کودک 4ساله؛ افشاگر سرقت میلیونی
سایر منابع:
سایر خبرها
بازداشت یک سارق به کمک فضای مجازی
آوردند که تصویر به رویت شاکی رسید و مشخص شد مظنون به نام حسین نامزد همسایه طبقه پایین است. بنابراین با یک عملیات غافلگیرانه متهم در منزل پدری خود در دولت آباد دستگیر و بخشی از اموال شاکی در آنجا کشف شد . با انتقال حسین به پایگاه نهم ابتدا منکر سرقت از منزل شاکی می شود که در مواجهه با ادله به دست آمده لب به اعتراف گشود و از روز سرقت به کارآگاهان گفت: در خانه نامزدم بودم که متوجه شدم شاکی قصد ...
موی بلند دردسر دارد
نخورده بودم. وضعیت آشفته موهایم هم مانند شرایط حاکم بر ونزوئلا هر روز بدتر از قبل می شد، اما نمی خواستم هنگامی که بیمار هستم به سلمانی بروم. در نهایت دست از پا درازتر به تهران برگشتم. به محض آنکه پایم به خانه رسید، در اخبار خواندم که کرونا به ایران رسیده. تازه فهمیدم که در کیش به کرونا مبتلا شده بودم و در بوشهر من را زمینگیر کرد. نگران مهرشاد و ساناز و دختر محصل شان مرسانا بودم که نکند مبتلایشان کرده باشم. اما خوشبختانه حال شان خوب بود. من هم سرحال بودم، اما کشور در قرنطینه فرو رفت و سلمانی ها هم تعطیل شدند. موزر را برداشتم و سرم را از ته تراشیدم. ...
سرقت از منازل پایتخت در زمان مرخصی از زندان
سارق سابقه دار زمانی که توانست با سپردن وثیقه از زندان خارج شود باز هم بیکار نماند و به چندین منزل دستبرد زد اما برای چندمین مرتبه دستش رو شد. به گزارش همشهری، چندی قبل مردی به کلانتری 146حکیمیه رفت و از دستبرد سارق یا سارقان به خانه اش خبر داد. او گفت: برای انجام کاری به مسافرت رفتم اما2 روز بعد وقتی به خانه ام برگشتم هرچه کردم در ورودی باز نشد. بالاخره با تلاش در را باز کردم. دزد به خانه ...
اتوی برقی سارق جوان را به دام انداخت
وسایل باارزش خانه را برده اند. در این شرایط پرونده به دستور بازپرس شعبه هفتم دادسرای شهرری در اختیار مأموران پایگاه نهم پلیس آگاهی قرار گرفت. ماموران در جریان بررسی محل وقوع سرقت دریافتند هیچ کدام از قفل های در تخریب نشده و به احتمال زیاد سارق با مالباخته آشناست. آنها در حال پیگیری این فرضیه بودند که چند روز بعد شاکی به آگاهی رفت و گفت اتوی برقی اش را که سرقت شده در یکی از فروشگاه های اینترنتی ...
نباید حتی یک گلوله هدر برود!
غوغایی بود که دیده نمی شد. در همان حال، متوجه شدم لب پل کسی مخفی شده و کمین کرده است. مطمئنا دشمن بود. به دوستم اشاره کردم از جایش تکان نخورد. خودم با سرعت بدون اینکه جلب توجه کنم، دور زدم و از پشت به او نزدیک شدم. چون اسلحه نداشتم به ناچار دست خالی حمله کردم. از جایش بلند شد و تا به خودش بجنبد، سیلی محکمی توی گوشش خواباندم. سرباز عراقی که ترسیده بود، بلافاصله خودش را به رودخانه پرت کرد. چشمم به محل ...
جشن تولدی که یک دختر را نابینا کرد
. بعد از فرار چند روزی در خانه دوست و فامیل و آشنا مخفی شدم و بعد هم از این شهر به آن شهر آواره بودم اما بعد از 5 ماه سرانجام خسته شدم و تصمیم گرفتم خودم را تسلیم کنم. چون هیچ کاری نمی توانستم بکنم و همیشه کابوس دستگیری با من بود. وقتی دیدم دوستانم بازداشت شده اند و دختر جوانی به خاطر اشتباه من چشمش را از دست داده، دیگر نتوانستم تحمل کنم و به اداره پلیس رفتم. ...
