فداکاری محمدمهیار برای نجات یک زن / هدیه ای ماندگار در روز تولد مادر فوت ...
سایر منابع:
سایر خبرها
پنج شنبه های شهدایی| پدری که رهرو پسر شهیدش شد
قبل از تولدش یعنی دوم مهرماه در گلزار شهدای داریون به خاک سپرد تا مهر، ماه تابان طلوع زندگی او در دنیا و آخرت باشد، در مهر به دنیا آمد و در مهر با سربلندی از دنیا به آخرت پرکشید. مردمداری و ایمان و اخلاقش زبانزد بود و ثبات قدمش پل اصلی شهادتش بود. شهناز دختر کوچک شهید عابدی، که در روز رفتن پدر به جبهه تحصیلات دوران ابتدایی را تمام کرده و در حال آماده شدن برای تحصیل در مقطع ...
روایتی از یک دنیا حرف های نگفته و نشنیده
بدهد و ادامه می دهد: وقتی بچه بودم درکی از این موضوع نداشتم و ناشنوایی پدر و مادرم بر روحیه خودم هم اثر گذاشته بود و منزوی شده بودم، اما بعدها که بزرگتر شدم دیدم این موضوع عادی است و کم کم با آن کنار آمدم، تا الان که هیچ مشکلی با ناشنوایی پدر و مادرم ندارم . وقتی کرونا شرایط را سخت تر کرد مریم هم معتقد است جامعه ما نیاز به فرهنگسازی دارد و اشاره می کند: وقتی پدرم رانندگی می ...
جرعه ای از دریا/این اتاق به شهدا ختم می شود
پرسم که می گوید: من یک نوجوان اهل ولایت و عاشق وطن بودم که در سال 1365 ابتدا با مخالفت های زیادی برای اعزام مواجه بودم ولی روز اعزام با دعای خیر مادر و پدرم راهی شدم، در جنگ هم شیرینی خیرات نمی کنند و کسی که به این راه قدم می گذارد نباید از روی جوگیری یا احساسی باشد بلکه باید با تمام قلب برود و من هم با تمام قلب رفتم. حاج ناصر روزهای بستری شدنش را اینگونه بیان می کند: شهادت بود که محقق ...
ماجرای ازدواج نسرین مقانلو / کدام بازیکن فوتبال همسر اوست؟
های مختلف، با همسرم ازدواج کردم و به آمریکا رفتیم. نسرین مقانلو و همسرش البته سالی یک بار به ایران می آمدم و به صورت ناپیوسته کارهایی انجام می دادم، مثل کار نابخشوده مرحوم ایرج قادری که هنگام بارداری پسر بزرگم اتفاق افتاد یا بن بست اصغر نعیمی که با فرهاد اصلانی و دکتر عزیزی بازی کردم. ازدواج، فرصتی برای امتحان کردن خودم با ازدواج، عاشق شدم و با خودم فکر کردم این بهترین فرصت ...
عکس های لو رفته شمال گردی نسرین مقانلو در پاییز
...:مقانلو تاریخ تولد:1347/4/1 محل تولد:تهران تاهل:متاهل همسر:کمال خلیلیان فرزندان: آروین و عرشیا نسرین مقانلو متولد یکم تیرماه سال 1347 در تهران میباشد. او فعالیت بازیگری خود را با فیلم امید در سینما آغاز کرد و با بازی در فیلم همسر بیشتر مورد توجه قرار گرفت. او پس از بازی در فیلم نابخشوده چند سالی را خارج از کشور گذراند. وی سپس ...
ارژنگ امیرفضلی تغییر جنسیت داد | عکسهای زنانه ارژنگ امیرفضلی
بازاریاب تبلیغاتی بشوم. زن هم گرفته بودم و واقعا 20 هزار تومان به هیچ جایم نمی رسید. هم خودم آنجا کار می کردم و هم خانم ام آمده بود آنجا کار می کرد ولی باز پولمان نمی رسید. جواب دادن به این سوال خیلی سخت است چون من دنیایی خاطره و آموزه از پدرم به یاد دارم و انتخاب یکی از آنها و بیانش دشوار است فقط می توانم بگویم که از نظر روحیات فردی جا پای پدرم گذاشته ام .اما از نظر اخلاقی پدرم خیلی بهتر از ...
