قرار عاشقانه دختر ایرانی در دوبی/ فیلم های ناجورم دست عبدالناصر بود!
سایر منابع:
سایر خبرها
ساناز مطلقه با پسری 10 سال کوچکتر ازدواج کرد/ناپدری در باغ سلاخی شد +عکس
شهرستان بهارستان در غرب استان تهران دستگیر شد. پسر 17 ساله ساناز قاتل است سیامک که چاره ای جز اعتراف نداشت درباره انگیزه خود از این جنایت گفت: پدر و مادرم دو سال قبل از هم جدا شدند. مدتی بعد از اطرافیان و همسایه ها شنیدم که مادرم با مردی که 10 سال از خودش جوان تر است ارتباط پنهانی داشته و همین موضوع عامل جدایی او از پدرم بوده است. به همین خاطر از مادرم ناراحت شدم و به شهری که ...
سرباز حاج قاسم افتخار رئیس آباد شد/ همسر شهید: 2 بار پیکر همسرم را برای مان آوردند
همکار نیز بودند هم در کاروان آنها حضور داشتند. پدرم و دوستش آقای جعفری همدیگر را بعد از مدتی بی خبری دیده بودند. این موضوع گذشت تا اینکه بعد از سفر فرصتی فراهم شد که در آن دوست پدرم مرا دید، بعدها تعریف کردند که بعد از همان دیدار او گفته بود این دختر، عروس من است. آن سال ما 19 ساله بودم. آقای جعفری اهل روستای رییس آباد آمل بود که دو پسر داشت به نام های میلاد و هادی. آقا هادی متولد سال 65 بود و در ...
مردی از جنس بلور 16 تیر 1399 ساعت: 18:4
همان معدل خوب من را سریع پذیرفتند. باوجودی اینکه من از یک مدرسه معمولی به آنجا رفته بودم ولی زمانی که معلم های دبیرستان البرز علاقه و تسلط مرا دیدند، از من خواستند، صبح ها زودتر به مدرسه بروم و با بقیه بچه ها تمرین کنم و من باکمال میل قبول کردم. به یاد می آورم صبح های خیلی زود بیدارمی شدم، برای سماور، آتش روشن می کردم و چای را برای مادرم دم می کردم و بعد به مدرسه می رفتم و بچه ...
خاطرات مسلمانی که در میان یهودیان بزرگ شد
به ایالات متحده مهاجرت کرد و پس از دو سال در شمال غربی اوهایو مستقر شد. پدرم نیز که با مادرم و برادرهایش و به دنبال تحصیل بهتر در سال 1967 به تولدو وارد شد، یک سال بعد با مادرم ازدواج کرد. از نظر قومی آن ها با خانواده های مسلمان و سوری ارتباط داشتند که آن ها نیز فرزندان مهاجران بودند، عرب ها با آغوش باز از والدین من استقبال کردند و سریع آنها را در اجتماع خود قرار دادند. آنها ...
زندگی بر مدار سوختن
ترس زیادی دارد. این کار یعنی بازی با جان. تیراندازی سراوان مقصد بچه های جام جم زاهدان است. مردان کوچکی که برای 100 تا 120هزار تومان سفر پرخطر را به جان می خرند تا بشکه های لبریز از بنزین ها را به دست واسطه های سروان برسانند؛ مرزنشینان راه بَلَد. الیاس 10سال بیشتر نداشت که پا درجاده گذاشت. دوساله بودم که پدرم در همین کار کُشته شد. هشت سال، مادربزرگ و عمویم خرج خانه مان را دادند تا ...
جانباز استوار
صحنه بودم. بعد از پیروزی انقلاب هم راهی خدمت مقدس سربازی شدم و در مناطق سنندج، سقز، بانه، سردشت و ... خدمت کردم. البته آن اوایل هیچ گونه سازمان دهی خاصی وجود نداشت. یک نفر به نام آقای سید موسوی مسئولیت گروه را به عهده گرفته بود و امور را سامان دهی می کرد. به او می گفتم: حاجی شال سبزت را بینداز و او پاسخ می داد: وقتی می بینم بچه ها جلوی چشمانم پرپر می شوند، از مادرم زهرا (س) خجالت می کشم. به یاد دارم ...
داستان/ گره کور
آفرینی اش. همین جور که بود پذیرفته بودنش.مدیر کارکشته وباتجربه مان توی مواقعی که این دختر حادثه می آفرید؛ به ستوه می آمد، صدام می زد : خانم مشاورِ عزیز، فرم ارجاع به هسته ی مشاوره ی خانم میترا کوهی را تکمیل کن، بفرست اداره . فکرش را بکنید مدیر مدرسه مان را که عالم شمس است، همه ی شهر، به صبر وحوصله و تجربه ی مدیریتی بیست و دو سه ساله می شناسندش؛ از دست این دختر کلافه شود!چه بلایی بود این دختر!هر چه ...
