سایر منابع:
سایر خبرها
قاتل: جسد را در خانه ام دفن کردم
اعتیاد شدم زندگی ام به بیراهه رفت و همه چیز را از دست دادم. همسرم و فرزندانم نیز به خاطر اعتیاد مرا ترک کردند و شش ماه بود که تنها زندگی می کردم. او درباره نحوه آشنایی اش با مقتول گفت: چند ماه قبل برای خرید شیشه پیش یکی از دوستانم رفته بودم که با ژرژ آشنا شدم. او هم معتاد به شیشه بود و برای تهیه مواد به آنجا آمده بود. همین بهانه ای شد که با هم دوست شویم و چند بار در ماشین او با هم مواد ...
گفت وگوی خواندنی با خانواده 8 شهید مدافع حرم
...> به همین بهانه ما به سراغ خانواده های معظم هشت شهید مدافع حرم رفتیم و در گفت وشنود هایی یاد و خاطرات آن ها را مرور کردیم. پنج، شش یا هفت سال از شهادت آن ها گذشته است، اما انگار داغ این پاره های تن شان همچنان تازه است. از وسط میدان جنگ تولدم را تبریک گفت شهید جواد جهانی – به روایت فرزند پرواز: 95/8/20 – حلب پرواز: 93/1/24 – حلب مدرسه بودم یک روز کاملاً ...
روایت نظامیان آمریکایی از جهنم عین الاسد: فکر نمی کردیم زنده بمانیم
این پایگاه روانه شدند. سی بی اِس افزود، جانسون و عده ای دیگر از نظامیان به سمت سنگر هایی دویدند که برای موشک هایی با سر جنگی حدود سی کیلوگرمی طراحی شده بودند، اما موشک های بالستیک ایرانی به سر جنگی حدود نیم تُنی مجهز بودند. جانسون گفت: [در پی موج حاصل از انفجار]جریان هوای شدیدی به سمت من پرتاب شد و داخل سنگر پیچید. بلافاصله تمام شنوایی ام را از دست دادم. انگار زیر آب بودم ...
سوگواری برای ارشا اقدسی به سبک میلاد کی مرام +فیلم
آنجا خانم گلاب آدینه را دیدم، ایشان آمدند خرید کنند و من پشت صندوق بودم ایشان سفارش دادند و من گفتم من اینم و... و دوست دارم بازی کنم. گفتند من می خواهم یک سریال بسازم به اسم خواستگاران، تو می توانی بیایی تست بدهی و اگر دوست داشتی یک نقش آنجا بازی کنی. رفتم تست دادم و به جای یک نقش 20 نقش متفاوت در آن فیلم بازی کردم. درس عجیبی بود برایم کنار خانم آدینه کار کردن. مدیونشان هستم هر کجا که ...
موسوی: با یک تماس تلفنی برکنار شدم/ توان فنی خوشقدم همین است/ رفاقت سمانه با عباسعلی در انتخاب سرمربی ...
ستاره موسوی در گفت وگو با میزان، در خصوص اینکه چرا در تمام این مدت سکوت کرده و صحبتی درباره کاراته بانوان نداشته است اظهار داشت: از سال 91 توانستم به عنوان مربی در خدمت تیم ملی بزرگسالان باشم. حدود یک سال و نیم جدا شدم و مدتی بعد هم هدایت تیم های نوجوانان و جوانان را بر عهده گرفتم و سپس در سال 2018 سرمربیگری تیم بزرگسالان بر عهده من قرار گرفت و تمام این سال ها با کاراته زندگی کردم و با رفتن و ...
پیام تبریک سالگرد ازدواج به همسر
رفتم و سرم را به زیر انداختم به ناگاه قلبم را دیدم که بهترین چیز در زندگیم هست به ناگه فریاد زدم که قلبم را می فرستم، چون او خود زیباست، مظهر ایستادگیست سر به زیر و با نجابتست سالگرد ازدواجمان مبارک ... اس ام اس و پیام تبریک سالگرد ازدواج به همسر؛ متن سالگرد ازدواج اینستاگرام همسر عزیزم با قلبی سرشار از شادی و شور خوشبوترین و لطیف ترین گل های هستی را همراه ...
