روایتی خواندنی از حضور طلبه های خواهر در غسالخانه کرونایی ها
سایر خبرها
مستندساز خط شکن!
زیادی بازدید خورد و بعد از سه، چهار روز در صفحه خودم که در ابتدا حدود 700 نفر دنبال کننده داشت و بعد از سه، چهار روز شده بود 1300 نفر، 150 هزار بازدید و 40 هزار بازنشر اتفاق افتاد. بماند که چندین نفر از من خواستند کلیپ را برایشان بفرستم و باز خودشان مستقل در صفحات پرمخاطب خودشان کار را منتشر کردند. به نظر خودم رمز موفقیتش در بازدید، اول از همه اخلاص بچه ها بود. دوم هم زاویه دیده نشده کار بود. اینکه ...
روایت بانوان طلبه جهادگر از تغسیل اموات کرونایی/ حتی یک بار هم غسل میت ندیده بودم!
نگران تجهیز عزیزانشان بودند ولی به ایشان اطمینان می دهیم که با حضور طلاب و نیروهای جهادی به فضل خداوند در هر زمان بنا به شرایط خودش ان شالله به تکلیف عمل شده است و در شرایطی که امکان غسل وجود ندارد تیمم واجب است که با مدد الهی این کار مطابق با فتوای علما انجام شد . *حتی یک بار هم غسل میت را ندیده بودم یکی دیگر از بانوان طلبه جهادگر دراین عرصه درباره انگیزه خود از حضور در این ...
جهاد در خاکریز آخر/غسل اموات کرونایی برگی دیگر از حماسه انسان دوستی
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از بلاغ ،همه ما یک روزی از دنیا می رویم و عمده ما انسان ها از مرگ آن هم به دلیل ناشناخته بودن این اتفاق حتمی وحشت داریم، مگر آن دسته از افرادی که ارتباط معنوی خاصی دارند که باعث می شود از مرگ و مردار نترسند ولی بعد از مرگ و قبل از تدفین باید از این مرحله عبور کنیم. آن مرحله چیزی جز غسل میت نیست برای آن که پاک از این دنیا به دیار باقی سفر کنیم. غسالی شغل ...
روایت زوج طلبه جهادگر در قلب قرنطینه/ از نظافت بیماران تا تی کشیدن راهروهای بیمارستان
، حوزه علمیه در کنار طلبگی بخش خدماتی مشغول بودم و با مشورت سایر دوستان نامه ای به دانشگاه علوم پزشکی اراک فرستاده شد که در صورت نیاز آمادگی کمک به بیمارستان ها وجود دارد. وی ادامه می دهد: حدود 30 نفر از طلاب برای این اقدام اعلام آمادگی کردند و بعد از اعلام نیاز دانشگاه علوم پزشکی 15 نفر راهی بیمارستان شدیم، قبل از این نامه نگاری همسرم برای کمک به کادر درمان پیشنهاد داده بود و می توانم ...
کرونا از ظرفیت خفته حوزه های علمیه رونمایی کرد/فعالیت بیش از 10 هزار بانوی طلبه در مبارزه با کرونا
خانم ماندانا جلالی در گفت و گو با خبرگزاری کوثر با بیان اینکه طلاب با شیوع ویروس کرونا در فضای واقعی و مجازی خدمت رسانی کردند، افزود: طلاب در فضای واقعی با وجود همه مخاطرات در خط مقدم آرامستان ها و بیمارستان ها حضور فعال داشتند. وی بیان کرد: حدود 600 نفر از خواهران طلبه در آرامستان ها و بیمارستان های اکثر استان ها با شیوع ویروس کرونا فعالیت می کنند. مدیر کل تبلیغ حوزه های عل ...
آن روزهای آبی اراک
در ستون خاطرات قابل حمل یادداشت هایم در حوزه های متنوع فرهنگی، ادبی، مسایل روز و خاطرات نوستالژیک، در روزنامه وقایع استان منتشر می شود. رضا مهدوی هزاوه آن روزهای آبی اراک عید بود. رنگ بادنوروزی، سفید بود. بچه بودم. به خانه طاهره خانم رفته بودیم. خانه شان، خیابان تک درختی بود. خانه شان، حیاط بزرگی داشت. روی درخت پیر حیاط، طوطی سبز رنگی در قفس آویزان بود. ...
چطور این غذا از گلویم پایین برود؟!
، دیدم صمد است. دستم را روی قلبم گذاشتم و گفتم: ترسیدم. چرا در نزدی؟! خندید و گفت: خانم! به در زدم، نشنیدی. قفل در را باز کردم، نشنیدی. آمدم تو صدایت کردم، جواب ندادی. چه کار کنم. خوب برای خودت راحت گرفته ای خوابیدی . رفت سراغ بچه ها. خم شد و تا می توانست بوس شان کرد. نگفتم از سرشب خواب های بدی دیدم. نگفتم ترس برم داشته بود و از ترس گوش هایم را گرفته بودم و صدایش را نشنیدم. پرسید ...