قدردانی شرافتمندانه...
ک از سه نامه، فرزند یا فرزندان یکی از آن سه مأمور خوب بود. متن سه نامه را در زیر آورده ام. نامه ی نخست : حتما بچه ها در مدرسه تو را شریف صدا می کنند. پس من هم با همان اسم صدایت می کنم. سلام شریف شریف! پدر تو، جناب سروان شریف ، خیلی پلیس خوب و مرد مهربانی است. پدر تو دیروز به پدر و مادر من و خانواده ی ما کمک کرد تا ما خانه مان را پس بگیریم. من تا دیروز ن ...
رازهای آزار جنسی پرستو و مادرش در خانه آتنا
...: یک سالی است به آتنا پناه آورده اند؛ دو دختر و مادر. آتنا؛ خانه امن برای زنان خشونت دیده. سال ها سکوت و دَم نزدن راه به جایی نبرد. همه چیز از 22 شهریور 99 شروع شد؛ روزی که مادر از شدت جراحات راهی بیمارستان شد. مادرم را به قصد کشت زده و با ساک لباس هایش از خانه بیرون انداخته بود. مو های مشکی پرستو روی شانه هایش رها شده اند تا صورتش را تحت الشعاع قرار بدهند. به گزارش شهروند ...
پروانه سوخته بال
برادرم که دوسال از خودم بزرگتر بود می آمد و پایان میداد به خیال ها و فانتزی های ذهنم، اوازهمان کودکی واقع بین بود ، اما برای دلخوشی ام که شده گاهی نقش مهمان خانه ام را بازی میکرد ،خاطرات دلخوشی کوچک کودکی ام رابا برادرم همیشه جایی نزدیک قلبم حفظ خواهم کرد ، زیرا تمام محبت اندکی که به من داشت همان دوران بود. مادر بیچاره ام نیز فقط غرق در پول و میهمانی های زنانه ای که هیچ وقت در خانه ما ...
آشنایی با سریال کمدی خوشنام+ اسامی بازیگران و زمان پخش
هم با تولد پسرم زندگی سه نفره ما شیرین تر شده است. مطالب مرتبط: او درباره بازیگر مورد علاقه اش می گوید :آل پاچینو، رابرت دنیرو و در ایران هم با احترام به همه مهدی هاشمی که واقعا جلوی دوربین بیداد می کند. هومن حاجی عبداللهی در سال 71، تئاتر نصر لاله زار را اجرا کرد و سپس در تالار مولوی و تئاتر شهر، تئاتر تک پرسوناژ را به نمایش گذاشت. در سال 1379 در سالن شماره دو ...
انتقام از همسر با اسیدپاشی به خودرو
یکدیگر رجوع کردیم به طوری که فقط مادر من و اکبر از این موضوع اطلاع داشتند. خلاصه بعد از یک سال وقتی این ماجرا فاش شد دوباره مراسم خواستگاری و عقد کنان را برگزار کردیم که به این ترتیب زندگی مشترکمان آغاز شد و من در 19سالگی صاحب یک پسر شدم اما بعد از تولد فرزندم رفتارهای همسرم نیز تغییر کرد به گونه ای که دیگر شب ها دیر به منزل می آمد و در حالت غیر طبیعی مرا کتک می زد. کار به جایی رسید که اجازه ...
الهام چرخنده خطاب به مردم : الهی به دردم دچار شید! + فیلم
تجربه ها و دینی که تزریقی نبود و تحقیقی از خاطرات جهان زیبای ورزش تا سینما و موسیقی و بعد هم... هرگز نشد، نگذاشتند.. با برنامه جلو می رفتند.. هر روز صبح یک خبر جدید و یک حمله در دستگاه کارشون بود.. تا تهمت قرارداد میلیاردی و پیشنهاد پول و خونه برای حجاب کردن پیش رفتن.. سکولارها بیشتر باور کردن تا اینوری ها.. بین واژه شک و شوک در مسیر پر از مین همه چشم امیدم به خانم ...
