سایر منابع:
سایر خبرها
جهان قعر خواب بدی رفته است
... اما خورشید هر روز می تابید و خبر از مصلحت معبود می داد.از ته دلم خدا را شکر گفتم و بلند شدم، آبی به دست و رو زدم، صبحانه ای خوردم و به اتاق برگشتم، عود روشن کردم، آهنگ مورد علاقه ام را گذاشتم و همانطور که می خواند: از شادی پر گیرم که رسم به فلک، سرود هستی خوانم در بر حور و ملک... موهایم را شانه زدم. به تقویم که نگاه کردم، نشان می داد فروردین است و بهار؛ ولی در واقعیت این چنین نیست. انگار نه انگار ...
سرمدی: قصه پدر پسری من را یاد همسران می اندازد/شباهت بازیگری به رانندگی
...> ** چقدر در ایجاد موقعیت های کمدی نقش داشتید؟ - به طور طبیعی همه ما علاوه بر نویسنده و کارگردان در ایجاد موقعیت های نقش در سریال موثر بودیم بنابراین در مورد من همینطور است و طبیعی است که تمام تجربیات سال های اخیر کمکمان می کند که موقعیت های بهتری به نسبت آنچه نویسنده خلق کرده را ایجاد کنیم. ** سریال های دنباله دار چقدر می تواند میزان رضایت مردم و درصد همراهی شان را بالا ببرد؟ ...
داستان عجیب مزار یک شهید دزفول؛ پرکاهی تقدیم به آستان قدس الهی
دار فانی نور حق سبحانی موذن اذان مگو و همه رزمنده ها آن شب در اوج عرفان به سر و سینه می زنند. روز موعود روز 20 خرداد 65مصادف با دوم شوال 1406 فرا می رسد دو روز از عید فطر گذشته، بهمن مثل همیشه از صبح مشغول سرکشی به رزمندگان گردانش بود نزدیک ظهر سفره ناهار گردان آماده شده و همه منتظر آمدن بهمن بودند، چند دقیقه بعد از حضور بهمن بر سفره ناهار نگذشته بود که بی سیم داخلی سنگر به ...
منحصر به فرد مثل مهدوی کیا!؛ دم شما گرم آقا!
حقیقت است: دوره ما بیشتر پدر و مادرها با فوتبالیست شدن بچه ها مخالف بودند، اما الان والدین اشتیاق دارند بچه های شان فوتبالیست شوند و به این منظور حسابی هم خرج می کند. دقیقا همین است. مصاحبه چند بازیکن بزرگ را خوانده اید که گفته بودند بعد از هر بار فوتبال بازی کردن در زمین خاکی یک دست کتک سیر از پدرشان می خوردند و به خاطر زانوهای خونین، کلی هم ملامت از مادر می شنیدند؟ راز ستاره شدن در مستطیل ...
قرنطینه همگانی در چیتگر
می شود. چند راننده دست شان را روی بوق می گذارند تا راه باز کنند. اگر رگبار بهاری نبود، کار به جاهای باریک می رسید. یک تکه ابر سیاه، باران دانه درشتی نازل می کند که آن سرش ناپیدا. همه بساطشان را جمع می کنند و می خزند داخل ماشین ها. اما هیچ کس محل را ترک نمی کند! مرد چهار شانه ای دستش را به کمر زده و به آسمان خیره شده، بعد برای آنهایی که در ماشین نشسته اند، اینطور تحلیل می کند: همین یه تیکه س. ابری ...
پیرزن و گنجشک ها
در کوچه ای تنگ و باریک، درِ رنگ و رو رفته را که زدیم، کمتر از دقیقه ای شنیدیم که صدایی از آن طرف گفت: کیه؟ و بعد در باز شد. پیرزنی با صورتی مهربان و پیراهنی بلند و گل گلی روبه رویمان ایستاده بود. برای ایستادن انگار از چارچوب در کمک گرفته و داشت با ما حرف می زد. خوشامد گفت و راه را برایمان باز کرد. خانه عبارت بود از حیاطی بسیار کوچک با درخت انجیری که سایه اش افتاده بود توی حیاط و بعد هم ...
