سایر منابع:
سایر خبرها
آرزوهای بازیگر "شرم" از بازی در موسی(ع) حاتمی کیا تا نقش معتاد/ همبازی آخرین سکانس سیروس گرجستانی
خیلی کوتاهی بود مرا پیشنهاد داد؛ آقای حمیدنژاد دست بر قضا از من خوشش آمد. ایشان به من گفتند که سریالی قرار است کار کنم حتماً از شما استفاده می کنم. با خودم گفتم همه کارگردانان از این حرف ها می زنند. اما "بانوی عمارت" را شروع کردند نقش رشید را به من واگذار کردند. همیشه می گویم همه چیز را مدیون ایشانم و چقدر هم این سریال کار خوبی شد. فیلم کوتاهی کار کردم که در جشنواره هابی بین ...
شکستن طلسم بهانه فریب دختر 15 ساله
اینستاگرام با سوگند آشنا شدم. من به او نگفتم که از خانه فرار کند و با من بیاید. او به من گفت 18 ساله است و چون پدر و مادرش اختلاف دارند از زندگی با آنها خسته شده است. بعد هم از من خواست او را به شمال ببرم تا دریا را ببیند. من او را دوست دارم و قصد ازدواج داشتم. طلاها را هم خودش به من داد بفروشیم و با طلاهای مادرم آنها را فروختیم. بازپرس جنایی دستور بازداشت متهم جوان را صادر کرد و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد. ...
همه خواستگارهایم شهید شدند!
اینجاست که در این حمله فقط پنج سادات شهید شده و بقیه رزمندگان مجروح می شوند. روز عیدقربان و اول مرداد 67 مراسم عروسی خواهرم بود. شب عروسی دیدم که تعدادی از اقوام سیدداود وارد منزل پدرم شدند. وقتی دیدند که مراسم عروسی است، حرفی نزدند و رفتند. روز بعد ساعت 6 صبح خواب دیدم سیدداود بالای سرم آمده است و می گوید خانمم بیدار شو. خبر شهادت من را آوردند. می خواهم اولین نفری باشی که خبر را می شنوی ...
فهرست نمایش فیلم های چهارمین روز جشنواره سینما حقیقت
شهر (شهره سجادیه) هاشور (خانه جشنواره) بخش ملی (بلند) چشم ایرانی (ساسان فلاح فر) رویاهای خالکوبی شده (مهدی گنجی) بخش ملی (نیمه بلند) امیدی ه (علی زهیری) در جستجوی زمان از دست رفته (محمد صادق سمیعی فر) قطعه 19 (مسعود دهنوی) بخش ملی (کوتاه) خانجان (بابک طاهری) کمی با من برقص (مصطفی امامی) بخش کرونا داستان دستان کوچک (مهدیه سادات محور) رویای پوپک (رضا سورانی) ...
تجاوز به دختر 15ساله توسط روانشناس قلابی
مضطربی و من گفتم به شدت استرس دارم. او قرصی به من داد و گفت برای رهایی از استرس آن را مصرف کن. وقتی قرص را خوردم از هوش رفتم و چشمانم را که باز کردم در کلبه ای وسط جنگل زندانی بودم. او با تهدید به من تجاوز کرد و طلاهای مادرم را از من گرفت. روایت پسر جوان پسر 34ساله که دانشجوی انصرافی رشته روانپزشکی است در بازجویی ها منکر تجاوز و سرقت طلاها شد. وی گفت: قبول دارم که در ابتدا خودم ...
فریب دختر 15 ساله به دست روانشناسی قلابی
هستم و 6 ماه قبل در اینستاگرام با سوگند آشنا شدم. من به او نگفتم که از خانه فرار کند و با من بیاید. او به من گفت 18 ساله است و، چون پدر و مادرش اختلاف دارند از زندگی با آن ها خسته شده است. بعد هم از من خواست او را به شمال ببرم تا دریا را ببیند. من او را دوست دارم و قصد ازدواج داشتم. طلا ها را هم خودش به من داد بفروشیم و با طلا های مادرم آن ها را فروختیم. بازپرس جنایی دستور بازداشت متهم جوان را صادر کرد و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد. منبع: روزنامه ایران ...
