سایر منابع:
سایر خبرها
معرفی حاج ابراهیم همت از زبان خودش
سیاهی می رفت و حالم بد شده بود. با زحمت مرا پیش یک دکتر بردند، دکتر پس از معاینه گفت: بچه از بین رفته و تلف شده. مقداری هم قرص و کپسول نوشت و گفت: اگه با اینها بچه سقط نشد، حتما بیاریدش تا عمل کنم! حرف های دکتر مثل پتکی توی سرم کوبیده شد. خیلی ناراحت و دل شکسته شده بودم. علی اکبر خانه ای نزدیک حرم اجاره کرده بود و من پانزده روز تمام کنج خانه، توی رختخواب افتاده بودم و لب به هیچ قرص وکپسولی هم نمی ...
وصیت خاص شهید گودرزی به مادرش
تلفات از آن منطقه خارج شدیم. همسر شهید همسرم سال ها برای ازدواج با من انتظار کشید و روز عقدمان تنها یک شرط داشت و آن این بود که من پاسدار هستم و مأموریت زیاد می روم لذا شما باید با نبودن هایم کنار بیایید. وقتی همسرم گاهی اوقات حرف از عزیمت به سوریه می زد، من پنج ماهه باردار بودم. از او می خواستم که به علت وضعیت من به سوریه نرود اما همسرم می گفت: آنجا جنگ است و برای مأموریت به سوریه می روم. من گفتم حالم خوب نیست، نرو اما او گفت: تو را به حضرت زینب (س) می سپارم. ...
وصیت خاص شهید گودرزی به مادرش/ ابتکار شجاعانه شهید برای شکستن محاصره داعش
روز عقدمان تنها یک شرط داشت و آن این بود که من پاسدار هستم و مأموریت زیاد می روم لذا شما باید با نبودن هایم کنار بیایید. وقتی همسرم گاهی اوقات حرف از عزیمت به سوریه می زد، من پنج ماهه باردار بودم. از او می خواستم که به علت وضعیت من به سوریه نرود اما همسرم می گفت: آنجا جنگ است و برای مأموریت به سوریه می روم. من گفتم حالم خوب نیست، نرو اما او گفت: تو را به حضرت زینب (س) می سپارم. انتهای پیام/ 118 ...
خلبان نخبه ای که فدایی خدمت شد
و مادرش می گفت، از دغدغه ها و آرزوهایی که برایشان دارد. من حس رفتن را در وجودش دیدم. محل دفتر ما با هم فرق داشت. یک هفته قبل از اینکه به ماموریت برود من به دفتر شهید خواجوی رفتم. پنج شنبه بود و دفترش خلوت، و ما کمی با هم گپ زدیم. حرف های خاصی هم زد که بوی رفتن می داد. در نهایت 13 اسفند سال 97 مرغ جانش طاقت نیاورد و پرواز کرد. و بیشتر از پرنده اش اوج گرفت. خواجوی به آسمان پرواز کرد و پرنده اش به ...
خرمزی: عباسی اردوی آلومینیوم را بهم ریخت
به گزارش "ورزش سه" شاید خوش بین ترین هوادار سپاهان هم تصور نمی کرد چنین نتیجه ای امروز در اراک رقم بخورد و اراکی ها شکستی 6 گله را در مقابل یکی از مدعیان قهرمانی لیگ بیستم در خانه متحمل شدند؛ محمود خرمزی سرمربی موقت آلومینیوم اراک پس از جدایی رسول خطیبی در نشست خبری حاضر شد و با عذرخواهی ویژه از مردم اراک گفت: من باید خیلی خیلی از مردم اراک عذرخواهی کنم، ما مسئولیت را بعد از رفتن خطیبی قبول کردیم ...
سرگذشت تلخ یک جوان معتاد
نابابم گیر می دادن. مرد جوان سرش را پایین انداخت و اشک هایش را با گوشه آستین لباسش پاک کرد. حرف آخر اینه که هرکس باید مراقب خودش باشه و به قول بابا بزرگم خودشو ببینه. اگه آدم خوش رو درست و حسابی ببینه هیچ وقت راضی نمیشه کاری کنه که به خودش این جوری ضربه بزنه. من اگه خودمو دیده بودم گول رفیق نامردی که بهم یاد داد وسایل و زاپاس و ... از توی ماشین مردم دزدی کنیم رو نمی خوردم. بابا و ...
