سایر منابع:
سایر خبرها
همرزم ها ننه خیرالله صدایم می کردند
8 و... دنیایی از خاطرات است! بعد از اینکه صحبت گرم می شود، پشت قاب گوشی اش را نشان می دهد. پیکسل عکس شهید حاج احمد نوزاد را چسبانده، می گوید: فرمانده گردانمان بود. نهایتاً 27 یا 28 سال داشت که شهید شد. آنقدر دوستش داشتم و دارم که کل سال های بعد از جنگ را با خاطراتش زندگی می کنم. من در جبهه مسئول تدارکات بودم؛ یعنی آچار فرانسه بودم و دست راست حاجی. حاجی اسمم را گذاشته بود " ننه خیرالله ...
روایتی از دختران بوشهری که در دفاع مقدس قد کشیدند
من کوچک تر از بقیه بودم اما مدیریت گروه را به من سپرده بودند. وسایل را از آقای بختیاری که معروف به بابا بود تحویل می گرفتیم و به خانواده رزمنده ها می دادیم. تکه های گوشت رزمندگان بین پتوها بود روزی 500 تا پتو که از جبهه آورده بودند می شستیم. داخل بعضی از آن ها تکه های از گوشت تن رزمنده ها بود. خانه ما تلمبه روی چاه داشت. یادم هست یک بار از شب تا صبح پتوها را شستیم و بعد نماز ...
جبهه دستم را گرفت اما شجاعت به من داد
همین رزمنده هایی است که زندگی اش به شکل عجیبی با جنگ تحمیلی و دوران دفاع مقدس عجین شده و کمتر رزمنده ای را می توان سراغ داشت که مثل او این چنین در جبهه دفاع از میهن، رنج کشیده باشد. او از همان نخستین روزهای جنگ تحمیلی و بر اثر بمباران خرم آباد دست راستش را از دست داد، اما باشکوه تر از هر پرنده ای پرواز کرد و به گفته خودش در جبهه به اوج عزت رسید. تجربه زیست چند ساعته اش در سردخانه و وارد شدن نامش ...
خراسان در جبهه | مروری بر خاطرات صدای ماندگار دفاع مقدس
...، برنامه رادیویی ارتش و برنامه رادیو ایلام گزارش می گرفتم. بعد از جنگ یک دوره روزنامه نگاری در مرکز آموزش وزارت ارشاد دیدم و یک دوره فیلم برداری و رفتم توی خط روابط عمومی و خبرنگاری. در دهه 80 مسئول روابط عمومی لشکر 77 و رابط رسانه ای یگان های ارتش در منطقه یعنی نیرو هوایی، هوانیروز و ... بودم تا سال 90 که بازنشسته شدم. چه شد که سر از بخش خبر و گزارش درآوردید؟ به خاطر نیازی بود ...
حکایت سربازی که در مراسم یادبود خودش شرکت کرد + تصاویر
. از اسم شروع می کردند تا دمِ دستی ترین دلبستگی ها از بین برود! هنوز بین رفقای هم رزمش اسمش محمد است؛ پس، برای ما هم اسمش همان محمد است! حدود 30 سال است که از آن روز ها می گذرد. یادگار محمد از آن موقع ها یک آلبوم عکس در کمدش است و یک مشت قرص روی میزِ کنار دستش! البته خاطراتش هم هست که در تمام این سال ها آن ها را برای خودش نگه داشته. باز هم وقتی که بعد از این همه سال قبول کرد ...
شرایط کرونا سخت تر از دوران دفاع مقدس است
شد به عنوان دانشجوی پزشکی وارد دانشگاه علوم پزشکی ایران شدم و در سال 67 که قطعنامه 598 را ایران پذیرفت دانشجو بودم که به منطقه طلائیه رفتم و در بیمارستان صحرایی آن جا به عنوان پزشک یار مشغول شدم. وی ادامه می دهد: در اواخر تیر سال 67 با وجود آنکه ایران قطعنامه را پذیرفت، عراق دست به همه سنگینی به خوزستان زد به طوری که تا نزدیک جاده اهواز- خرمشهر پیش روی کرد دوباره وارد فضای جنگ و جبهه ...
خبر شهادت شهید شالباف را مخابره کردم/ شکلات پیچ رمز اعلام شهادت رزمنده ها بود/ ذره ای از روحیه شهادت ...
