از نمره صفر اقتصاد تا حکایت عمه شاه باجی و شورای شهر اهواز
سایر منابع:
سایر خبرها
حساسیت دیپلماتیک
.... (مگر آدم هایی که برایشان دست روی قرآن می گذارم که من کرونا ندارم باورشان می شود؟ این ها که دیگر درختند و از رده ذی شعوران خارج) داشتم می رفتم کفش بخرم که فهمیدم حساسیت فصلی دارم. خیابان فردوسی و منوچهری تهران را تقریبا نمی دیدم. هر قدم عطسه می کردم و قبل از هر عطسه چشم هایم چند ثانیه بسته می شد و بعدش هم آنقدر پر از آب بود که جایی را نمی دیدم. پایم را گذاشتم روی دنده لج و با همان ...
رضا اسماعیلی تازه ترین سروده خود را باعنوان خواب فطرت منتشر کرد
...> سفالینه های معنویت را به تماشا گذاشته بود در روشنایی اش خیمه زدم گفت: به دنبال ادراک معمای وجودی؟ گفتم: به دنبال آیینه ام، به دنبال انسان چشمانش را به من بخشید و گفت: در راه نمان، برو... نسیم آفرینش از همه سو می وزید در اشراق شناور بودم به حوضی رسیدم که از فواره اش آیینه می جوشید صورتم را شستم و روشن شدم. حجم بی نهایت راه مرا می برد ...
فرصت سوزی کردم و مدال آسیایی از دستم پرید
داشتم تا در دو ضرب و مجموع نقره بگیرم، اما متأسفانه نشد و بدنم در شرایط مناسب نبود. جوادی ادامه داد: خوشبختانه در حرکت یکضرب توانستم مدال برنز بگیرم. هرچند مسابقه خوبی برایم نبود. در دومین حرکت نیز وزنه از دستم افتاد و فرصت خوبی را از دست دادم. در مجموع سه حرکت زدم وکه می توانستم بهتر عمل کنم. به هر حال اگر وزنه 187 کیلوگرم را می زدم، در دوضرب و مجموع نایب قهرمان می شدم که متأسفانه ...
دست خدا!
تنهایی خودم سوخت. برای همه آن هایی که تنهایی سهم سرنوشت شان بود. یاد مهربانی هایش افتادم. وقتی تب داشتم و تا صبح کنارم بیدار می ماند که مبادا تبم بالا برود. وقتی حامله بودم نمی گذاشت دست به سیاه و سفید بزنم. می گفت تو بار شیشه داری مراقب خودت باش. یا حتی وقتی کسی به من چپ نگاه می کرد، دمار از روزگارش در می آورد. وقتی دلتنگ بودم، برایم ترانه شاد می گذاشت و با مسخره بازی حالم را عوض می کرد. خوب که فکر ...
پشت جلدهایی که آدم را به گریه می اندازد!
جهان گردان برایم جالب است. اخیرا کتابی به دستم رسید از انتشارات ایلیای گیلان که سفرنامه ای بود به سواحل خزر. دیدم حدود 180 سال قبل، آقایی به نام ویلیام ریچارد هولمز به سواحل دریای خزر آمده و شبنم حجتی هم آن را ترجمه کرده است. توصیفی که از سواحل دریای خزر دارد، به رویایی که من از آستارا داشتم، نزدیک است. همیشه دنبال کتابی بودم که ببینم سرگذشت شهر من از کجا آمده و مردم آستارا چه لباس هایی داشتند، چطور ...
دردسرهای یک مستندساز از سوژه هایش
را داشتم، (امروز هیچ اعتباری برای جشنواره سلیقه ایی فیلم فجر قایل نیستم) بلافاصله در فرصت دو شب تا اکران بعدی، درست مثل فیلم های انیمیشن دوران کودکی که تا غروب آفتاب وقت داشتم وگرنه عزیزترین کَسم ( فیلمم) کشته می شد به راه افتادم و با خواهش و پذیرفتن تغییرات غیر اصولی و سلیقه ایی رضایت نامه دوم را قبل از غروب آفتاب گرفتم و فیلم را نجات دادم، اما رضایت نامه دوم هم به اندازه یک نمایش اعتبار داشت چرا ...
