سایر منابع:
سایر خبرها
افسردگی دوران بارداری، با توام ای شادی غمگین!
زانوهایم چروک می خورد. ولی اساساً مشکلم این نبود که لباس به تنم درست نمی نشست. وقتی که شلوار رسید، آن تکۀ کِشی که مثل چسب زخم بالای کمر دوخته بودند شوکه ام کرد. انگار که یک غلاف خالی برای یک سوسیس گنده درست کرده باشند. با اکراه شلوار را پوشیدم اما آن تکه حتی زیر یک تی شرت سیاه هم خودنمایی می کرد. شلوار جین هم به فهرست پنیر کپک زده و سوشی اضافه شد؛ چیزهایی که قرار بود تا شش ماه آینده بی خیالشان شوم ...
حرف های جنجالی کامرانی درباره دوری از تیم ملی
زد و گفت تیم به تو احتیاج دارد و بیا و ما را کمک کنم. من هم گفتم بدنم آماده نیست، اما اگر به من اعتقاد داری خودم را آماده می کنم و بهترین بازیکن تیمت می شوم. فقط یک درخواست از او داشتم و گفتم من برای اسمم زحمت کشیدم و به خاطر همین مرا باید رسمی در لیست تیم ملی بگذاری و دعوت کنی. یک روز که به من گفت سر تمرین بیا، وقتی به آزادی رفتم، هم پستی هایم مرا چهار چشمی نگاه می کردند! همان جا گفتم که اگر مرا ...
لذت عشق پس از فراق طولانی
اینکه فردی درون زندگی من باشد نداشتم، یعنی تا به آن روز کسی را وارد زندگی خودم نکرده بودم با اینکه 19 سال داشتم اما فوق العاده بر روی ماندانا حساس بودم، شب های زیادی را بخاطر آن شب زنده داری می کردم، حس تنهایی و بدون ماندانا مثل خوره در جانم افتاده بود، می ترسیدم از اینکه مرا دوست نداشته باشد . روزها می گذشت، به سن 20 سالگی رسیده بودم که با هزارتا بدبختی از فامیل و آشنا شماره تلفن او را ...
رضایی: قطبی باید بازیگر می شد نه مربی
را داشته باشم. و بدترین بازی؟ بازی با فجر سپاسی. مریض بودم و شرایط خوبی نداشتم اما به زمین رفتم، در آن بازی اشتباه کردم که برای پرسپولیس بازی کردم چون حالم اصلا خوب نبود. بازی با استقلال فرهاد مجیدی گل زد. گلی که خیلی ها تو را مقصر می دانند. می توانم بر ایتان دلایل فوتبالی بیاورم که در آن گلی که استقلال زد من کمترین نقش را داشتم. شاید 10 درصد مقصر بودم ...
شیلا خداداد | شیلاخداداد ناخواسته کشف حجاب کرد + سند
فیلم شان را دادند. پس از بازی در فیلم اعتراض به کلاس های بازیگری رفتم و آقای علی ژکان خیلی برای من در زمینه رشد در بازیگری زحمت کشیدند. کودکی شیلا خداداد شیلا خداداد: خیلی شیطنت داشتم و بازیگری رویای کودکی ام نبود، مادرم سعی داشت مرا به حرفه موسیقی و نوازندگی سوق دهد، به همین خاطر از کودکی، تحت تعلیم سازهای پیانو، ویلن و گیتار و... قرار گرفتم، تمام سازهایم هنوز منزل مادری ام ...
سبک زندگی شهید آیت الله شاه آبادی+ فیلم
بعد هرجا خواستم بروم، برنامه ریزی می کنم که شما هم باشید. من گفتم : بله، خیلی دوست دارم و بعد ایشان رفت. قرار بود 48 ساعت آنجا باشد اما به من زنگ زد و گفت که مثل اینکه در جبهه کمبود روحانی دارند، من خیلی دوست دارم که چند روزی بیشتر اینجا باشم . ایشان در اینجا یک کلاس عربی داشت (الغدی) که من هم جزو شاگردان آن کلاس بودم، گفتم: عیب ندارد، ولی آن کلاس برای خودمان است و خیلی دوست داشتم که ...
