کارت عروسی ای که به دست آقا رسید
سایر منابع:
سایر خبرها
اولین اشتباه آخرین اشتباه زندگی همسرم شد نجمه حسنی
بیرون در میآورد و من دست و پاهایش را الکل می زدم و بعد دست هایش را با آب و صابون می شست. آن روز تمام کارهایی را که به ذهنم می رسید برای محسن انجام دادم قبل از هر کاری اتاق همسرم را جدا کردم و دو فرزندم را از او دور نگه داشتم بعد هم با روش هایی که بلد بودم شروع کردم به درمان او با گیاهان دارویی. چند روز گذشت و تب های شدید همسرم شروع شد و علائمی مانند اسهال نیز به آنها اضافه شد ...
این شهید مدافع حرم، به جای سردار سلیمانی ترور شد +عکس
چه تلاش کردم نتوانستم با او حرف بزنم. گوشی بوق می خورد، اما جواب نمی داد. دلسرد شدم. پدرش گفت: شاید خواب است. ، اما نمی توانستم باور کنم که خواب باشد. دیروقت خوابیدم و تا سحر دو ساعتی بیشتر خوابم نبرد. بیدار که شدم حالم دگرگون بود و کلافه بودم. احساس می کردم مسافرم و باید بروم، اما نمی دانستم کجا. مثل کسی که چیزی را گم کرده، سرگردان و حیران بودم. دلشوره خبر از اتفاق ناگواری می داد. به همسرم گفتم ...
شفقتیان: فوتبال برای همه آب و نان داشت، برای من افسوس
شدید شده بودم، دارویی به نام ترانیل سیپرومین مصرف می کردم، این دارو باعث می شد عضلاتم شل شده و نتوانم به درستی حرف بزنم، این عوارض باعث شد تا برایم حرف و حدیث درست کنند که منوچهر شفقتیان معتاد است. وقتی این حرف و حدیث ها را می شنیدید چه احساسی به شما دست می داد؟ ناراحت می شدم، یک روز رفتم آزمایش اعتیاد دادم و جواب آن را که منفی بود به محمد پنجعلی نشان دادم و گفتم این هم پاسخ ...
کلاس گذاشتن فرزند شهید برای سردار سلیمانی
؟ گفت: بله واقعا درک کردم. *نذر کردم همسرم به سوریه برود وقتی پسرمان به دنیا آمد شرایط جسمی خودم بد بود و پسرم هم مریض بود. به شیر مادر حساس بود. تمام بدنش خونریزی می کرد. یک ماه بعد هم متوجه شدیم یک غده بزرگ روی کشاله رانش درآمده. دکتر گفت: سه هفته وقت است با دارو خوب شود وگرنه باید عمل شود و این برای نوزادی که وزنش کم است ریسک بالایی دارد. همان روز متوجه شدم ...
کودک 4ساله؛ افشاگر سرقت میلیونی
یا یکی از اعضای خانواده ام طلاها را برداشته اند، چراکه ردپای سارقی وجود نداشت و این موضوع بیشتر فکر من را مشغول کرده بود. آن شب لابه لای صحبت های من و همسرم، ناگهان پسرم گفت طلاهایت دست خاله بنفشه است . این جمله را که گفت شوکه شدم. بنفشه یکی از دوستان صمیمی ام است که قبل از عید برای دیدن من و پسرم به خانه ام آمده بود و حالا پسر کوچکم می گفت مچ او را هنگام دزدی گرفته است. به همین دلیل مطمئنم که ...
در برنامه دعوت مطرح شد؛
احساس و باور کردم که می توان با خدا حرف زد. آن شب برای من شب خاصی بود. او افزود: بعد از اخراج از مدرسه در حالی که ناراحت بودم و احساس بدی داشتم برای نماز به مسجد رفتم. آن جا متوجه شدم امام جماعت مسجد تغییر کرده و طلبه جوانی برای اقامه نماز آمده است. به او گفتم دوست دارم طلبه شوم و او کمکم کرد تا وارد حوزه علمیه شوم. روحانی مهمان دعوت از چالش های دوران تحصیل در حوزه علمیه تعریف کرد: مدام درس می ...