همیشه چیزی هست که تو را به یادم بیاورد
فریدون صدیقی _ استاد روزنامه نگاری من از خاک، باران، باغبان و گلفروش اجازه گرفتم تا چند گل بچینم؛ با اینکه می دانستم در روزگاری که گل ها از غصه مردمانِ خانه نشین، نچیده پژمرده می شوند و عطر دلاویزشان از ترس کرونا پشت درِ بسته خانه شیرین و فرهاد زمینگیر می شود. پس دیگر نیازی به موافقت هیچ کس نبود، با این حال من شرط ادب بجا آوردم و موافقت باران و خاک را گرفتم و چهار شاخه گل، قد انگشتان ...
کتاب مدرسۀ زیبایی کابل – نوشته دبورا رودریگز
گذارم ودردلم دعادعا می کنم کهان ظرف که آب را از آنان برداشته ام، حاوی آب آشامیدنی بوده باشد و اگر نبوده باکتری های آن با جوشیدن از بین بروند اول از همه مادر شوهر می رسد. جلو می روم و به رسم خوشامد گویی افغانها دست یکدیگر را می گیریم و سه بار گونه های یکدیگر را می بوسیم. روشنه پشت سر اوست. شبح کوچک آبی رنگی در حجاب سنتی افغانی، سرتاپایش پوشیده است. فقط جلوی چشمانش قسمتی توری دوزی شده دارد که ...
حکایت چادر سفیدی که خواهرم برای عروسی علی خرید / وقتی کارت جعلی شهید مدافع حرم لو رفت
: البته اجازه رفتن رو چند ماه قبل گرفته بود. مادرم اول با رفتنش مخالف بود. می گفت: تو همین جا توی ایران کار فرهنگی می تونی بکنی دست جوونا رو می تونی بگیری و به راه راست هدایت کنی. ولی علی می خواست مامان رو راضی کنه می گفت: چرا زمانی که محرم میشه شما میرین عزاداری شرکت می کنین و می گین ای کاش ما اون زمان بودیم و نمی ذاشتیم حضرت زینب (س) رو به اسارت ببرن. نمی ذاشتیم اون همه بلا سر اهل بیت بیاد. نمی ...
در اینستای ستاره های خارجی؛ لباسای عجیب و غریب چهره ها
گذارند که جنجال بسیاری به راه انداخته و خبرساز می شوند، توجه رسانه ها و مردم به آن ها جلب می شود و شهرت بیشتری نیز برای آن ها به ارمغان می آورند. در این سری مطالب ما سعی داریم به طور هفتگی گزیده ای از عکس های چهره های محبوبتان را با شما به اشتراک بگذاریم. سلنا گومز در پشت صحنه کار در منزل! کورتنی کارداشیان، نمونه بارز افرادی که می خوان بگن ما متفاوتیم! همه می خوان زودتر این زمان ...
تراژدی بی پایان دختر یازده ساله ایلامی؛ از خودکشی به خاطر یک دست لباس تا دفن کنار خانه!
...> اما مگر زینب یازده ساله چه می خواست که عدم تامین آن باعث شد دست به خودکشی بزند؟ مادر زینب همان زمان گفت که دخترش بعد از چند سال، عید امسال از خانواده اش درخواست یک دست لباس نو کرد، اما پدر و مادر این دختر توان خرید این لباس را نداشتند. همین مسئله در نهایت باعث می شود تا زینب دست به خودکشی بزند. این شیوه و البته دلیل خودکشی، حتی در استان ایلام که آمار خودکشی در آن بالاست، چنان شوکه کننده ...
دور دنیا در سیم ثانیه!