خواننده قاتل اعدام شد
تا 10میلیون تومان ارزش داشت سرقت کردیم. عابربانک مقتول را هم برداشتیم که فقط 150هزار تومان از آن برداشت کردیم. متهم گفت: من تحصیلاتم سیکل است و خیاط هستم اما از بچگی به خاطر صدای خوبی که داشتم به خوانندگی علاقه مند شدم. 2سالی می شد که خواننده بودم و رپ می خواندم. چند آهنگ خوانده ام و شعرهایش را هم خودم گفته ام. قرار بود به زودی چند آهنگ دیگر در استودیوی مقتول بخوانم و او آلبوم مرا در اینستاگرام و ...
خداداد عزیزی: تاتنهام و اتلتیکو مرا می خواستند
بادامکی بود، در پاسخ به سوال کاپیتان سابق سرخپوشان پایتخت، در خصوص شرایطش در کلن آلمان و پس از آن تصریح کرد: پس از کلن به لیگ آمریکا و از آن جا به امارات رفتم. پس از آن دو پیشنهاد از یک تیم ژاپنی و النصر عربستان داشتم که تقریبا با النصر هم به توافق رسیده بودم، اما در انتها به دلیل مسائل مالی منتفی شد و به ایران آمدم. پس از بازگشت به ایران برای حفظ آمادگی بدنی ام با پاس و فیروز کریمی تمرین کردم. همزمان ...
چه کسی باعث شد قلعه نویی پرسپولیسی نشود؟
...> برادرتان در مصاحبه ای گفته است مرتضی کرکری با من نداشت و در خانه مثل پادشاه راه می رفتم و او مرا باد می زد؟ ما 2 برادر هیچ وقت با یکدیگر سر فوتبال کرکری نداشتیم، البته آن زمانی که ما در پرسپولیس و استقلال بازی می کردیم، من متاهل بودم و مهدی مجرد (با خنده) و این ثابت می کند هیچ وقت او را باد نزدم، ولی از شوخی گذشته ما پنج شهرآورد با یکدیگر روبرو شدیم که استقلال سه بار برنده شد و 2 بازی نیز با ...
روی موج عشق در کانال دوئیجی!
قرار است یکی از بچه های اطلاعات لشگر یا قرارگاه بیاید و دست شما را بگیرد و ببرد و مستقر کند. چون ما که بلد نبودیم کجا برویم! ما هی نشستیم و نشستیم! ولی کسی نیامد! ساعت 8 و 9 شب بود. مهدی به من گفت: اکبر! تو همین جا بنشین! من بروم ببینم می توانم پیدایش کنم! نیم ساعتی طول کشید تا برگشت. گفت اکبر خودت برو و پیدایش بکن! اگر پیدایش نکردی، نیا! منم گفتم باشه. هیچ چیز هم با خودم نبرده ...
انشا ماه رمضان | تحقیق در مورد ماه رمضان انشای ادبی و ساده با موضوع ماه رمضان
، آنقدری که دلم کمی درد گرفت. کمی که حالم جا آمد با خودم نشستم به فکر کردن. تعریف از خودم نباشد از اینکه توانسته بودم مقاومت کنم خیلی احساس بزرگی می کردم و حس خیلی خوبی به خودم داشتم. لذت صبر کردن و روزه گرفتن برای خدا را فهمیدم. فهمیدم که رمضان پر نعمت ترین ماه خداست و یکی از نعماتش صبر و مقاومت و عزت نفس می باشد. از خدا ممنونم که چنان تجربه ای به من بخشید و انگیزه ای به من داد تا بتوانم کل ماه مبارک رمضان را روزه بگیرم. امیدواریم این انشاها در مورد ماه رمضان مورد توجه شما قرار بگیرد. منبع خبر : تاب ناز ...
اظهارات زنی که عشق ممنوعه اش باعث جنایت شد!
جاده ماهدشت فاش شد. راننده به سختی در خودرو را باز کرد و خود را از داخل ماشین بیرون کشید. کنار ماشین روی زمین نشست. ناگهان مثل برق گرفته ها از جایش بلند شد. صحنه ای که می دید برایش باورکردنی نبود. جسد نیمه سوخته ای در زیر خودرویش قرار داشت. سریع با پلیس تماس گرفت و دقایقی بعد تیم جنایی در محل حاضر شدند. بعد از بیرون کشیدن جسد مشخص شد، جسد متعلق به مرد میانسالی است که بر اثر اصابت ضربه سخت به سرش ...
