای رفتن به میدان نبرد عجله داشت، زود هم به آرزوی خود می رسد و یک ماه پس از اعزام در 27 فروردین سال 1362 در منطقه ی فکه به شهادت می رسد. خواهر شهید، رفتن و شهادت برادر را آنقدر سریع و ناگهانی می داند که می گوید: حتی جورابی که در خانه برایش بافته ...
بدرقه: بازیکنان فولاد تشنه شروع دوباره لیگ هستند
دارد چرا که سلامتی اولویت اول است. بدرقه در مورد حضور در کنار جواد نکونام در این فصل نیز گفت: من امسال چند بار از ناحیه همسترینگ مصدوم شدم و این بدشانسی 3-4 ماه من را از فوتبال دور کرد. با این حال کار کردن کنار آقا جواد باعث افتخار است و از نظر فنی بسیار به من کمک کرد. درست است که امسال نتوانستم زیاد برای تیم محبوبم بازی کنم چرا که مصدوم می شدم و بعد از اینکه خوب می شدم و به تمرینات اضافه ...
رزمندگان هیئت گردان عمار پشت خاکریز مقابله با کرونا ویروس
ها که عمری را پشت خاکریز دشمن بعثی گذارندند، حالا در سنگر هیئت و در لباس مدافعان سلامت با عشق خدمت به همنوع در حال خدمت به مردم سرزمین شان هستند. عزیزانی که تمام ظرفیت کاری خود و هیئت شان را به تولید ماسک های اختصاص داده اند. روز گذشته با دعوت آقای لشگری مدیر گروه جهادی عماریّون به کارگاه تولید ماسک هیئت رزمندگان گردان عمار رفتیم، محیطی صمیمی که تعدادی از رزمنده ها با تلاشی جهاد گونه در ...
شیطنت محمدرضا با سیستم صوتی دبیرستان!
سالی بود که همراه با خانواده اش در منطقه ما ساکن بودند. همین چند روز پیش بود که پیکر پاکش برای وداع آخر روی دست اهالی منطقه تا آرامگاه همیشگی اش بدرقه شد. گزارش زیر حاصل حضور چند ساعته همشهری محله در کنار خانواده و جنب وجوش های کودکانه سر کوچه میرقاسمی حجله گذاشتند و روی حجله، عکس پسر جوانی که چفیه دور گردنش انداخته است. دوباره حال و هوای زمان جنگ را برای مان تداعی می کند. به ...
مرثیه ای برای کودکانی که حتی اسم آموزش مجازی را هم نشنیده اند
؟ میدانی بچه های هم سن تو الان تبلت و موبایل چند میلیونی دست گرفته اند و به پدر و مادرشان گفته اند بدون آن نمیتوانند درس بخواند؟ فاطمه اینجا همه از اموزش مجازی حرف میزنند. همه که می گویم واقعا همه ها. من همش فکرم به این است که این روزها چه میکنی تو. کسی حواسش به تو هست؟ اسمت در لیست اینها هست؟ زمانه ات چه گونه میگذرد؟ دبی قرنطینه است اینجا بنده خداها خانواده ها برای خرید تبلت باید چند میلیون بیشتر ...
گپ و گفتی خودمانی با دبیر ریاضی که در 80 سالگی دانشجوی معماری شد
شما چکاره هستید؟ گفتم مدیر این مدرسه ام. بعداً فهمیدم ایشان علامه کرباسچیان است. آن موقع دیگر چیزی نگفت و رفت. فردای آن روز آدرس مرا پیدا کرده بود و آمد خانه من. از من پرسید: خانه شما توالت دارد؟ گفتم: بله ...! گفت: من هر روز می آیم توالت خانه شما را می شویم و شما بیایید مدرسه علوی درس بدهید. من دیگر نتوانستم حرفی بزنم. از همان موقع، تا سال ها بعد از بازنشستگی، رفتم در مدرسه علوی ریاضی درس دادم ...
بازی کرونا با کودکان کار
چند نفر رد می شود یعنی بی رمق در موردشان حرف می زند؛ طوری که انگار یک جای کار می لنگد و یا ایراد نادیده ای هست که این بچه می بیند و بقیه نه: می دونی کاش یه کاری می کردن که من هم تو خونه بشینم پای کارتون تلویزیون. منم خانه بودن رو دوست دارم! وقتی آدما میان کمک کنن خوشحال می شم می گم پولی یا خوراکی آوردن که باهاش بشینم یه روز تو خونه کیف کنم. اما ماسک و دستکش میارن این ینی تو خیابون بمون و کار کن ...
مادر شهیدان یعقوبی در اردبیل دعوت حق را لبیک گفت
62 به جبهه اعزام و هفتم اسفند همان سال پس از خلق حماسه های به یادماندنی در عملیات آب و خاکی خیبر شهید و دوازده سال مفقودالاثر شد تا اینکه سال 1374 پیکر مطهرش به خاک وطن بازگشت در گلزار شهدای علی آباد اردبیل به خاک سپرده شد. شهید والامقام محمد علی یعقوبی نیز سال 1335 در روستایسقزچی از منطقه ویلج شهرستان نمین به دنیا آمد در دوران طلایی دفاع مقدس وقتی سال 1362 برادرش اسماعیل یعقوبی شهید شد نتوانست دوری ...
کرونا، جنگ جهانی چهارم است
پایگاه تحلیلی خبری هم اندیشی: مریم شریفی: روز اول عید، دم دمای سال تحویل که دخترم را به بیمارستان رساندم تا شیفتش در آزمایشگاه را شروع کند، دلم آشوب بود. کرونا، بیمارستان، احتمال ابتلا و... در همان حال وهوا یک دفعه یاد پدر و مادرم افتادم وقتی مرا برای اعزام به جبهه بدرقه می کردند. بغض کردم. بعد از 40سال، تازه حالشان را می فهمیدم... به این 40سال موردنظر علی اکبر آتشی ، جانباز شیمیایی ...
