سایر منابع:
سایر خبرها
گفتگو با رمضان قربانی، نامه رسان جنگ در محدوده توس | عاشقانه های یک پستچی
وسال هایی بود که در محله هم بازی و رفیق بودند. اما حالا شهید شده اند و نامشان زینت بخش کوچه ها و خیابان های محله شده است. شهید صفرعلی علیزاده، شهید امید فرمانبر و شهید انفرادی. گاهی اوقات اتفاق می افتاد که نامه های ارسال شده از جبهه هم زمان یا بعد از رسیدن خبر شهادت رزمنده به دست خانواده اش می رسید و این زمان تلخ ترین لحظه برای او به عنوان نامه رسان محله بود. رمضان قربانی، نامه رسان دوران ...
گفت وگوی خواندنی با خانواده 8 شهید مدافع حرم
. شروع کردم به تلفنش زنگ زدن، اما اتصال اصلا برقرار نشد. محسن برای من مثل یک اسطوره بود هیچ وقت برای او خطری احساس نمی کردم. به آن ها گفتم منظورتان چیست؟ شهید ارتشی سید مهدی جودی ثانی – به روایت مادر پرواز: 96/4/20 – حلب خبر شهادت شان را به همسرم داده بودند. با ایشان تماس گرفته و پرسیده بودند شما از احوال پسرتان خبر دارید؟ و ایشان گفته بودند نه. چون چند روزی بود که ...
وقتی مجوز شهادت شب قدر در حرم رضوی امضا شد/ محسن از کودکی دهه اول محرم سیاهپوش بود
دست به هیأت برود و در دسته ها زنجیرزنی کند. من هم نذر کرده بودم که دهه اول محرم حتماً لباس مشکی به تنش کنم و همیشه قبل از محرم وسایل و لباس های محرم را برایش آماده می کردم. بعد که بزرگتر شد، خودش هفته ها قبل از محرم به من یادآوری می کرد که محرم نزدیک است و باید به فکر لباس مشکی و پارچه های عزا باشم. نحوه موافقت گرفتن از مادر برای اعزام به سوریه او در حالی که از شهادت فرزندش ...
شهیدی که پدرش هم او را نشناخت/ خاطراتی که پس از شهادت شهید حججی بیان شدند
در زمان سربازی فرمانده اش می گفت که کمد لباس های خود را تبدیل به کتابخانه کرده بود و خیلی تاثیر زیادی با همین کتابخوانی بر دوستان خود در سربازی گذاشت و خاطرات زیادی را دوستان او بعد از شهادت تعریف کردند و یکی از فرماندهانش با افتخار می گفت که تنها سربازی است که تا اخر عمر عکس او را در گوشی خود نگه خواهم داشت و این بخاطر نظم و انضباط و مقید به نماز اول وقت بودنش است. ...
موافقت نظام در بالاترین سطح برای خروج از ابهام
آقایان جدا شده بودم که آقای حجازی از دفتر رهبری زنگ زد و گفت که آقا خیلی به من تأکید کردند که این کار با همه توان جلو برود و هر کمکی لازم است، به این کار بشود. بالاخره دیدیم واجب است که سریع خودمان را برسانیم. به آقای فاتح گفتم این قضیّه بماند تا دوباره بیاییم سراغ شما؛ قرارمان را تجدید می کنیم. او هم گفت بله، من هستم. همان شب هایی هم بود که سر پشت بام ها [شعار] الله اکبر می دادند و همه آن کوچه پر ...
پنج روایت هولناک از آزارجنسی پنج دختربچه
.... هیچ کس در خانه ما حرف زن عمو را باور نکرد، پدرم راه می رفت و به او بد و بیراه می گفت و معتقد بود به برادرش تهمت زده اند. من حتی آن موقع هم جرأت نکردم به پدر و مادرم بگویم او بار ها در کودکی من را آزار داد. شاید اگر می گفتم هم فایده ای نداشت و کسی حرف من را هم باور نمی کرد. بهناز سال ها این رنج را با خود به دوش کشید و زمانی که ماجرای طلاق عمو و همسرش جدی شد، یک شب تصمیم گرفت که سکوتش ...
