خودکشی اجباری مجازات پ.ک.ک برای کسانی است که قصد فرار از گروه را دارند
سایر منابع:
سایر خبرها
پرده دوم کتاب شد
مغازه های کناری نردبون گرفتن. بعد تلفن های بانک صادرات رو قطع کردن. بعدش از توی خورجینی که تَرکِ موتور بود، کلت هاشونو درآوردن و دوتا جوراب نازک به سرو صورتشون کشیدن و با یه کیسه رفتن تو بانک. همه مشتری ها و کارمندا رو به یه کناری ردیف کردن و پول های توی بانک رو برداشتن و فرار کردن. صحبت های قاسم هم مرا باز یاد تیتر همان روزنامه زندان قصر انداخت و پاسخ پرسش هایی را که از زندان قصر در ذهنم مانده بود، گرفتم. انتهای پیام ...
حسین خرازی با دستمال خودش اشک های من را پاک می کرد
وگو پرداخته است که متن این گفت وگو را در ادامه می خوانید: مواجهه با حسین خرازی و مرتضی قربانی در حال عکاسی و فیلمبرداری از آبادان بودم که یک نفر با حالت تندی آمد و گفت : تا خودت را به کشتن ندهی دست بردار نیستی؟ یک گوشه وایستا جلوی کار ما را نگیر. گفتم: به جبهه آمدم تا عکس و فیلم بگیرم، چرا اذیت می کنید؟ بعد متوجه شدم مرتضی قربانی است. چند لحظه بعد یک نفر مرا بغل کرد و بوسید ...
ماجرای عباس بوعذار و علی دایی چیست؟ + فیلم و بیوگرافی عباس بوعذار
. فعلا مجردم و می خواهم روی فوتبال تمرکز کنم. پدرم عرب زبان است و مادر از لرهای خوزستان می باشد. تمام اجدادم پدری ام سیه چرده هستند و می گویند چهره شان به خاطر کار کردن متمادی زیر آفتاب سوزان خوزستان بوده است”. شروع از زمین های خاکی من از زمین های خاکی پردیس اهواز شروع کردم و سال 1385 بود که به تیم جوانان شاهین اهواز اضافه شدم. مدتی در شاهین بودم ...
چرا خیلی زود کارم در آمازون را رها کردم
داستان های این افراد، از دلایل ترک این شرکت ها و مشکلاتی که در آنها وجود داشته، می تواند اطلاعات جالب و دست اولی را در مورد واقعیت های حاکم بر این شرکت ها به ما بدهد که معمولا به طور رسمی و علنی در جایی مطرح نمی شوند، اما وجود دارند و ما به واسطه علاقه ای که به این شرکت ها و محصولات شان داریم و بیشتر توجه مان را به آنها معطوف می کنیم از چنین واقعیت هایی بی خبریم. به هر حال، در این قسمت و چند قسمت آینده این سری مطالب، قصد داریم به داستان هایی واقعی راجع به کسانی بپردازیم که به دلایل مختلف از ادامه کار در شرکت های مشهور و محبوب دنیای امروز صرف نظر کرده اند و با اراده ای محکم آنها ر ...
با مارهایم آبگوشت می خورم!
...، برای خودم در لیوان آب ریختم. سیاه مار هم دورتر از ما بود. وقتی آب ریختم، او کنار سفره آمد و آنجا متوجه شدم که مار تشنه است. نوشابه برایش ریختم که چون گاز داشت، نخورد و به او آب دادم. بعد از آن، بیشتر با هم اخت شدیم و فکر می کنم 5-4 سال داشته باشد. او در مورد این که سیاه مار کدام یک از غذاهای خانگی را دوست دارد، ادامه می دهد: سیاه مار بیشتر موش محلی و خاکستری شکار می کند. گاهی هم ...
چگونگی تشکیل تیپ مالک اشتر در سوریه/ ماجرای تقدیر سردار سلیمانی از امیر پوردستان
شدم که پای راستم قطع شده و به طرفی افتاده است؛ خلاصه فردای آن روز مسئول تحقیقات نیروی قدس به همراه 2 مهندس جوان به دفترم تشریف آوردند و من برای ایشان رویایی را که دیده بودم، تعریف کردم و گفتم سلام مرا به سردارسلیمانی برسانید و بگویید فلانی گفته خواهش می کنم کاری کنید تا این رویا محقق شود. به خاطر دارم در سیزدهم دی ماه سال 1398 ساعت 4 صبح بود که فرزندم من را از خواب بیدار کرد و گفت حاج ...