ساله و محصل بودم خانواده واکنش های متفاوتی نسبت به رفتنم به جبهه داشتند اما حس تعصب نسبت به مرز و بوم و کشورم در من ایجاد شده بود و خانواده را هر طوری که بود راضی کردم تا راهی جبهه شوم. وی ادامه داد: سال 1360 بود که اولین قدم را برداشتم و برای آموزش به جبهه رفتم و تا سال 1367 در جبهه حضور داشتم؛ بعد از آموزش های لازم به غرب کشور رفتم که در ابتدا در مهاباد مستقر بودم و بعد از مدتی وارد ...
حسن بیگی: نوشتن و گفتن از جنگ برای کودکان و نوجوانان مشکل است
بودم و خوانده بودم و نقل قول رزمنده هایی که از جبهه می آمدند، می نوشتم و این ها انگیزه ای می شد تا درباره جنگ بنویسم. من تا سال 1364 از دور دستی بر آتش جنگ داشتم و از دور می نوشتم. و آثارم هم در نشریات چاپ می شد نه به صورت کتاب. تا اینکه سال 1364 به غرب کشور و منطقه کردستان رفتم تا در منطقه جنگی حضور داشته باشم و حس و حال جنگ را از نزدیک تجربه کنم و بنویسم. من از اول هم رزمنده نبودم و نمی توانستم در ...
کمک های مردم در بیماری کرونا الگوبرداری شده از صحنه های دفاع مقدس است
به گزارش دیار آفتاب ؛ سید مهدی میرحسینیان از رزمندگان جنگ تحمیلی در میزگرد چهلمین سالگرد دفاع مقدس که به همت پایگاه خبری ندای تفرش و با حضور تعدادی از رزمندگان تفرشی برگزار شد، با اشاره به ویژگی های رزمندگان گفت: وحدت، صداقت، پای کار نظام و انقلاب بودن، خستگی ناپذیری، ایثار، فداکاری و.... از جمله ویژگی های رزمندگان 8 سال دفاع مقدس است. میرحسینیان اظهار کرد: در زمان 8 سال دفاع مقدس ...
روایت آب و خون؛ برگی از رشادت های غواصان در جنگ تحمیلی
شهدا بردند و بعد از چند روز که از کما خارج شدم دیدند که پلاستیکی که دورم کشیده بودند عرق کرده و فهمیدند و مرا از آن جمع جدا کردند. وی با بیان اینکه حجم جراحت و تغییر چهره ام آنقدر زیاد بود که دم در خانه پدرم مرا نشناخت، اظهار کرد: بعد از مدتی استراحت به جبهه رفتم و در کربلای 8 شرکت کردم که بعد از آن جنگ به پایان رسید. پایان جنگ اما باعث نشد که این سختی ها ورشادت ها فراموش شود و در چهل سالگی دفاع مقدس بار دیگر با مرور خاطرات و یاد سختی های رزمندگان گامی در حفظ واقعیت ها و جلوگیری از تحریف ها برداشته می شود. کد خبر 5030848 ...
ما همه یک ملت هستیم | کودکی و انقلاب
. علیرضا درباره این جابه جایی خانه پدری می گوید: بعد از جابه جایی سال دوم راهنمایی به یک مدرسه در حاشیه بولوار خواجه ربیع رفتم. کلاس ما در طبقه دوم بود و نیمکتی که من می نشستم کنار پنجره و من دید کاملی نسبت به بیرون داشتم. آرامستان خواجه ربیع هم از پنجره کلاس دیده می شد. در آن زمان جنگ شروع شده بود و هر هفته دو تا سه بار مراسم تشییع پیکر شهدای جنگ بود، هر وقت هم تشییع پیکر شهدا در این ...
زنان بی نام در دفاع مقدس/ دلتنگ بودم اما سر قولم ماندم
تدارکاتچی حضور دارد. او درباره روزهای سخت جنگ و دوری از همسر می گوید، تنها 16 سال سن داشتم که وارد یک زندگی مشترک شدم تنها می دانستم که همسرم رزمنده است و آن روزهای باید در جبهه ها حضور داشته باشد و ازدواجش هم برای کامل کردن دینش و عمل به توصیه پیامبر گرامی است. پدرم مرد سرشناسی در منطقه بود به همین واسطه از سوی یکی از دوستان مشترک، من به همسرم معرفی شدم آن زمان مثل امروز نبود که ...