یوسف مدافعان حرم حامی ایتام بود حتی پس از شهادت
.... یکی از این شهدای گرانقدر که توجه به کودکان یتیم بر لوح وجود او حک شده، شهید عباس آبیاری مدافع حرمی است که به صورت مرتب به ایتام کمیته امداد کمک می کرد و بعد از شهادتش نیز به گفته مادرش به خواب او آمد تا همچنان ایتام را تنها نگذارد. به مناسبت گرامیداشت شهید مدافع حرم عباس آبیاری با مادر او خانم شهناز فریادرس گفت وگویی داشتیم که در ادامه می خوانید: • از کودکی عباس بگویید و پسرتان در چه فضایی رشد ...
بترس از قتل کسی که جز خدا پناهی ندارد!
به گزارش خبرنگار اجتماعی باشگاه خبرنگاران پویا؛ چندی پیش پس از یک سخنرانی راهی محل استراحت بودم؛ در راه جوان راننده از زندگی اش برایم صحبت کرد، می گفت "بعد از به مقصد رساندن شما می خواهم به همراه همسرم برای سقط جنین به مطب دکتر برویم"! وحشت زده پرسیدم: "جدی می گویی؟" گفت: "بله"! از او خواستم چند دقیقه توقف کند تا در خودرو با هم صحبت کنیم و او هم پذیرفت. اشک در چشمانم حلقه زد؛ به او ...
هیچ وقت برای حسن آرزوی شهادت نکردم
نباشیم و طبعا من هم موافق بودم و دوست داشتم. رستۀ فعالیت شان در سوریه چه بود؟ همسرم در سپاه مربی تاکتیک فنون نظامی بود. از شهادت با شما صحبت می کردند؟ حرف شهادت می شد اما من هیچ زمانی برای حسن آرزوی شهادت نکردم و همیشه دوست داشتم خدا برایم نگهش دارد و اگر هم سن شهید سلیمانی شد به شهادت برسد. خاطرم هست که بهمن 1399 در مشهد بودیم که به من گفت: دعا می کنی من شهید شم؟ گفتم ...
راز صلابت شهید حججی هنگام اسارت از زبان خودش
سالم بر می گردیم عقب. بدجور احساس کنفی و شکست می کرد در برابر دوستان شهیدش. تعجب می کردیم از حال و احوالاتش. با خودمان می گفتیم این بچه در چه عالمی سیر می کند. گریه برای سوریه قرار بود چند نفری را از طرف لشکر اعزام کنیم سوریه. ساعت 11 و نیم شب بود که آمدم خانه مان. رفتم دم در. گفتم: خیر باشه آقا محسن. گفت: آقای رشیدزاده. شما فرمانده لشکر هستید. اومدم از شما خواهش کنم بگذارید ...
تجربه هنگامه قاضیانی از کار با نوجوانان مجرم
...> گفتم دراز بکشید، دایره بشید و چشماتون رو ببندین تا براتون بخونم. بی مخالفت و مقاومت به صورت دایره دراز کشیدند. حالا چرا دایره؟ چون روح شکل دایره است، عقاب در دایره خانه می سازد و چادرها در دایره برپا می شوند؛ دایره انرژی محض است. وسط دایره ایستادم و شروع کردم به لالایی خواندن. آرام می چرخیدم و برای بچه ها لالایی می خواندم؛ لالایی فیلم من مادر هستم را. دیگر آرام آرام شده بودند. دلم می خواست جانم را ...
شاخص های فرهنگی در مکتب شهید سلیمانی حاج قاسم چگونه آمریکا را ذلیل کرد؟
کرد حاج قاسم. در مقابل جانبازان هم نهایت خشوع و تواضع را داشت. خدا رحمت کند، شهید توبیان از لشکر ثارالله را؛ یک جانباز نابینای قطع نخاعی بود که بعدها به شهادت رسید؛ حاج قاسم مرتب با این جانباز بسیجی در ارتباط بود و سالی چندبار هم خانه آنها می رفت. وقتی می خواست به او سر بزند زنگ می زد به خانواده شان و می گفت زمانی که من بیایم تمامی کار های توبیان برعهده من است. می گفت شما دست نزنید و ...
