سایر منابع:
سایر خبرها
نویسنده مُردن
برمی آمد، نچسب ترین شان کنار من نشسته بود. داشتم کتاب مورد علاقه ام را برای هزارمین بار یا هزار و پانصدمین بار یا شاید هم بیشتر می خواندم. کتاب راجع به این بود که چرا ما آدم ها حتی وقتی مطمئن هستیم که چیزی را کامل به دست نمی آوریم، باز برای داشتنش اصرار و تلاش می کنیم. همیشه هم وقتی به اواسط کتاب می رسم، کلی فحش نثار نویسنده اش می کنم و توی دلم می گویم مرتیکه الاغ، آخه به تو چه ربطی داره که ...
روایت جالب و عجیب هافبک سابق استقلال از ابتلا به کرونا؛ انگار تریلی از روی من رد شده!
و نمی توانم خوب نفس بکشم. یکی از اقوام وقتی گرفت بهم گفت انگار تریلی از رویت رد شده. اول باور نمی کردم اما وقتی مبتلا شدم دیدم واقعاً همین طور است و علاوه بر تب شدید، پوست و استخوان هایم درد شدیدی داشت. گفتی اکثر بازیکنان تیم تان مبتلا شدند؟ بله، اکثراً مبتلا شده بودند. یک بار 7 نفر، بار دیگر 4 نفر و 5 نفر مبتلا شدند که قرار است 2، 3 روز دیگر باز هم همه تست بدهیم. خودت فکر می کنی ...
وقتی مانی رهنما به خاطر ترافیک جاده شمال از ایران می رود!
آلودگی هوای تهران که هم به حنجره من و هم حنجره همسرم آسیب زیادی وارد می کرد، محلی را در شمال کشور داشتیم که روزهای پایانی هفته به آنجا مراجعت کرده و بعد از آن برای انجام امور جاری مربوط به آموزشگاه موسیقی و سایر فعالیت های به تهران بازمی گشتیم. چرا که معتقدم بودیم حضور در اینجا آسیب کمتری به حنجره ما وارد می کرد. اما گاه گداری رفت و آمد بین مسیر تهران – شما به دلیل ترافیک 10 تا 12 ساعت طول می کشید و ...
شاکی پرونده ام عاشق زنم شد / گفت اگر مرجان را طلاق دهم بی خیال شکایت می شود !
محسن شکایت کرد و گفت که نقشه سرقت دوچرخه در واقع پاپوشی بوده تا او را به زندان بیندازند چرا که محسن عاشق همسر من است و می خواهد مرا از سر راه بردارد. سیامک در این شکایت به قضات شعبه 12 دادگاه کیفری استان تهران گفت: من دو سال قبل با مرجان ازدواج کردم. چند ماه قبل همسرم اصرار کرد که من خانه ام را بفروشم و در نزدیکی خانه مادرش خانه ای بخرم. من هم قبول کردم. اما مدتی بعد متوجه تغییر ...
شاعری که می خواهد برای بچه های امروز کار کند باید هم گام با آن ها پیش برود
حد سن من نبود ولی چاره ای نبود. دوست داشتم مطالعه کنم و لاجرم کتاب هایی که برای بزرگ سالان بود را می خواندم. آیا از کودکی به نویسنده شدن و یا شاعر بودن فکر می کردید؟ بله زیاد. از اول دبستان این حس در من وجود داشت و علاقه مند بودم شعر بگویم. این را همیشه در مراسم ها تعریف می کنم، روز اول دبستان معلم خواست یک شعر یا قصه بخوانیم که یکی از بچه ها آمد شعر خواند و من این شعر را به سرعت ...
حامد عسکری: نمی خواستم در خال سیاه عربی عرفان بترکانم!
دایی گفت: تو هم اگر می خواهی عکس بگیری بیا که الآن اتوبوس حرکت می کند ، گفتم: نه علی آقا مرسی! ، گفت: چرا؟ ، گفتم: من می خواهم فردی بشوم که دیگران با من عکس یادگاری بگیرند ، گفت: واقعاً این تفکر توست؟! ، گفتم: بله! و بعد مرا در آغوش کشید. خاصیت سفر حج با سایر سفرها این است که می گویند فلانی به حج رفت یا به عربستان؟ ما اربعین عراق نمی رویم؛ ما به کربلا می رویم، کربلا هم نمی رویم به کربلا ...