بقای قشقایی به اندازه یک صعود شیرین است
عملکرد خوبی از خود به جا گذاشتم و با نظر آقای ستار زارع به تیم بزرگسالان پیوستم و دو فصل در لیگ دسته سوم برای این تیم بازی کردم. او گفت: من از آقای ستار زارع چیزهای زیادی یاد گرفتم و بخشی از پیشرفتم را مدیون ایشان هستم. در سال 96 هم با پیشنهاد آقای نجف پور، راهی تیم قشقایی شدم و از اواسط فصل با نظر آقای فروردین، در پست دفاع راست به کار گرفته شدم و از آن به بعد در همین پست جا افتادم. فکر می ...
سید رسول جوان محله مهرآباد، از حال و هوای خادمیِ فرش حرم مطهر روایت می کند
موقع کلاس نهم بودم. هر مدرکی را که نیاز بود فراهم کردم و گواهی اشتغال به تحصیل هم گرفتم، ضامن هم می خواست که باید کارمند دولتی می بود. همه مدارک را جور کردم و به حرم رفتم، اما گفتند ظرفیت تکمیل شده و سال بعد بیایید. سال بعد دوباره رفتم، ولی دیگر ضامن کارمند دولتی نداشتم و نشد. دلم شکسته بود و دستم خالی، در همین مهرآباد راه می رفتم و سری به یکی از دوستانم زدم که مغازه دارد، رفتم آنجا ...
سیدجلیل زهرایی هنرمند محله کارمندان اول از هنر عکاسی می گوید
. سید جلیل زهرایی داستان یکی از این مقام ها را این طور تعریف می کند: یک روز که داشتم عکس های دوربینم را بالا و پایین می کردم به عکسی بر خوردم که خودم نگرفته بودم. عکسی از امینه و دختر عمه اش در حال بازی. متوجه شدم که این عکس را فاطمه گرفته. فاطمه آن موقع 11سال بیشتر نداشت و من از قاب بندی و نگاه خوبش متعجب شدم. به پیشنهاد دوست عکاسم عکس را برای جشنواره کودک و نوجوان فرستادیم و فاطمه موفق به کسب ...
مسجد اعظم ارومیه؛ کانون مبارزات در ماه مبارک رمضان
. سیداصغر ناظم زاده درباره عزیمت خود به ارومیه می گوید: دهه اول ماه مبارک رمضان به ارومیه رفتم. در مسجد لطفعلی خان که یکی از مساجد فعال ارومیه بود و جوانان انقلابی صحنه گردانان آن بودند، مستقر شدم. قبل از عزیمت به ارومیه، به آیت الله طاهری خرم آبادی گفته بودم که نام امام را در این شهر مطرح می کنم... در روز اول ورودم، قبل از سخنرانی من آقای اسدالله جوانمرد از وعاظ برجسته شهر به منبر رفت و به سخنرانی پرداخت ...
انتخابات 1400/ تاکید کواکبیان بر مشارکت بالای مردم در انتخابات
قبلی چه حتی غیر دولت یعنی ارکان دیگر با مردم صداقت نداشته اند. من نمونه های فراوان دارم که اگر جایش بود می گفتم. آن ها با مردم صادقانه صحبت نکردند و این عدم صداقت روحیه اعتماد عمومی را برای کلیت سیستم است که یه مقدار تضعیف کرده است. وی افزود: شعار من صداقت با مردم است. حداقل بنده در هرجا بوده ام شفاف حرف هایم را زدم و دقت نکرده ام که حرف هایم به چه کسی بر می خورد. برای رضای خدا گفته ام ...