از دفاع مدبرانه در مقابل صدامیان تا تدبیر برای وحدت در افغانستان
اغراق گوی سبقت را از خیلی ها ربوده؛ کارهای خیری که معمولاً نمی گذاشت کسی از آنها با خبر شود، مگر در مواردی که لازم بود. یکی از این موارد، بزرگ کردن سه بچه یتیم بود که با هم نسبت خواهر برادری داشتند؛ یک پسر چهارساله و دو دختر هشت و 10 ساله. سال1359، دو سه روز قبل از عروسی، آن سه را به من نشان داد و گفت: من تا حالا سعی کردم برای این بچه ها پدر باشم، شما هم ان شاءالله از این به بعد باید جای ...
خبرنگاران سخت کوش؛ پهلوانان این روزها
شعارسال : زمستان بود. از آن ها که استخوان های آدم هم یخ می زند. من مزارشریف بودم. باید زمستان های مزار را تجربه کرده باشید تا حرفم را بفهمید. در اتاق خودم بودم، در کنسولگری ایران. گمانم دی1376. از فرودگاه خبر آمد یک پرواز از مشهد نشسته است. یک راننده با نماینده کنسولگری فوری رفت فرودگاه. پرواز ها فقط نظامی بودند. هواپیما های کهنه روسی که کمک های گهگاه ایران را به مزار منتقل می کردند. ...
گپ و گفت با هادی عامل، گزارشگر خبرنگار صاحب سبک مشهدی
مرتضی اخوان | شهرآرانیوز؛ درست همان قدر که عجب کشتی گیر چغر و بدبدنی است این کشتی گیر یا خسته نباشی دلاور، خداقوت پهلوان به تکیه کلام مردم کوچه وخیابان بعد از گزارش های آقای گزارشگر بدل شد، شیر مادر و نان پدر حلالت هم به ترند فراگیر شبکه های مجازی و صدالبته تکیه کلام مردم در روز های اخیر تبدیل شده است. هادی عامل، خبرنگارگزارشگر مشهدی که به تن هایی هویت کشتی ایران به حساب می آید، هفتمین ...
پرونده قتل وحید مرادی دوباره باز شد/ تحقیقات ناقص است
و درگیری دسته جمعی در خیابان منصور مرد 47ساله ای را به قتل رسانده اما در نهایت با اخذ رضایت از اولیای دم، توانسته بود از قصاص رهایی پیدا کند. سعید در یک گفت وگو، نحوه قتل وحید مرادی را اینگونه بازگو کرد: آن روز بعد از دو هفته ماندن در سوئیت آگاهی به زندان برگشتم، حین بازگشت به زندان ، حمام و آرایشگاه رفتم. بعد به من گفتند به هواخوری بروم، چون مدتی بود آفتاب ندیده بودم. در هوا خوری ...
دیدار با خانواده اسماعیل عمرانی، خبرنگار شهید ایسنا
.... مظلومیت شهید قلم در جنوب کرمان "محمود مجاز" مدیر خانه مطبوعات جنوب کرمان نیز با یادآوری خدمات خبری شهید عمرانی در جنوب کرمان و سطح کشور گفت: علی رغم همه خدمات ارزنده ای که از برکت اخبار شهید در سطح کشور و جنوب کرمان به یادگار مانده، اما شهید قلم همچنان مظلوم است. خوشحالیم که همه ساله می آیید مادر و پدر شهید عمرانی ضمن ابراز خرسندی از اینکه دوستان ...
مادر امام مهدی (عج) کیست؟
شب به بعد قلبم از فرط محبت به امام عسکری (علیه السلام) موج می زند تا جایی که از خوراک بازماندم و کم کم رنجور و لاغر شدم و به شدت بیمار گشتم. جدم تمام پزشکان را احضار کرد و همه از مداوای من عاجز گردیدند. وقتی از مداوا مایوس شدند جدم گفت: ای نور دیده! شما هر خواهشی داری به من بگو تا حاجتت را برآورم. گفتم: پدر جان! اگر در به روی اسیران مسلمین بگشایی و قید و بند از آنان برداری و از زندان آزاد گردانی ...