مردم در خیابان من را عمو کیوان صدا می کنند
کردها من برای ایفای نقش کیوان از تجربه و سابقه بازیگری ام بهره بردم. مطالعه کردم و بعد از صحبت های مکرر با نویسنده و کارگردان که کمک بسیار زیادی به من کردند تا نقش کیوان را به خوبی در بیاورم به این نقطه رسیدم که شخصیت کیوان، دن کیشوت کردهاست. من معادل کیوان را در سرزمین خودم که کرد هستم ندیده بودم و می توان گفت این شخصیت کلاژی از خصوصیات رفتاری آدم های کردنشین است که همه این موارد در کنار ...
حیات دوباره ایجرود با حمایت و مانع زدایی ها...
کارخانه ای که این همه سال خاک خورده و کارگاه های آن تارعنکبوت بسته بود نداشت، بر عکسِ حاکمیت مطلق سکوت پارسال، اکنون صدای تولید و تلاش از در و دیوار آن شنیده می شد و پویایی کارگران و کارکنان که سرشار از انرژی و نشاط بودند ثانیه های حضور مرا سرشار از هیجان می کرد. چهره خندان کارگران نوید بخش حیات دوباره کارخانه... باورش برایم سخت بود که این همان واحد تولیدی ورشکسته ای است که پارسال دیده بودم ...
فیشینگ یک میلیاردی از حساب 70 شهروند مشهدی
مهدی قرآنی | شهرآرانیوز؛ روایت اول: بسته اینترنتی زیر قیمت بازار آگهی فروش بسته های اینترنتی بلندمدت با هزینه ای پایین مرا به کانال تلگرامی مربوط کشاند و وسوسه شدم تا یکی از محصولات مجازی این کانال را برای خودم خریداری کنم. بعد از ارسال درخواست به ادمین کانال لینک درگاه پرداخت برایم فرستاده شد. همه چیز شبیه درگاه بانکی بود و من نیز برای فعال سازی بسته اینترنتی انتخابی مراحل پرداخت ...
علی رهبری: یک هفته ای مشکل ارکستر سمفونیک تهران را حل می کنم!/ نوحه خوان چگونه ساخته شد؟
رادخانی به قولهایی که داده بودند عمل نکردند و شرایطی را که ما روز اول برای ارکستر سمفونیک قرار گذاشته بودیم که از نظر مالی و سایر موارد هماهنگ باشد، با وجودیکه هنوز هم قول می دادند متوجه شدم اصلا این توافقات را عملی نمی کنند و بعد هم یک شورای بسیار ابتدایی آورده بودند متشکل از یک نوازنده کمانچه و یک ترانه نویس و چند نفر دیگر که در مورد ارکستر سمفونیک نظر بدهند و تصمیم گیری کنند که هیچ شناختی ازین ...
روایت کارآفرین موفق جامعه هموفیلی از بیمارانی که ترسی از شکست ندارند
بزرگی بود. درمان هپاتیت C آن روزها خیلی سخت بود؛ چیزی شبیه روند شیمی درمانی. ریزش مو، پوسیدگی دندان و آسیب به سیستم اعصاب، از عوارض داروهای مصرفی آن دوره درمان بود. اما به لطف خدا آن دوره سخت بعد از یک سال تمام شد و بهبود پیدا کردم. ازآنجاکه از تدریس فاصله گرفته بودم، از سال چهارم و پنجم دانشگاه وارد حوزه اختراع و نوآوری در رشته مهندسی مکانیک شدم. بعد از مدتی، یک اختراع به نام سیستم نمای ...
سیستم ردیاب خودرو قاتلان را به دام انداخت
بازداشت کردند. دو متهم در بازجویی ها قتل مرد تنها را انکار کردند، اما به سرقت از خانه او با همدستی دو پسر جوان دیگر به نام های کامبیز و ستار اعتراف کردند. یکی از متهمان گفت: چند روز قبل همراه دوستم بودم که کامبیز دوست مشترکمان همراه پسر جوانی به نام ستار به سراغ ما آمدند. کامبیز گفت دختر مورد علاقه اش مرد تنهایی را می شناسد که وضع مالی خوبی دارد و از ما خواست همراه آن ها از خانه ...