انتقام سخت دختر و پسر دانشجو از تازه عروس و داماد
زمان خواستگارهای زیادی داشتم، اما احساس کردم امیرحسین پسری مهربان و دلسوز است، به خاطر همین پذیرفتم با او بیشتر آشنا شوم. وی افزود: کاظم هم پسر خوبی بود، اما به اندازه امیرحسین مهربان نبود، به خاطر همین به خواسته ازدواجش بی اعتنایی کردم. همه می دانستند امیرحسین قرار است به خواستگاری ام بیاید، اما بعد از مدت ها دیدم رفتارش تغییر کرده است. نگران شدم و وقتی علت کارهایش را پرسیدم ...
ماجرای خواستگار حقه باز!
به جانم افتاده بود، به همین خاطر بار ها به آن شماره تلفن نگاه کردم و بالاخره با او تماس گرفتم. این گونه بود که ارتباط تلفنی من و متین آغاز شد. هرچه بیشتر با او صحبت می کردم به همان اندازه علاقه ام به متین زیادتر می شد. او مدام از زیبایی های من سخن می گفت و من هم خام چرب زبانی هایش می شدم و در رویاهایم او را ناجی خودم می پنداشتم تا مرا از زندگی در یک خانواده آشفته نجات دهد، چرا که پدرم مردی معتاد ...
وسوسه های آزاده در خانه مجردی قتل را رقم زد
سمت شهریار رفتیم. چندساعتی در سوله ای زندانی اش کردیم. قصدمان این بود که به پول برسیم. منتظر دستور مهران بودیم که او گفت برگردید و گروگان را رها کنید. نیمه های شب بود که حرکت کردیم به سمت تهران. باز چشمان گروگان بسته بود اما من ترسیده بودم مبادا زیرچشمی و پنهانی مرا دیده باشد و لو بروم. قرار بود به زودی خدمتم تمام شود و به خواستگاری دختر موردعلاقه ام بروم. فکر کردم اگر لو بروم همه نقشه هایم برای ...
میلاد با وعده دروغ ازدواج معتادم کرد تا از من راحت سوءاستفاده کند/اگر مادربزرگم متوجه نشده بود،دایی ام ...
آفتاب نیوز : دختر جوان با بیان این مطلب به کارشناس اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: هفت ساله بودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند و مسئولیت نگهداری از من و خواهر کوچک ترم به مادرم سپرده شد. ما ناچار به منزل مادربزرگم کوچ کردیم و در طبقه فوقانی منزل آن ها ساکن شدیم. مادرم از صبح تا شب سر کار می رفت و مادربزرگم از من و خواهرم مراقبت می کرد. مادرم برادری داشت که او هم مثل پدرم معتاد بود ...
صدای فرخنده
اضطراب به دلم انداخت. سکوت اتاق به اندازه ای بود که صدای نفس های خودم را هم می شنیدم. خلاصه شروع کردم. بعد از خواندن یک خبر، نوبت متن انگیزشی بود. از آن نوع متن هایی که بار ها برای خودم خوانده و تکرار کرده بودم. بعد از اینکه از اتاق بیرون آمدم، برای متن های احساسی و انگیزشی تشویق شدم. آن روز نقطه عطفی بود برای جوان بیست ساله ای که تمام آرزویش گویندگی و مجریگری بود. مجری هایی که عمری با آن ها ...
دام مرگبار سهیلا و 5 پسر جوان برای پیرمرد ثروتمند
پیرمرد گمشده، شماره تلفن دختری را دیدند که بارها با این مرد تماس گرفته بود، بنابراین دختر جوان به نام سهیلا دستگیر شد. سهیلا در بازجویی ها راز هولناکی را فاش کرد و گفت: من از مدتی پیش با این پیرمرد به نام محسن در ارتباط بودم. درواقع از طریق یکی از دوستانم با حامد آشنا شدم. حامد به من گفت که اگر با محسن رفت وآمد کنم، می توانم پول خوبی از طریق او به جیب بزنم، برای همین با او آشنا شدم. در همان زمان با ...
دوست دارم همیشه نوکر بمانم
قدس آنلاین : مهندس کاظم طیفوری؛ مهندسی عمران خوانده و مدیر ساختمان در معاونت عمرانی آستان قدس رضوی است. او از جمله افرادی است که با وجود مسئولیت حساس با چهره ای مهربان و با اخلاق خوش، پذیرای اهالی رسانه است. مهندس طیفوری متولد فروردین 1350 در شهرستان کاشمر است و دو فرزند دختر و پسر 17 و 15 ساله دارد. حدود 24 سال است که در آستان قدس رضوی خدمت می کند و به تازگی به افتخار خدمت کفشداری ...