بدون اطلاع همسرم به پارتی شبانه رفتم
بی سر و سامانی و ارتباطات خیابانی خسته شده است درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: در یک خانواده 12 نفره به دنیا آمدم که همه خواهران و برادرانم فقط تا مقطع راهنمایی و دبیرستان تحصیل کرده اند. در این میان فقط من بودم که بعد از دیپلم در رشته کاردانی نرم افزار رایانه پذیرفته شدم و ادامه تحصیل دادم. برخی از دروس دانشگاهی با رشته های کارشناسی ادغام می شد و ما می توانستیم ...
استقلال هافبک های بزرگی داشت که اسم آن ها را تریلی هم نمی کشید
فوتبال بود، با وساطت عمویم در اردو حاضر شدم، بعد که به تهران برگشتیم پدرم می گفت من پسرم را سالم تحویل داده ام و سالم می خواهم. دوباره این اتفاق برای شما تکرار شد و تیم ملی را از دست دادید؟ در اردوی شیراز آپاندسم ترکید، حشمت مهاجرانی حساب ترسیده بودم، تا من را به اتاق عمل ببرند بنده خدا یک پاکت سیگار کشید. حشمت مهاجرانی شما را از فهرست نهایی تیم ملی جام جهانی 1978 ...
روایت زندگی شهید مدافع حرم جاویدالاثر علی آقاعبداللهی
. برای همین با یک لبخند ایشان را تا خروج پارکینگ همراهی کردم. در مثل همیشه با یک هل کوچک باز شد. دست روی دیوار کشیدم و کلید برق را فشار دادم. چراغ که روشن شد دستی روی موتور علی کشیدم و گفتم: داداش جان! کی می آیی موتورت رو از گوشه انباری برداری؟ بعد هم با غرور، بغضم را قورت دادم و گفتم: پیش خودت نمیگی موتور به این خوشگلی و گرونی حیفه گوشه انباری بمونه؟ از موتور یکی دو قدم فاصله ...
نسرین مقانلو و شباهتش به مادر + عکس
شد که امید و بازیچه هم رفع ممنوعیت شده بودند و همزمان 3 فیلم روی پرده داشتم. نسرین مقانلو و بازگشتش به وطن 10سال پیش بالاخره تصمیم گرفتم با همسرم صحبت کنم و میزان دلتنگی و علاقه ام به کارم را به او گفتم، خوشبختانه او هم قبول کرد به همراه بچه ها به ایران برگردیم تا بتوانم بدون دغدغه و استرس به کارم برسم. اولین فیلم پس از بازگشت دختری در قفس آقای صلح ...
شهیدِ رمضانیِ مدافع حرم که به جای حاج قاسم ترور شد/ تکرار روضه دست و انگشتر
. اما نمی توانستم باور کنم که خواب باشد. دیروقت خوابیدم و تا سحر دو ساعتی بیشتر خوابم نبرد. بیدار که شدم حالم دگرگون بود و کلافه بودم. احساس می کردم مسافرم و باید بروم اما نمی دانستم کجا. مثل کسی که چیزی را گم کرده، سرگردان و حیران بودم. دلشوره خبر از اتفاق ناگواری می داد. به همسرم گفتم: نمی دانم چرا علی زنگ نزد؟ گفت: چیزی نیست.نگران نباش. اما کار من از نگرانی گذشته بود. همسرم ادامه داد: فردا زنگ ...
اولین کاپیتان استقلال بعد از انقلاب من بودم!
تومان استقلال را به 60 هزار تومان پاس ترجیح دادم من بازیکن تیم افسر بودم. افسر آن سال ها از تیم های زیرمجموعه باشگاه استقلال محسوب می شد. سال51 بود و عباس کردنوری و مصطفی شرکا با من صحبت کردند تا استقلالی شوم. برای آن سال ها پول زیادی نمی دادند؛ فقط 7هزار تومان. من از پاس هم پیشنهاد داشتم، آن ها 60هزار تومان به من می دادند. هر کس از این پیشنهاد باخبر شده بود، می گفت به جای استقلالی شدن برو با ...
غسال رجایی و بهشتی بودم/ماجرای 31سال غسالی آقاصفر
همیشه در کارهایم یک یک باشم. بعد با بیان یک خاطره وارد غسالخانه آقا صفر در 35 سال قبل شدیم. گفت: یک بار یکی از نزدیکان آیت الله غیوری نماینده، ولی فقیه به رحمت خدا رفت و میت را برای غسل روی سنگ خواباندند. خود مرحوم آیت الله غیوری کنارم ایستاده بود و من هم بدون توجه کارم را انجام دادم. وقتی تمام شد، گفتم: دقیق انجام شد؟ آقای غیوری من را بوسیدند و گفتند: عالی بود... و بعد خواست به عنوان انعام به من ...