قاتلی که به دست یک خبرنگار پیدا شد
...> بلوری ادامه داد: صحنه ی قتل نشان می داد که قاتل با پیدا کردن سکه های طلا، همه ثروت پیرمرد را برده بود. در این زمان پلیس حدود یک هفته دنبال این پرونده بود. این قتل آن زمان در تهران بسیار سر و صدا به پا کرد. یادم می آید خبر این قتل موجب شد روزنامه به چاپ دوم برسد. پدر حادثه نگاری مطبوعات با اشاره به اینکه در این زمان بازپرس دنبال قاتل این پیرمرد بود و با بازجویی اطرافیان این فرد نمی توانست ...
حاج قاسم گفت تو با این قد و قواره راننده تانکی؟!
به ایران آمدم و برای حضور در سوریه اقدام به ثبت نام کردم. چون قد و قواره کوچکی داشتم من را ثبت نام نمی کردند و بعد از کلی التماس اسم من را نوشتند. از ایران به پدر و مادرم زنگ زدم و قضیه رفتن به سوریه را گفتم؛ با توجه به اینکه پدرم هم در جنگ علیه ایران حضور داشت، به من گفت: ما که از جهاد و شهادت خسته نمی شویم برو به سلامت. مادرم هم گفت خون تو که از خون حضرت علی اکبر (ع) رنگین تر نیست؛ هر ...
خرید دفتر و مداد برای بچه های فقیر با پول توجیبی
روز خاطره ای از سبک زندگی، سیرۀ اخلاقی شهدا و روزهای سخت دفاع مقدس را منتشر کند. علیرضا موحد دانش، فرزند اول خانواده در سال 1337 در تهران به دنیا آمد. در سال 1355 بعد از اخذ دیپلم به سربازی رفت و پس از فرمان امام خمینی(ره) مبنی بر فرار سربازان از پادگان ها، وی نیز از پادگان گریخت و به جمع انقلابیون پیوست. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در کمیته انقلاب اسلامی شمیران به فعالیت ...
گفت وگو با خانواده جستجوگر نور، فرمانده گردان غواص ها و شهید مدافع حرم همدان؛ سردار علیرضا شمسی پور ...
بعد شهید می شود. یکی از ترکش های مین هم مستقیم به پیشانی شهید پازوکی می خورد و بعد از کمای چند روزه به شهادت می رسند. خبر شهادت پدر پدرم خیلی دوست و رفیق داشت. همه زنگ می زدند احوالپرسی می کردند که بابا و مامان چطورند و چه خبر؛ ولی نمی توانستند بگویند. دیگر من احساس کردم اتفاقی افتاده. با ماشین به سمت باغ بهشت، مزار شهدا رفتم. سر مزار شهید همدانی آقای عبدالعلی زاده دوست صمیمی بابا ...
خاطرات شنیدنی از طلبه جانباز / دعای حاج آقا من را نگه داشت
بده ما این خانم و خانواده شان را ببینیم. مادر چند بار رفتند و آمدند و بعد گفتند: خدا شاهد است که این خانم همان کسی است که شما دنبالش می گردید، فقط سیده نیست. البته بعدها با همسرم شوخی می کردم و می گفتم شما که به آرزویت رسیدی اما ما هنوز محرم حضرت زهرا نشدیم. عصبانی می شد و می گفت: شما از کجا می دانید که من سیده نیستم. جالب این است که بعد از شهادت ایشان و مجروحیت خودم، در اینترنت جستجو می ...
چگونه درست انتخاب رشته کنیم؟
.... اینجا خدا ر اشکر عقل رس تر شده بودم و از همان اول، میخم را محکم کوبیدم. خیلی واضح گفتم که کار و عشق و علاقه ام کلمه است و می خواهم پیشرفت کنم. مسیرم را نشان دادم و در کمال تعجب (برای من که همیشه از آرزوهایم منع می شدم) دیدم که همسفرم، نه تنها مشکلی ندارد که خیلی هم خوشحال شده. بعد ها هم گفت که چقدر افتخار کرده و... بگذریم! با خودم گفتم حالا انتخاب راحت تر است. من توی این جنگ نابرابر ...
چرخ نان خشکی و مهماتی که شهید عابدی کشف کرد!
