سایر منابع:
سایر خبرها
مجری جنجالی: ظرف یک ربع برکنارم کردند
...> البته حس شخصی خودم این است که برمی گردم؛ من کارمند رسمی سازمان هستم، حدود 22 سال سابقه کاری دارم و جمله ای که گفتم، اصلا چیزی نبود که این قدر حاشیه داشته باشد. ساعت شش و نیم صبح مگر چند نفر بیدارند که بخواهند مچ من را بگیرند؟ فکر می کردم ظرفیت مان بیشتر از این است و همه به این کری خوانی ها می خندیم. ما قبلا حرف های خیلی مهم تری زده بودیم و سیاست و آدم ها را نقد کرده بودیم اما تا حالا صدای ...
سرقت 330 میلیون تومانی بیت کوین از زن مشهدی
داد و همان شب تصمیم گرفتم تا من هم به جرگه سرمایه داران ارز دیجیتالی بپیوندم. صبح فردای آن روز خانه ام را برای فروش گذاشتم و طلا و جواهراتم را هم فروختم. همه چیز برای سرمایه گذاری آماده بود. در عرض چند روز و با آتش زدن به مالم بیش از 330 میلیون تومان دست و پاکردم و با دوستم تماس گرفتم. شاکی پرونده ادامه داد: از طریق دوست قدیمی ام با مردی جوان آشنا شدم که مدعی بود در حوزه سرمایه گذاری ...
4 روایت درباره نامه عزل آیت الله منتظری
پذیرفتند جلسه را به هم بزنیم. برای پخش نامه ایشان مقاومت می کردند. ما اصرار می کردیم. آخرین قرار این شد که امشب پخش نمی کنیم، شب را قبول کردند [که] پخش نشود. فردا نزدیک صبح دیدم درِ خانه زده شد. پا شدم دیدم یک نفر از طرف امام پیش از اذان آمده. گفت: امام فرموده اند به تو بگویم چون دیشب خیلی ناراحت از اینجا رفتید، تصمیم گرفتم حرف شما را قبول کنم و این نامه را پخش نمی کنم، خیال تان راحت باشد. بعد نامه را ...
دفتر خاطرات
سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: امروز داشتم دفتر خاطراتم را ورق می زدم. یک جای دفتر، ذهنم را درگیر کرد و میخ آن صفحه شدم. عادت داشتم آرزوهایم را روی کاغذ بیاورم. اینطوری ذهنم خالی و اعصابم آرام تر می شد. مال قبل بود، وقتی که با او دعوا داشتم. تندخو شده بود. پا به خانه که می گذاشت بهانه هایش شروع می شد. چرا شام شور است، چرا دیوار کج است، چرا بچه ها فلانند؟ به خیال زن همسایه مان که عاقله زنی بود حتماً ...
سرم درد می کرد برای پخش اعلامیه
دعا هم باز در فکر حکومت خدا بودم. دعا که تمام می شد همه چپ چب نگاهمان می کردند. شاید با خودشان فکر می کردند این دو تا بچه کم سن و سال چه مشکلی دارند که این طور ضجه می زنند. بهشان حق می دادم. از شدت گریه وقتی بر می گشتم خانه تا دو ساعت سردرد ولم نمی کرد. برای رفت و آمد کمی مشکل داشتم. یک دختر چهارده پانزده ساله تک وتنها، شب و نصفه شب از این مجلس به آن مجلس. پدرم مستقیم سین جیمم نمی کرد که ...
فلافلی آلمان
تو ساعت کار فارغ شده بودم، اما همه عقده می شد برای ساعت خواب؛ وقتی که سر بر بالشت می ذاشتم تا رویاهام را مرور کنم یا دست به یک کشف جدید بزنم. دیگه به لطفِ گوشی لمسی در خبر ها هم به روز شده بودم. تا مشتریا میگفتن؛ عامو رحیم چه خبر؟ یک سری سلطان ها را حواله اشان می کردم؛ سلطان سکه ، قیر، خودرو و ...اگه اهل فوتبال هم بودن؛ از آلمان و بایرن مونیخ براشون می گفتم .خبرهای داغ زیاد داشتم؛ از ...