حاجی برات شهادت را در جوار خانه خدا گرفت
.... محمود از همان زمان خواستگاری و بعد از ازدواج مدام از شهادت حرف می زد و می گفت من به این نیت ازدواج کردم که نسلم باقی بماند و سنت رسول خدا را انجام بدهم و بعد شهید شوم. حرف هایشان را گوش می دادم، ولی باور نمی کردم. می گفتم آنقدر رزمنده در نوبت شهادت هستند که نوبت شما نمی شود، اما روز آخر در چهره اش می دیدم که شهید می شود. هربار که به جبهه می رفت با خنده بدرقه شان می کردم، ولی آخرین دفعه ...
گذر از کنار مرگ!
.... یعنی خودشان را در معرض ویروسی قرار می دهند که چند ساعت قبل جان یک نفر را گرفته. خود را در کنار جنازه ای قرار می دهند که حتی نزدیک ترین آشنایان و عزیزانشان هم دلهره دارند به آن نزدیک شوند. دیدن این آدم ها، به انسان روحیه می دهد. حدود یک هفته بعد از ثبت نام بود که از طرف گروه جهادی شهید مسرور(1) تماس گرفتند و گفتند که باید اول به کلاس آموزشی برویم. مکانش هم مرکز مدیریت حوزه های ...
عکس العمل حاج قاسم از ازدواج مجدد همسر شهید/سردار سلیمانی: ازدواجت جهاد بود
جعبه انگشتر را بیاور. به همه یک انگشتر هدیه داد. نوبت من که شد یک انگشتر داد بعد گفت: نه نه این خوب نشد می خواهم یکی دیگر بدهم. گفتم: ممنون همین برای من کافی است گفت نه می خواهم یکی دیگر بدهم. انگشتر دیگری که واقعا زیبا تر هم بود و اتفاقا اندازه دستم بهم داد. انگشتر قبلی برای بزرگ بود. انگشتر اول را پس دادم گفتند نه قسمت شما دو انگشتر بوده. *یک و ساعت و نیم حال و خوب تقریبا یک ساعت ...
سخت ترین غسلِ غسال جهادی!
به گزارش فرهیختگان آنلاین ، کارمان در غسالخانه تمام شده بود. مشغول شستشو و ضدعفونی کردن سنگها بودیم که سلیمی صدایم کرد. _دوست داری یه هدیه بهت بدم. مطمئن بودم برایم شگفتانه دارد اما نمی دانستم چیست. تا من با خیالاتم مشغول بودم داخل سردخانه رفت و برگشت. پارچه ای کوچک را به دستم داد. بندهای پارچه را باز کردم. حدس میزدم که داخل پارچه چیست، با این وجود خیلی جا خوردم. صورت کوچک و ...
فعالیت خواهران طلبه در مبارزه با ویروس کرونا حرکتی عظیم است
الله شیخ غلامرضا فقیه خراسانی به طلاب اشاره کرد و گفت: پس از فراگیری وبا در دورانی که کسی به طلاب توجهی نمی کرد، ایشان درس را تعطیل کرد و به پرستاری از طلاب پرداخت و به صورت ناشناس، لباس طلاب بیمار را به خارج از شهر نجف می برد و پس از شستشو و خشک کردن آن ها، لباس ها را درب حجره ها می گذاشت. رئیس شورای حوزه علمیه یزد با اشاره به اینکه یک موجود ریز سوزنی به نام کرونا همه جهان را به هم زده و ...
کودکان در فضای مجازی، سیاه سفید رنگی
/> بعد عکسی از خودش، در بچگی در بین برگ های پاییزی بود که دامن شطرنجی، لباس ژیمناستیک صورتی و کفش های ساق بلند سبز پوشیده بود. زیرش نوشته بود: کاش هنوز هم بچه بودم . پس فقط من نبودم که این آرزو را داشتم.
پرستار داوطلب شدیم تا شما تنها نمانید
گروه اجتماعی خبرگزاری فارس؛ عطیه اکبری: خدا خدا می کنند سیر نزولی آمار مبتلایان به کرونا ادامه دار شود،چرا که بیشتر از هر کسی خبر دارند از حال و روز پرستاران بیمارستان های کرونایی.تمام این روزهایی که خیلی ها سفت و سخت پاگیر قرنطینه خانگی هستند و گاهی با تماشای تصویر رنگ پریده پرستاران در قاب جادویی نم اشکی به چشمانشان می نشیند، هستند جوانانی که خودشان را به قرنطینه بیماران کرونایی رساندند برای خدمت داوطلبانه. روایت لیلا از احساسات ضد و نقیض در قرنطینه خانگی لیلا یاراحمدی یکی از ...
