روایت عاشقانه از همسر شهید مدافع سلامت/دلیلی محکم برای زدن ماسک
سایر خبرها
روایت مسلمان شدن دختر برزیلی و سفرش به ایران در شهر زیبا + فیلم
و در ایران تحصیلات خود را ادامه می دهد و بعد از یک سال با پسری ایرانی آشنا می شود که خادم مسجد جمکران است و با هم ازدواج می کنند. حمیدی همسر سلستینو که خادم مسجد جمکران است هم درباره آشنایی با همسرش گفت: با یکی از دوستانم خادم مسجد جمکران بودیم و از طریق دوستم با همسرم آشنا شدم. همسرم طلبه بود و برای تبلیغ و دیدار با خانواده به برزیل رفته بود و من شماره شان را از دوستم گرفتم و تلفنی موضوع را مطرح کردم بعد از دوماه که به ایران آمدند با هم ازدواج کردیم. انتهای پیام/ ...
مردی که دو زنش را بخاطر اینستاگرام طلاق داد!
همیشه پایان دادم. چند ماه شوکه بودم و دلم نمی خواست کسی را ببینم. از شبکه های مجازی متنفر شدم. یک گوشی ساده خریدم تا خودم هم نتوانم شبکه ای را روی گوشی ام نصب کنم. بعد از گذشت چند سال تصمیم به ازدواج مجدد گرفتم. این مرد ادامه داد: وقتی با همسر دومم آشنا شدم، همه داستان زندگی خود را برایش تعریف کردم و به او گفتم چقدر از این شبکه ها بیزار هستم و اگر می خواهد همسرم ...
خاطرات رضا ایرانمنش از سالیان همراهی با "شهید سلیمانی"+ فیلم
اهواز تکان نخوردند. وی افزود: جالب است بدانید زمانی که در تاریکی شب رانندگی می کردم دست اندازهایی که خمپاره خورده بود، ماشین به زمین می خورد اما آن ها اصلاً تکان نمی خوردند. حدوداً ساعت 5 و نیم صبح بود که آفتاب می خواست طلوع کند حاجی را بیدار کردم نزدیک بود نماز قضا شود. گفت چرا بیدارم نکردی! گفتید می خواهید 6 صبح جلسه باشید. سن و سالِ کمی داشتم و از این واکنش ناراحت شدم. بعد از جلسه ...
خانطومان؛ بهانه ای برای رسیدن به معشوق/ حکایتی از مدافعان حرم که مظلومانه رفتند
... *خوابی که تعبیرش شهادت بود همسر شهید اسدی می گوید: دو روزی بود که از سید خبری نشد، نگران شدم گفتم حتما اتفاقی افتاده که سید با من تماس نگرفته، روز سوم بی قرار بودم و دلشوره عجیبی داشتم تا اینکه خانواده خاله آقا سید جواد به منزل ما آمده و ما را به خانه خود بردند، آنجا خاله سید از خوابی که سیدجواد برایش از قبل تعریف کرده بود صحبت به میان آورد و گفت سید در خواب دیده که در جنگ با کفار ...
قربانی سیاست| قهرمان ایران نگهبان پارک بانوان شد! احمدآقا 11 سال کشتی کج (رزم ایران) کار کرده و یک ...
بزرگ شدیم و توقعی نداشتم که نشان دهنده بزرگی قهرمان باقرشهر است.) وقتی این رفیق کاندیدا وارد شورای شهر باقرشهر شد او را رها کرد و در سال آخر شورا تنها اقدامی که برای قهرمان کرد استخدام از طریق پیمانکاری در دکه نگهبانی پارک بود! آن هم با حقوق زیر قانون کار ...! همسر قهرمان راضی به رضای خداست و شاکر هستند و توقعی ندارند. حتی وقتی همسرش پس از 24 ساعت نگهبانی کل روز بعد را در خانه خواب است ...