نوجوانی که گمشده خود را در جبهه یافت
و امتحاناتش را می داد، او در آخر در 29 دی ماه سال 65 در عملیات کربلای 5 در شلمچه به شهادت رسید. به خاطر وصیت پسرم به جبهه رفتم بعد از او به خاطر وصیتی که کرده بود رفتم جبهه، روزی که آتش بس شد من در شلمچه بودم، من به خاطر وصیت پسرم رفته بودم رفتم تا اسلحه او زمین نماند، تا سه راهی حسینیه رفتم؛ اما نگذاشتند جلوتر بروم، می گفتند پسر این آقا شهید شده و به خاطر وصیت پسرش آمده، این را ...
پرستار مبتلا به کرونا: دعای بیماران بدرقه راهم است
مشترک و در همین محله توس ساکن شدیم. بچه های جنگی ما در شهرک شهید مطهری واقع در محله توس زندگی می کنیم. البته من از همان بچگی در این محله ساکن بودم. زمانی که 4 سال سن داشتم پدرم ساخت خانه را تمام کرد و ما اینجا صاحب خانه شدیم. درست است که این محله جزو مناطق پایین شهر محسوب می شود و شایعات درباره آن زیاد است، اما من در طول دوران تحصیل و کارم با مشکلی مواجه نشدم. چه از زمانی که این خیابان ...
سحری هایِ کودکی من
خوردن و آشامیدن و مسواک زدن انتهای ماجرا آن هم قبل از اذان هماهنگی ایجاد کنم. بدترین قسمتش آنجا بود که مادر و پدر و خواهرم با لبخندی می گفتند: تو که واجبت نیست چیه استرس اذون رو داری؟! . و حالا من بودم که با پرسش عمدی اینکه چقدر مونده؟ در پی جدی بودن روزه داری خودم بودم. سحری را که میخوردم می رفتم سراغ مسواک و با چه وسواسی. سحرهای کودکی من، خانه ها همه روشن بود. مناجات را همه می شنیدند و دور سفره پر بود از اتفاقات و آدم هایی که برای خوردن هم مناسک پرشور و گرم جمعی داشتند. ...
بازخوانی| یونس حبیبی: جاماندگی ام از قافله شهدا را در کما دیدم
همین صحبت کردن برایم خیلی سخت است. ضمن این که دو هفته قبل برای شرکت در یادواره شهدا رفته بودم چابکسر. من به مسئول جلسه گفتم نمی توانم بخوانم. گفتند بیا همین جا بنشین. تنها بودم. رفتم سرویس بهداشتی و در دستشویی زمین خوردم و پهلویم شکست. الآن هم نفس می کشم، هم درد می کشم. ریه هایم حساس بود و الآن مشکلاتش بیش تر شده است. خیلی از جانبازان بزرگوار شیمیایی در این سال ها به خوبی درمان شده اند ...
علیپور: 60 میلیون تومان جلویم گذاشتند و گفتند 3 ساله تمدید کن!
.... او این روز ها در زادگاه خودش روستای قراخیل قائمشهر به سر می برد و تمرینات اختصاصی اش را همان جا دنبال می کند. روز گذشته فرصتی دست داد تا دقایقی با علی علیپور هم کلام شویم. علی علیپور این روز ها با کرونا چه کار می کند؟ مثل خیلی ها خانه نشین شدیم. واقعاً یک تجربه جدید است و هرگز فکرش را نمی کردم این همه مدت بتوانم در خانه بمانم و جایی نروم. البته شنیدیم گهگداری برای تمرین به ...
دعای محمدرضا احمدی در شب شمارش آرا/ پیشنهاد 7میلیاردی به نماینده رشت برای حمایت در انتخابات مجلس/ مردم ...
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ محمدرضا احمدی، نماینده مردم رشت در مجلس یازدهم با حضور در تحریریه پایگاه خبری 8دی ، با اشاره به حال و هوای روزهای منتهی به انتخابات، اظهار کرد: در شب انتخابات در منزل بودم و تنها از خداوند خواستار صلاح کار خود بودم، از خدا می خواستم اگر برای انقلاب و مردم مؤثر هستم، موفق شوم. وی ادامه داد: صبح روز جمعه از کنار مسجد قدس رشت می گذشتم که به دوستان گفتم ...