رفیق کشی به خاطر 2/5 میلیون تومان!
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان ، فرید 25 ساله متهم است که روز های پایانی بهار امسال در جریان درگیری با دوستش او را در یکی از محله های شرق تهران با چاقو کشته است. او بعد از چند ماه فرار در خانه ای ویلایی در شمال کشور بازداشت شد. متهم در تحقیقات مدعی شد، چون دوستش بدهی خود را به پدرش نداده او را به قتل رسانده است. متهم بعد از بازسازی صحنه قتل روانه زندان شد. قرار است او به زودی در ...
باران ساز، نجیب و سرفراز
. راننده از حسن سلوک، سیمای بسی آراسته، متشخص و گیرای استاد چنان حالش خوش و خرم شده بود که تا رسیدن استاد به مقصد، یک وری رو به استاد و یک دستی رانندگی کرد! چند باری هم پشت چراغ قرمزهایی که تا می رسیدیم سبز می شد، بی دلیل بوق زد تا لابد به عابران منتظر تغییر رنگ چراغ خبر دهد ببینند چه مرد مهم و معززی کنار دست او نشسته است! این را بعد ها خودش به من گفت. طول راه غنیمت من بود تا از طرح کارکردهای متقارن ...
بیوه های اینترنتی؛ از "زندگی با بازی" تا "بازی با زندگی"
محمد معصومیان | تنها جایی از جهان که بدون ترس از کووید 19 می توانیم در آن باشیم دنیای بازی کامپیوتری و اینترنتی است؛ نه احتیاج به ماسک زدن داریم نه ضدعفونی کردن. این جملات صابر 35 ساله است که به قول خودش قرنطینه را روی کاناپه گذرانده است. زمانی برای بازی و زمانی برای دورکاری در خانه. بازی های ویدیویی و کنسول های بازی جزو پرطرفدارترین سرگرمی های جهان امروز هستند و با شیوع همه گیری ...
تجاوز به دختر تهرانی در یک کلبه روستایی
...: بعد از چند روز از ستاره خواستم در برنامه واتس اپ صوت بفرسته اما وقتی صدایش را شنیدم متوجه شدم ستاره یک پسر است و در این مدت مرا فریب داده است. وی ادامه داد: پسر جوان بهنام نام داشت و خودش را روانشناس معرفی کرد و در خصوص مشکلات خانوادگی ام پیشنهاد تا به مطبش بروم و از او کمک بگیرم که بعد از چند روز ادعا کرد مسافرت است و تهران نیست و منشی اش نیز به خاطر کرونا در خانه است و مطبش ...
قهوه مسموم برای سرقت میلیونی از دختر تنها
فرهاد ارتباط داشتم تا اینکه او از من خواستگاری کرد. چند روز بعد هم مرا به خانه اش دعوت کرد تا با مادر و خواهرش آشنا شوم. این آشنایی ادامه داشت تا اینکه شب حادثه به خانه یکی از بستگانم رفتم و بعد از آن با فرهاد تماس گرفتم تا او مرا به خانه ام برساند. وقتی به مقابل خانه مان رسیدم فرهاد به بهانه استفاده از سرویس بهداشتی به خانه ام آمد. چون پدر و مادرم هر دو فوت کرده اند، سال هاست که تنها زندگی می کنم ...
شوهرم 4 سال است که با زن متأهل رابطه دارد
اما هر بار به خاطر آینده فرزندانم صبر کردم. خلاصه ادامه روابط فرزاد با آن زن غریبه به جایی رسید که کارش را از دست داد و سپس با فروش خودروی زیر پایش ، یک خواربار فروشی کوچک راه انداخت و قول داد که دیگر دور آن زن را خط بکشد و به این ارتباط نامتعارف پایان دهد. مدتی همه چیز آرام بود تا این که یک روز صبح همسرم به بهانه خرید مستقیم بار از کارخانه تولیدی از منزل خارج شد و حدود ظهر در حالی به خانه بازگشت ...