درباره خانواده محمودیان با 3 نسل سابقه معلمی | عشق موروثی
: حق بازی در مدرسه را ندارد مگر اینکه دانش آموز مدرسه باشد. این پسر که خیلی تنها شده بود گفت: اگر درس بخوانم اجازه می دهید در مدرسه تیله بازی کنم. من هم قبول کردم. با این ترفند این پسر به مدرسه بازگشت. دانش آموز زرنگی هم بود. سال ها بعد یک روز که در خیابان دانشگاه مشهد در حال قدم زدن بودم جوان خوش پوشی که تعدادی کتاب در دست داشت مقابلم ایستاد و با احترام به من سلام کرد و درحالی که سعی داشت دستم را ...
دو اتفاق جالب در دو برنامه رمضانی/ آزادی زندانی و درخواست مادر شهید از رهبر انقلاب + فیلم
دنیا رفته بود سیزده ساله بودم که ازدواج کردم. تا روز عقد همسرم را ندیده بودم. بعد از عروسی به تهران آمدیم وقتی به خانه رسیدیم خاله ام با من صحبت کرد که از این به بعد باید در این خانه بمانی من گریه کردم و گفتم اگر من تنها بمانم مادرم مرا دعوا می کند. خدا را شاکرم مرد بسیار دانا، عاقل و خوبی به من داده بود آن زمان متوجه نبودم من هنوز هم متوجه نمی شوم عاشقی یعنی چه! 16 سال در یک ...
فیلم| صحبت های دردناک سجاد عبادی همسر آزاده نامداری در مراسم چهلم همسرش
دوم خود را به طور رسمی اعلام کرد. اعلام این خبر واکنش های فراوانی را در صفحه اجتماعی نامداری به دنبال داشت.اصلی ترین واکنش ها هم درباره هویت همسر جدید ایشان بود که برخی از طریق کامنت ها به برخی دیگر درباره آن اطلاعات داده بودند. همسر جدید آزاده نامداری جوانی است به نام سجاد عبادی.سجاد عبادی متولد 1360 و فارغ التحصیل رشته سیاستگذاری عمومی است.وی سرپرست حوزه ریاست و روابط عمومی دانشگاه ...
خانواده زندانی، مجرم نیستند
سال و نیم از محکومیت اش باقی مانده بود؛ ستاره گفت: وقتی 6 ساله بودم پدر و مادرم از هم جدا شدند. سه خواهر بودیم. 15 ساله که بودم عاشق شدم. بعد از 7 سال متوجه شدم همه این ها عادت بوده نه عشق! او باعث شد پای من به زندان باز شود. اشتباه کردم و جرم شوهر مواد فروشم را وقتی مامورها به خانه آمدند گردن گرفتم. زندان شرایط بسیار سختی دارد. قبل از رفتن به زندان خیلی از کارهای خلاف را بلد نبودم اما آنجا یاد ...
زندان و دیه مجازات قتل غیر عمد
.... روز حادثه هم با قاسم قرار گذاشت و بعد از آن او کشته شد. در ادامه قاسم 40 ساله بازداشت اما منکر قتل عمدی حسن شد. با اعترافات قاسم و تکمیل تحقیقات، پرونده به شعبه چهارم دادگاه کیفری یک استان تهران رفت و متهم محاکمه شد. در ابتدای جلسه اولیای دم برای متهم درخواست قصاص کردند. همسر مقتول هم به قضات گفت: ما خیلی به قاسم کمک کردیم ولی او زحمات شوهرم را نادیده گرفت و ...
ماجرای حسن آقا و سیرت زیبایش
خاطر آنان به خطر بیندازد و بعد از گذشت سال ها آن روز تلخ در دفتر خاطرات آن 33 نفر نقش بسته و شاید بتوان گفت خود را مدیون فداکاری این گیله مرد می دانند. همه آن 33 نفر از آتش سالم و بدون جراحت بیرون آمدند ولی تنها مرد تنهای سوخته در آن روز معلم و پدر فداکارشان بود که خود سپر بلای آنان شد تا گزندی به آنان نرسد و خودش سوخت و با سوختنش درسی بزرگ به کل دنیا آموخت و جانش را بی دریغ در طَبَق ...