برادرکشی مقابل چشمان مادر/ همه مشکلات برعهده من بود!
این قتل رخ داد متهم که شاهین نام داشت نیز ضمن اعتراف به قتل برادرش گفت: پدرام برادر بزرگتر من بود، اما سال ها پیش معتاد شد و به کارهای خلاف رو آورد. از آنجا که ما با هم زندگی می کردیم به خاطر رفتار و اعتیادش همیشه با او مشکل داشتم نه در خرج و مخارج خانه کمک می کرد و نه کار و کاسبی داشت همه مشکلات برعهده من بود. آن روز به مادرم زنگ زدم و گفتم به اینجا بیا و تکلیف من و پدرام را روشن کن ...
تجاوز به آذر در تصمیم شوم 3 متجاوز در خانه زن فاسد
قرار بود به خانه من بیایند البته من خودم هم آنها را نمی شناختم و یکی از دوستان مشترکمان آنها را به من معرفی کرده بود. وقتی آنها آمدند با دیدن شهرام تعجب کردند و بعد هم بین آنها درگیری رخ داد و با چاقو شهرام را کشتند بعد هم پول و طلاهای مرا سرقت کردند. بدین ترتیب با اعترافات این زن، چند روز بعد هر سه متهم دستگیر شدند و دو نفر از آنها که مرتکب قتل شده بودند به این جنایت اقرار کردند. با ...
مجری جنجالی: ظرف یک ربع برکنارم کردند
متغیر وجود دارد که به مدیران صداوسیما، شبکه یک و شبکه جام جم ارتباط دارد. اگر همه این متغیرها خوب عمل کنند، به تلویزیون برمی گردم. البته حس شخصی خودم این است که برمی گردم؛ من کارمند رسمی سازمان هستم، حدود 22 سال سابقه کاری دارم و جمله ای که گفتم، اصلا چیزی نبود که این قدر حاشیه داشته باشد. ساعت شش و نیم صبح مگر چند نفر بیدارند که بخواهند مچ من را بگیرند؟ فکر می کردم ظرفیت مان بیشتر از این ...
شهیده ای که کفنش حرم امام رضا (ع) را طواف کرد
برو خودمون میریم خانم. دهم مرداد بود که من رفتم مشهد. ازشان خداحافظی کردم و رفتم. آن موقع هم وسیله نبود. تکه تکه خودم را رساندم مشهد. فکر کنم دوازدهم بود که رسیدم و رفتم خانه برادرم. ساختمانی بود که برای جنگ زده ها بود. برادرم دادخدا آنجا زندگی می کرد. با اینکه بعد از مدت ها رفته بودم مشهد، ولی عجیب دل شوره داشتم. مثل همیشه که می رفتم امام رضا، خوشحال نبودم؛ کسل بودم. همیشه می گذاشتم ...
پزشکی که لحظه مرگ را کارگردانی می کند +عکس
شده بودیم. رفیق دوره سربازی. جواد عاشق شده بود و من طبق معمول همین روزها که سنگ صبور همه دلداده ها می شوم، سنگ صبور جواد شده بودم. با همسرم رفتیم خواستگاری برای جواد. خدا رو شکر به سرعت مراسم عروسی پا گرفت. چند ماهی بود جواد زندگی عاشقانه ای را تجربه می کرد. برای تشکر که بانی ازدواجشان شده بودیم ما را به خانه شان دعوت کردند. از شب قبل رفته بودیم. قرار بود صبح زود به میدان مین برویم و برای ناهار ...
شهیده ای که کفنش حرم امام رضا (ع) را طواف کرد
خاک مرزوق. گفتند: باشه بابا، تو برو خودمون میریم خانم. دهم مرداد بود که من رفتم مشهد. ازشان خداحافظی کردم و رفتم. آن موقع هم وسیله نبود. تکه تکه خودم را رساندم مشهد. فکر کنم دوازدهم بود که رسیدم و رفتم خانه برادرم. ساختمانی بود که برای جنگ زده ها بود. برادرم دادخدا آنجا زندگی می کرد. با اینکه بعد از مدت ها رفته بودم مشهد، ولی عجیب دل شوره داشتم. مثل همیشه که می رفتم امام رضا، خوشحال ...