باور نمی کردیم روزی مبتلا شویم
زمانی می گوید که تست کرونایش مثبت شد: آن روز من شب کار بودم و وقتی به خانه آمدم و استراحت کردم، از بیمارستان تماس گرفتند و گفتند که تست کرونای من مثبت شده است. بسیار شوکه شدم؛ اما خوشبختانه همسرم گفت مشکل خاصی نیست و خدا را شکر فعلاً علائمی نداری. او در صدد تقویت روحیه ام بود. قبل از بیماری دائماً پیش خودم فکر می کردم که احتمالاً مرا طرد کنند و بارها می گفتم اگر جواب مثبت شود، به کجا ...
برای پیوستن به رئال، در یک هتل مخفی شدم!
رئال مادرید صحبت کرد. یوویسویچ گفت: 17 ساله بودم و پس از درخشش در یورو زیر 17 ساله ها که با یوگسلاوی نایب قهرمان شدیم و من بهترین بازیکن تورنمنت برگزیده شدم، مورد توجه چند تیم قرار گرفتم. پیش از آن البته ویسنته دل بوسکه(مربی وقت تیم دوم رئال) به من گفته بود که رئال قصد جذبم را دارد. پس از یورو زیر 17 ساله ها برای امضای قرارداد به ورونا رفته بودم که متوجه حضور رادومیر آنتیچ ...
داستان دو داستان در کتاب های درسی/ سوسن، گلی که در طاقدیس ادبیات کودک و نوجوان ایران شکفت
. مثل همه شیرازی ها مهربان و خونگرم و زودجوش بود. خیلی صبور و متین. سر صحبت که باز شد اول هر چه دق دلی بحق از کتاب ها داشت، سر داد و ما هم که می دیدیم، درست می گوید، تایید می کردیم و علت حضور ایشان را همین انتقادهای بحق می دانستیم. بعد که نوبت به من رسید، خواسته را گفتم. بعد از آنکه یک ساعتی درباره فصل بندی کتاب های جدید صحبت کردیم و گفتیم که در فصل سوم کتاب سال سوم قرار است از منظر ادبی به موضوع ...
زن 20ساله، کلکسیونی از شوهران خلافکار دارد!
را تحویل بهزیستی داد. من هم که برای فروش مقداری از لوازم منزلمان به سمساری رفته بودم تا با فروش آن ها مواد مخدر بخرم، در همان فروشگاه با جوانی به نام رمضان آشنا شدم. وقتی از من درباره علت فروش وسایل منزل سوال کرد، داستان زندگی و سرگذشتم را برایش بازگو کردم. او بعد از شنیدن ماجراهای تلخ گذشته ام، پیشنهاد ازدواج داد و من هم بلافاصله پذیرفتم. چند روز بعد از طریق دوستان رمضان فهمیدم که او یک سارق ...
وقتی دلال ها از بلاژویچ فیلم مستهجن گرفتند!
آن دلال؟ من خودم زمانی که سرمربی یک باشگاه شدم، دیدم 14بازیکن تیم با یک دلال کار می کنند و با او قرارداد دارند. بعد سعی کردم برخی بازیکنان را کنار بگذارم، اما این مافیای دلالی کارم را سخت کرده بود. از 500 تا 150 هزار دلار! او در ادامه صحبت های خود به مصداق های مختلفی اشاره کرد که در دوره مربیگری خود در تیم های مختلف رخ داده است: خاطرم هست در یکی از باشگاه ها فعالیت می کردم که ...
آیا فرقی میکند که یک نیروی متخصص کولر گازی رو نصب کند یا یک شخص عادی؟
....خلاصه بعد از ساعتها که بسار طول کشید 2 کولرگازی نصب شد. بعد ازگذشت چند روز متوجه شدم یکی از کولرگازی ها اصلا خنک نمی کند و دیگری هم فقط فضای کمی را خنک کرده و مابقی فضا گرم است .مجبور به تماس با مدیریت فروشگاه شدم و به مدیریت گفتم علاوه بر اینکه مبلغ بالایی پرداخت کردم کولرگازی ها هم به درستی کار نمی کنند.مدیر فروشگاه در جواب گفت که مطمئن باشید اشکال از کولرهای گازی نیست و به احتمال زیاد ...