کشاورز: خداحافظی از تیم ملی، سخت ترین تصمیم ورزشی ام بود
ایران را دوست داشتم و راحت تر بودم و به خودم زحمت زندگی در اروپا و دوری از خانواده را ندادم. 13 سال سابقه حضور در تیم ملی چگونه بود؟ اوایل سال 2004 به تیم ملی دعوت شدم. خیلی جوان بودم و در تیم ملی آن موقع بازیکنانی همچون علی صانعی ، محمدرضا حیدریان ، وحید شمسایی و رضا ناصری در تیم ملی حضور داشتند. شرایط اردوهای آن زمان تیم ملی با حالا خیلی تفاوت دارد چرا که ارتباط گرفتن با بزرگان ...
دعوای ناموسی در جشن تولدی در تهران به خون کشیده شد
: چهاردهم آذرماه تولد دوستم آزیتا بود. آزیتا از یک روز قبل با من و یکی از دوستان مشترکمان به نام ثریا تماس گرفت و برای جشن تولدش ما را دعوت کرد. شب حادثه من و ثریا کادویی خریدیم و راهی خانه آزیتا در منطقه یافت آباد شدیم. در حالی که در خانه آزیتا مشغول جشن بودیم، پسر مورد علاقه آزیتا به نام فرهاد همراه سه نفر از دوستانش به خانه آزیتا آمدند که متوجه شدیم آزیتا، فرهاد و دوستانش را هم برای جشن تولدش دعوت ...
قتل مسلحانه مترجم زبان در سعادت آباد / الهه راز ارتباطش با پیمان را فاش کرد
...> اعتراف به جنایت عشقی در حالی که چندین ماه از بازداشت پیمان گذشته بود وی سرانجام لب به اعتراف گشود و به قتل اعتراف کرد. وی گفت : من و محمد رضا 8 سال پیش در یک گروه تلگرامی با هم آشنا شدیم .رفت و آمدهای ما با هم بیشتر شد و من به خانه آنها رفت و آمد داشتم تا اینکه متوجه شدم او و همسرش از هم جدا شده اند .من که به الهه علاقمند بودم چند بار با او تماس گرفتم و به دیدنش رفتم .اما پس از مدتی ...
یک جفت کفش، حق الزحمه یک وزنه بردار برای دو سال وزنه زدن در لیگ!
جزو مواد ممنوعه نبود و من هم چون از این مکمل استفاده کرده بودم آزمایشم مثبت شد و به دلیل اینکه این اتفاق سهوی بود بنابراین شش ماه محروم شدم. با این حال امتیازات من در لیگ کم نشد و تیم هم امتیازی را از دست نداد اما قرارداد من که 20 میلیون تومان بود تسویه نشد. من پیگیر قرارداد شدم اما وقتی دیدم پولی به من پرداخت نمی شود دیگر قید آن را زدم و گلایه ای هم ندارم اما برای برادرم ناراحت هستم. ...
شفقتیان: فوتبال برای همه آب و نان داشت، برای من افسوس
برایم حرف و حدیث درست کنند که منوچهر شفقتیان معتاد است. وقتی این حرف و حدیث ها را می شنیدید چه احساسی به شما دست می داد؟ ناراحت می شدم، یک روز رفتم آزمایش اعتیاد دادم و جواب آن را که منفی بود به محمد پنجعلی نشان دادم و گفتم این هم پاسخ من به تمام شایعاتی است که پشت سرم شنیده می شود. بنده خدا جواب داد من که همبازی تو بودم و این حرف و حدیث ها را باور نکردم و نمی کنم. ...