محاکمه پسر نوجوان به اتهام قتل دوستش
آزار و اذیت قرار داد و این ماجرا برایم ضربه سختی بود. بخصوص وقتی فهمیدم از این ماجرا فیلمبرداری کرده می خواستم خودکشی کنم. بعد از مدتی سراغ رامین رفتم و گفتم فیلم را پاک کن اما او نه تنها قبول نکرد بلکه هر بار با این فیلم مرا تهدید می کرد و می گفت اگر به حرفش گوش نکنم فیلم را منتشر می کند. دیگر از دست تهدیدهایش خسته شده بودم بالاخره تصمیم گرفتم تکلیف را روشن کنم. با او قرار گذاشتم تا ...
چرا عزت الله انتظامی با توسل به حضرت فاطمه (س) روی صحنه رفت؟
سخنرانی بود. در طول تمرین، به محض این که به سالن و صندلی های خالی نگاه می کردم، تمام بدنم می لرزید و عرق سردی روی پیشانیم می نشست. به خودم می گفتم: چطوری می خوای جلوی این همه تماشاگر بازی کنی؟! اگه گلوت گرفت چیکار می کنی؟ اگه صدات در نیومد؟ بالاخره راه حلی پیدا کردم. به خودم گفتم: تو به جمعیت چیکار داری؟ به انتظامی نگاه کن. تو به اندازه اون تمرین کرده ای. خنگ و عقب افتاده و بی تجربه هم ...
امید خالدی: مسئولان سایپا با ما قرارداد نبستند!
سلطانی تمدید شود اما نمی دانم چه شد که دیگر از مسئولان سایپا خبری نشد و حتی فقط نصف هزینه عمل من را دادند. من با لب پاره، سر شکسته و در هر شرایطی برای این تیم بازی کردم اما آن ها مرا کنار گذاشتند و دیگر با من تماس نگرفتند. با مربی جدید آقای صادقی دو سال هم تیمی بودم و یک سال هم مربی من بوده و نمی دانم در نهایت چه شد. او در پایان اضافه کرد: شاید به من اعتقاد نداشت اما من هم چیزی برای سایپا کم نذاشتم. در نهایت درصدی از قراردادم را بخشیدم و از این تیم رفتم. ...
فوتبالیست نمی شدم، قصاب می شدم!
مادرید یک فرصت بزرگ را به هدر دادم. من عملاً برای گرفتن لوئیز فیگو و مایکل اوون به رئال مادرید رفته بودم که این خیلی خوب بود اما به جای استفاده از فرصت هایم، آنها را یکی پس از دیگر از دست دادم و مصیبت پشت مصیبت. بعد کاپلو آمد و من در تمرینات 16 کیلو وزن کم کردم، در سه بازی دو گل زدم اما بازی چهارم او مرا نیمکت نشین کرد. من عقلم را از دست دادم و وقتی هم که به کاپلو بی احترامی کنی، تو را کنار می گذارد ...
پرستار داوطلب شدیم تا شما تنها نمانید +عکس
دوران کودکی. من از بچگی هر وقت خون می دیدم دست و پایم شل می شد و رنگ از رخم می پرید. همیشه از بیمارستان می ترسیدم، از نگاه کردن به صورت اموات وحشت داشتم. همیشه آخرین نفری بودم که خبرهای بد را می شنیدم. پشت در قرنطینه لب هایم می لرزید. متوسل به ذکر شدم. ذکری که مادرم از بچگی به دختر ترسویش یاد داده بود "لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم" گفتم خدایا خودت به دادم برس. کمک کن جا نزنم. ...
کریمی: من و فرهاد پرسپولیسی بودیم، فرشید استقلالی
. سر ناهار بودیم. من گفتم فقط حرف است. بگذریم ناهار چه بخوریم؟! *روز سفر به آلمان نماینده باشگاه الاهلی آمد و مبلغ بالایی پیشنهاد کردند و من هم دوست داشتم بمانم، چون آنجا برای من همه چیز بعد از چهار سال فراهم بود. ولی آقای جلالی گفت هر کاری اگر بگذارم انجام دهی، این کار را نمی گذارم! دو روزه به مونیخ رفتم و بعد از تست پزشکی قرارداد را امضا کردیم و برگشتم. *این چه حرکتی بود که فرهاد ...