سایر منابع:
سایر خبرها
یاد آن ایام یاد باد
305 را می دهید؟ نگهبان لبخندی صدادار کرد و گفت: فامیلی من نوبر است. سپس کلید اتاق را داد. من حرفم را اصلاح کردم، و گفتم ممنون آقای نوبر. پس از آن وارد سالن خوابگاه شدم، در سمت چپ سالن غذاخوری است، که در آن وعده های غذایی توزیع می شود. در این لحظه روز هایی را به یاد آوردم که بچه ها با بشقاب های رنگی برای گرفتن شام به طبقه همکف می آمدند. بعد از آن به اتاق سرپرستی رفتم و با مسئول ...
کودک 4ساله؛ افشاگر سرقت میلیونی
باز کردم اما باز پشیمان شدم. می دانستم طلاهایش را داخل کمد می گذارد و خبر داشتم که او همیشه برای سرمایه گذاری طلا و سکه می خرد. بین دوراهی بودم اما وسوسه رهایم نمی کرد تا اینکه طلاها را برداشتم. فورا داخل کیفم گذاشتم و وقتی برگشتم پسر دوستم را دیدم که وارد اتاق شده بود. فکر نمی کردم من را موقع برداشتن طلاها دیده است. اگر می دانستم طلاها را سر جایش می گذاشتم. طلاهای سرقتی را فروختی؟ ...
اولین اشتباه آخرین اشتباه زندگی همسرم شد نجمه حسنی
سفره را انداختیم بچه ها طبق عادت چهار تا بشقاب و قاشق آورده بودند، بشقاب غذای خودم رو پر کردم و مجدد به دیس پلو برگرداندم، پسرم امیرحسین گفت دوباره نمیخوای غذا بخوری؟ نمی دانستم باید چه جوابی به او بدهم، اما فکر و خیال نمیگذاشت چیزی بخورم. ساعت حدود سه بعد از ظهر گوشی من زنگ خورد، صدایی از آن طرف خط گفت، ببخشید شما چه نسبتی با محسن داوند دارید؟ گفتم ایشون همسرم من هستند، پرستار ادامه ...
روایت زندگی شهید مدافع حرم جاویدالاثر علی آقاعبداللهی
.... باقی را هم حج واجب رفت که در یکی از آن ها من هم مستطیع شده بودم و با یک کاروان مستقل رفتم که یک روزهایی می توانست همراه من باشد. - چرا فقط یک روزهایی؟ - بابا یک بار سفر حج واجب شخصی خودش را رفته بود. بعد هم داوطلبانه توی یک سری از کلاس های سازمان حج و زیارت شرکت کرد و سال های بعد به عنوان امدادگر به سفر حج رفت. - امدادگر؟ چه جالب! - منظورم امداد و خدمات درمانی نیست. بابا اینا همراه با بچه های ...
کامیابی نیا: قرارداد برخی بازیکنان با یک متمم 6، 7 میلیارد گران شد
.... خودم فوتبال را گزارش هم می کردم! خاطره ای هم داری؟ گلی که علی کریمی با پای چپ مقابل سایپا به بهزاد غلامپور از راه دور به ثمر رساند، را بار ها در زمین خاکی تمرین کردم. از دوران بچگی پرسپولیسی بودی؟ بله. من خیلی پرسپولیسی بودم. پیراهن پرسپولیس که تبلیغ آیوا داشت را به یاد دارید؟ در محله ما شنبه بازار بود، کلی گریه کردم که مادرم یکی از آن پیراهن ها را ...
ساز زدن روزبه حصاری در خیابان + بیوگرافی
بازگشت امیرکبیر را اجرا کنیم اما موافقت نکردند و من نمایشنامه را که خیلی دوست دارم در گنجه گذاشتم و منتظرم روزی فرصت اجرای آن فراهم شود. بعد به سراغ متن عادل ها رفتم اما هنوز برای آن هم نتوانسته ام تماشاخانه پیدا کنم، همه ترجیح می دهند به سراغ کار کمدی بروند. من تئاتر کمدی دوست دارم اما ترجیح می دهم به عنوان نمایشی که خودم کارگردانی می کنم به سراغ اثری بروم جدی که دغدغه های جامعه را می ...