پسرم را با وساطت دخترانش راهی سوریه کردم
سفیدش نشان از سن و سال زیادش می داد. دور تا دور مزار شهیدی که او در کنارش ایستاده بود، پر از بنر های تبریک و تهنیت برای تولد و شهادت یکی از شهدای مدافع حرم بود. گویی پدر شهید بود که قصد داشت جایی برای بنر جدیدش باز کند. جلو تر رفتم. دوست داشتم باب صحبت را با او باز کنم. کنار مزار شهدا نشستم و حواسم به پیرمرد بود. دست تن ها بنر ها را باز می کرد. کمی آن طرف تر یک جوان بسیجی را دیدم و از ...
قتل زوج همسایه به خاطر هرس درختان!
عصبانیت به خانه رفتم و یک چاقو از آشپزخانه برداشتم. ابتدا یک ضربه به زن زدم. وقتی خون آلود روی زمین افتاد، ضربه دوم را به شوهرش زدم. خیلی عصبانی بودم و کنترل کارهایم دست خودم نبود. متهم گفت: بعد از قتل، آن ها از دست من راحت شدند و من هم از دست آن ها راحت شدم و حالا هم اولیای دم من را قصاص کنند که من راحت شوم. بعد از گفته های متهم، وکیل مدافع او در جایگاه حاضر شد و دفاعیات خود را ...
قاتل مرد معمار پای میز محاکمه
...> در ادامه خود مقتول هم از من خواست تا از آنجا بروم که من هم خانه را ترک کردم اما چند ساعت بعد برای اینکه مطمئن شوم اتفاق بدی نیفتاده با دوستم سجاد تماس گرفتم که تلفنش را پاسخ نداد. صبح روز بعد زمانی که برای رفتن به سرکار به خانه وی سر زدم، با جسدش مواجه شدم و موضوع را به پلیس گزارش کردم. پس از اظهارات دوست مقتول مأموران شناسایی احمد را در دستور کار قرار دادند و کارآگاهان اداره دهم ...
آموزش تیراندازی برای ارتکاب جنایت
بودم اما او زیر بار نمی رفت که پول را برگرداند. اسلحه از کجا آوردی؟ مقتول بعد از اینکه پولم را درخواست کردم اتاقش را هم عوض کرد. وقتی دیدم قرار نیست که پولم را برگرداند، چند روز قبل از قتل به یکی از شهرهای غربی کشور رفتم و اسلحه وینچستر و 5 تیر را به قیمت 5 میلیون تومان خریدم. آنجا آموزش های لازم برای تیراندازی را هم دیدم و بعد از دو روز راهی تهران شدم. روز حادثه ...
استقلال هافبک های بزرگی داشت که اسم آن ها را تریلی هم نمی کشید
فوتبال بود، با وساطت عمویم در اردو حاضر شدم، بعد که به تهران برگشتیم پدرم می گفت من پسرم را سالم تحویل داده ام و سالم می خواهم. دوباره این اتفاق برای شما تکرار شد و تیم ملی را از دست دادید؟ در اردوی شیراز آپاندسم ترکید، حشمت مهاجرانی حساب ترسیده بودم، تا من را به اتاق عمل ببرند بنده خدا یک پاکت سیگار کشید. حشمت مهاجرانی شما را از فهرست نهایی تیم ملی جام جهانی 1978 ...
دوست داشتم با گل 40 متری ام صعود می کردیم
گل خوشحال بودم اما اینکه باعث صعود تراکتور نشد، فایده ای نداشت و دوست داشتم آن گل زیبا با صعود تراکتور به دور بعد همراه شود. ایرانپوریان در پایان درباره حضورش در نظرسنجی مردمی AFC افزود: خوشحالم در این نظرسنجی هستم. امیدوارم مردم عزیزمان رای بدهند و بتوانم محبت شان را جبران کنم. هرچه خیر است پیش بیاید و من هم حتی اگر اول نشوم، مشکلی نیست. ...
این شهید مدافع حرم، به جای سردار سلیمانی ترور شد +عکس
بانوی بزرگوار را نداشت. خود را موظف به جان فشانی در راه دفاع از حرم اهل بیت (ع) می دانست. به همین دلیل از شروع جنگ سوریه داوطلبانه راهی آنجا شد. *شب پنجم ماه مبارک رمضان بود و خیلی چشم انتظار علی بودم. دخترم مهمانی گرفته بود، اما هر چه اصرار کرد نرفتم. گفتم: می خواهم منتظر علی بمانم. می دانم که همین روز ها می آید. هر شب با علی صحبت می کردم. یا او تماس می گرفت یا من زنگ می زدم. آن شب هر ...