محاکمه جوانی که زندگی رفیقش را با مشت گرفت
نامربوطی می زد تا عصبانیم کند و من توجهی نمی کردم. روز حادثه دستم را گرفت و گفت بیا با هم دعوا کنیم. باز هم توجهی نکردم. اما ارسلان دست بردار نبود. او به سمتم حمله کرد و ضربه ای به من زد که خیلی عصبانی شدم. من هم با مشت ضربه ای به چانه اش زدم و بعد هم هلش دادم. او عقب عقب رفت و به زمین افتاد. وقتی که روی زمین افتاد دیدم از سرش خون آمده است. خیلی ترسیدم و سریع اورژانس را خبر کردم و خودم هم همراهش رفتم ...
زندگینامه حضرت آیت الله سید محمد سعید حکیم
آیت الله سید محمد حسین حکیم (قدس سره) که از استاید حوزه علمیه نجف اشرف و یکی از اساتید برجسته دانشکده فقه در نجف اشرف بودند. 14 آقای سید حیدر حسنی عاملی از فضلای لبنان. 15 شهید گرانمایه آقای سید محمد حسین حکیم فرزند بزرگمرد جهان تشیّع مرحوم حضرت آیت الله العظمی حاج سید محسن حکیم (قدس سره). 16 اقای شیخ محمد خاقانی از فضلای حوزه علمیه قم. 17 آقای سید محمد ...
راهکار عجیب ژاپنی، برای مقابله با اژد های تنهایی
کلید منزلش را به آن ها داده و خواسته که قبل از او به خانه بروند، چراغ های خانه را روشن کنند و بوی غذا هم بیاید. او می گوید آن ها آدم های خوبی بودند و من هم به آن ها اجازه دادم و گفتم نیازی نیست زیادی نقش بازی کنند و بهتر است خودشان باشند. جالب است که آن زن از اخلاق شوهرش گله می کرد، و یا آن دختر مشکلات زندگی خودش را بیان می کرده و نیشیدا هم آن ها را راهنمایی می کرده. بعد از ...
علی تا آخرین روز های جنگ برای رسیدن به عباس صبر کرد
که خانه بود روی رختخواب نمی خوابید، رو به عباس کردم و گفتم پسرم! چرا روی رختخواب نخوابیدی؟ گفت پدرجان! باید با زمین ساخت. باید با خاک ساخت. گفتم درست است ولی جبهه فرق می کند. الان شما در خانه ای. گفت پدرجان! اینطوری بهتر است. می خواهم هر جا که هستم، حال و هوای جبهه را فراموش نکنم. یک روز به عباس گفتم دیگر نرو بس است! گفت بابا! زن، بچه، خانه و زندگی را آخر باید بگذاریم و برویم. حالا که باید بمیریم ...
گفت وگو با قاتل بیتا کوچولو و پدر و نامادری اش در باغ ورامین / طناب دار را می بوسم!
ناخودآگاه او را در لحظه به قتل رساندن دانیال تجسم می کنم؛ و بعد قتل سحر. آخر سر هم بیتا. بیتایی که وحشت زده انتهای آن باغ ایستاده بود و جیغ می زد. دخترک برای دفاع از خود تکه سنگی در دستان کوچکش گرفته بود و محکم می فشرد. در آخرین لحظه های عمر کوتاهش گریه امانش نمی داد. قاتل جلوی دهان و بینی او را گرفت و با دست دیگرش گلوی او را برید. همین قاتلی که حالا روبروی من نشسته است! ...