آسوده بخواب
نمی کرد. او قبل از کرونا هم تنها زندگی کرده بود. زیر پوستی ازش پرسیدم از مرگ می ترسی؟ خندید و گفت: مردن؟ نه بابا ترس ندارد. کسی از مرگ می ترسد که دلبسته کسی باشد. آدم تنها هم این دنیا تنهاست هم آن دنیا. بغض راه گلویم را بست. این همه تلخی را از زبانش انتظار نداشتم. دل را به دریا زدم و گفتم می خواهی به بچه هایت خبر بدهم بیایند شما را ببینند. این بار نخندید. رو سمت تختش چرخاند و مثل یک لاکپشت پیر در ...
قاتلی که سارق سریالی شد
ولایت و آمدن به تهران، با خودم گفتم در تهران کسی مرا نمی شناسد و آنجا کار بیشتر از شهر کوچکمان است. چرا به جای پیدا کردن کار به دنبال دزدی رفتی؟ وقتی به تهران آمدم به قهوه خانه ای در جنوب شهر رفتم و آنجا با یک سارق سابقه دار دوست شدم. سفره دلم را برایش باز کردم و گفتم از شهرستان آمده ام و در جست و جوی کارم. او پیشنهاد سرقت از خانه های بالای شهر را داد، می گفت با چند سری سرقت ...
چه کسانی آیت الله منتظری را فریب دادند؟ /هاشمی رفسنجانی گفت عزل قائم مقام رهبری خطرناک است
زنده نیست که بخواهم درباره اش حرف بزنم. در جلسه ای که آقای هاشمی و آقا [آیت الله خامنه ای] حضور داشتند گفته شد که امام می خواهد آقای منتظری را عزل کند، برویم با امام صحبت کنیم. آقای هاشمی گفت این کار خیلی خطرناک است. باید چه کار کنیم؟ حاج احمد آقا گفت: من خیلی با آقای منتظری حرف زدم و به خانه اش رفتم؛ او یک حرف هایی می زند و اصلا به درد رهبری نمی خورد. من این حرف ها را به امام گفتم. افکار و نظرات آقای منتظری تحت تأثیر اطرافیانش بود. مردی با سوابق درخشان مبارزاتی و مراتب علمی والا به این روز افتاد. خداوند رحمتش کند. ...
برنامه فوتبال برتر/ آمادگی همیشگی حقیقی برای بازگشت به پرسپولیس/ باشگاه های اروپایی در جمع مشتریان ...
به گزارش خبرنگار فوتبال و فوتسال گروه ورزشی باشگاه خبرنگاران جوان ، برنامه فوتبال برتر از ساعت 22:42 دوشنبه، با موضوع بررسی رقابت های هفته بیست و هفتم لیگ برتر ، از شبکه سوم سیما روی آنتن رفت. در ابتدای برنامه صحنه هایی از بازی های هفته بیست و هفتم لیگ برتر، حواشی آن و اظهارات سرمربیان پخش شد. جایگاه تیم های لیگ برتری در جدول مورد بررسی قرار گرفت. در ادامه برنامه ...
چشم این بانو با کار برای شهدا روشن می شود
مستند که 19 دقیقه بود حدود دو ماه به طول انجامید، کار خوب و رضایت بخشی از آب درآمد و توانست در سطح استان رتبه کسب کند. چون حجم کارم زیاد شده بود و باید 22 روستا را زیر پوشش قرار می دادم و کار سنگین بود از همکاری با بهزیستی استعفا دادم؛ با توجه به اینکه اهل قلم بودم، شعر می گفتم، یک کتاب هم با عنوان "من و غروب دلتنگ" به چاپ رسانده بودم و یک رمان هم در دست چاپ داشتم، وارد بسیج هنرمندان شدم ...
پسر پلید به نسرین دست درازی کرده بود! / برادرش در پشت بام چه دید !