وقتی مدیری خودش را جای رونالدو می گذارد!/ خاطره رامین رضاییان از بازی با ستاره پرتغالی
به من دست می زنی؟ گفتم دوست دارم. (خنده) مدیری گفت: من اگر جای رونالدو بودم جوری می زدمت که کارت قرمز بگیرم از زمین بیرون بروم. رضاییان توضیح داد:حتی من روی سر رونالدو سر می زدم، بعد روبه رویش می ایستادم می گفتم دیدی روی سرت توپ زدم. مدیری درباره حاشیه سال 95 از رضاییان سوال کرد و او پاسخ داد: حاشیه این بود که از پرسپولیس خارج شدم، نمی توانم بگویم حاشیه، چون بی تجربه بودم. فکر ...
10 کاری که بعد از دعوا با همسر نباید انجام داد
دعوا اطلاعات است. اگر عصبانی یا ناراحت هستید، اینها اطلاعاتی است که همسرتان باید بداند. دفعه بعدی که روز بدی سر کار داشتید، قبل از اینکه به خانه برسید، به همسرتان اطلاع دهید. با این روش او می فهمد که احتمالاً آسیب پذیرتر از روزهای عادی خواهید بود. 5. اگر دوباره موضوع دعوا را به میان کشید، بی تفاوت نباشید اگر فقط چند دقیقه از دعوایتان گذشته است، به همسرتان بگویید بعد از اینکه ...
ناگفته های علوی تبار از دوران جنگ و قتل های زنجیره ای [+فیلم]
های بچه گانه برای ما می گفتند. من خیلی ناراحت می شدم. به یاد دارم مثلاً از اینکه در خانه مان غذای خوب می خورم خجالت می کشیدم. چون می فهمیدم بچه های همکلاسی مان نمی توانستند بخورند یا از اینکه جای خوبی می خوابیم و امنیم، ولی اینها جای خوبی برای خواب ندارند همیشه اذیت می شدم. صمد بهرنگی حساسیتم به فقر را خیلی زیاد کرد *ذهن تان را درگیر می کرد. بله. به این نتیجه می ...
جهان عمل و عکس العمل
ایجاد می کند. پس عکس العمل رفتار درست اقتصادی دولتمردان به مردم برمی گردد. کاهش قیمت ارز طی روزهای اخیر هم به تصمیم قاطع دولت مبنی بر بازگشت ارز صادرکنندگان تا پایان تیرماه برمی گردد که در صورت امتناع، جریمه و معرفی به دستگاه قضا در دستورکار بود. وقتی فهمیدند این تو بمیری از آن تو بمیری ها نیست و دولت به صورت جدی وارد شده، مجبور به تحویل ارز شدند و دست دولت باز شد. کسانی که متقاضی بودند از طریق ارز ...
بیوگرافی مینا جعفرزاده و همسرش بهمن زرین پور + تصاویر
همکاری ام را با رادیو شروع کردم و دو سال در زمینه تهیه گزارش فعالیت داشتم. بعد به قسمت نمایشات رادیویی رفتم و شروع کارم در ادبیات جهان با ترجمه حسن شهباز بود. سپس به داستان های شب به کارگردانی صادق بهرامی منتقل شدم و مدتی که حیدر صارمی در برنامه جانی والر همبازی بودم و بعدها در برنامه خانه و خانواده با مهدی علیمحمدی همکار شدم و در این مدت خودم نیز به عنوان نویسنده، چند داستان شب نوشتم. ...
پرتاب و تلنبار کتاب ها در پست کی تمام می شود؟
و چطور به ذهنتان رسید؟ *ایده یک کار فرهنگی که اقتصادی هم باشد از قدیم با من بود. همین ابتدا بگویم من روی وجه اقتصادی کار فرهنگی بسیار تأکید دارم. من از زمانی که انتشارات آب و آبگینه را داشتم، ذهنم درگیر این ایده بود. یعنی یک کار چندجانبه فرهنگی و اقتصادی که شامل انتشارات، فروشگاه کتاب، کافه کتاب و ... باشد. آن موقع در تبریز بودم و این کار برایم میسر نبود. بعدها که به تهران مهاجرت کردم و ...