خرمزی: به تمام گل هایی که خوردیم، مشکوک هستم/ شیطنت های شب گذشته تیم را به هم ریخت
معرفت و مرام نشان دهند با شیطنت تیم را به هم ریختند. این تیم بعد از 18 سال بالا آمده است و من سال گذشته هم در این تیم بودم و مدیریت خوب آقای محرابی بود. رسول خطیبی اگر رفت به خاطر شیطنت آقایان بود. شیطنت ها باعث جدایی او شد و اگر الان جلوی آن را نگیریم این تیم مثل تیم های دیگر می شود که شرایط بدی پیدا کردند. داوری هم امروز خیلی بد سوت زد. باز هم از مردم اراک بابت باخت مقابل سپاهان عذرخواهی می کنم ...
می گفت در لباس مرزبانی با افتخار از خاکم دفاع می کنم
سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: مریم بنگل مادر شهید مدافع امنیت کامران کرامت است. مادری که چندی پیش فرزندش را در لباس مرزبانی راهی کرد و کمی بعد خبر شهادتش را به همراه شهیدان مسلم جهان آرا و مالک طاهر شنید. حرف های این مادر شهید شنیدنی بود: با عنوان مادر شهید اهل تسنن شهید کامران کرامت می گویم دشمنان هیچ وقت نمی توانند سرافکندگی نظام را ببینند ...
خرم زی: ماموریت من تمام شد/گل هایی که خوردیم مشکوک بودند
گروه فوتبال و فوتسال ورزشی تاریخ انتشار کد خبر 7688279 دانلود PDF نظر دادن به گزارش خبرنگار فوتبال و فوتسال گروه ورزشی باشگاه خبرنگاران جوان ، محمود خرم زی ، سرمربی موقت تیم فوتبال آلومینیوم اراک بعد از باخت مقابل تیم سپاهان اظهار کرد: در ابتدا از مردم شهر اراک عذرخواهی می کنم. همه چیز را شیطنت دیدم. بعد از رفتن رسول خطیبی، مسئولیت را بر عهده ...
خواهر جوان قربانی عشق برادرش شد
، جا خوردم. با کنجکاوی پیش افسر پرونده رفتم و گفتم: چرا دستبند زدید به این پسر؟ افسر پرونده گفت: به قتل خواهرش اعتراف کرد. در حالی که بسیار کنجکاو بودم و از طرفی خیالم بابت به دست آوردن خبر آن روز راحت شده بود گفتم چرا کشته؟ مگه نگفته بود خواهرش را خیلی دوست داشته و با هم زندگی می کردند؟ بله به همین خاطر هم او را کشته، چون فکر می کرده اگر خواهرش ازدواج کند و برود او تنها ...
(عکس) ماجرای موتورسواری ستاره فوتبال چه بود؟
خطراتی که برایش داشت به خصوص به دلیل فیلم گرفتن از خودش پشت موتور، با انتقاداتی همراه بوده اما ستاره 39 ساله میلان می گوید چاره ای نداشت جز اینکه چند کیلومتر آخر مسیرش را با موتورسیکلت طی کند وگرنه باید قید اجرای خود در کنار دوست صمیمی خود سینیشا میهایلوویچ را می زد. ایبراهیموویچ درباره این ماجرا گفت: بعد از هدر رفتن سه ساعت از وقتم در اتومبیل، به راننده ام گفتم که در خودرو را باز کند تا خودم ...
خرمزی: همه گل هایی که خوردیم مشکوک بود
صورت گرفته در تیم، یادآور شد: این تیم بعد از 18 سال به لیگ برتر آمده، پارسال هم اینجا بودم، مدیریت خوبی بود. من می گویم اراک مدیرعامل دارد، خطیبی اگر رفت به خاطر شینطت برخی آقایان بود، شما هیچ وقت به خطیبی خرده نگیرید. من او را می شناسم و او رفیق من است اما شیطنت باعث شد او برود. اگر جلوی آن را نگیریم این تیم مانند چند تیم سال گذشته می شود که اسمی نمی برم. متاسفانه همه گل ها مشکوک بود و داور هم به ...