گفتگو با رزمنده ای که 45 ماه در جبهه های حق علیه باطل حضور داشت
معرفی بفرمائید و اینکه در چه سالی وارد جبهه شدید و چه مدت حضور داشتید؟ با درود و سلام به رهبر انقلاب اسلامی ایران امام خامنه ای(ره) و به رزمندگان دلیر جمهوری اسلامی ایران و به ملت غیور و قهرمان پرور ایران، بنده حسین پیرانه جانباز شیمیایی 8سال دفاع مقدس هستم. از سال 61 وارد جبهه شده و 45 ماه در جبهه های حق علیه باطل حضور داشتم. اولین اعزام شما از کدام منطقه بود و از چه طریقی اعزام شدید؟ از ...
شهید جهان نژادیان از زبان همرزمش/ محمدرضا طاقت دوری از جبهه را نداشت
علی ثابتی در گفتگو با خبرنگار گروه استان های خبرگزاری آنا با اشاره به آشنایی خود با شهید محمدرضا جهان نژادیان اظهار کرد که سال 1361 با شهید جهان نژادیان آشنا شدم، آن زمان در پایگاه مقاومت شهر لیلک مأمور بودم، وقتی به آن منطقه رسیدم، نخستین کسی که به استقبال من آمد شهید محمدرضا بود. وی اضافه کرد: شغل شهید جهان نژادیان، معلمی بود که در پشت جبهه فعالیت تبلیغی انجام می داد (تبلیغ در امر ...
روایت های مقدس
بیمارستان آبادان سکینه محمدی در زمان جنگ ایران و عراق یکی از سوپروایزرهای بیمارستان نفت آبادان بود. او خاطرات حضورش در این بیمارستان را در قالب کتابی به نام تیمار غریبان منتشر کرده است؛ کتابی که آن را پروین کشانی زاده قلم زده. این پرستار جبهه های جنگ خاطره زیبایی از آزادی خرمشهر دارد که در کتابش نقل کرده است: توی بیمارستان هرکس چیزی می گفت. خبرهایی از عقب نشینی و شکست دشمن به گوش می رسید. همه آماده ...
افتخار پرستاری از سردار علی فضلی را داشتم
شدیم و توفیق خدمت گذاری به مجروحین را داشتیم و اگر امکان حضور در جبهه ها نبود، شبها در بیمارستان آیت الله کاشانی در خدمت مجروحین بودم و روزها سر کلاس درس و کارآموزی. این استاد دانشگاه، ادامه داد: اکثر مواقع، از خاطرات جنگ و از مجروحین و شیوه مراقبت آنها، برای دانشجویانم تعریف می کردم. یکبار موضوع پیاده روی از آبادان به شادگان و بلعکس را توضیح می دادم که در زمان جنگ چندبار با پای پیاده از مسیر ...
رزمنده ای که با 4.5 سال حضور در جبهه کنار خیابان کفاشی می کند!
اهمیتی ندارد. می گوید؛ به کارم افتخار می کنم، برایم مهم نیست که دیگران چه می گویند، چیزی که برایم مهم است این است که رزق و روزی حلال پای سفره خانواده می برم و غیر از این چیزی برایم اهمیت ندارد. می گوید؛ بدون اطلاع از خانواده جبهه رفتم تا اینکه بعد از 20 روز زنگ زدم و اطلاع دادم، تازه متوجه شدم در این مدت خانواده دنبالم همه جا را گشته اند و کلی هم در این مدت نگران شده اند. ...
جلوه هایی از ایثارگری جانباز لرستانی در سنگر دفاع از وطن/معنویت رزمندگان جنگ تحمیلی را متمایز کرد
گفتگویی با محمود حسنوند جانباز 70 درصد خرم آبادی انجام شده است. حسنوند در گفت و گو با سفیر افلاک اظهار داشت: متولد 1342 هستم و در آغاز جنگ تحمیلی 17 سال سن داشتم که در روزهای نخست با اولین گروهی که از خرم آباد عازم جبهه شد من هم راهی جبهه ها شدم. وی افزود: در آن روزها دانش آموز بودم اما عشق به امام(ره) و وطن سبب شد تا در برابر دشمن بایستیم و مشتاق بودم و در جبهه ها 20 ماه حضور ...