مساجد باز است/ عبادت به جز خدمت خلق نیست
. پرسیدم چطوری اعزام شدید؟ گفت: "اون روزها مسجدها کانون اصلی تحولات جنگ در پشت جبهه ها بودند و همین مسجدها بود که جوان ها را در دل خودش جمع می کرد و خیلی از بچه ها بعد از ثبت نام، از طریق همین مسجدها به جبهه اعزام می شدند." لابلای حرف های پدر، مادرم می گفت: "ما هم با خانم ها جمع می شدیم داخل مسجد، موادغذایی برای رزمنده ها بسته بندی می کردیم و هرکسی چرخ خیاطی داشت می آورد و لباس می دوخت ...
شرح شوق و شور کودکانه مائده و مهدیه برای حفظ قرآن
.... زمانی مائده موقع خواب حتماً با پخش آیت الکرسی می خوابید و مادام طنین تلاوت قرآن در خانه ما بود. مادران باید به اندازه ای که به حضور فرزندانشان در کلاس های دیگر اهمیت می دهند، به حضورشان در کلاس های قرآن نیز اهمیت بدهند. در پایان نیز مائده و مهدیه از مادر و پدرشان برای زحماتی که کشیده اند تا آنها قرآن را حفظ کنند قدردانی کردند و در ادامه از اساتیدشان چون زهرا ذاکری، الهام ماندگار مهر، رحمانی و مشفق تشکر کردند. انتهای پیام ...
روایت شکست کرونا از زبان نینجای گیلانی
چیزی به جز آب کمپوت بخورم، به علت ضعف دوباره راهی بیمارستان شدم. خانواده ام در تمام این مدت بخاطر ضدعفونی خود و وسایل دردسر زیادی کشیدند. در بیمارستان داروهایم داخل سرم تزریق می شد و در خانه هم آنتی بیوتیک و داروهایی که از قبل برای آسم استفاده می کردم و نوعی قرص جوشان که برای بیماری های ریوی تجویز می شود، استفاده می کردم. ضدعفونی کردن لوازم باشگاه ها دمبل، صندلی دوچرخه، تشک یوگا ...
تولد عزت الله میرزا / محمدشریفی
اندازه یک بند انگشت است را می توانند بخوانند. آقا میرابوالفتح برای خودش شکر زیادی خورد. نورجهان خیلی تو ذوقش خورد و یک گوشه نشست و سیر گریه کرد و از آن روز به بعد وقتی عمو سیف الله می آمد کاری به کار میرزا نداشت. فقط می گفت هر وقت براتعلی را دیدی زود روتو برگردون نگذار پیشانی ات را ببیند. میرزا همیشه دعا می کرد که عمو سیف الله به خانه شان بیاید تا از برکت قدوم مبارکش بخشی از ...
هماوردی یک زنِ شاعر با کرونا
خانواده ام بسیار رعایت کنند ولی احتمالا مادرم در آزمایشگاه از کسی بیماری را گرفت و این ابتلا باعث شد تا همه مان مبتلا شویم. اما خب من از همه بیماری ام شدیدتر شد. دو روز پیش مرخص شدم و امروز برای ویزیت دوباره رفتم و خدارا شاکرم که حالم بهتر است البته هنوز شب ها کمی تب دارم. یک مسئله ای که دلم می خواهد به آن اشاره کنم تشکر از پزشکان و پرستارانی است که این روزها چه در خانه و چه در ...
نبرد سخت (9): مطمئن شدم قرنطینه در منزل بهتر از بستری شدن در بیمارستان است
آنها را برای من و همسرم می فرستاد که انصافا تجربه های خیلی خوب و به درد بخوری بودند . حالا عصر روز اول قرنطینه احساس می کردم واقعا شرایط من خیلی بهتر از بیمارستان است . من در خانه تنها نبودم و صدای همسر و فرزندانم را می شنیدم ، تماس های تلفنی خانواده و دوستان را داشتم ، کلی کتاب آنلاین بود که بخوانم ، لپ تابم همراهم بود ، چند تا کتاب تو اتاقم داشتم ، کپسول اکسیژن هم که داشتم و تعداد دم ...
آموزش در قرنطینه
در یک گروه، بچه های دوره چهارم را یک گروه و از هفتم به بعد را در گروه دیگری قرار دهید و برای هر کدام از گروه های دانش آموزی برنامه کاری برنامه مشخصی داشته باشید. بنابراین نباید قرنطینه این احساس را به دانش آموز بدهد که نیازی به رعایت قوانین و مقررات نیست و همه قوانین تعطیل شده اند. همدلی در آموزش در گروه سوم کار برای والدین بسیار سخت است و متأسفانه در این گروه سنی پدر و مادر ...
پدرم گفت:من می روم و مدتی طولانی گمنام می شوم
پدر را این چنین بیان کرد: من 9 ساله بودم که پدرم شهید شد، آخرین باری که به مرخصی آمده بودند، مادرم به ایشان گفتند که عکس شما را بزرگ کرده ام و پدرم در حالی که برای مادرم ناراحت بودند، گفتند، من می روم و سالیان سال اثری از من نیست، مفقود و گمنام می شوم. مادرم با اینکه کاملا با پدرم هم عقیده بود، اما چون آن زمان کم و سن سال بود و به پدرم علاقه و وابستگی زیادی داشت، پس از شهادت ایشان دچار افسردگی ...