ناکامی زن چادری در ترور محمدرضا + عکس
قراری های بیشتر و بهانه های دو دختر خردسال که پدر از دست داده اند و بی تابی های پسری که حتی پدر را به یاد ندارد... آشنایی و ازدواج شهید از اقوام پدرم بود، زمانی که به خواستگاری من آمد، من آن زمان 18 ساله بودم و همسرم 20 ساله. تازه وارد سپاه شده و با برادرم هم در سپاه همکار بود. در ابتدا با برادرم صحبت کرده بود، برادرم هم آمد منزل و با ما صحبت کرد. ما گفتیم اگر جوان پاک و باایمانی ...
این دختران را "داداش ابراهیم" چادری کرد
.... بعد از آنکه از سفر برگشتم عکس شهید ابراهیم هادی را به من نشان دادند و گفتند ابراهیم را می شناسی؟ که متوجه شدم همان عکسی است که من در شلمچه دیده بودم. من خواهر شهید ابراهیم هادی را نمی شناختم و حتی کتاب این شهید را نیز نخوانده بودم اما شهید را در خواب می دیدم و باعث شد بیشتر با شهید ابراهیم ارتباط بگیرم. پس از آن محجبه شدم اما این بار حجاب من با هدف بود و در مسیری قرار گرفتم که با ...
دلنوشته یک دانش آموز درباره حاج قاسم : سردار مثل مالک اشتر شهید شد
فهمیدم که سردار سلیمانی به دست دشمن ما (آمریکا) به شهادت رسیده است. آن روز قرار بود که به نماز جمعه برویم. به اتّفاق پدرم به مسجد جامع رفتیم. همه از کوچک تا بزرگ گریه می کردند. آری! من قهرمان خویش را پیداکرده بودم. من اسم او را سردار سرداران گذاشتم! چون او بزرگ ترین سردار بود. او کسی بود که زندگی اش را در پای انقلاب و میهن گذاشته بود. او حتّی بیرون از وطن نیز مدافع حرم و حامی مردم مظلوم جهان بود ...
علی انصاریان: حالم را با مادرم خوب می کنم
، دایی ام را از دست دادم و دو سال بعدترش مادربزرگم را از دست دادم. وقتی عزیزانت را از دست می دهی، نگاهت به زندگی و برنامه ریزی برای آینده تغییر می کند. چرا از دست دادن آدم ها این قدر برایتان مهم است و حالتان را عوض کرده است؟! من به شدت وابسته خانواده و پدر و مادرم بودم. متاسفانه پدرم را از دست دادم. پدرم کارگر بود، از سرکار می آمد و ما را به ورزشگاه یا سینما می برد. هنوز هم بهترین ...
شعر آیینی زبان گویای جامعه است
...، من را به سرودن شعرهای ارزشی و آیینی ترغیب کرد.او افزود: ازآنجاکه تنها فرزند پسر خانواده بودم، در کنج تنهایی اعتقاداتم را به زبان شعر بیان می کردم.این شاعر جوان اصفهانی با سرودن شعر رضوی از دارالجواد حرم امام هشتم ادامه داد: شاعر آیینی به باورهایش اعتقاد قلبی دارد و همین پایبندی به اعتقادش در شعر آیینی نمود پیدا می کند.او به اشعاری که درباره دفاع مقدس سروده هم اشاره ای داشت و گفت: پدرم جانباز ...
سیروس در مکتب شاهین
جدا شدند. در نتیجه من پیش ناپدری ام زندگی می کردم. پدرم دست فروش بود و وسایل قدیمی خرید و فروش می کرد و ماهانه مبلغی برایم می فرستاد. رفته رفته به ورزش علاقه مند شدم و فوتبال محلی بازی می کردم. من را تشویق کردند و رفتم تیم نوجوانان باشگاه شاهین آن موقع یا پرسپولیس الان. آن قدر ماندم که چهار سال دسته یک باشگاه شاهین آن زمان ماندم. آن زمان در تیم آقای اکبر کیا بودم، او مربی من بود و هم بازی های من ...