گفت وگو با زوج خبری سیما
تازه مدیران واحد مرکزی خبر فهمیدند که ما همکار طبقه سومشان هستیم. ولی باز هم پارتی بازی نشد. خلاصه از آن فیلتر هم عبور کردیم و شدیم خبرنگار. سال 77 پذیرفته شدم، بعد یک دوره آموزشی شش ماهه با خبرنگاران باسابقه تر دیدیم و سپس کارمان را شروع کردیم. رزمجو: من شیراز زندگی می کردم و در دانشگاه آزاد شیراز در رشته مهندسی کشاورزی مشغول به تدریس بودم، درس خاک شناسی عمومی را تدریس می کردم. یک بار ...
شهربندانِ انسداد در گالری آ
ی تهران تهیه کردم؛ در ذهنم اینگونه بود که یک بلوپلن پهلوی Jersey barrier [نیوجرسی] و بلوپلن روبروی میدان آزادی -که باهم انطباق فرمی دارند- ایجاد کنم و بعد روی نقشه با ماژیک مشابه آن رسم را کشیدم. رسمی که روی نقشه کشیدم مسیر حرکت من در طول روز برای نشانه گذاری بوده است. درواقع کاری که کردم این است که یک رسم هندسی روی نقشه ی تهران -که شامل کل 22 منطقه ی تهران شود- کشیده ام و آمده ام شروع به پیاده ...
خیانت دوست نفیسه روشن به او/ ماجرای ویس لورفته چیست؟ + عکس
مادرم قرار بود برویم. بلیط را برای ما صادر کرده بودند و قرار شدکه بلیط ها را از خود فرودگاه تحویل بگیریم. از آنجایی که من خیلی دختر مغروری هستم و هر اتفاقی را با جزییات تعریف نمی کنم، خیلی کلی به بهنام زنگ زدم و گفتم قرار است برویم کیش. او هم گفت سفرتان به سلامت، من هم فردا پرواز دارم اما برنامه ام را از شرکت نگرفتم. به فرودگاه رفتم و با دوستانم تماس گرفتم که بپرسم از کجا باید بلیط را ...
روایت امام خامنه ای از "جاذبه محبت و معنویت" شهید بابایی
پرهیزگار و صادق و صالح بود. (بیانات در دیدار مسئولان عقیدتی، سیاسی نیروی انتظامی 1383/10/23) * کلیپ انسان مقدس/ فرمایشات مقام معظم رهبری در خصوص شهید بابایی * ماجرای شنیدنی اطاعت شهید بابایی از سرباز پادگانش ! یکی از همرزمان شهید بابایی می گوید: نگهبان درب فرودگاه اهواز از ورودش به داخل ممانعت کرد، او بدون اهانت به نگهبان برگشت و در آن گرمای سوزان حدود نیم ساعت روی ...
خاطرات شنیدنی از طلبه جانباز / دعای حاج آقا من را نگه داشت
...، من بیرون منتظر ماندم که آقای منبری بیاید. وقتی آمد خیلی ناراحت بودم، گفتم: چرا برای شفای حضرت امام دعا نکردید؟ با عصبانیت گفت: کجای قرآن آمده که برای ایشان دعا کنیم؟ و با عجله رفت. عصبانی شدم و به منزل آیت الله بهجت آمدم. در که زدم آقازاده ایشان آقا عبدالله در را باز کرد و گفتم: می خواهم آقا را ببینم و قضیه را گفتم. آقاعبدالله گفت: شب های جمعه آقا به اتاقشان می روند و کسی نمی ...