پایان فرار عامل شلیک های مرگبار در پانسیون مردان
. از روز جنایت بگو. زمانی که مقتول از پانسیون بیرون رفت او را تعقیب کردم. متوجه من شد و فرار کرد. نمی خواستم در خیابان به او شلیک کنم تا برای مردم اتفاقی بیفتد. به همین دلیل با او درگیر شدم و وقتی اسلحه را دید به پانسیون برگشت. به دنبالش رفتم و چند تیر به او شلیک کردم. بعد از قتل چه کردی؟ شب حادثه به خانه یکی از اقواممان در کرج رفتم. شب را آنجا ماندم و صبح به تهران برگشتم. بی هدف در خیابان پرسه می زدم و به روز جنایت فکر می کردم. کم کم عذاب وجدان به سراغم آمده بود که همان لحظه مأموران مرا شناسایی کردند و گیر افتادم. ...
ترس از کرونا دختر جوان را سارق کرد
عامل انتقال بیماری بودم خیلی دوران سختی بود. دختر جوان گفت: وقتی به میهمانی خانه دوستم رفتم یاد طلاهای او افتادم. دوستم وضع مالی خوبی داشت. هر چند این سرقت به زندگی او لطمه می زد اما واقعاً گره بزرگی از زندگی من باز می کرد. دل را به دریا زدم و به سراغ طلاهای دوستم که می دانستم کجا نگهداری می کند رفتم. فوراً داخل کیفم گذاشتم و وقتی برگشتم پسردوستم را دیدم که وارد اتاق شده بود. فکر نمی کردم مرا موقع برداشتن طلاها دیده باشد. هیچ وقت فکر نمی کردم دستگیر شوم؛ می خواستم بعد از مدتی طلاهای دوستم را بخرم و به عنوان ناشناس برایش ارسال کنم. لینک کوتاه لینک کپی شد ...
مامور پلیس برای دستگیری سارق تا یک قدمی مرگ پیش رفت
وقتی مأمور کلانتری گلبرگ چشمش به مردی جوان افتاد که در حال سرقت لوازم خودروی پژو بود، برای دستگیری او وارد عمل شد، اما در جریان عملیات تعقیب و گریز زخمی شد و با اینکه خون زیادی از او می رفت، دست از تعقیب دزد فراری بر نداشت و جانش را به خطر انداخت تا سارق را دستگیر کند. این مأمور وظیفه شناس که جانش را به خطر انداخت تا ماموریتش را به سرانجام برساند، ستوان سوم "علی آواک" نام دارد. وی، شب ...
پیدا شدن جسد نیمه سوخته دختر آرایشگر در مشگین شهر/عکس
...: 19 اسفند سال گذشته زن جوانی به نام سودا از سالن زیبایی مشگین شهر که در آن مشغول به کار بود خارج شد و به خانه یکی از دوستانش رفت اما دیگر به خانه بازنگشت. خانواده این زن 28 ساله چند روز به دنبال سرنخی از دخترشان بودند اما هیچ ردی از او به دست نیامد تا اینکه به اداره پلیس مراجعه و از ناپدید شدن دخترشان خبر دادند. روز سه شنبه 20 اسفند ماه 98 یک چوپان در نزدیکی سد ...
رکاب زنی در شب های رمضان
دوچرخه اش را راه بیندازد، حس بسیار خوبی به من دست می دهد. احساس می کنم جمعیت دوچرخه سوارها دارد زیادتر می شود. هر چند حرکت این زیاد شدن کند است اما برای من و دوستانی که دوست دارند دوچرخه سواران بیشتری در شهر ببینند غنیمت است. یکی دو شب پیش بود که با دوچرخه ام تا سوپری نزدیک خانه رفتم. مرد مهربان فروشنده که دم در ایستاده بود و پسرش داخل مغازه، مثل همیشه با لبخندی تحویلم گرفت و وقتی وارد ...
