سایر منابع:
سایر خبرها
دهه هفتاد از تلویزیون پخش می شد و شما آن را خیلی دوست داشتید چه بود؟ معمولا خودم در آن طنزها بودم و آن را حس کرده ام آن زمان خیلی فرق می کرد، به طور مثال من الان طنز سعید آقاخانی را نگاه می کنم، کار برزو نیک نژاد یا سریال دودکش را نگاه می کنم همه اینها طنز و قشنگ هستند من هم آن ها را دوست دارم، اما بعد از عطاران کسی نتوانست فیلم طنز خیلی خوب و قوی بسازد. بعد از عطاران کسی ...
نتوانستم خودم را کنترل کنم و زدم زیر گریه؛ زجه می زدم و مجید را صدا می کردم. دایی و زن دایی هم گریه می کردند. دایی اجازه داد خوب گریه کنم تا سبک شوم. بعد گفت: سهیلا دلم نیامد به مادرت این خبر را بدهم؛ گفتم اول به تو بگویم که با هم به مادرت بگوییم. با بغض گفتم: دایی بلند شو برویم، باید به مادرم بگویم که دیگر چشم انتظاری بس است، باید بگویم که مجیدش را آوردند، باید بگویم. هق هق گریه و ...
: کسی که حاجت برادر دینی خود را برآورد، مانند کسی که همه عمر، خدا را عبادت کرده باشد. رسول خدا(ص) می فرماید: کسی در راه حاجت مؤمن تلاش کند، گویا 9 هزار سال خدا را عبادت کرده است؛ در حالی که روزها را روزه و شب ها را در حال قیام (نماز) بوده است. 5. برطرف شدن گرفتاری ما موظفیم برای رفع گرفتاری های خود تلاش کنیم؛ ولی بدانیم راه رفع گرفتاری ها فقط تلاش مستقیم برای برداشتن ...
این آفتاب منتظرش واستادید؟ _ بچه ی آدم عزیزه دیگه مادر _ آخه این چه طور بچه ای هست که راضی میشه این همه وقت مادرشو تو آفتاب نگه داره؟ وقتی می خندد گوشه ی چشم هایش بیشتر چروک می افتد _ بچه ی خیلی خوبیه من ازش راضیم خدا هم ازش راضی باشه چشم هایم گرد می شود .آخر کجا بچه ی خوبی هست الان درست 25 دقیقه من زمانش را دارم به انتظار ایستاده ای حالا قبل ترش را خدا می داند . ...
پناه مان ده جز تو کسی را نداریم ای خالق (.) با درود و سلام بر محمدبن عبدالله پیامبر بزرگ اسلام و با سلام به، ولی خدای بزرگ حضرت علی بن ابی طالب و با سلام به سرور آزادگان شهید مظلوم حسین عزیز این معلم شهادت، به حق درس شهادت را به مسلمین و مسئولین آموخت که چگونه با ظالم و ظلم مبارزه کرده و راه مبارزه را به همه نشان داده. به همه درس شهادت و ایثارگری را آموخت که انسان از این راه می تواند به ...
شروع سفر خود به عمادالملک التماس می کند تا اجازه سفر را بگیرد. اما عمادالملک پاسخ می دهد: تو گمان می کنی هرجای عالم به همین مقر حکومت و ریاست است، هزار زحمت دارد. می ترسم جایی گرفتار شوی و گریه کنی که نه من باشم و نه پدرت . اما شاهزاده خانم کوتاه نمی آید و می گوید: به راه بادیه مردن به از نشستن باطل، که گر مراد نیابم به قدر وسع کوشم . درهرصورت اجازه سفر را می گیرد و با مادر، حاجیه آقا ...
کلام با شما بسیار سخت است اما نیک می دانم به جای سرباز برایت فقط یک سربار بوده ام و تنها کسر همین یک نقطه سالیان سال انتظار را به طول می انجامد. هر چند وعده ها همه از نزدیک شدن آمدن حجت خدا بر زمین خبر می دهد و من چقدر امیدوار بودم که تو امروز می آیی اما باز خجالت زده از همیشه که میزبان خوبی برای منتظر نبوده ایم، نمی دانم کی و کجا فرصت پریدنمان را از دست داده ایم. مولاجانم ...
مجیدکمالی پور : میرزو نی هنبونه زن می چرخید و با هر چرخ، شلوار فراخش در هوا دور پایش می پیچید. عمه داماد میخواند: هر چی داروم سی تو داروم تو عزیز خونه می... شب نزدیک به نیمه بود که نی انبان میرزو خاموش شد و کم کم چراغهای سیمی نیم کش. فقط دی فاطمو بیدار بود و پشت درب اتاق عروس و داماد کشیک میداد تا خبر خوش را ببرد برای مادر عروس که چشم انتظار بود. صبح کله سحر دی فاطمو حلوای آرد ...