رژیم های رمانتیک
در سینسیناتیِ اوهایو، به کتابخانه رفتم و کپه ای از شماره های مختلف مجلۀ سِوِن تین را، که از قد خودم هم بلندتر بود، به امانت گرفتم. مصمم بودم بفهمم که، وقتی پسران و دختران آمریکایی به هم علاقه مند می شوند، دقیقاً چه اتفاقی میانشان رخ می دهد و اینکه چه چیزی باید بگویم و چه کار باید بکنم. ماژیک و خودکار در دست، به دنبال کلمات و عباراتی می گشتم که مربوط به رفتار عاشقانۀ آمریکایی ها بود و آن ها را در ...
نظارت استصوابی یا خودزنی؟
که درباره ساختار و اینکه آیا اساسا ساختار می تواند منشا یکسری از این معضلات باشد یا خیر، اظهارنظر کند. اقدام شجاعانه مرحوم هاشمی، بازسازی پس از جنگ بود * درباره اختلاف نظرتان با مرحوم هاشمی بگویید... بارها گفتم از زمان آقای هاشمی رفسنجانی که برای ایشان احترام قائل بودم هرچند در مجلس سوم یک اختلافی با آقای هاشمی رفسنجانی داشتیم؛ ایشان با شجاعت آمد و اقتصاد را روی ...
با این کنشگران کاملا منفعل باید گفت: بگذاریم تتلو و ساسی مانکن کارشان را انجام دهند احتیاجی به محمد ...
رفسنجانی که برای ایشان احترام قائل بودم هرچند در مجلس سوم یک اختلافی با آقای هاشمی رفسنجانی داشتیم؛ ایشان با شجاعت آمد و اقتصاد را روی میز گذاشت و گفت من اگر رئیس جمهور شوم باید مسئله بازسازی، محور کارم باشد، بعد از جنگ بود و کار ایشان هم شجاعانه بود. مهمترین برنامه اش را هم تعدیل اقتصادی گذاشت، من و چند نفر دیگر در مجلس و از جمله بیرون از مجلس مثل مرحوم عزت الله سحابی حساس بودیم نسبت به اینکه آیا ...
چیزی به اسم ساعت کار برای پاسدار ها معنا نداشت
آمدیم و بزرگ شده اینجا هستم. موقع انقلاب جوانی 22 ساله بودم که مثل خیلی از جوان های آن دوران، وارد جریان انقلاب شدم و در تظاهرات و راهپیمایی ها شرکت می کردم. دوستی داشتم به نام حسین معروفی که هم خدمتی دوران سربازی ام بود. برادر حسین در نیروی هوایی کار می کرد. وقتی که در 19 بهمن بیعت تاریخی همافر ها با حضرت امام انجام گرفت، گاردی ها به آن ها حمله کردند و درگیری شدیدی در پادگان نیروی هوایی رخ داد. من ...
سپری کردن قشنگ ترین روز های زندگی در کنار مزار شهید
و به کنگاور آمدند. قشنگ ترین روز های زندگی ام وقتی بود که سر خاک غلامعلی می رفتم و با او حرف می زدم؛ از مدرسه و روزگار برایش می گفتم، از تنهایی ام گله می کردم و حسرت روز های کوتاهی که در کنارش بودم را می خوردم. می گفتم: غلامعلی چرا یک بار دستانت را نگرفتم؟ چرا روز های عاشقانه ی زندگی مان این قدر کوتاه بود؟ چرا مرا عاشق خودت کردی و رفتی؟ وقتی به خودم می آمدم که ساعت ها سر خاک نشسته بودم ...
مواد فروش دوره گرد سه نفر را به قتل زساند
خواستم به پلیس زنگ بزنم که یکی از آن ها گوشی را از دستم گرفت و باهم درگیر شدیم. فیلم های عروسیم داخل گوشی بود، اعتراض کردم و بعد درگیری بالا گرفت آنقدر به سرم زدند که نیمه هوش روی زمین افتادم. نمی دانم چقدر طول کشید که احمد به سراغم آمد و گفت فرار کنیم. من پشت فرمان بودم و در حین فرار چند موتوری هم ما را دنبال می کردند و به ما فحش می دادند. در حین فرار خودروی پلیس را دیدم و من سرعتم را کم کردم. یکی از موتورسوار ها به سراغ مأموران رفت و گفت این ها را دستگیر کنید مأموران هم به طرف ما آمدند، من خودرو را نگه داشتم و پیاده شدم، اما احمد فرار کرد. منبع: ایران انتهای پیام/ ...