این پسرِ من است
...> دقیق یادم هست که اولین روز کاری عصر چهارشنبه ای بود و من برای اولین بار شهید از نزدیک می دیدم؛ الان فهمیدم که تاریخ آن روز، 18 فروردین 95 بود. مشغول تصویربرداری از مراسم وداع بودیم که آقای طباطبایی مسئول ایثارگران لشگر 17 علی بن ابی طالب قم به من گفت: " بیا بریم سردخانه. یک خانواده شهید فاطمیون که پیکرش بعد یکسال برگشته آمدند برای شناسایی شهیدشان." موضوع برایم جالب شد؛ اما دلم ...
دفاع مقدس به روایت موسی حقیقی، جانباز محله سرافرازان | نوجوان رفت و جوان برگشت
تکه سنگی تراشیده بودند و خودشان می گفتند دلم روشن بوده که تو را به من خواهند داد. مادر خدابیامرزم او را خیلی دوست داشت و از همان اول موافق بود، ولی پدرم به دلیل سن کم من 2 سال مخالفت کرد. بالأخره بعد از 2 سال عقد آسمانی ما در زمین هم جاری شد. اجرای تئاتر در شرایط اسارت اسارت لحظات شاد هم داشته است. آقا موسی از این لحظات هم خاطراتی دارد و می گوید: برای دهه فجر برنامه تئاتر ...
زن هایی که مادرم را تیغ می زدند
بده تا جون بگیره. مادرم با حرفهای پدرم سرد میشد، رویش به آسمان می کرد و زیر لب دعا می خواند. چند روزی که از تولد بچه چهارم که منصور اسم داشت، گذشت- مادرم دوباره روز از نو روزی از نو و ساز مخالف زدنش شروع میشد. در خفا پای زن های غریبه به خانه ما باز میشد- هر یک به شکلی مادرم را تیغ میزدند. پول از او می گرفتند که برود فلان زیارتگاه برای دختر شدن شکم پنجم متوسل به دعانویس بشود. آنها شاید ...
بانوی مدرسه سازی که الگوی فرزند و دانش آموزانش شد
مشارکت را بین بچه ها تقسیم کند همگی بچه ها با صدای بلند گفتند: " اگر ما هم پول بدهیم، مثل خاله شکیبا می شویم". شکیبا خدیر با بیان این خاطره گفت: زمانی که خانم مدیر این موضوع را برایم تعریف کرد بسیار خوشحال شدم که بچه ها هم از رفتار من درس گرفتند و دوست دارند در این کار مشارکت کنند. زیرا احساس من را درک کرده بودند و این بزرگترین نعمت برای من است. از اینجا بود که به اهمیت الگوسازی برای دانش آموزان پی ...
مسیح گمنام خوزستان
بیا تهران بعد هم ان شاء الله با دیدار امام تجدید روحیه می کنی. پدرم می گوید من 40 روز است زن و بچه ام را ندیده ام.اجازه بدهید به آنها خبر بدهم. آن موقع مادرم هم وارد پشتیبانی پشت جبهه شده بود و برای کمک به مجروح ها می رفت. به صورت خودجوش از مردم کمک جمع آوری می کرد. نوارهای آهنگران را می گذاشت و خانم های همسایه را جمع می کرد و لباس و لیف برای رزمنده ها می بافتند. کمتر زنی در آن روزها سوار ...
مهاجرت مکرر خانواده مازیار بین ایران و افغانستان
. من و مادر و پدرم. مادر شهید: یک بچه مجرد هم دارم؛ یک پسر دیگرم هم زن ندارد. **: پیش شما هستند؟ مادر شهید: نه دیگر، پهلوی ما نیست، جایی رفته. **: الان از بین خواهرها و برادرها فقط شما شناسنامه می خواهید؟ خواهر شهید: بله. **: بقیه خیلی دنبالش نیستند؟ مادر شهید: چرا دنبالش هستند، نگاه کن، من که زنگ می زنم به آقای مالی که از ...