پیکر شهیدی که 16 روز زیر آفتاب سوریه بود + عکس
کرد که خیلی شوکه شدم؛ گفت حاج آقا یک چایی برایت بیاورم؟ دید که دهنم خشک شده. گفتم هیچی نمی خورم. من را قسم داد به جان کسی که دوست داری یک چایی برایت بیاورم. این بنده خدا خودش بلند شد یک آبمیوه و کیک برای من آورد؛ من هم بالاخره یک طوری آن ها را خوردم تا حالم جا بیاید. همان شب که من آمدم خانه، گفتند کارت چی شد؟ دکان داداشم بودم، بعد که من یک مقدار بهتر شدم گفتم تهران رفتم اما هنوز کارت ها ...
چگونه درست انتخاب رشته کنیم؟
انشا دست به دست توی کلاس ها می چرخیدیم و مسابقات فرهنگی مدرسه را درو می کردیم. سوم راهنمایی بودم که نوشته ام توی ناحیه رتبه آورده بود و باید می رفتم اجرا، اما صدایم گرفته بود. من ناراحت بودم و بابا می گفت چه بهتر! بنشین خانه و چندتا تست اضافه تر بزن برای آزمون. نشستم و تست های کتاب را ده دور کردم و تیزهوشان قبول شدم و نرفتم. دبیرستان، اما متفاوت بود. اول دبیرستان مقاله علمی نوشتم و اول ...
من تازه اول راه هستم
ام بود. او خطا کرد و باعث شد کارت قرمز بگیرد. من هم یکجورهایی از دور مسابقه خارج شدم. شما وقتی یک دسته کنار هم هستید، رقابت می کنید و زمان بندی دست تان است در لحظه آخر ممکن است بیشتر یا کمتر فشار بیاورید. منتها من تنها در یک طرف بودم و این باعث شد تا به اصطلاح دو و میدانی کاران از مسابقه خارج شوم. من فقط دو صدم ثانیه کم آوردم. اگر آن اتفاق نمی افتاد به احتمال زیاد صعود می کردم. در این ...
غم جامعه در دل و خنده بر لب مقابل دوربین
درحال هماهنگی بودم اما روز چهارم با استرس رفتم و نگران بودم په اتفاقی می افتد. بیشتر وقت ها به ویژه در سفر مقامات مهم کشوری، همه با ما برخورد نامطلوب دارند حتی راننده مسئول کشوری که شاید چنین حقی نداشته باشد. آن قدر نقطه ضعف در سیستم برخی ادارات وجود دارد که به هبچ عنوان نمی گذارند کسی با نگاه خاص وارد شود و عکاسی کند و مدام نگران نقد شدن هستند. محقق ادامه می دهد که به یاد ...
با چند نفر از بدلکاران جهان و سرنوشت شان بیشتر آشنا شوید
...> درباره ورودم به این شغل باید بگویم به صورت خیلی اتفاقی به این رشته علاقه مند شدم. یک جست و جوی ساده در اینترنت کردم و با آقای اقدسی آشنا شدم؛ بنابراین یک ایمیل به او زدم که خیلی سریع جواب داد و من را به باشگاهی که در آن تمرین می کردند، دعوت کرد. بعد از این که چند وقت در تمرین هایشان شرکت کردم، تست های اولیه را دادم و از همان روز، در خدمت گروه بودم و هستم . بدلکار در زمان اجرا، استرس ندارد ...
گفت وگو با خانواده جستجوگر نور، فرمانده گردان غواص ها و شهید مدافع حرم همدان؛ سردار علیرضا شمسی پور ...
از شهادتش، برای اولین بار به من گفت: برای امتحان نرو. برایم خیلی عجیب بود که این حرف را می زد. من رفتم و طوری تنظیم کردم که زود برگردم اما متاسفانه یک ساعت و نیم قبل از اینکه من به همدان برسم رفته بود. من تماس گرفتم و گفتم من آمدم. گفت: باور کن نتوانستم بمانم. گفتم حالا می ایستادی، شرایط را ندیدی؟ گفت: واقعا این بار فرق داشت. گفتم کی می آیی؟ گفت: دو سه روز دیگر. من خیلی عصبانی بودم که در این ...