جدایی به خاطر اسکناس 5هزار تومانی!
به گزارش گروه حوادث جام جم آنلاین ، مردجوان وقتی در مقابل قاضی دادگاه خانواده تهران قرار گرفت، درباره ماجرای زندگی اش گفت: همسرم زنی خودخواه و خودرای است. تازه با او ازدواج کرده ام ولی همین اول ازدواج فهمیدم که زن زندگی نیست و به من اهمیت نمی دهد. شاید باورتان نشود ولی زندگی ما فقط به دلیل یک اسکناس 5هزار تومانی به هم ریخت. ماجرا از این قرار بود که یک روز راضیه از من خواست که طلایش را ...
دردسر بچه دار شدن دختر 17 ساله / امیر مرا به خارج از شهر برد
...؛ یک روز جهنمی مرا در برزخ تنهایی گذاشت و رفت تا هشت ماه بعد... یکی از عموهایم با مشکل مالی مواجه شده بود، پدربزرگم چند ده میلیون از حسابم برداشت کرد و به او داد، از آنها متنفر شده بودم چطور می توانستند به تنها پشتوانه یک دختر محروم از پدر و مادر اینگونه دست اندازی کنند. در همان موقع سروکله امیر پیدا شد، تا آن موقع نمی دانست که من صاحب چنین ثروتی هستم اما مجبور شدم همه چیز را برایش ...
سالهایی که رفته بودم
خانواده ام روز به روز بدتر شد. خیلی زود بزرگ شدم و حسابی دوست و آشنا پیدا کردم. از دید مردم محله نفر اول محبوبیت بین کودکان بودم. بچه شلوغی بودم که یک جا بند نمی شدم. همسایه مان می گوید: التفات هر چه می خواست مادرش زود فراهم می کرد. اما شلوغ کاری هایش هیچ وقت رنگ و بوی قباحت و بی شرمی و مخالفت با شرع را نداشت. کم می خوردم و کم می خوابیدم؛ لذتی که از زندگی می بردم تنها بازی کردن با دوستان ...
قتل ناخواسته دوست صمیمی با اسلحه
حالی که عکس شوهرش را در دست گرفته بود، با اشاره به متهم گفت: این مرد با همسرم همکار بود. آن ها هر دو در زمینه تأسیسات ساختمانی کار می کردند. من صاحب یک دختر چهار ساله و یک پسر هشت ساله هستم. ما سال ها در تهرانپارس مستأجر بودیم و فقط شش ماه بود که در رودهن خانه خریده و به آنجا رفته بودیم تا اینکه این مرد بی رحمانه شوهرم را کشت. او ادامه داد: خسرو هم به تازگی همراه همسر و سه ...
روایتی از شبی متفاوت در زندان/ از شروری که با استخاره توبه کرد تا ناگفته های مسئول فرهنگی از تجربه 22 ...
را گرفت و پیش همان زندانی با دست های خالکوبی شده رفتیم. وکیل بند به او گفت: جواد جان؛ با او همکاری کن، بخاطر ما در این شب به اینجا آمده؛ پس از آن جواد جز چشم چیزی نگفت. شرط عقد، تحمل حبس به جواد گفتم: چرا اینجایی؟ گفت: بخاطر مشارکت در سرقت؛ البته 12 سال فراری بودم، اما بالاخره آمدم و خودم را معرفی کردم. گفتم: چه شد که بعد از 12 سال تصمیم گرفتی خودت را معرفی کنی؟ گفت: عاشق ...
علت تست منفی کاذب | اگر علائم کرونا دارید، تست منفی را جدی بگیرید!