دفاع مقدس از زبان شهیدی که زنده شد
بودم این رزمنده دفاع مقدس در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری رضوی ازخاطرات خود در عملیات بیت المقدس ، چنین می گوید : بهمن سال 1360 بود که به همراه عده ای از پاسداران سپاه خراسان به جبهه رفتیم . در آن موقع شهیدان قرص زر ، جعفرپورآزاد و سایر عزیزان رزمنده از جمله آقایان علی سهیلی ، سعید صداقتی و علیرضا تواضع همه همراهمان بودند. ما به لشکر 92 زرهی اهواز رفتیم و آنجا در گردان ولیعصر (عج) سازماندهی ...
وسواس جراح ایرانی در درمان مجروحان عراقی پزشکی که با چراغ قوه در خط مقدم جراحی کرد 2 مهر 1399 ساعت: ...
بیمارستان بمباران شده و برق آن قطع شد. بنده با یک چراغ قوه عمل جراحی را انجام دادم. شما از آغاز جنگ تحمیلی تا پایان آن در مجموع چه مدت در منطقه حضور داشتید؟ بنده در 8 سال دفاع مقدس در مجموع 27 ماه در جبهه بودم؛ به این صورت که در قالب ماموریت های 10، 20 و 30 روزه در رفت و آمد بودم. شما چه تعداد عمل جراحی در جبهه انجام دادید؟ خیلی زیاد؛ البته تعداد دقیق آن را نمی دانم. اتفاقا دو روز ...
از آبادان تا تبریز در روایت مهاجران جنگی خوزستان به آذربایجان شرقی
عازم مناطق عملیاتی شدم و چون عربی بلد بودم معاون مخابرات شدم. در حین جنگ شیمیایی و دچار موج گرفتگی شدم و اول به بیمارستان صحرایی فاطمه الزهرا و بعدا به بیمارستان امام تبریز فرستاده شدم. بعد از مدتی دوباره به جبهه برگشتم و بی سیم چی هور الهویزه شدم. هوای آنجا به حدی گرم بود که برخی از رزمندگان تبریزی آب بدن شان تمام شد و آنها را به عقب برگرداندند اما بعد شنیدیم که به شهادت رسیدند. تلفیق ...
روایت خواندنی هم سنگر شهیدان زین الدین و خرازی از دوران دفاع مقدس/ از مهندسی رزمی تا تک تیراندازی
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از موج رسا; محرمعلی رموک، یکی از یادگاران دفاع مقدس است که در سال 1341 در زنجان متولد شد و در 18 سالگی برای اولین بار عازم جبهه ها شده است. وی از بیوگرافی و فعالیت های مبارزاتی خود می گوید: دوران تحصیل ابتدایی و راهنمایی را گذراندم و در هنرستان مشغول تحصیل بودم و همزمان با دوران پیروزی انقلاب اسلامی حدود 18 یا 19 سال داشتم که مقطع دبیرستان را ...
رفتم نان بگیرم از جبهه سردرآوردم
روزنامه همشهری نوشت : سیدعباس موسوی، سخنگوی سابق وزارت خارجه ایران و سفیر جدید ایران در جمهوری آذربایجان گفت: زمانی که برای نخستین بار به جبهه رفتم، حدود 14سال داشتم. بعد از یک دوره آموزشی 45روزه و سخت، ابتدا راهی جبهه کردستان در منطقه مرزی مریوان شدم. او در پاسخ به این سوال که چگونه خانواده خود را برای رفتن به جبهه قانع کردید، گفت: گاهی با مثال زدن و با صحبت کردن اقوام. البته برای من چون کوچک تر بودم، سخت تر بود؛ چون می گفتند تو از پسش برنمی آیی. به نوعی دلشان می سوخت. یادم هست برای بار دوم که می خواستم به جبهه بروم چون می دانستم پدر و مادرم ناراحت می شوند، صبح زود بلند شدم و برای نخستین بار گفتم: می خواهم بروم نان بخرم. تعجب کردند چون من معمولا نان نمی خریدم. با تعجب گفتند: برو. من رفتم نان بخرم و چندماه بعد برگشتم! (با خنده) به شوخی می گفتند: هنوز نان نخریده ای؟! در کل سعی کردم آنها را در مقابل عمل انجام شده قرار دهم. او همچنین گفت: یکی از موانع اصلی سن کم من بود. خود من در 12، 13سالگی مشتاق بودم به جبهه بروم، اما نشد. یکی، دوبار هم اقدام کردم و تا جاهایی رفتم، اما برگردانده شدم. سال های 63 و 64 نوجوان های آن دوران یک تقلب مثبتی را ابداع کردند و آن دستکاری شناسنامه بود. در آن زمان حداقل سن برای رفتن به جبهه 17 سال بود و برای اعزام یک کپی شناسنامه ضرورت داشت، برای رفع مانع عدد سال تولدم را تغییر دادم و رفتم ثبت نام کردم. موسوی همچنین گفت: من درمجموع، 4 یا 5 بار به جبهه رفتم و مدتش هم حدود یک سال شد. ...