گفتگو با فرشته رضایی فعال اجتماعی مهاجر و مبتلا به بیماری دیستروفی
کرده بودم ممکن بود، چند فرزند مبتلا دیستروفی داشته باشم. او با اشاره به خاطرات خود از روز های اولی که از ابتلا به این بیماری آگاه شد افزود: تازه درسم را تمام کرده بودم و یکسالی بود کار می کردم که متوجه احساس ضعف در بدنم شدم. تا قبل از آن همیشه 8 ساعت و خیلی وقت ها بیشتر کار می کردم و احساس خستگی نداشتم، ولی باز هم توجیه می کردم که خستگی از کار زیاد است، تا اینکه کم کم دیدم در حال راه رفتن ...
پایِ درددل طیبه سیاوشی: تحمل توهین جنسی دشوار بود
مجلس بسته می شد، خاطرم هست که اصلاح طلبان گفته بودند باید 30 درصد فهرست، زنان باشند، یعنی هشت نفر. حالا شما می گویید بعد از ورود به مجلس این پوسته شکافته شد و دیگر مسائل زنان، برای فراکسیون امید مهم نبود. درست است؟ بله، آن پشتوانه تفکری که به سهمیه 30 درصدی زنان اعتقاد داشت، خیلی موضوع خوشایندی بود و ما فکرش را نمی کردیم اجرایی شود. فکر می کردم ادامه اش را در فراکسیون امید خواهیم دید ...
و رجایی عفوک...
...، تو بگو پارسال، من می گویم سال 90. با دوستی یک جلسه کاری فیکس کرده بودیم در یک کافه. کافه، قلیان هم می داد. من قلیان می کشیدم تا دوستمان برسد. آمد زد روی شانه ام: سلام آقای عسکری؟ گفتم بله. گفت من رجایی ام روح ا... . رفیق مشترک خیلی داریم. کاریت ندارم. فقط خواستم بگم خیلی با غزلات حال می کنم. شماره ای رد و بدل کردیم. شب تلگرام بازی کردیم. اسم آی دی اش بود: بنده خدا... همانجا یقه ام را گرفت. روح ...
سختی تحصیل دانش آموزان دزفولی زیر موشک باران/ تقلای خاص صدام برای شکستن مقاومت مردم دزفول
تادم و زمان زیادی طول می کشید تا به مدرسه برسم. یکبار در راه برگشت به خانه حدودا ساعت دو بود که دشمن شروع کرد به بمباران. نزدیکی جایی که بودم موشکی فرود آمد، آنقدر صدا بلند بود که دور خودم می چرخیدم، مغازه داری من را صدا کرد و گفت دخترجان نترس، بایست، زد و تمام شد، کنار خیابان بنشین آرام شو بعد به سمت خانه راه بیافت. مدرسه تعطیل نشد و فردا صبح دوباره مدرسه رفتم و اتفاقا زمان امتحانات ...
خانه ای امن با روحی بزرگ برای فرزندان بسازیم
خانه ای که فرزندانِ خود را در هر حال می پذیرد - نه صرفاً وقتی بتواند به آن ها افتخار کند، یعنی از آن ها نما بسازد- خانه ای که فرزندان خود را به مفهوم واقعی کلمه در آغوش می گیرد حتی اگر آن ها شلوغ کنند و ریخت و پاش های زیادی داشته باشند، حتی گاهی کلمات نامناسبی به کار ببرند. این خانه مثل دریاست که پذیرنده است و آن قدر بزرگ است که اشتباهات در آن گم می شوند، اما در خانه دیگر، چون آن وسعت بینش و شرح صدر وجود ندارد، چون روحی کوچک دارد از ترس گم نشدن اشتباهات، اجازه اشتباه، اجازه آزمون، اجازه راهی دیگر را آزمودن و از چشم انداز دیگری نگریستن به فرزندان داده نمی شود ...