پسر ضد انقلاب اعدامی با محبت های شهیدچراغی عاشق انقلاب شد
، با یک خبر خوب از او استقبال کنیم. چون من فرمانده بخشی از ارتفاعات بودم، ایشان می خواست با هم هماهنگ باشیم و کار کنیم. از آن طرف هم با بچه های سپاه پاوه هماهنگ کرده بودیم. بعد از صحبت با شهید چراغی، یک قبضه خمپاره 120 را که خیلی سنگین بود، با زحمت به ارتفاعات منتقل کردیم. با همین خمپاره هر روز محل تجمع ضد انقلاب را در روستا های پایین دره چند نوبت بمباران می کردیم. یک روز صبح در ساختمان مقرمان بودم ...
ناگفته های مرد مکانیکی که با انگیزه سرقت زن تنها را به قتل رساند
؟ سال هاست. این اواخر شیشه، گل و هروئین مصرف می کردم. چرا ترک نکردی؟ چند بار در کمپ بستری شدم، اما اراده ام ضعیف بود و نشد ترک کنم. سابقه زندان داری؟ به دلیل سرقت وسایل خودرو دستگیر و مدتی زندانی بودم. مقتول را می شناختی؟ او همسایه قدیمی پدرم بود. شوهرش فوت کرده و تنها بود. چند بار برای تعمیر خودرو اش رفته بودم که متوجه شدم وضع مالی خوبی دارد. چرا او را ...
فسقلی ویروس، همچنان با لبخند شیطنت باری نگاهم می کرد/طنز
به پلیس مترو گفتم. چپ چپ نگاهم کرد و گفت: ما که چیزی نمی بینیم. اگر تو دفعه بعد هم گمان کردی او را می بینی، لطفاً قبل از هر اقدامی، به روان پزشک مراجعه کن؛ چون ممکن است کار دست خودت بدهی! دیگر خسته شده بودم. پول 3 صندلی هواپیما را پرداختم و برگشتم به خانه، اما او زودتر از من رسیده بود و خستگی سفر را از تنم به در می کرد. نگاهش کردم. انگار با اشاره چشم می گفت که تلویزیون ...
بیژن درویش کجوری/ همیشه استاد
...> با توجه به اینکه اولین بار رشته ی هنرستانی چاپ در دهه چهل تأسیس شد، آکادمیک شدن آن کمی دیر اتفاق نیفتاد؟ چرا همین طور است، چون این کار باید به مرور روند خود را طی می کرد. من در کارهای دیگر بودم، بعد در سال 61 از من دعوت کردند که مشاور آموزش چاپ هنرستان ها در آموزش و پرورش بشوم. قرار شد در آنجا برای آموزش فنی- حرفه ای در هنرستان ها برنامه ریزی کنیم. در آنجا جلسات متعددی داشتیم و ده سال ...
مروری بر تصویرسازی های قدیمی کتاب سفینه مهیب (مالک جهان، صاحب دنیا) ژول ورن
مگیر و تمایل شدید داشتند، خود بخود، بدان کشیده می شدم و همین کیفیات ذاتی سبب شده بود که از پانزده سال پیش به اینطرف، در ماموریت های بسیارم، با جنین مسائل پیچیده و بغرنج که سخت به آن علاقه دارم درگیر شوم. از این رو اگر روسا، پای شخص مرا در چنین مسئله غیرقابل قبولی باز کردند. جای شگفتی نیست. و فقط در بدو شروع مطلب ضرورت دارد که، همه گفتارم را باور کنند. من در باره این مأموریت خارق العاده نمی توانم جز خ ...
دستمزد 12 هزار دلاری برای جنایت هولناک
راننده زدند. راننده برای فرار از دست آنها از ماشین پیاده شد اما هنوز چند قدمی از ماشینش فاصله نگرفته بود که یکی از ضاربان به سمت وی هجوم برد و چند ضربه دیگر به او زد. 2 متهم سپس به نفر سوم که سوار بر موتور منتظرشان بود ملحق شده و فرار کردند. در جست وجوی قاتلان بی رحم راننده پژو در این حادثه جانش را از دست داد و با دستور قاضی محمدجواد شفیعی بازپرس جنایی تهران، گروهی از کارآگاهان ...