...... پسرم همیشه به من سفارش می کرد در را روی هر کسی باز نکن. من هم یک نردبان گذاشته بودم کنار دیوار خانه و از روی آن می رفتم از بالا نگاه می کردم که چه کسی پشت در است بعد در را باز می کردم. یک بار رفتم دیدم داوود پشت در است. گفت مادرجان بالای نردبان چه می کنی؟! گفتم مراقب بودم، نمی خواستم در را روی هر کسی باز کنم. نمی خواهم منافقین بیایند تو را بکشند. گفت خیالت راحت، من به دست منافقین کشته نمی ...
حادثه ای که آمریکا را در شوک فرو برد؛ قتل غیرمنتظره داماد به دست پدر زن !
. داماد نروژی وقتی به خانه پدر همسرش می رسد، زنگ خانه را می زند و بلافاصله قایم می شود تا در باز شود و پدر همسرش را یکباره ببیند و غافلگیرش کند. اما تلخی ماجرا اینست که مرد نروژی وقتی زنگ می زند و قایم می شود و بعد از آنکه پدر همسرش در را باز می کند ، او یکباره به جلوی در خانه می پرد و پدر همسر که ناخودآگاه ترسیده و هول شده بود، اقدام به شلیک تفنگ می کند و درجا او را می کشد. در زیر تصایر مرد نروژی و همسر و فرزندش و نیز پدر و مادر همسرش همچنین رییس پلیس منطقه درحال گزارش به رسانه، دیده می شودن. ### ### ...
یادکردی از یک شهید جهادگر
متوجه شدم یک هفته قبلش من شهادت او را در خواب دیده بودم. روزهای پنجشنبه یا جمعه حتما تلفن می کرد. هفته آخر خبری نشد. دو سه روز صبر کردم باز هم خبری نشد. تلگراف کردم باز خبری نشد. به تبریز تلفن کرد. به بیمارستان ها و بنیادهای شهید تلفن کردم تا اینکه در بنیاد شهید تبریز گفتند توچه نسبتی با او داری؟ گفتم یکی از بستگانش هستم. خانواده اش ناراحت او هستند تا اینکه از پشت تلفن صدای گریه ...
15 مرداد 66 ؛ شهادت عباس بابایی و محسن دین شعاری
الله الحرام مشرف بشوند اما هر دو از آن حج صرفنظر کردند و در همان روز عید قربانی که قرار بود در کنار خانه خدا حاضر باشند شهد شیرین شهادت را نوشیدند و به خود خدا رسیدند. گوگوری مگوری ... بیا بغل عمو ... یکی از همرزمان شهید دین شعاری می گوید: مرداد سال 66 بود و این بار عملیات در غرب کشور در حال انجام بود، بچه های گردان تخریب هم به وظیفه خطیرشان که خنثی سازی مین ها و باز کردن معبرها ...
کدام دعای شهید موحد دانش همان لحظه اجابت شد؟
تسنیم در نظر دارد هر روز خاطره ای از سبک زندگی، سیرۀ اخلاقی شهدا و روزهای سخت دفاع مقدس را منتشر کند. بعد از عملیات بازی دراز با دلی شکسته رو به خدا کردم گفتم: پروردگارا! ما که توفیق شهادت نداشتیم، قسمت کن در همین جوانی که کعبه ات را، حرم رسولت را، غریبی بقیعت را زیارت کنم.... . مشغول دعا و درخواست از درگاه پر از لطف خداوند بودم که شهید پیچک آمد و دستی به شانه ام زد و گفت: حاج ...
آرزوی اکثر جوانان؛ خودکشی
و ندارم گناه نیست. گفتم کس و کاری نداری بری منزلشون. گفت : دارم ولی من و چون قبولل ندارند گفتم چرا، مگه از یک پدر و مادر نیستید گفت: از پدر یکی هستیم ولی از مادر جدا گریه هاش هی بیشتر و بیشر می شد گفتم اگر کاری از من بر میاد بگو. گفت : ممنونم یک آهی کشید و گفت چندبار خودکشی کردم اما نمردم ولی هر طور شده امشب خودکشی می کنم ، گفتم خودکشی گناه است گفت آب از سرم گذشته دیگه هیچ چیز و هیچ کسی را قبول ندارم. گزارش از حسین عبداللهی ...