عمو یحیی و شاهزاده گدا!
عموی بزرگ بنده که ما در فامیل به او عمو یحیی می گوییم، انسان فوق العاده مهربان و نوع دوستی است و هر جا کار خیری باشد حتماً مشارکت می کند و به قول معروف دست به خیر است! با همه این اوصافی که برای عمو یحیی برشمردم باید این را هم بگویم که ایشان خیلی انسان ساده ای است و کلاً با ظواهر دنیای مدرن آشنا نیست و هنوز در دوران 50-60 سال قبل به سر می برد! دیروز صبح سر کارم بودم که برادرم ...
کارت عروسی ای که به دست آقا رسید
مرا به فکر فرو برد. حتما می پرسید کدام تصمیم؟ همان تصمیمی که همیشه برای عروسی از ذهنم می گذشت، یعنی پست کردن کارت دعوت عروسی به بیت مقام معظم رهبری. اما حالا شرایط فرق کرده بود، من خودم راهی بیت بودم. بله، نیازی به پست کردن نبود. می توانستم خودم کارت دعوت را به دست رهبر بدهم. ذوقی عجیب وجودم را فرا گرفته بود. ایستادم و شروع به راه رفتن کردم، نمی دانستم چه کار باید بکنم. از شدت اشتیاق دست و پایم را ...
عکس: ظاهر متفاوت ابطحی در شب زلزله
در پی وقوع زلزله بامداد روز جمعه تهران هرکسی داستان خود را دارد و آن را با لحن مخصوص به خود تعریف می کند. محمدعلی ابطحی عضو مجمع روحانیون مبارز، نیز داستان شب زلزله خود را در صفحه اینستاگرامش با انتشار عکسی متفاوت از خود اینگونه روایت کرد: ماجراهای شب زلزله مثل بچۀ آدم نشسته بودم روبروی تلویزیون و برای خودم سریال میسینگ می دیدم. صدای غرشی آمد و تکان شدید. داد زدم و با بقیه ...
باقالی پلو
روی قبلی ها. نرسیده به باقالی پلو، کمی بعد از تقاطعِ سالاد و بیف استراگانوف، سگک کمربندم ناگهان جدا شد و با شدت پرت شد وسط سالن و جرینگ جرینگ کنان رفت پیش میزی که مدیرعامل و بادمجان دور قاب چین هایش نشسته بودند. ناخودآگاه بشقاب را گذاشتم روی میز و دویدم دنبال سگک و تا خم شدم از زمین برش دارم پشت شلوارم با صدا جر خورد. توی موقعیت غریبی بودم. باید می نشستم؟ بلند می شدم؟ همان طور نیم خیز و خم ...
برانکو که رفت، گریه کردم!
این بیماری را داشتند. برای تو چنین اتفاقی نیفتاد؟ اتفاقاً بله! حدود دو هفته بود که هیچ بویی احساس نمی کردم و واقعاً ترسیده بودم. تا اینکه رئیس یکی از آزمایشگاه های تهران که دوستم بود، به منزل ما آمد و از من تست گرفت که خدا را شکر کاملاً منفی بود. هنوز هم جواب آزمایش را دارم. بعد از من، چند نفر دیگر از نزدیکان و دوستانم گفتند هیچ بویی احساس نمی کنند، اما همه چیز ختم به خیر شد. حالا هم نکات ...
اولین اشتباه آخرین اشتباه زندگی همسرم شد نجمه حسنی
بیرون در میآورد و من دست و پاهایش را الکل می زدم و بعد دست هایش را با آب و صابون می شست. آن روز تمام کارهایی را که به ذهنم می رسید برای محسن انجام دادم قبل از هر کاری اتاق همسرم را جدا کردم و دو فرزندم را از او دور نگه داشتم بعد هم با روش هایی که بلد بودم شروع کردم به درمان او با گیاهان دارویی. چند روز گذشت و تب های شدید همسرم شروع شد و علائمی مانند اسهال نیز به آنها اضافه شد ...