روز شانزدهم ماه رمضان؛ دعا و ترتیل قرآن
لَأَرْجُمَنَّکَ وَاهْجُرْنِی مَلِیًّا ﴿ 46 ﴾ گفت ای ابراهیم آیا تو از خدایان من متنفری اگر باز نایستی تو را سنگسار خواهم کرد و [برو] برای مدتی طولانی از من دور شو ( 46) قَالَ سَلَامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کَانَ بِی حَفِیًّا ﴿ 47 ﴾ [ابراهیم] گفت درود بر تو باد به زودی از پروردگارم برای تو آمرزش می خواهم زیرا او همواره نسبت به من پر مهر بوده است ...
قتل زوج همسایه به خاطر هرس درختان!
عصبانیت به خانه رفتم و یک چاقو از آشپزخانه برداشتم. ابتدا یک ضربه به زن زدم. وقتی خون آلود روی زمین افتاد، ضربه دوم را به شوهرش زدم. خیلی عصبانی بودم و کنترل کارهایم دست خودم نبود. متهم گفت: بعد از قتل، آن ها از دست من راحت شدند و من هم از دست آن ها راحت شدم و حالا هم اولیای دم من را قصاص کنند که من راحت شوم. بعد از گفته های متهم، وکیل مدافع او در جایگاه حاضر شد و دفاعیات خود را ...
اعدام برای عامل فاجعه خونین زمستان 96 بازار تهران
شهرداری هرس شده و جلوی خانه ریخته شده بود با من درگیر شدند و آنقدر ناسزا گویی کردند که عصبانی شدم و به خانه رفتم و چاقویی برداشتم و هر دو نفرشان را زدم. قاتل زوج سالخورده تهرانی پای میز محاکمه بدین ترتیب متهم با صدور کیفرخواست و درخواست قصاص برای محاکمه به دادگاه کیفری فرستاده شد. سرانجام صبح دیروز متهم در شعبه دهم دادگاه کیفری استان به ریاست قاضی متین راسخ پای میز محاکمه ایستاد ...
روایت پرستارِ دهه هفتادی از تهدید تا دلواپسی های روزهای کرونایی
به گزارش فارس، با خودم عهد کرده بودم که بعد از پایان درس و شروع به کار اولین حقوقم را به فقرا بدهم و دومین حقوقم را برای بابا کت و شلوار و ساعت بخرم؛ بهترین, شیک ترین و قشنگ ترین کت و شلوار را; چرا که بابا همه زندگی من بود. صمیمی ترین و مهربان ترین رفیق دنیا، اصلا سنگ صبورم بود. آ نقدر که با بابا دوست بودم همکلاسی هایم حسودی شان می شد؛ شاید مامان هم در دلش ناراحت می شد اما هیچ وقت به ...
اینجا کارتن خواب ها و معتادان سابق جهادگر شدند
می کند. میلاد احق داوطلب شده تا ماجرای زندگی اش را روی دایره بریزد. از شروع اعتیاد در 14 سالگی و فروش مواد مخدر تا خوردن روزی250 قرص برای فرار از تکرار نشئگی با حشیش و شیشه؛ از 14 سالگی معتاد شدم و 5 سال درگیر مواد بودم اما در همین چند سال سنگ تمام گذاشتم. آنقدر مواد مصرف می کردم که تخریب جسمی ام به اندازه کسی بود که 20 سال اعتیاد دارد. دو سال بعد از شروع اعتیاد ترک تحصیل کردم. در حین ...
یادداشت های ناصرالدین شاه، جمعه 20 اردیبهشت 1268: رعیت های کَرکَری از دست قلی خان سرتیپ شان شکایت داشتند
چی ها [شاکی ها] قشلاق می نشینند. از دست قلی خان سرتیپ شان که نوه حاجی خانم است شکایت داشتند. به امیرنظام حکم شد به عرض شان رسیدگی کند. بعد رخت پوشیده بیرون آمدیم سوار کالسکه شده راندیم. مردکه تمام صحرا را زراعت کرده حاصل کاشته است. بیش تر زراعت هم لگدمال شد. اما تمام صحرا زراعت است. به قد یک وجب هم از زمین بلند است و سبز است. راندیم رسیدیم به اول دره، دره خیلی تنگ است. اول دره سوار اسب شدیم، راه ...