اسارت 48 ساعته دختر 15 ساله در کلبه جنگلی
او بروم تا در اختیار فردی که استاد دعاخوانی است قرار دهد و روی آن ها ورد بخواند و طلسم مرا باطل کند. من به حرف های او اعتماد کردم و روز حادثه با تمامی طلا ها از خانه بیرون رفتم و در نزدیک ترمینال شرق تهران سوار خودروی سواری او شدم. من به بهنام گفتم که خیلی استرس و اضطراب دارم که او هم یک عدد قرص به من داد و گفت اگر بخورم آرام می شوم، اما وقتی خوردم بیهوش شد و چند ساعت بعد که چشمانم را باز کردم دیدم ...
مروری بر زندگی شهید داود زمانی بلاغی از زبان همسرش
. همان اوایل ورودش با انجام یک عملیات که فرماندهی اش را خودش بر عهده داشت به منطقه لون سادات رفت و با فراری دادن ضد انقلاب، روستای ما از محاصره آن ها نجات پیدا کرد. بعد از برقراری امنیت، شهید بلاغی در همین منطقه یک پایگاهی برپا کرد تا با استقرار رزمنده ها، ضدانقلاب نتوانند دوباره بر منطقه مسلط شوند. همین ماندگاری ایشان باعث آشنایی و کمی بعد ازدواج ما شد. ایشان در زمان حضورش در جبهه ...
یحیی گل محمدی: علی دایی، جوری ما را له مان می کرد که کاری نمی توانستیم انجام دهیم
پرسپولیس را به فینال می آوردند. بازی خیلی خاطره انگیزی برای ما شد اما هنوز کارمان تمام نشده است. ان شاءالله در فینال هم اتفاق خوبی بیفتد. به سال ها قبل بازگردیم روزی که پیشنهاد بازی کردن برای پرسپولیس را دریافت کردید چه حس و حالی داشتید؟ در تیم بانک تجارت بودم که رضا ترابیان به پرسپولیس آمد. با وی خیلی رفیق هستم و امیدوارم هر جا هست سلامت باشد. از بچه های گل پرسپولیس بود که چند روز ...
حجاب و پاکدامنی زن
غرب به دست ولگردی دوره گرد، بی سوادی پلید، آلوده ای خائن، وطن فروشی کثیف به نام رضاخان پهلوی حجاب و پوشش قرآن را از بسیاری از زنان به غارت برد، وضع خانه و خانواده به صورت دیگر شد، آمار طلاق فزونی گرفت در حدی که در اواخر حکومت آن خانواده نابکار در هرماه بین شش تا هفت هزار درخواست طلاق به دادگاه ها داده می شد، مردان و جوانان زن دیده بی زن می شدند، و زنان شوهردیده بدون شوهر، و این دو طایفه آزاد شده ...
ادعای جدید مرد اعدامی در یک قدمی چوبه دار
: شوهرم مرد بداخلاقی بود. او قبلا دو بار ازدواج کرده و همسرانش را طلاق داده بود. بعد از آن به خواستگاری ام آمد. ما با هم ازدواج کردیم و صاحب دو فرزند شدیم، اما سعید دست از بدرفتاری برنمی داشت. آخرین بار وقتی با هم درگیر شدیم او به شدت مرا کتک زد. به همین دلیل با دوست صمیمی ام تماس گرفتم و از او کمک خواستم. همان موقع خسرو که برادر دوستم بود، برای وساطت به خانه مان آمد. شوهرم با او درگیر شد و ...
معلمی که میان برف های نوک کوه درس می دهد
است و از همانجا شروع به تدریس کنم. پدری که هر روز دخترش را برای تدریس همراهی می کند خانم افشنگ که متولد سال 67 است از سال گذشته به عنوان معلم حق التدریس با آموزش و پرورش همراهی می کند و پیش از آن یعنی از سال 90 به عنوان آموزش دهنده نهضت سوادآموزی فعالیت داشت؛ او برای تدریس به دانش آموزانش هر روز به همراه پدرش به کوهی که در یک کیلومتری خانه شان قرار دارد می رود و از ساعت 13. ...