روایت شهدا از حضور در جنگ سخت تر است
. زندگی شهدای مدافع حرم را مرور کنیم، می بینیم همه آنها تجربه یکبار رفتن به اردوی راهیان نور را داشتند. برای اولین بار است که بعد از 150 سال جنگی که در کشورمان اتفاق افتاده، حتی یک وجب از خاک این مملکت مثل پاره های جگر از ایران جدا نشد، یا قرداد نگینی نتوانستند به این کشور تحمیل کنند. این تشابه کلی این دو جنگ بود. خبرگزاری رضوی آزیتا ذکاء؛ دستکاری در شناسنامه و تغییر تاریخ تولد ...
پیغام فتح| شانه به شانه، در این سوی خاکریز/ روایت شیرزن بوشهری از حضور در جبهه
بلند گفتم سلاااام. آنجا بود که برای اولین بار همسرم را دیدم. گفتم ببخشید اشتباه آمدم و از شرم از خانه بیرون رفتم. بعداً تعریف کرد که بعد به پدرش گفته من اینو میخوام. دخترم را باردار بودم که به جبهه رفتم دوره امدادگری را به همراه تعدادی از خواهران در هلال احمر گذراندیم. سر این دخترم باردار بودم که به عنوان امدادگر راهی جبهه شدم. توی جبهه کلی نیروی امدادی بود و ما روزها بیکار ...
خرید جیپ کروزر برای جبهه و دور زدن تحریم ها توسط مردم!
مسئولیت خانواده با من بود، نتوانستم آن اوایل در مناطق جنگی حضور پیدا کنم، البته حقیقتاً هم نمی گذاشتند ما با سن کم به جبهه برویم. ولی به هر حال در سال های پایانی جنگ که سنم بیشتر شده بود در دو نوبت به جبهه رفتم. هرچند در همان دو مرتبه هم با مقاومت مادرم مواجه شدم و خلاصه با اصرار و پافشاری زیاد توانستم راضی اش کنم. حضور من در دو عملیات کربلای 5 و کربلای 8 بود و یازده تن از شهدای آن عملیات که من ...
روایتی از منش بزرگ یک رزمنده دفاع مقدس/ دل دریایی در دیار غواصان دریادل
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از موج رسا; شنیده اید که می گویند فلانی، دل دریایی دارد؟ دریا نشان عظمت و بزرگی است و کسی که دل دریایی دارد یعنی کارهای بزرگتری انجام داده که هر کسی در شرایط مشابه، جرات و توان آن را نداشت. حتماً که نباید یک کار سخت مانند عبور از منطقه صعب العبور و یا پرواز تک نفره و امثال این ها را انجام بدهی که بگویند فلا ...
مداح شورانگیز
غلام کویتی پور فقط به آنها انگیزه می دادیم. در سال های بعد از جنگ یا حتی پس از آن برایتان پیش آمده که رزمنده ای به سراغ شما بیاید و بگوید به عشق صدای شما به جبهه آمده؟ بله، موارد بسیاری بوده است که می آمدند به من می گفتند ما در خانه نشسته بودیم و شما لشکر صاحب زمان را خواندید، ما پاشدیم به جبهه آمدیم. از این جماعت خیلی ها آمدند و 8سال در جبهه ماندند. برخی ها جانباز و برخی شهید و برخی ...