راز مبهم شلیک به دوست
اگر خسارتم را ندهد شکایت می کنم، بعد هم یک اسلحه خریدم و به خانه مسعود رفتم تا او را بترسانم. متهم درباره شب حادثه گفت: مسعود در خانه اش میهمانی داشت و من این را می دانستم می خواستم او را بترسانم و جلوی دوستانش تحقیرش کنم تا دیگر نتواند من را تهدید کند. وقتی در خانه را باز کرد من با سلاح وارد شدم و گفتم اگر پولم را ندهی تو را می کشم و به زور پولم را می گیرم. خیلی ترسید و فرار کرد در راه ...
حتماً این بار تو دعوتی بودی
! کارم گره خورده. گفتی یعنی چی؟ گفتم پولم دیر آماده شد، بلیت گیرم نیامد. خداحافظی نکرده قطع کردی. دلم گرفته بود. به هزار و یک آژانس زنگ زده بودم. هر چه بیشتر زنگ می زدم بیشتر به در بسته می خوردم. داشتم کم کم ناامید می شدم. فردا صبح از فرودگاه زنگ زدی که برو فلان جا بلیتت را بگیر. فکر کردم داری شوخی می کنی. گفتی کربلا می بینمت. آمدم تشکر کنم که پریدی وسط حرفم. گفتی من کاره ای نیستم آقاجان، حتما دعوتی ...
سلام بر آنهایی که رفتند تا بمانند؛
ش قرمز شده جلو می آید و با لحنی محزون می گوید: آقای دکتر ... چی شد؟ ... تو رو خدا بگید ...! مادرمون چی شد ...؟! پزشک معالج در حالیکه در حال در آوردن دستکش ها از دستش هست سرش را پایین می اندازد و می گوید: ببخشید خواهرم ما همه تلاشمون رو کردیم اما مادرتون عمرشون به این دنیا نبود. خدا بهتون صبر بده. فاطمه با شنیدن این خبر گویی همه دنیا روی سرش یکجا خراب می ...
ماجرای دختر مسیحی که از عشق ارادت به امام رضا (علیه السلام) مسلمان شد
او حرکت نمی کند و تا خدا نخواهد دست هیچ بنده ای را نمی گیرد و اگر خدا دستی را بگیرد هیچ گاه او را رها نمی کند خدا آبروی هیچ انسانی را نمی برد. به او می گویم پس به نوعی ابتدا با تمام وجود این راه را درک کردید و سپس تصمیم قطعی را گرفتید و او ادامه می دهد: بله، اول باید بدانی به کجا می روی باید مسیر را بشناسی و سپس قدم بزنی. کوهنوردان تعداد قدم هایشان را می شمارند و به مسیر کاملا آگاه هستند ...
شهره سلطانی به کرونا مبتلا شد + فیلم و عکس
مواجه شدم. با کمبود همه ویتامین ها به خصوص ویتامین های گروه B، ید و منیزیم، احساس خستگی مفرط و اضافه وزن داشتم. به علاوه ریزش موی شدید و مشکلات تنفسی هم همراه این بیماری برایم به وجود آمد. زبان و حلقم متورم شده و راه گلویم را هم بسته بود. مشکلات گوارشی، اختلال در عملکرد تیروئید و البته کم خونی هم به دنبال عوارض دیگر در من به وجود آمد. بیماری از بازیگری دورم کرد این بیماری مشکلاتی ...
داستان اسرارآمیز عروسک آنابل تا چه حد واقعیت دارد؟
.... لو ماجرا را اینگونه برای زوج وارن تعریف کرده است: خواب بودم که یک دفعه از خواب پریدم. احساس عجیبی داشتم. به اطراف اتاق نگاه می کردم، هیچ چیزی در اتاق نبود. زمانی که به پاهایم نگاه کردم، متوجه حضور عروسک پارچه ای آنابل شدم. آرام آرام بدنم را چرخاندم. عروسک تا بالای سینه ام آمد و متوقف شد. بازوهایش را از هم باز کرد. با یکی از دست هایش گردنم را لمس می کرد، گویی به برق وصل بود. احساس خفگی داشتم ...