زندگی نامه نیک وی آچیچ + ویدئو
نوشته است را با هم می خوانیم: وقتی به دنیا آمدم، پدرم که در اتاق زایمان حضور داشت، از دیدنم بدحال شد و بیرون رفت. پزشکان و پرستاران شوکه شده بودند و به سرعت مرا از مادرم دور کردند. مادرم که پرستار همان بیمارستان بود، متوجه شد که اتفاق بدی افتاده است. پرسید چه شده؟ بچه مرا کجا بردید؟ راستش را بگویید؟ کسی توان نداشت ماجرا را به مادرم بگوید. واقعیت این بود که من بدون دو دست و بدون دو پا به ...
برکت؛ پایان راه کولبری
مسر و فرزندانش رفت. چند سال بعد حالا دیگر با جرات بیشتری به دل مرز می زد، اما این فقط یک توهم بود، او هنوز از این تردد وحشت داد، ولی با آن کنار آمده بود. هیچ وقت فکرش را نمی کرد بعد از زمین گیر شدن همسرش او کوله به دوش بگیرد و به دور از چشم مردان آبادی به کولبری برود، زنان دیگر هم مخفیانه این کار را می کردند، چون این کار زنانه نبود. دستشان آنقدر ضخیم و پینه ...
ادعای جدید مرد اعدامی در یک قدمی چوبه دار
تشریح قتل در ادامه همسر مقتول گفت: شوهرم مرد بداخلاقی بود. او قبلا دو بار ازدواج کرده و همسرانش را طلاق داده بود. بعد از آن به خواستگاری ام آمد. ما با هم ازدواج کردیم و صاحب دو فرزند شدیم، اما سعید دست از بدرفتاری برنمی داشت.آخرین بار وقتی با هم درگیر شدیم او به شدت مرا کتک زد. به همین دلیل با دوست صمیمی ام تماس گرفتم و از او کمک خواستم. همان موقع خسرو که برادر دوستم بود، برای وساطت به خانه ...
ماجرای قتل عمد حمید صفت چیست؟
در آن جا زندگی می کردند و هر چند وقت یک بار با مادرم به ایران می آمدند، مادرم و هوشنگ در خانه ای در خیابان شیخ بهایی ساکن بودند و وسایل من نیز آن جا بود، اما بیشتر در محل کارم ساکن بودم. " او افزوده بود "هوشنگ بداخلاق بود و مادرم را کتک می زد و من همیشه سعی داشتم او را آرام کنم تا این که روز 24 مرداد برادرم که ساکن آمریکاست با من تماس گرفت و گفت که هوشنگ مادرم را به باد کتک گرفته و ...
داستان پری غفاری معشوقه مو بلوند شاه +عکس
را عقد کند، شاه وی را با طپانچه تهدید به مرگ می کند، ...، اما شلیک نکرد ... با طپانچه ضربه ای به شقیقه ی وی زد و فورا به زمین افتاد ... به دستور شاه به خرابه اش برگشت. بعد از برگشت به خانه روز بعد شاه تلفن زد و پری محکم گوشی را به زمین کوبید، و ارتباط شاه و پری قطع شد ... مادر پری از این حرکت نگران شد و پری را مؤاخذه نمود که این چه حرکتی بود که با شاه مملکت کردی ... چهار روز از این جریان ...
وقتی با یک توییت ،امنیت فکری میانسالان کشور بهم ریخت
و تبدیل به یک سوال شده: چرا ؟؟؟؟ مگر ما چه گناهی کردیم ؟؟ بعد از 4 هفته به دیدن مادرم رفتم، بعد از سلام و احوالپرسی با مظلومیت خاصی که قلبم را آتش زد پرسید؛ راستی تو که خبرنگاری ،فهمیدی می خواهند همه میانسالان را با واکسن کرونا بُکشند؟ واقعا جوابی نداشتم!! دلیل ایجاد این موج نگرانی ، توییت عجیب،سرکار خانم زهرا شیخی نماینده محترم، مردم اصفهان و سخنگوی کمیسیون بهداشت ...