زینب الگوی صبر روزهای کرونایی باشد
.... او برایم توضیح داد که برادرش به سرطان مبتلا شده و حس خواهری اش او را به اینجا کشیده بود تا از پاره تن خود پرستاری و مراقبت کند اما یک جمله به او گفتم که باعث شد این خانم آرام بگیرد. صحبت های این طلبه جهادی به اینجا که رسید کمی مکث کرده و سکوتش طولانی می شود. وقتی به چهره اش نگاه کردم دیدم اشک در چشمانش حلقه زده و بغض راه گلویش را سد کرده... کمی بعد آرام شده و با اشاره به ...
پذیرش حوزه علمیه خواهران با ظرفیت 12 هزار نفر آغاز شد
به گزارش پایگاه 598 به نقل از خبرنگار خبرگزاری حوزه، خانم بابایی پیش از ظهر امروز در نشست خبری که با موضوع پذیرش سراسری حوزه های علمیه خواهران در سالن اجتماعات این مرکز در قم برگزار شد، با اشاره به شیوه های پذیرش حوزه علمیه خواهران گفت: این مرکز در سه مقطع عمومی، کارشناسی ارشد و مقطع دکتری اقدام به جذب طلبه خواهر می نماید. رئیس اداره پذیرش حوزه علمیه خواهران ادامه داد: پذیرش مقطع عمومی ...
امداد برای حاشیه شهر!
کنی؟ همان جا جرقه این روش کار در ذهن من خورد. انگار آن همه کلاس و مشاوره رویش آن قدر اثر نداشت که این محبت داشت و همین مسیر را ادامه دادم. آنجا می دیدم من وقتی به یک نفر نصفه نان می دادم روز بعد 5 نفر دیگر را پای صحبت های من کشانده است. اسباب بازی می خریدم و با خودم به کمپ می بردم و به پدر ها می دادم تا از طرف خودشان به بچه بدهند. گاهی تعدادی لباس می بردم. پیش از آن برای شنیدن و مشاوره مقاومت ...
کتاب با مادرم همراه – سیمین بهبهانی
درست است. می بینی؟ در خواب می بینم، نه در بیداری. نزدیکم نیستی؛ زنگ میزنی، از آن سوی دنیا. با این همه نمی توانم با تو به دلخواه سخن بگویم. هوم. چه خوشبختم! چی میگی؟ معلومه که خوشبختی! زیر موشک نیستی. زیر آوار نرفتی. از دس دشمن فرار نکردی. صد فرسخ پیاده ندویدی. سر مرزا منتظر یه لقمه نون که سق بزنی، یه وجب جا که کپه مرگ بذاری، وانستادی. مرگ پیر و جوون و بچه رو جلوی چشمت ندیدی. مثل کردا، مثل مردم ...
مصافِ رویارو با ویروسِ شهرآشوب/ لذت آغوش را فراموش کرده ام
پنج بعد از ظهر؛ آن گاه که بیل مکانیکی و هراسِ ویروس را به راننده دیگر می سپارد. پای کرونا که لابه لای حرف ها باز می شود، ترس می نشیند روی واژه های عزت: نگفته ام که بخش عفونی کار می کنم. به هیچکس نگفتم. به هیچکدام از فامیل. اگر زنم بفهمد خیلی دلشوره می گیرد. همین که من این همه دلهره دارم، کافی است. این ها را در مجالِ کوتاه میانِ دو بار آهک پاشی می گوید، آن هنگام که کامیونِ تنومندِ فرتوت ...
با لباس و غسل به استقبال شهادت رفت
کسی که 1400 سال پیش برای مقام جنگید، لباس مشکی می پوشند. محمد هم کلاس را ترک می کند. آمد منزل و گفت: معلمم چنین چیزی گفت و من نتوانستم جلوی بچه ها به او بی احترامی کنم. گفتم: به دفتر مدرسه اطلاع بده، بگو به اعتقادات من توهین کرده. گفت: من به مدیر مدرسه اطلاع نمی دهم، چون خانواده او گناهی نکرده اند که نانشان بریده شود. ولی حلالش نمی کنم. او همیشه جزو نمره اول های کلاس بود؛ اما چون او بدون اجازه کلاس ...