بازداشت عاملان قتل در میدان آرژانتین
: من و شهرام بچه یک محل هستیم و از قدیم یکدیگر را می شناسیم و با هم مشکلی نداشتیم تا اینکه مدتی قبل با هم اختلاف مالی پیدا کردیم. اختلاف ما هر روز بیشتر می شد تا جایی که چند باری با هم مشاجره لفظی و درگیری فیزیکی داشتیم. یک ماه قبل او به سراغ من آمد و شیشه های خودروام را شکست و مرا به شدت کتک زد. در حالی که از شهرام کینه به دل گرفته و عصبانی بودم به مغازه نجاری پسرعمویم در ...
جنجال زن جوان و مرد غریبه در بیابان
فقط متوجه شدم من را در بیابان های اطراف از خودرو ام خارج کرده و از محل فرار می کنند که پس از آن با تماس یک رهگذر مرا به بیمارستان منتقل کردند و چند روز بیهوشی من ادامه داشت. وقتی شوهر زن ماجرا را آشکار می بیند در مراحل بازپرسی لب به اعتراف می گشاید و مدعی می شود من از ماجرا خبر نداشتم و وقتی سوار خودروی ماکسیمایی که همسرم با آن آمد شدم دیدم یک نفر بیهوش روی صندلی عقب قرار دارد. تحقیقات ...
نوجوان باید خیال پرداز باشد
از دست ندهید. چرا تصویرگر شدید؟ از کودکی برای موضوع نقاشی هایم داستانکی درذهن داشتم و تصاویر کتاب ها برایم خیلی جذاب بود. در 20سالگی و زمان دانشجویی در جشنواره ای شرکت کردم و چند نفر به من گفتند که نقاشی هایت به تصویرگری بسیار نزدیک اند. من کنجکاو شدم که بیش تر بر تصویرگری تمرکز کنم. شروع به مطالعه در زمینه ی تصویرگری کردم و انجام پروژه های کوچک شخصی انجام دادم. تابستان سال بعدش ...
عملیات کربلای هشت
.... به دستم هم سرم زده اند. یک نفر آمد بالای سرم سلام کردم گفتم چه خبر؟ گفت: همه چیز به خیر و خوبی گذشت. درد داری؟ گفتم نه! بالشت بذار زیر سرم. گفت: نه چند ساعتی سرت رو بالا نگیر تازه از بی هوشی درآمدی. بازم خوابم برد. بیدار که شدم دیدم بیمارستان شهید بهشتی وابسته به شرکت نفت اهواز است. ساعتی گذشت ولی نمی دونستم چند وقت گذشته. یه نفر از بچه های کازرون آمد بالای سرم می شناختمش ولی اسم و فامیلش تو ...
سیمای اویس قرنی در منابع تاریخی/ در همراهی امیرالمومنین به شهادت رسید
مورد توجه دیگران نبود. (7) اویس در سال های پایانی عمرش به کوفه نقل مکان کرد. او در این شهر همنشین دانشمندان بود و کم سخن می گفت و زندگی زاهدانه و بدور از تجملات و هیاهو را ترجیح می داد. (8) نقل است مردی به اویس گفت: مرا توصیه ای کن. اویس بدو گفت: هنگامی که به خواب می روی، مرگ را بالش خود قرار ده و آن را جلوی چشمانت بگذار [و همواره به یاد مرگ باش و از آن غفلت مکن]. همچنین نقل ...
آتش نشانی؛ انتخابی برای ناجی بودن
الگوبرداری از پدرم به این شغل علاقمند شدم و همیشه همراه پدرم در سازمان آتش نشانی بودم و حتی در زمان جلسه ها یا حادثه حریق ها هم همراه ایشان بودم، اما در ماشین می نشستم و از دور نظاره گر وقایع بودم. وی از تلاش در حوزه های ورزشی و ترقی در آن ها گفته و می افزاید: ابتدا تکواندو کار و بعد والیبالیست شدم و پله های ورزشی را با سختی طی کردم و با همراهی خانواده و تلاش به قهرمانی آسیا دست یافتم و ...