چه کسی گفته مدارس تعطیل است؟ اگر کسی چنین ادعایی دارد، لطفاً برای لحظاتی؛ فقط لحظاتی منزل مبارک ما تشریف بیاورد تا تعطیلی را نشانش دهم! گوشی پدر، لپ تاپ مادر، تبلت خواهر، اینترنت همسایه و ... خلاصه ابر و باد و مه خورشید و فلک در کارند، تا کلاس آنلاین و آفلاین، هوا نرود و غیبت غیرموجه جایی ثبت نشود. باز در روزهای مدرسه ی حقیقی، می شد با معلم مبارک، چشم تو چشم شد و اشک ریخت و چانه زد و تکالیف ...
سفره های مردم تربت حیدریه در ماه رمضان گرم تر با نان محلی
می ریزند و دیگر از مواردی که به آن اضافه می کنند لوبیا و نخود است این غذا پس از پخته شدن بین مردم و اکثر فقرا تقسیم می کنند. بلغور بشیر؛ ماده اولیه آن مثل بلغور ساده گندم است که قبلاً به وسیله آسیاب آن را خورد کرده اند و بعد از خورد کردن آن را در شیر می ریزند و کمی در شیر خیس می کنند و بعد آن را در دیگ می ریزند و قلم گوسفند و عدس و سبزی های مثل تره و جعفری و گاهی اوقات اسفناج و برگ ...
ورزش باعث سقط جنین میشود؟
شروع بارداری نیز می تواند زیر نظر پزشک خود و با اعمال تغییراتی در همان ورزش برای کاهش احتمال بروز آسیب به جنین به ورزش خود ادامه دهد.اما این شامل همه ورزش ها نمی شود. در دوران بارداری به هیچ وجه نباید وزن کم کنید. دوران بارداری وقت رژیم کاهش وزن نیست. بعد از اتمام بارداری می توانید وزنتان را کم کنید. در این دوران ورزش های سخت نیز اصلا توصیه نمی شود. فقط پیاده روی سبک آن هم با توصیه ...
مهری و مازیار: خاطرات خانم خلیلی
...." بعد بلند شد و رفت اتاق پسرش و پتو را کشید روی پسرش بنیامین. با نگاه به بنیامین دلش برای پسر زیبا و هفت ساله اش غش رفت و و با نوازش دستش موهای بنیامین را از روی صورتش زد کنار و زیر لب گفت:"مامان نازنین فدات بشه عشقم." برگشت به اتاق خودش و روی تختش دراز کشید. یه نگاه به ساعت گوشی انداخت متوجه شد ساعت نزدیک چهار صبح است و او هنوز خوابش نمی آید. یاد خاطرات تلخ زندگی اش با همسر ...
نگاه خدایی به پدیده های طبیعی
ولی فنر پلکش پایین می افتد. هرکس را مهمان می شود، با دستش پلک را بلند می کند و احوالپرسی می کند، حال شما خوب است؟ بچه ها سالم هستند؟ خوشحال شدم. پایین می افتد. دوباره می خواهد نگاهش کند چنین می کند. چایی را بفرمایید. یعنی هر یک کلمه ای که می خواهد بگوید یکبار باید با دستش این... فنر پلک شما پاره شود، چشمت هم سالم باشد، فقط فنر پلکش پاره شده است. آدم موحد باید بداند هیچ چیزی از ما نیست و همه چز از ...
5 نامه برتر گاردین
نامه هم بار ها کلمه مادر تکرار شد. برای این که این زنان بخش بزرگی از زندگی بسیاری از ما هستند. شکافی که بعد از فوت مادر شما ایجاد می شود، شکافی عمیق است. این روز ها من زندگی ام را به دو بخش تقسیم می کنم؛ بخشی که مادر داشتم و همه چیز در آن خوب بود (حتی وقتی اتفاقاتی که به تصور من بد بودند، روی می داد) و بخش دوم، زندگی من بدون او و هر چند تلاش می کنم که به خاطر او مثبت زندگی کنم، ناراحتی و غصه باز ...