شیوه تربیتی مادرم نظارتی و محبت آمیز بود
هست که از وجود ایشان محروم هستم. هر سال روز مادر که می رسد حال و هوایی به من دست می دهد که قابل وصف نیست. تنها کاری که از دستم برمی آید این است که به بهشت زهرا بروم و در روز میلاد حضرت زهرا(س) خیرات کنم. ایشان مادری بود که خودش را فدای همسر و بچه هایش می کرد. حاج خانم به کوچک ترین نکات در مسائل مختلف اعم از تحصیل، ازدواج، کار و تربیت فرزندانشان توجه می کردند و مراقب بودند. حاج خانم با تمام توانشان ...
عموی ناتنی مریلا 18 ساله او را می فروخت!
دختر جوان به نام مریلا در دایره اجتماعی کلانتری کوی پلیس مشهد گفت: 20 روزه بودم که پدر و مادرم مرا مقابل خانه ای رها کردند و به دنبال زندگی خودشان رفتند. پس از آن خانواده ای که بچه دار نمی شدند سرپرستی ام را برعهده گرفتند. مریلا در این لحظه چند ثانیه مکث کرد و با لحن اندوهگینی افزود: دوران کودکی موفقیت آمیزی را پشت سر گذاشتم و دانش آموز ممتاز شدم. اما افسوس که در سن 13 سالگی مادرخوانده ام به علت ...
قرارگاه شهید قاسم سلیمانی؛ مدافعان دیانت، یاوران سلامت
عضو بدن و ضد عفونی ... و سپس پوشاندن لباس آخرت... یکی از این مدافعان دیانت که چند نوبت در روز مشغول خدمت رسانی به اموات است اما خم به چهره نمی آورد، می گوید: این جا جای خاصی است.. یکی با تحصیلات علمی، یکی با نسبت و مقام و یکی از قشر ضعیف جامعه همه و همه را با دست خالی روی همین سنگ می گذارند تا با غسل راهی خانه ابدی شوند . شیخ حسین ادامه می دهد: غسل و احترام میت مومن و مومنه ...
شوکه شدن مهران مدیری از سن ژیلا صادقی
بودم اما بعد از مدتی احساس کردم که این فضا متناسب به ویژگی های شخصیتی من نیست و چون به پدر و مادرم قول داده بودم که کاری انجام بدهم که آنها راضی باشند با خودم تصمیم گرفتم و از دنیای بازیگری خداحافظی کردم، فیلم هزاران چشم آقای کیانوش عیاری، بی همتا ساخته جهانگیر جهانگیری و روزهای زندگی از جمله فیلم هایی بود که بازی کردم و بعد از روزهای زندگی تصمیمم جدی تر شد و بعد از آن در دو فیلم خیلی دور خیلی نزدیک ...
پدر 24 متری اهواز و ماجراهای او با پیکر شهدا/ از عشق به سردار تا نجات مردم
.... تا این حرف را شنیدم از بین بقیه خودم را بالا کشیدم و گفتم دکتر، من کسی را میشناسم که به شما چادر بدهد ، دکتر هم با توجه به اینکه من کم سن و سال بودم با خنده گفت دخترم، منظورم چادری که به سر کنی نیست، ما چادری میخواهیم تا مجروحانی که حال کمی بهتری دارند به عنوان نقاهتگاه در آنجا مستقر کنیم و جا برای بقیه باز شود. من هم با هیجان قسم خوردم که همچنین جایی و شخصی که مشکلمان را حل کند ...
حوزه طلبگی، از کوچه و کارگاه تا وادی رحمت تبریز
انداخته است؛ آنجا که قرار گذاشته ایم، جای دلبازی نیست، برعکس دلگیر است برای من. اما با حضور او و دوستانش، حال و هوا رنگ عوض می کند؛ انگار خورشید با ما سر شوخی دارد، گاهی از پشت همان ابر، لبخندی می زند و گاهی نقاب بر چهره می کشد. قرار ما بعد از ظهر وادی رحمت تبریز، مقابل غسالخانه ی اموات کرونایی. تعدادشان کم است، اما همتشان زیاد لباس ایزوله بر تن دارد و ماسک زده است ...
آدم ربایی مدرن به سبک گلدکوئست/ خانواده ها به شدت مراقب شیادان باشند
. شمارش 0903XXX7869. حتماً شناسنامه ام رو هم بفرست. گفتم: باشه هماهنگ کردم و وسایلش را در میدان آزادی، تحویل دادم. چند روز از پسرم خبری نبود تا اینکه زنگ زد و گفت: آمدیم شیراز آموزشگاه آفتاب، بقیه دوره ها رو ببینیم، ولی جای زندگی به ما نمیدن. ما هم سه نفر شدیم میخوایم جا بگیریم؛ 20 میلیون برام بریزد. هرچقدر گفتم که خودم میام جای خوب و قیمت مناسب پیدا کنم، مخالفت کرد. بعد از چند روز پسرم ...