پسر ترکیه ای پس از 29 سال مادرش را در ایران پیدا کرد
اداره چهارم پلیس آگاهی پایتخت شد و مادرش را بعد از 29 سال در آغوش گرفت. مادرش که حالا زنی میانسال شده با دیدن پسرش فقط اشک ریخت و پسرش را در آغوش گرفت و دقایقی بعد که قدری آرام تر شد گفت: من هم در این سال ها دنبال تو بودم می خواستم پسرم را ببینم چند سال قبل از طریق یکی از شبکه های مجازی نشانی از تو پیدا کردم و پیام دادم، اما تو پیامم را ندیدی و نتوانستیم باهم ارتباط برقرار کنیم. سرهنگ مرتضی نثاری، معاون جرایم جنایی پلیس آگاهی پایتخت در این باره گفت: با تلاش مأموران اداره چهارم پلیس آگاهی پایتخت، این مادر و پسر پس از 29 سال به هم رسیدند. حوادث اختصاصی رکنا را اینجا بخوانید: ...
واکنش مربی استقلال به شایعه پرسپولیسی بودنش
از این تیم بوشهری جدا شد. این مربی دوست داشت با رضایت دلی مسئولان باشگاه شاهین راهی استقلال شود اما وقتی با وجود تمایلش برای جدایی به نتیجه نرسید تصمیم گرفت همکاری با این باشگاه بوشهری را قطع کند و راهی استقلال شود. با این حال استقلالی نبودن این مربی چندان برای برخی هواداران جذاب نیست و حتی او را پرسپولیسی می دانند و انتقادهایی به این انتخاب فرهاد مجیدی وارد کردند. با این حال خودش این حرف ها را ...
ملاقات مادر و فرزند بعد از 29 سال/ هنوز شیرخوار بودم که مادرم طلاق گرفت
و با دیدن مادرش او را در آغوش گرفت. زن میانسال با دیدن پسرش شروع به گریه کرد و در میان اشک خطاب به فرزندش گفت: چند سال قبل از طریق فیس بوک پسر کوچکم، فیس بوک تو را پیدا کردیم و پیام دادیم، اما موفق نشدیم پیدایت کنیم. این مادر و فرزند بعد از کمی گفت وگو پلیس آگاهی را ترک کردند. 23302 کد خبر 1492824 ...
چطور پرسپولیسی ای هستم که نه مربی اش بودم و نه بازیکن؟
برای برخی هواداران جذاب نیست و حتی او را پرسپولیسی می دانند و انتقادهایی به این انتخاب فرهاد مجیدی وارد کردند. با این حال خودش این حرف ها را قبول ندارد. گفت وگوی فرهیختگان با فراز کمالوند را در ادامه می خوانید. بالاخره قید شاهینی ها را زدید و با استقلال به توافق رسیدید. دلم نمی خواست به این شکل از باشگاه شاهین جدا شوم. دوست داشتم در خدمت این تیم باشم ولی شرایط به گونه ای پیش ...
روی ماه صَفَر
.... گفتم با این کفش های پلاستیکی که نمی شود به جبهه بروی، بیا برویم برایت یک جفت کفش بخرم. اولین باری بود که پسرم کفش خوب به پا می کرد. صفر با همان کفش ها به جبهه رفت و با همان کفش ها هم شهید شد. حاجیه خانم، صبح روزی را که صفر می خواست به جبهه برود، خوب به یاد دارد: قبل از زنگ خوردن ساعتی که کوک کرده بود، پاشدم و کارت اعزامش را پنهان کردم. خداخدا می کردم خواب بماند و نرود، اما سرساعت بیدار ...
علی کریمی را برای مردم نگه دارید!