دسته گل 10 میلیونی الهام حمیدی جنجال ساز شد + تصاویر
.... از مجموعه های تلوزیونی پر استقبالی که الهام حمیدی در آنها به ایفای نقش پرداخته است؛ می توان از مسافری از هند ، زیر تیغ ، آخرین دعوت شوق پرواز مختار نامه و یوسف پیامبر نام برد. او همچنین بازی در فیلم هایی نظیر بچه های ابدی ، ملک سلیمان و گهواره ای برای مادر را در کارنامه هنری خویش دارد. هنرمندان مورد علاقه الهام حمیدی الهام حمیدی در میان بازیگران زن ...
داستان کرونا و جهادی ها(27): روایت بیست و هفتم؛ بعد از طوفان
به گزارش خبرگزاری حوزه ، روز اول حضورم در بیمارستان بود. جلوی ایستگاه پرستاری ایستاده بودم که فریادش از اتاق آخر بلند شد. یکی از پرستارها سرش را تکان داد و بی اعتنا گفت حرف حساب توی گوش این پسر نمی ره. فکر می کنه کرونا قلدری سرش میشه انگار ذهنم را خوانده باشد ادامه داد کارش از قرنطینه خونگی گذشته کنجکاو شدم. رفتم اتاق آخر تا به بهانهٔ ضدعفونی، جوانی را که سر و صدایش کل بخش را عاصی ...
میگوی سوخاری
بلند شد.از خوشحالی می خواست به طرف من بیاد که؛ گفتم:"یعنی بله را به کسی دیگه گفتم." چشمان پدر سفید شد و خنده های دیگران تبدیل به اخم و حالا نوبت آن ها بود که سکوت کنند. سپس شوهر خاله که انگار به اصرار خاله آمده بود، زود از جایش بلند شد و پیچی به سبیلش داد و گفت :"درست فکر می کردم هنوز کینه ی قدیما از این خونه در نرفته، مثل اینکه ما اشتباهی اومدیم.گفتیم نریم، گوش ندادین.بقیه هم با قهر ...
داستان / حادثه
دست نمی داد. بالاخره درب اتومبیل را باز کرد و یلدا روی صندلی جلو نشست... فکری شیطنت آمیز مثل برق از ذهن شهاب گذشت. انگار یلدا هم آن را خواند. لبخندی زد و به چشمان خاکستری شهاب خیره شد. ماشین سرعت گرفت، انگار داشت پرواز می کرد. از میان چند ماشین جلویی لایی کشید و در بین هیاهوی بوقشان از آن ها سبقت گرفت و عبورکرد. خم شد تا پخش ماشین را روشن کند.ناگهان دخترکی با یک بغل پر از گل ...
چهل سال قابله بودم و بیش از 300 نوزاد به دنیا آوردم/ فقط زایمان طبیعی را قبول دارم
همسری ترک داشت. مرحوم خاتون استادزاده (مادر بزرگ رسول استاد زاده) که خواهر شوهرم است. تیه(قابله) بود به خانه پاپری ها برای به دنیا آوردن بچه ای رفته بود. همسایه مان در پای گپر زاییده بود. هر چه همسایه فریاد می زد یکی بیاید این بچه را بردارد همه می گفتند ما می ترسیم. من که 22 ساله بودم رفتم جلو که گفت تو کازرونی هستی و زن گل محمدی ترا بخدا تو بیا. من به جلو رفتم و گفتم چه کنم که گفت این بچه را بردار ...
وقتی ماهی ها قهر می کنند
، نشون می داد. عبدالله، سَر کم مویش را می انداخت پایین و بی توجه به دور و برش، بلند بلند حرف می زد:"ماهی کجا بودا، الکی دلمون خوش کردیم به دریا."بعد دوتا ماهی لاغر مردنی شل و ول را بلند می کرد، تا جلوی صورت آفتاب سوخته اش بالا می آورد؛ می پرسید:" اینا ماهی ان؟ به اینا میشه بگی ماهی؟" بعضی وقت ها، به این جا که می رسیدیم، یکی از سگ هایی که شکم شان را پهن کرده بودند روی خاک نمناکِ خنکِ کوچه، بلند می شد ...