پیمان قاسم خانی| ماجرای رونمایی از همسر دومش جنجالی شد + عکس و بیوگرافی
هستند که بچه ای واقعی دارند؛ پریا تنها دختر این زوج هنرمند متولد 1377 است و حالا 15 سال دارد. قاسم خانی که در 32 سالگی پدر شده می گوید: تا وقتی واقعا بچه نداشته باشی، هیچ تصوری از پدر شدن یا مادر شدن نداری. خود من تا قبل از 32 سالگی که پریا به دنیا آمد، هیچ تصوری از پدر بودن نداشتم.آدمی بودم که فکر می کردم مطلقا برای پدر بودن زاده نشده ام. فکر می کردم ممکن است در قبال بچه بی مسئولیت ب ...
کارت عروسی ای که به دست آقا رسید
گم کرده بودم. تصمیم گرفتم فعلا به همسرم چیزی نگویم. از این می ترسیدم اگر او را در جریان قرار بدهم و بعد نتوانم کارت را به دست رهبر برسانم، دلش بدجور بشکند. پس دور از چشمش یک کارت دعوت برداشتم و پشتش نوشتم: بااحترام، خدمت رهبر عزیزم جناب سیدعلی حسینی خامنه ای کارت را گذاشتم لای کتابی که قرار بود هدیه بدهم. عصر روز بعد تهران بودم. وارد محوطه حوزه هنری شدم. ابتدا مدارک شناسایی را نشان دادم و کارت ...
کرونا بار مضاعف بر دوش کولبرها
سخن دیگری. گاه شلوار دم پا گشاد و پیراهن دوجیب می پوشد و گاهی هم لباس های امروزی تر. پارسال که کولبری می کرد، هر ماه 20 روزی تا لب مرز می رفت، از یکی از روستاهای آن سوی مرز بار را می گرفت و دوباره به پاوه برمی گشت. یک ساعت و نیم طول می کشید تا برسیم به روستایی که بار می آید و بعد بار بزنیم و دوباره سه ساعت تو راه بودیم تا برگردیم پاوه. زیر بار قفایی خوردن پارسال بود که به روستای ...
روایت جوانان شاعر از دیدار با امین ادبیات
را در جریان قرار بدهم و بعد نتوانم کارت را به دست رهبر برسانم، دلش بدجور بشکند. پس دور از چشمش یک کارت دعوت برداشتم و پشتش نوشتم: بااحترام، خدمت رهبر عزیزم جناب سیدعلی حسینی خامنه ای کارت را گذاشتم لای کتابی که قرار بود هدیه بدهم. عصر روز بعد تهران بودم. وارد محوطه حوزه هنری شدم. ابتدا مدارک شناسایی را نشان دادم و کارت میهمان را تحویل گرفتم. بعد هدیه ام را به همراه کارت دعوت عروسی برای ...
روایتی غمبار از رنج های بی حساب در مدارس مناطق محروم
هستند که توان بالایی دارند و حتی در منطقه مقام علمی- دانش آموزی کسب می کنند. مشکل دیگری که آموزش در قشم را دشوار می کند فقدان امکانات آموزشی و عدم توجه به معلم و نیاز های او و مدرسه است. زهرا می گوید وقتی که زن باشی و حق التدریسی هم باشی مشکلاتت دو چندان است مثلا من، چون حق التدریسی هستم از امتیاز مرخصی بارداری معلم های رسمی محروم بودم. من بعد از زایمانم فقط هفت روز مرخصی داشتم و علی رغم اینکه جای زخمم هنوز بهبود نیافته بود، مجبور شدم سر کلاس حاضر شوم، چون اگر نمی رفتم به راحتی حذف می شدم. مشکل دیگر من به عنوان یک حق التدریسی این است که در ماه های تابستان حقوق و بیمه نداریم. ...
چند روایت معتبر از آدم های خط مقدم مبارزه با کرونا
بهت زده نشسته و نتوانسته کاری بکند. جوان بغضش را فرو خورد و بقیه کلمات را ریخت توی گلویش. ما هنوز زیر این پرچم ایم وارد حسینیه که شدم هنوز بوی چای بعد روضه می داد و هنوز در و دیوار صدای نوحه و سینه زنی را جواب می دادند. کتیبه ها و پرچم ها برپا بود. منبر سرجایش بود. باندها و میکروفن و سیستم صوتی سر جایش بود. اما کف حسینیه پر بود از مواد ضدعفونی، لباس های محافظ و بسته های مواد ...