چند سال اخیر با زبان تندی که داشته کنار مردم ایستاده و برای منافع آن ها دست کم در فضای مجازی جنگیده است؛ انتقاد از مدیریت بحران در بلایای طبیعی تا به نقد کشیدن محمود احمدی نژاد و بعد هم حسن روحانی. علی کریمی همان قدر که فدراسیون فوتبال را زیر سؤال برده از بقیه موارد اجتماعی که مردم را هم آزار داده انتقاد کرده و واهمه ای از این نداشته که شاید این زبان سرخ سر سبزش دهد به باد. شاید حرکت در همین مسیر است که حالا عده ای منتظر هستند تا علی کریمی به غیر از فوتبال حرف بزند و بگوید دیگر کاری با درد های مردم ندارد! . منبع: فرارو ...
حکایت ها از (شهید همت)/در فنون رزم دفاع مقدس هم معلم بود+تصاویر
...> حکایت چشم ابراهیم آن بود ولی حکایت گوش چه بود؟ همان جا، در همان کتاب روایت گوش هم هست: خبر را داخل مینی بوس از رادیو شنیدم. این بار اشک هم آمد. گفت: نگه دارید! مگر نشنیدید؟ شوهرم شهید شده ... شوهرم نبود. اصلاً هیچ وقت در زندگی برایم حالت شوهر نداشت. همیشه حس می کردم رقیب من است و آخر هم زد و برد. ... وقتی می رفتیم سردخانه، باورم نمی شد. به همه می گفتم: من او را قسم داده بودم هیچ وقت بدون ما نرود ...
خرمزی پس از استعفا از هدایت آلومینیوم: همه گل های سپاهان مشکوک بود
سال با مدیریت خوب آقای محرابی به لیگ برتر رسید. آقای خطیبی اگر رفت به خاطر شیطنت این آقایان بود. من با آقای خطیبی رفیق هستم و می دانم که شیطنت ها منجر به رفتن او شد. متاسفانه همه گل هایی که خوردیم مشکوک بود. داور هم بد سوت زد. سرمربی آلومینیوم ادامه داد: مقصر این باخت من نبودم و به خاطر شیطنت هایی بود که در تیم رخ داد. من نمی توانم از کسی اسم ببرم ولی تیمم از نظر روحی و روانی تا دیشب ...
زنده با زلاتان، پشت موتورسیکلت!
پشت موتور بنشیند اما گفتم نه، خودم رانندگی می کنم. البته من خودم موتورسوار حرفه ای نیستم و تاکنون در بزرگراه ها نرفته بودم. خوشبختانه در بزرگراه، ماشین ها زیاد نبودند و کارم راحت شد. ایبرا شخص خیلی خوبی است و به من گفت نمی دانم چطور از تو تشکر کنم. او ادامه داد: من طرفدار میلان هستم و او به من گفت یک پیراهن برایت می فرستم. حتی نتوانستم با زلاتان عکس بگیرم چون وقتی رسیدیم، او خیلی عجله داشت. در نهایت، همسرم حرفم را باور کرد و وضعیت زندگی ما همچنان خوب است. ...
همت مردانه می خواهد گذشتن از جهان
دریافت مدرک تحصیلی به سربازی رفت که به گفته خودش تلخ ترین دوران عمرش را در دو سال سربازی طی کرد. در لشکر توپخانه اصفهان مسئولیت آشپزخانه به عهده او گذاشته شده بود. پس از پایان سربازی و بازگشت به زادگاه معلم شد و به تدریس در روستا ها پرداخت. وی در این دوران با تعدادی از روحانیون متعهد و انقلابی ارتباط پیدا کرد و در اثر هم نشینی با آن ها با شخصیت حضرت امام خمینی (ره) بیشتر آشنا شد. ...
ادعای دفاع مشروع در قتل دوست صمیمی
کار را کرده است. مهران گفت: سال ها با آرش دوست بودم. آن روز با هم در پارک دعوا کردیم، بعد همه چیز تمام شد تا اینکه متوجه شدم قصد دزدی از ماشین دوستم را دارد. وقتی به آرش گفتم دست از این کار بردارد، عصبانی شد و به من حمله کرد و چاقو کشید. اگر من نمی زدم کشته می شدم. با توجه به این اعتراف ها، برای متهم کیفرخواست صادر و پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد. در جلسه رسیدگی ...