رضا گلزار| عکس جنجالی در استخر و باشگاه + عکس و بیوگرافی
. صمیمی ترین دوست گلزار، امین حیایی است و از ورزشکاران با علی دایی صمیمی تر است. خانواده محمدرضا گلزار: پدر محمدرضا گلزار تبریزی و مهندس است و مادرش تهرانی و خانه دار است. دو برادر بنام علیرضا مهندس رشته عمران و بردیا مترجم زبان انگلیسی و یک خواهر بنام آتوسا مترجم زبان آلمانی دارد و خودش فرزند سوم خانواده است. فعالیت موسیقی محمدرضا گلزار: او فعالیت ...
مرگِ شرف!!!
...: قبرستان شلوغ بود. جای سوزن انداختن نبود. همه کله گنده های شهر آمده بودند. بلندگو دم به دم تشریف فرمایی حضراتِ آقایانِ کانادا نشین را خوش آمد می گفت.مداح چاپلوس که برای دو قران له له می زد، یک نفس القاب دروغ به نافِ میّت می بست؛ خُلد آشیان، جنّت مکان، تخت آسمان و... پسرِ بزرگِ شرف که می گفتند؛ کار چاق کن فلان اداره است، با کبکبه و دبدبه پشت بلند گو قرار گرفت.در آن شرجی و ...
بی پولی، بی کاری، بی سوادی / چلّوهای بی هویت در کوچه پس کوچه های بسکابادی
هم تابیده روی زمین دراز کشیده اند. دست های کوچکشان را زیر چانه زده اند و با گویش بلوچی صحبت می کنند. پسربچه ها هم میان زمین های خاکی دورواطراف، مشغول بازی با چند سگ هستند. اوضاع آن قدر عادی است که انگار ویروس قاره پیمای کرونا به این منطقه نیامده است. کمی جلوتر و جلو یکی از درها، چند زن کنار هم نشسته اند و با گویش بلوچی بلندبلند صحبت می کنند. حرف هایشان گل انداخته است. گلرخ یکی از این زنان است. اصالت ...
فرصت سوزی در بهترین فرصت!
گویی و سخنان درشت به زبان آوردن، دلیل نمی خواهد! حرافی فی نفسه، باید یک حربه به حساب آید! حتی اگر نوشداروی بعد از مرگ سهراب هم باشد! در این میان، ما تحت تأثیر گفته های خودمان، جا می خوریم، از بس که باخته ایم و از بس که اجازه داده ایم بازنده مان کنند! در بی عملی غرقیم! در نشستگی سرآمدیم و نتیجه اش، این که هستیم و آن که نیستیم! همت بلند لازم است باید جور دیگری بود، اما چرا؟ می توان ...
جنجال عکس های مدلینگ ریحانه پارسا +عکس و بیوگرافی
، وی از طریق دستیار کارگردان به پروژه معرفی شد؛ او در نقش لیلا دراین سریال به شهرت عجیبی رسید. خانواده و شروع فعالیت ریحانه پارسا پدر شغل آزاد و مادر خانه دار است، بچه اول خانواد و دو خواهر کوچک تر از خود دارد؛ خانوم ریحانه پارسا فعالیت حرفه ای خودرا از تئاتر و کارهای دانشجویی هنرستان سوره شروع کرد، میگوید اینقد بلند پرواز بودم که یک روزی می دانستم موقعیتی برای دیده شدنم پیش ...
جهادگر کرونایی از قاچاق مشروب تا نجات جان بیماران +عکس
باریک بود. کافی بود می دیدم مردی بی حرمتی می کند و در این راهروی باریک به خانمی تنه می زند یا نگاه کج به ناموس مردم می کند، من روزی 5 بار فقط سر همین موضوع در بازار ماهی دعوا می کردم. دستگیری با یک محموله بزرگ هر چه می گذرد عیار تلخی قصه اش بیشتر می شود و حال راوی از روایت آن روزها خراب تر. باشی پور از خط پایان دورباطل زندگی اش می گوید: این دور باطل ادامه داشت و دست مامورها ...