وقتی این جنایت رخ داد، 18 ساله بود و حالا پس از 4 سال شنیده است خانواده پسر همسایه تنها به خاطر بیماری روحی و روانی مادرش رضایت داده اند. سال 89 بود که ماجرای یک قتل به پلیس مخابره شد. پسری 22 ساله با ضربات چاقوی یک مرد نقابدار کشته شده بود. وقتی پلیس به محل جنایت رفت، دید که قربانی به نام محمود در 10 قدمی خانه شان هدف قرار گرفته و ضربات از پشت سر وارد شده است. ...
ستاره تاتنهام: پلیس همیشه در یک نقطه مشخص خودروی من را متوقف می کند
خصوص گفت: زمانی که به خانه ام در دانکستر می روم، دوست ندارم رانندگی کنم بنابراین سوار قطار می شوم. اما هر زمان که با خودروی خودم بروم، در یک نقطه مشخص متوقف شده و با این پرسش ها مواجه می شوم؛ این خودرو سرقتی است؟؛ از کجا این خودرو را به دست آوردی؟ اینجا چه می کنی؟ می توانی ثابت کنی که این خودرو را خریدی؟ ؛ در واقع از زمانی که شروع به رانندگی کردم، این اتفاق برایم رخ داده است. اما من تنها می خندم ...
ناراحتم که نتوانستم همه افراد کلینیک سینا را نجات بدهم
آمبولانس آمد و من را هم به بیمارستان بردند. تقریبا تا ساعت 12 ظهر زیر اکسیژن قرار داشتم. دستم 11 بخیه خورد. یک شیشه ریز در پایم رفته است که باید جراحی کنم. می توانم راه بروم ولی خرده شیشه اذیتم می کند. این قهرمان ملی در پایان گفت: از شهردار ممنونم. بعد از این اتفاق استخدام آتش نشانی شدم. پدر آزغ نیز با بیان اینکه کشاورزی می کنم و برنج می کارم، درباره پسرش اظهار کرد: پسرم 11 ...
برادرکشی مقابل چشمان مادر
نیز ضمن اعتراف به قتل برادرش گفت: پدرام برادر بزرگتر من بود، اما سال ها پیش معتاد شد و به کار های خلاف رو آورد. از آنجا که ما با هم زندگی می کردیم به خاطر رفتار و اعتیادش همیشه با او مشکل داشتم نه در خرج و مخارج خانه کمک می کرد و نه کار و کاسبی داشت همه مشکلات برعهده من بود. آن روز به مادرم زنگ زدم و گفتم به اینجا بیا و تکلیف من و پدرام را روشن کن، اما باهم درگیر شدیم من فقط قصد ترساندن پدرام را ...
اعتراف مرد چوپان به قتل همسر صیغه ای
مدت سه بار او را دیدم و بیشتر تلفنی و پیامکی ارتباط داشتیم. بعداً متوجه شدم الناز مطلقه است و یک بچه دارد، اما چون به او علاقه داشتم تصمیم به ازدواج گرفتم و ماجرا را هم به خانواده ام گفتم. بعد هم او را به عقد موقت خودم درآوردم. پس چرا او را کشتی؟ به خاطر عاشقی. او را واقعاً دوست داشتم و حس می کردم این حس متقابل است. اما تصورم اشتباه بود، من در روستایمان گوسفندان زیادی دارم و به ...
بار ها به فکر استعفا افتادم
جوان آنلاین: در صفحه 368 کتاب اتاق حوادث می خوانیم: من به دفتر خودم رفتم و به پمپئو که در اقامتگاهش بود، زنگ زدم. هر دو حال مشابهی داشتیم. من وضعیت و آنچه را که در دفتر ریاست جمهوری دیده بودم، برایش شرح دادم. حرص پمپئو از آیزنبرگ درآمد و تعریف کرد آن زمان که مدیر سیا بوده هم آیزنبرگ با همین گونه استدلال های غیرمنطقی بچگانه در امور دخالت می کرده و موجب توقف برخی مأموریت های عملی می شده است. پمپئو ...