گفتگو با خانواده باستانی کار ارغوانی | پسران رهرو راه پدر
ورزش صدای خوش آهنگ ضرب و گفته های مرشد او را مجذوب می کند و تقریبا تمام ورزش کاران زورخانه متوجه این علاقه مهدی می شوند، اما به دلیل سن کمش، مرشدی او را برای آموزش قبول نمی کند و گفته می شود تا چند سال دیگر باید صبر کند. صحبت هایش را با نقل خاطره ای شیرین از همان شش سالگی آغاز می کند: هنوز دست راست و چپم را نمی شناختم که همراه پدرم به زورخانه می رفتم. اندام ظریفی داشتم. به خاطر دارم یک ...
نعمتی: کاش تماشاگران پرسپولیس هم در آزادی بودند
در شادی ها بودی، اما نه اندازه کنعانی زادگان و شجاع؟! همه خوشحال بودند و من هم مثل بقیه. به هر حال این برد یک قدم بلند دیگر ما را به قهرمانی نزدیکترکرد و جای شادی هم داشت. یک کارت زرد هم گرفتی و یک لحظه هم با محمد آبشک، هافبک فولاد خوزستان درگیر شدی؟ چیز خاصی نبود. این برخورد ها در مسابقات فوتبال طبیعی است. ظاهراً شوت تو بین راه به فرزاد جعفری، مدافع راست حریف هم برخوردی ...
چرا شاخت حرفش را تکرار نکرد؟
آفتاب نیوز : در موضوعات اقتصادی نمی توان یک ایده و نظر را در زمان ها و مکان های مختلف تکرار کرد. دکتر شاختِ آلمانی هم سال 1315 و زمان رضاشاه به ایران آمد تا راه حل بدهد و هم سال 1330 و در دورۀ دکتر مصدق که فروش نفت متوقف شده بود و هم بعد از کودتا که فروش نفت از سر گرفته شد ولی دولت دیگر پایگاه اجتماعی نداشت. هر سه بار اما یک جمله را تکرار نکرد. راهکار او در سال 1315 این بود ...
ای توپ چاره ها کن، کارم گره گشا کن
این دو تومان را بگیر و کار نداشته باش. امین همایون رفت و به توپچی گفت. اوّل توپچی ترسید که مبادا مؤاخذه ای چیزی بکنند. بعد 2 تومان را گرفت، توپچی رفت آن طرف. بعضی سربازهای بی عار هم که آن جاها راه می رفتند و زن ها را تماشا می کردند، همین که دیدند توپچی رفت، بنا کردند ترکی و فارسی به این زن ها حرف زدن: که پاشید! حالا خوب شد توپچی رفت مفت شد؟ پاشید بروید! که زن ها ریختند یک دفعه رو به توپ و رفتند زیر آن روپوش و از آن طرف بیرون می آمدند و بعد هم باید از زیر نقاره خانه و صدای دُمبک و اینها بگذرند که سفیدبخت بشوند. این توپ امروز در داخل ساختمان شماره هفت وزارت امور خارجه در تهران قرار دارد. ...
آقای قالیباف! این همه اطمینان شما از کجا می آید؟
کودتا از سرگیری فروش نفت بود. راهکار او این بار این بود: دریافت مالیات تصاعدی بر اساس درآمد و انعطاف پذیر کردن نرخ بهره. البته، چون می دانست دریافت مالیات بیشتر، فاصلۀ مردم با دولت نامحبوب زاهدی را بیشتر می کند و صاحبان درآمد های بالا وابسته به دربارند و دکتر مصدقی هم نیست که به آن ها رو ندهد و حتی دست خواهر شاه (اشرف) را از منابع کوتاه کند پیشنهاد دیگری هم مطرح کرد و آن تأسیس فروشگاه ...
خداحافظ رفیق
را از دلواپسی جان به لب کرد. از اینکه در نبود تلفن همراه و هیچ راه ارتباطی، دلشوره خانه را داشتم و او بعد از این همه سال، تا همین چند وقت پیش، مرا به خاطر دلتنگی برای دخترکم دست می انداخت. کاش الان هم بود؛ پا می شد و دستم می انداخت تا لجم را دربیاورد. اما الان هم از دستش لجم درآمده است؛ از آن چند روز خوابیدنش در بیمارستان که همه مان را جان به لب کرد و سر آخر، بی خداحافظی و بی خبر ما را گذاشت و رفت ...