، البته کمتر از یک ساعت! در روز کمتر دچار تنگی نفس می شدم، اما شب دوباره تنگی نفس و بیدار خوابی به سراغم می آمد و فقط با دستگاه اکسیژن رسان، نفسم آرام می گرفت. بعد اطمینان از مبتلا نبودن به ویروس کرونا با خاطری آسوده تر، برگشتم به جمع خانواده. از سویی، چون برای برگشت به روزنامه باید قسمتی از فرم بازگشت به کار توسط پزشک معالج پر می شد، مجدد خدمت آخرین پزشک معالجم رسیدم. گفتم بعد ...
حاج قاسم گفت چرا هنوز بسیجی هستی/ ماجرای یاران شمالی سلیمانی
.... من راغب شدم به ایرانشهر بروم، گفتم اگر پدر و مادرم اجازه دهد حتماً با تو می آیم. رضایت پدر و مادر را جلب کردم و به اتفاق رفقایم به عنوان بسیج ویژه به سپاه ایرانشهر پیوستم. چند روزی در ایرانشهر بودم. من را به یکی از محلات ایرانشهر به نام دلگان که این روزها شهر شده، فرستادند. بعد از مدتی هم ما را تقسیم کردند، در آن ایام کار رزمی برای مقابله با اشرار انجام می دادیم و در اوقات فراغت به کار ...
بلایی که سایت همسریابی بر سر دختر شیرازی آورد !
های همسریابی زدم تا ببینم واقعاً این سایت می تواند همسر دلخواهم را به من معرفی کند. چون واقعاً هر دو قصد ازدواج با هم را داشتیم، یک صیغه محرمیت بین ما خوانده شد و همدیگر را به خانواده هایمان معرفی کردیم، خیلی خوشحال بودم که بعد از مدت ها توانسته بودم، همسر مورد نظر خودم را پیدا کنم اما این خوشی مدت زیادی طول نکشید. کم کم رابطه علی با من سرد شد، دیگر سر قرار نمی آمد و به تلفن ...
پسرم شب 23ماه رمضان سرباز بی بی زینب (س) شد
سوریه ماندیم و برای زیارت به حرم می رفتیم. من بی تاب که می شدم، به من می گفت برو حرم هر حرفی داری به حضرت زینب (س) بگو. بعد از آن با خودم می گویم کاش آن شب ها اصلاً نمی خوابیدم تا بیشتر پیشش می ماندم. بعد از سه روز، گفتم بیا با هم برگردیم. گفت پول زیارت را قسطی از من گرفته اند باید بمانم. بعد رو به من کرد و گفت مادر جان! شیرت را حلالم می کنی؟ گفتم روزی 70 بار نه روزی 100 بار حلالت می کنم، چون من ...
روایت عکاس ایرانی از اولین شب قدر حرم علی (ع) بعد از سقوط صدام
اقی بماند. بر همین اساس چندسال قبل بود که آستان مقدس حرم امام علی علیه السلام مجموعه 100 عکس را چاپ کرد که 3 عکس من به عنوان تنها عکاس ایرانی این کتاب، به چاپ رسید و این افتخار بزرگی برای من است. وی در بخش دیگری از صحبت های خود اظهار کرد: اولین سفری که به عراق رفته بودم روز میلاد امام حسین (ع) بود و در کنار ضریح شش گوشه نشسته بودم. خیلی درک نمی کردم که در بهشت روی زمینم و فکر نمی کردم ...
قتل هولناک مینا و دختر نوجوانش با تبر
شوهر عزیزه از محل کار به خانه برگشت با جسد خونین همسرش روبه رو شد که شواهد نشان می داد با ضربه های چاقو کشته شده است. پلیس به رازگشایی جنایت پرداخت، اما ردی از عامل یا عاملان جنایت به دست نیاورد. شوهر عزیزه به عنوان مظنون تحت بازجویی قرار گرفت. مرد جوان گفت: با همسرم چند سال قبل از افغانستان به ایران آمدیم و همراه خانواده های مان در ایران کار می کردیم. من در محل کارم بودم و حتی چند شاهد ...