آن مرد زنگ نزد
او گفت: خرید و فروش ضایعات سرمایه می خواهد که من هیچ چیز ندارم . به مرد گفتم: شروع و حرکت از شما، پرداخت مبلغی برای شروع کردن کار هم از ما . 10 دقیقه بعد داشتم خانه مرد را ترک می کردم. قرار شد مرد پیش از هر چیز پیگیر نصب کنتور بشود و بعد هم با کمک هایی که ما به او می کنیم دنبال خرید ضایعات برود. در راه آمدن به روزنامه با خودم فکر کردم آدمی که از لحاظ بدنی قوتی دارد چرا باید دستش را پیش ...
ناگفته هایی از شهادت چمران افغانستان
...، تا خداحافظی نماید. آن روز وقتی هم دیگر را در آغوش گرفتیم، با لبخند همیشگی اش، آهسته گفت: حاجی! دعا کن عاقبت بخیر شویم، شهید شویم گفتم: آقای دکتر! ما کار های زیادی داریم، باید تمامش کنیم و بعد... سریع گفت: برای من دعا کن . جمعه شب در جایی بودم که نمی توانستم خبرگزاری ها را رصد کنم، اما خدا خدا می کردم که خبر دروغ باشد، یا تشابه اسمی باشد. باز خودم را دلداری دادم و گفتم ...
مدل شدن کار دست دخترجوان داد
گوشه اتاقم با تنهایی خودم خو گرفته بودم و مادر برای کمک به اقتصاد خانواده هر روز صبح علی الطلوع مشغول سوزن زدن به پارچه بود و تا پاسی از شب سفارشات مشتری ها را آماده می کرد و پدر و برادرم هم در بیرون از خانه در مغازه مشغول بکار بودند. مادرم با من خیلی دوست بود و همیشه می گفت دلم می خواهد به تمام آرزوهایت برسی و نمی خواهم سختی هایی که من در زندگی ام کشیده ام تو هم تحمل کنی به همین خاطر من ...
تاجیک: نعشِ اصلاح طلبی بر دستان ماست!
. بنابراین همه حالت ها را داشتم. این فضا وجود داشت. همان طور که گفتم خودم تصمیم گرفتم از آن لاک در بیایم [و]خودم را ریکاوری کنم. به ما گفته می شد این بود که شما دارید انقلاب را می خورید. یعنی بحثی که آنجا مطرح می شد این بود که شما ارزش های انقلاب را می خورید. آقای موسوی با طیف رادیکال اصلاح طلبی موضع داشت... موضع داشت و ایشان اصلاح طلبان متعدد را پذیرا بود. زاویه نداشت و نمی خواست که حتی آن ها در ...
از خانه تا مسجد جامع | روایت یک ساعت پیاده روی در خیابان های هرات
طیبه رسولی (نورا) | شهرآرانیوز، حوالی ساعت 9:30 صبح روز چهارشنبه 13 مرداد 98 بود. با دلهره در را پشت سرم بستم و در حالی که چشمم به پنجره بود که مبادا مهسا کوچولو مثل همیشه مرا بپاید، به سمت مسجد جامع هرات راه افتادم. دنیای بیرون با داخل خانه زمین تا آسمان فرق داشت، فرقی که شاید تنها زنان افغانستانی آن را درک کنند. بلور بلور، چهار کنج چهار کنج، این تمام آن چیزی بود که من می توانستم از ...
کاپیتان پرسپولیس:به خداحافظی فکر نمی کنم
شرایط خوبی را تجربه می کند. به خداحافظی فکر نمی کنم سیدجلال در آستانه 40 سالگی است، اما کیفیت بازی او، چندان این مسئله را نشان نمی دهد. بسیاری از بازیکنان دنیا تا 35 سالگی از دنیای فوتبال خداحافظی می کنند، اما انگار سیدجلال قصد رفتن ندارد. او در این باره می گوید: در باره شرایط سنی، خیلی به این چیز ها فکر نمی کنم و فقط تلاش می کنم که زندگی حرفه ای خودم را داشته باشم. من همه وقت خودم را با ...