دعاهای مادرم برای مهار پنالتی ها مؤثر بود/ مریم ایراندوست بمب روحیه است
بود توانستیم به جام ملت ها صعود کنیم. از کادر فنی صحبت کردید. مریم ایراندوست سرمربی تیم در این مدت برای موفقیت تیم تلاش زیادی کرد. نظر شما در خصوص او چیست؟ خانم ایراندوست در این مدت خیلی برای بچه ها خیلی زحمت کشید. جا دارد از همین تریبون از او و دیگر اعضای کادر فنی تشکر کنم. او با فکر باز مربیگری می کند، پرستیژ خیلی خوب و قوی دارد و بمب روحیه برای تمام تیم بود. صحبت های زیادی بین او و ...
سونامی سقط جنین در ایران / 15 درصد حاملگی ها، منجر به سقط
برآوردی که داریم این است که سالانه بیش از 300 هزار سقط جنین غیرقانونی در کشور انجام می شود. احتمال فوت مادر در سقط غیر مجاز دکتر “فریبا حضرتی”، متخصص زنان و زایمان در گفتگو با خبرنگار نصر از عوارض سقط غیرقانونی جنین برای مادران گفت و افزود: سقط اگر به صورت جنایی و غیرقانونی باشد، طبیعتا برای مادر عوارض فراوانی دارد و ممکن است وی در آینده دچار چسبندگی رحم و نیز عفونت و خونریزی شود ...
آتش؛ پایان انتظار شهادت/ مطالبه خانواده شهدای پلاسکو بی نتیجه مانده است
...، 7 مهرماه به مناسبت روز آتش نشان گفت و گویی صمیمانه با رؤیا شاهوار، مادر رضا نظری، شهید پلاسکو انجام شده است که تقدیم مخاطبان می شود. ایکنا خودتان را معرفی کنید و از شهید نظری برایمان بگویید؟ رؤیا شاهوار هستم مادر شهید رضا نظری. یکی از 16 شهید آتش نشانی که در حادثه پلاسکو جان به جان آفرین تسلیم و شربت شهادت را در دل 700 درجه گرمای آتش نوشیدند و آسمانی شدند. شهدا، زمینی ...
آدم ربایان پسرم را داغ کردند و جلوی سگ انداختند+جزئیات
سرنشینان پراید به طرف بولوار حر رفتند برادر کوچکتر د- ع نیز به خانه رفت و به مادرش گفت که چند جوان، برادرش را سوار خودرو کردند و با خودشان بردند! مادر نوجوان 12 ساله نیز بلافاصله با پلیس 110 تماس گرفت و از ربوده شدن فرزندش خبر داد. دقایقی بعد پرونده آدم ربایی تشکیل شد و با توجه به اهمیت ماجرا در اداره مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی مورد رسیدگی ویژه قرار گرفت به دستور سرهنگ کارآگاه ...
بازخوانی خاطرات یک رزمنده/ لبیک مردان بی ادعا به ندای رهبری
ثبت نام جوانان در این نهاد مردمی من هم به تاسی از سایرین در بسیج ثبت نام کرده دوره های آموزشی آن را گذراندم. وی از خاطرات زمان ثبت نامش برای رفتن به جبهه گفت و ادامه داد: وقتی نخستین بار برای ثبت نام برای حضور در جبهه رفتم به دلیل نداشتن سن قانونی شناسنامه ام را دستکاری کردم و سن خودم را بالا بردم و با فتوکپی شناسنامه دستکاری شده راهی جبهه شدم. شعبانی با بیان اینکه مادرش ...
آزاد کردن زندانی با گذشت از سهم الارث مادر
...> محمدمهیار در گفت وگو با میزان با اشاره به آزادی یک زندانی توسط وی با سهم الارث مادرش عنوان کرد: زمانی که این سهم الارث به من رسید، به این فکر افتادم که با این پول کار خیری انجام دهم. به همین دلیل، موضوع را با پدرم در میان گذاشتم و پدرم به من پیشنهاد داد که اقدام به آزادی یک زندانی کنم. بیشتر بخوانید: این نوجوان نیکوکار بیان کرد: همان زمان که این پول به من رسید، به هیچ چیزی ...