فتح الله زاده: باشگاه استقلال محل گروکشی و خودنمایی شده است
فتح الله زاده با اینکه 6 سال از استقلال بیرون بودم، گفتم مدیری باشد که 10,15 روزه به شکایت ها رسیدگی کند، اما دچار بیماری کرونا شدم و گفتم اگر 20 روز استراحت کنم تا خوب شوم، فرصت برای استقلال از دست می رود و برای اینکه باشگاه آسیب نبیند، استعفا دادم. به گزارش سرویس ورزشی شبکه لحظه ، علی فتح الله زاده مدیرعامل سابق تیم فوتبال استقلال تهران گفت : آیا مدیرعامل باشگاه نباید حقوق ...
روایت جوانان شاعر از دیدار با امین ادبیات
دعوت شده بودم. لحظه عجیبی بود؛ خوشحالی همراه با اضطراب. ابتدا موضوع را به همسرم گفتم و قرار شد یک کتاب به عنوان هدیه برای آقا ببرم. هدیه را به همسرم نشان دادم، او نیز تایید کرد که با توجه به علاقه رهبری به مطالعه و پژوهش هدیه مناسبی است. دیگر باید وسایلم را جمع می کردم و برای سفر به تهران آماده می شدم. همسرم با وجود تمام مشغله ای که آن روز ها داشت، آمد و با حوصله در بستن کوله ام کمکم کرد ...
بازگشت به زندگی زوج جوان پس از 6 سال جدایی/ همسرم به من شک داشت!
فاصله بگیریم من از ایران بروم. پذیرفتم و با گریه ایران را ترک کردم. در هواپیما با یک مشاور آشنا شدم. بعد از چندماه امیر از من خواست برگردم و ابراز دلتنگی کرد. بعد از بازگشت برای گرم تر شدن زندگی تلفنی و بدون اینکه به امیر بگویم با مشاوری که در هواپیما با او آشنا شده بودم صحبت می کردم . صحبت های تلفنی من با مشاور برای همسرم شک برانگیز شد؛ نمی خواستم همسرم تصور کند آن قدر در عشق او می ...
گریه های گره گشا
ما رساند. خانم کاشی لطف می کنید یک قرار ملاقات برای من و همسرم بگذارید تا بتوانیم ستایش رو ببینیم؟ بله حتما" هماهنگ می کنم و خبر می دهم. گوشی را قطع کردم و شماره مادر ستایش را گرفتم. سلام، حالتون خوبه؟ ستایش جان چطوره؟ حالش خوبه؟ سلام خانم کاشی، خدا رو شکر خوبیم. در حین احوالپرسی بودیم که احساس کردم بغض، به مادر ستایش اجازه صحبت کردن نمی دهد. چیزی شده؟ ات ...
در سیزدهمین قسمت از دعوت مطرح شد؛
برنامه دعوت در شب میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی(ع) میزبان پدربزرگ و مادربزرگی اهل یزد بود. به گزارش روابط عمومی شبکه یک، حاج اکبر شکاری که مهمان قسمت سیزدهم دعوت بود، از ماجرای شیرین خواستگاری و ازدواج اش گفت: با خانواده همسرم در یک محل زندگی می کردیم. او خواستگاران زیادی داشت و قرار بود با یکی از آن ها نامزد کند. من در رقابت با خواستگار قبلی پیروز شدم و او را از مادرش خواستگاری ...
بازیکن فوتسال ایران گفت: دیگر قصد ادامه بازی در تیم واموس اندونزی را ندارم و دنبال چالش جدیدی هستم.
باشگاه هم با وی برای تمدید قرارداد صحبت نکرده است. عابدین در این خصوص گفت: فعلا برنامه ای برای بازگشت به اندونزی ندارم چون قراردادم تمام شده است. من هم تصمیم گرفته ام که قراردادم را تمدید نکنم و دنبال چالش جدید هستم. وی افزود: دو باشگاه دیگر از اندونزی به من پیشنهاد داده اند. علاوه بر این پیشنهاداتی از لیگ چین ، مالزی و عراق به دستم رسیده است. در حال حاضر در خانه هستم تا همسرم را که باردار است همراهی کنم. ...