داستان خانه ای که "علامه جعفری" در آن رشد یافت
سن بلوغ به این سو دروغ گفته باشم . مادرم از سادات علوی یکی از خاندان بزرگ تبریز به شمار می آمد، او بر خلاف پدرم، با سواد بود نخستین بار وی قرآن را به من یاد داد، حدود شش ساله بودم که به مدرسه رفتم . تحصیلات ابتدایی را در دبستان اعتماد آغاز کردم و از آن جا که قبل از ورود به مدرسه نزد مادر مقداری درس خوانده بودم، آمادگی برای رفتن به کلاس بالاتر را داشتم، بنابراین، در کلاس اول امتحانی از من گرفتند و مرا به کلاس سوم فرستادند . کلاس چهارم و پنجم را نیز در همین مدرسه گذراندم. انتهای پیام ...
تاجگردون : پدرم را ساواکی معرفی کردند/ نمی خواهم به اعتبارنامه قالیباف اعتراض کنم
اتفاقاتی رخ می دهد. خلاصه داستان به حدود 150 سال پیش بازگشته و من تعجب می کنم از افراد تیزهوش سیاسی که چنین مطالبی را مطرح می کنند و در گزارش رسمی که علیه من به کمیسیون تحقیق دادند، پای این مطالب را امضا می کنند. گویا درباره پدرتان هم مسائلی را مطرح کردند. در کلیپ آقای زاکانی نوشته شده بود ارتباط با ساواک. هرکس این را می دید، فکر می کرد مقصود من هستم. درحالی که درباره پدرم ...
بدرود اباقطام!
کارنامه او را رقم زد. در این سریال او نقش شوهر اختر (مهرانه مهین ترابی) را بازی می کرد. مرد آس وپاسی که شغلش شرخری است، همسرش او را ترک کرده و حاضر نیست با او زندگی کند. چهار سال بعد به ایستگاه متهم گریخت رسید و کاراکترش حسابی گل کرد. او طعم نداری و بی پولی را در زندگی واقعی چشیده بود. در یکی از مصاحبه هایش گفته که فرزند طلاق بوده و در دوران جوانی سایه پدر را بر بالای سرش احساس نکرده است. پدری که ...
نخست وزیر سابق پاکستان: هرگز جای خود را با زن دیگری در جهان تغییر نمی دهم
فصل ششم کتاب خود به زندانی شدن های پی در پی خود اشاره کرده و آورده است: آزاد می شدیم. زندانی می شدیم. تحت نظر بودیم. زندانی می شدیم. برای محاکمه پدرم حکومت تمام قدرت استبدادی خود را به کار می گرفت تا تعادل روحی من و مادرم را بر هم زند. آزاد شدن و بازداشت مجدد ما آن هم به طور مکرر، امکان هرگونه برنامه ریزی را مشکل می کرد. در طول چند ماه اول سال 1978، به طور مکرر دستگیر و بازداشت شدم. بی ...
از تمرین روی بالشت و وسایل خانه قهرمان کشور شدم + تصاویر
صحبت کرد. دیارجنوب : به طور مختصر خود را معرفی نمایید. لاله نیکنام هستم متولد سال 1362، متأهل، دارای یک فرزند پسر و دو مدرک لیسانس مدیریت بازرگانی و ادبیات انگلیسی، پدرم برازجانی و مادرم اهل شهر کازرون است. قبل از شروع تخصصی ورزش، کارهای هنری زیادی انجام دادم که رسمی ترین کاری که سال ها پیگیرش بودم و رهایش نکردم بازیگری تئاتر بود ولی الان دو سال و نیم هست که فقط یک تئاتر بازی کردم و ...
صحبت های نامادری بی رحم که دختر 10 ساله همسرش را به طرز هولناکی کشت
.... با محمد (همسر فعلی) از قبل رابطه داشتی؟ نه! از زمانی که با او آشنا شدم تا وقتی ازدواج کردیم چند ماه بیشتر طول نکشید و فقط در همین چند ماه با هم رابطه داشتیم، قبل از آن با محمد آشنا نبودم! چه شد که تصمیم گرفتی عسل دختر همسرت را نزد خودت نگه داری؟ چون همسر سابق محمد او را انداخت و طلاق گرفت. من هم که خودم یک دختر به نام هستی داشتم! محمد هم حضانت دخترش ...
نمایندگان معترض نام پدربزرگ پدرم را نیز به وسط آورده اند
رسمی که علیه من به کمیسیون تحقیق دادند، پای این مطالب را امضا می کنند. گویا درباره پدرتان هم مسائلی را مطرح کردند. در کلیپ آقای زاکانی نوشته شده بود ارتباط با ساواک. هر کس این را می دید، فکر می کرد مقصود من هستم. در حالی که درباره پدرم این حرف را زدند که البته صحت ندارد. من 12سالم بود که انقلاب شد. 15 سالم بود که جبهه رفتم. 16 سالم نبود که جانباز شدم. تا امروز به فعالیت ادامه دادم ...