توضیحات میترا ابراهیمی همسر جدید پیمان قاسم خانی درباره زیبایی اش + عکس
...> و دور می شدم . اردیبهشت همیشه برای من عزیز بوده و حالا تا ابد عزیزتر! حالا یه چیزی که خیلی وقته هی می خوام بیام بگم و هی گفتم چه کاریه نگم! اما بذار بگم اصن چند روز پیش رفته بودم برای یک سری کارهای اداری.جلوی در نامه ها رو می گرفتن و کارها رو کارمندها انجام میدادن.انگار اسم همسر منو دیده بودند و از سر کنجکاوی یا هرچی منو صدا زدن برم داخل.بعد خانوم با تعجب پرسید: وا شمایید ...
آرزوی شهادت همسر برای شوهر مدافع حرم!
نیامده بود که بعدها پیدا شد و به ایران برگشت... همسر شهید: گفت اگر می خواهی خیلی خبر بگیری از تیمی که با شهید کجباف بوده خبر بگیر چون آنها بیشتر در جریان هستند. چند وقت گذشت و همسر شهید کجباف خودش من را پیدا کرد و یک روز زنگ زدند که من فلانی هستم و می خواهم بیایم به دیدن شما. آمدند و گفتند: سردار کجباف با آقاخادم با هم بوده اند... من هم گفتم: نمی دانم چرا پیکر شهید کجباف آمده اما پیکر همسر ...
آرزوی شهادت همسر برای شوهر مدافع حرم! +تصاویر
وقتی داعشی ازش می پرسید که اگر رهایت کنیم، باز هم به سوریه می آیی؟ آقاعنایت هم می گفت: بله، دوباره می آیم!... خون از گلویش می چکید و عکس این حالت را در اینترنت گذاشته بودند.
از پیشگامان دفاع از حرم (حدیث دشت عشق)
، درباره او می گفت: بعد از ترفیع درجه همسرم به ستوان دومی، خیلی خوشحال شدم. گفتم ان شاءالله تا زمان بازنشستگی به درجه سرهنگی می رسی.اما خودش از این بابت ناراحت بود. با اینکه همیشه بیش از حد مورد انتظار خدمت و فعالیت می کرد، ولی می گفت: ای کاش من گروهبان باقی می موندم و این درجه نصیب من نمی شد.به ازای هر درجه مسئولیت من بیشتر و انجام تکلیف خیلی سخت تر می شه. خدا کنه که شرمنده و مدیون نشم. من تمام تلاشم بر ...
اقدام شیطانی به یک زن در شب زلزله تهران + جزئیات
... در پی شکایت رویای 30 ساله،پرونده برای رسیدگی به شعبه 12 دادگاه کیفری یک استان تهران ارجاع شد و روز گذشته متهم پای میز محاکمه رفت. در ابتدای جلسه رسیدگی رویا به عنوان شاکی پرونده پای میز محاکمه رفت و در طرح شکایت خود گفت: من صاحب یکی از مزون های معروف لباس عروس تهران هستم.اسفند ماه سال 98 بود که با افشین آشنا شدم. بعد از عید نوروز سال 99 برای اولین بار همدیگر را دیدیم و ...
خانم! رفیق شهید من ابراهیم هادیه...
برای شما یک بسته تشویقی به خاطر اینکه امسال روزه اولی هستید، آوردیم. چشمانش از تعجب گرد شد و گفت: شما از کجا می دونستید من امسال مکلف شدم؟ ، با تبسم گفتم: خب، این یک رازه. بعد در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود و سعی می کرد سرازیر نشود گفت: خانم! رفیق شهید من که باهاش حرف می زنم و درددل می کنم شهید ابراهیم هادیه . من هم از بغض او بغض کردم و گفتم: پس شما امشب مهمان ویژه شهید هستی، قدر خودت و پاکی ...