با دو پای مجروح ازدشت پنجوین عراق گذشتم
لحظه متوجه مجروحیت شما شده بودند؟ بله، اتفاقاً همان لحظه که داشتم از بازگشت ناامید می شدم، آقای جاویدنیا را دیدم. ایشان توانسته بود سالم از معبر مرگ عبور کند. او را صدا کردم و گفتم محمد محمد من اینجا هستم. محمد آدم شوخی است. تا صدایم را شنید گفت جواد تو هنوز زنده ای؟ من فکر کردم شهید شدی. بعد از من خواست که دنبالش راه بیفتم. گفتم نمی توانم بیایم. ابتدا ایشان زیر بغلم را گرفت، مقداری ...
چگونه وجهه خود را در محیط کار ترمیم کنیم؟
. همچنین با مشکلات روحی دست و پنجه نرم می کردم که درمان نشده بود. به همین خاطر، کنار آمدن با همه چیز برایم سخت بود. حرفه ای بودن هم همین طور. حس می کردم دارم کنترلم را از دست می دهم. بسیاری از مشکلات روحی ام در محیط کار بروز کرد. بلند حرف می زدم و رفتار ناخوشایندی داشتم. دائما در شرکت راه می رفتم و با هر کسی که سر راهم بود حرف می زدم. مدیرم دائما می گفت که بنشینم. با کسانی که اهل غیبت ...
احمدی نژاد از سقوط شاخص های بورس استقبال می کرد/احمدی نژاد تصور می کرد نظام طی سه تا شش ماه از هم خواهد ...
م کرد. احمدی نژاد تصور می کرد نظام طی سه تا شش ماه از هم خواهد پاشید *این تصور وجود داشت برای احمدی نژاد که نظام طی سه تا شش ماه از هم خواهد پاشید .بارها گفتم که با توجه به اراده حاکمیت برای بقا و نفوذ جمهوری اسلامی میان مردم، فروپاشی منتفی است. بارها در منزل حمید بقائی فیلم ها مربوط به روزهای آخر منتج به فروپاشی شوروی را تماشا می کردیم و از رفتار یلستین نکته برداری می کردیم. سه ...
سال 92 جواب هاشمی را ندادم رفت دنبال روحانی | ارز یک نرخی شود، تورم صفر خواهد شد
تایید صلاحیت نشدید؟ غرضی: پس از انتخابات 96، خدمت آقایان جنتی و کدخدایی در شورای نگهبان رفتم. مفصل با آنان صحبت کردم. علت عدم موفقیت شورای نگهبان در تشکیل مجالس، ریاست جمهوری و... را مطرح کردم. جلسه ما بیش از یک ساعت به طول انجامید. مخصوصاً این نکته را به آن ها گفتم که وقتی قانون اساسی نوشته می شد، من با بیت حضرت امام، آیت الله منتظری و مرحوم بهشتی خیلی نزدیک بودم. بحث سر این بود که “رجل ...
ضرب المثل های فارسی
پایین بودم چیزی می دادم. دفعه ی دیگر وقتی گدا آمد و چیزی طلب نمود صاحبخانه گفت: اگر در بالاخانه بودم برایت می آوردم و گدا گفت... بالا خانه اش را اجاره داده عقل و شعور و معرفت را از دست داده، دیوانه شده. بالای چشمت ابروست به افراد پرتوقع که زود از هر حرفی ناراحت می شوند حتی نمی توان گفت: بالای.... با لباس سفید می آید با کفن سفید می رود ...