ذبیح کردستان از دفاع در جزیره مجنون تا شهادت در قندیل
این کتاب آسمانی مانوس شد. یک سال قبل از شهادتش، تولد محمدباقر فرزندش بود ولی در زمان تبریک تولد تنها محمدباقر نبود که مورد محبت و بوسه پدر قرار گرفت تک تک بچه های حاضر در مجلس را بوسید مبادا اینکه بگویند تنها محمدباقر را تحویل می گیرد. یک روز همه در خانه مادرم جمع بودیم، ماموریت اسماعیل ابلاغ شده بود و باید صبح همان روز عازم می شد، یک لحظه شادی از وجودش محو نمی شد از همه ...
داستان نجات عجیب مداح جوان از چوبه دار
او به هر دری می زند تا بتواند رضایت اولیاء دم مقتول را جلب کند، اما هر بار به درهای بسته می خورد تا اینکه به واسطه خواب یک خانم دکتر از پای چوبه دار رها و راهی کربلا می شود. کتایون حمیدی گفت: دستم را گرفت و آبرو به من داد، به منی که مادرم از کودکی پیراهن سیاه امام حسین(ع) را بر تنم می کرد و پدرم ذکر یا حسین(ع) را یادم می داد؛ آخر من از کودکی عاشق حسین(ع) بودم. این ها صحبت های کسی است ...
روایت عاشقی مادر و شهادت فرزند در کربلای 4/ پیشرفت های امروز نتیجه رشادت دیروز شهداست
زیادی حضور داشتند، همین که خواستند بلندش کنند، شکست و همانجا خواب خودم را تعبیر کردم و فهمیدم کسی فوت خواهد کرد که مدتی بعد خبر شهادت فرزندم را شنیدم. خانم نادمی خاطرنشان کرد: بعد از عملیات کربلا چهار هفت شهید سورک را برای تشییع جناز آورده بودند و ما در این مراسم شرکت کردیم و در آنجا یکی از اهالی محل که همراه پسرم در جبهه بود گفت که پسرم در جبهه ماند و مرخصی می گیرد و می آید اما من گفتم ...
مدافع سلامتی که آرزوی شهادت داشت
پول هم نمی گیرد؛ ولی تا هفته دیگر خودم که آمدم بخیه ها را می کشم. حالا هم این پول را بگیرید و همگی بروید چیزی بگیرید و بخورید. - یک روز آقا و خانمی با سه فرزندشان وارد مطبم دکتر میرحسینی شدند. پدر و مادر هر کدام یکی از بچه ها را بغل کرده بودند و بچه بزرگتر هم کنار مادرش به سختی ایستاده بود. دکتر میرحسینی فرزند بزرگتر را که به شدت تب داشت بغل کرده و روی تخت می خواباند. البته همه آنها ...
جنگ + تصاویر
ها در اختیار جبهه و رزمندگان بود. یارای رفتن تا تلفن سکه ای سر چهارراه را هم نداشتم. باید جلوی بچه ها ظاهر خودم را حفظ می کردم. خودم هم نفهمیدم چند بار زمین خوردم تا به تلفن رسیدم. بخاطر لرزش دستانم چند بار سکه ام روی زمین افتاد. با زحمت توانستم با مادرم ارتباط برقرار کنم. مادر با صدایی غمگین و پر از درد از آنطرف خط جواب سلامم را داد. فقط گفتم: داداشم . او هم که مثل من می خواست غمش را ...
خاطرات گفته نشده از سردار شهید "مهدی باکری"
را به آقا مهدی برساند، وقتی ایشان بر بچه ها وارد شدند دیدند که همه زانوی غم در بغل گرفته اند، گفتند: می دانم، حمید شهید شده و بعد قاطع و محکم ادامه دادند: وقت را نمی شود تلف کرد همه ما مسئولیم و باید به فکر فرمانده جدید خط باشیم، بی سیم را بیاورید... آن روز آقا مهدی، طی تماسی با خط، برادر شهید مرتضی یاغچیان را به عنوان فرمانده خط معرفی کرد. وقتی این شهید عزیز از ایشان اجازه خواستند که بروند و ...