حضور خانواده های شهید معز غلامی، اسداللهی و کریمی در خبرگزاری تقریب/ حاج قاسم شهید مدافع حریم انسانیت و ...
؟ حسین گفت در این هواپیما ممکن است لباس شهید و یا خبر شهادت کسی را آورده باشند، چرا شما با دست گل به استقبال من آمده اید؟ او در این سفر لباس های شهید کامران را با خودش آورده بود، گفتم تو نبر! گفت خودش به من سپرده و قرار شده لباس ها را ببرم و روضه حضرت رقیه(س) را هم بخوانم؛ سری بعد میخواستم زمین گیرش کنم گفتم ازدواج کن، دیر شده 20سالته، اول میخندید ولی وقتی خیلی اصرار کردم و پای حرفم ...
روایتی خواندنی از نحوه شهادت سردار خیبر
من داد تا با عقبه در ارتباط باشم و خودش برگشت عقب. دیدار محبوب در جزیره مجنون؛ سه راهی شهادت وقتی حاجی در حال بازگشت به طرف قرارگاه بوده تا در آنجا فکری به حال خط مقدم بکند در همان سه راهی مرگ به شهادت می رسد. پس از رفتن حاج همت به سمت عقب یکی دو ساعتی طول نکشید که خط ساکت شد. همان خطی که حدود یک ماه لحظه ای درگیری در آن قطع نشده بود و این سبب تعجب همه شد. ما منتظر ماندیم. گفتیم ...
عکاس مشهور آمریکایی از سفرش به ایران گفت
نتیجه این تصویر پدید آمد. عکس دیگری که دوست دارم، مربوط به هنرمند بزرگ پابلو پیکاسو است. در سال 1966 به خانه پیکاسو در فرانسه رفته بودم، وقتی یک روز با یکدیگر در حال قدم زدن بودیم و من دوربینم را به گردنم انداخته بودم، پیکاسو مدام همچون مردانِ دیوانه ژست می گرفت و دست بردار هم نبود. من نمی خواستم این مردِ بزرگ آنگونه که وانمود می کند به یاد آورده شود پس دوربینم را تکان دادم و به او گفتم ...
چهل روز از دفن کولبران کوران گذشت
.... پدر شاهو، 12 سال پیش، یکی از روزهای ماه رمضان، وقتی وسط راه، بعد از 7 ساعت پیاده رفتن، وسط برف ها، به آن وسعت سفید سرد تمام نشدنی خیره ماند، از همان جا، راه کج کرد و تنها، برگشت کوران . از آن روز، از 12 سال قبل تا همین امروز، شاهو، نان 5 نفر را، یک تنه، از حلق همین کوله های 20 کیلویی که به شانه می بندد بیرون می کشد، از حلق این راه های مالروی مدفون زیر برف که همه این 23 سال، کسی ...
دیدار پسر و مادر پس از 29 سال
باعث می شود که من همراه پدرم زندگی کنم. آن زمان پدرم به خاطر کارش راهی کشور ترکیه می شود و من را با خودش به ترکیه می آورد و اینگونه من از مادرم دور می شوم، اما الان پس از 29 سال دوری شوق دیدن مادرم را دارم. هر چند زمان جدایی شیرخوار بودم و تصوری از مادرم ندارم و بعضی از بستگانم نیز به همین سبب فکر می کنند، الان من از مادرم متنفرم، اما هیچ وقت فرزندی از مادرش متنفر نمی شود و همیشه دوست دارم که در ...
سروش صحت این مطلب را کِی نوشت؟
بود گفتم ببین پشت اون میز سروش صحت است اگه می خوای بریم باهاش صحبت کنیم و بگوییم سریالشو دوست داریم و البته همزمان یادم بود که یادداشت من به اسم او منتشر شده است و بهانه خوبی بود که حرف سال ها روی دلم مانده را هم به او بگویم. من و دخترم بلند شدیم خودمان را مرتب کردیم و خیلی با احتیاط سمت میز او رفتیم و نزدیکش که رسیدیم سلام کردیم. سروش خان جا خورد کمی عقب رفت حالت صورتش جدی ...