سایر منابع:
سایر خبرها
برادر مصطفی؛ یک بسیجی فراموش شده
جبهه مهران. روز بعد از عملیات رسیدم. آقای صانع فرمانده لشگر 7 کرمانشاه و از بچه های کرج، مرا می شناخت و گفت که مصطفی راننده سنگین نداریم، بمان. وقتی راننده بیل مکانیکی بودم همه کانال کشی های مهران را انجام داده بودم و منطقه را مثل کف دست می شناختم، ماندم. بارهای مختلف برای کوچ عبدالله اهواز و مناطق مختلف عملیاتی برده بودم. وقتی بارکمک های مردمی فردیس را به کنجان برده بودم، به محض رسیدن، خمپاره هشتاد ...
قسمت 22/ چه شد که از تحصیل طبابت منصرف شدم؟
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب ؛ اما جریان احوال شخص خودم؛ پس از آن که نزد ملاباجی ها و آخوند مکتبی ها خواندن و نوشتن آموختم به صرف و نحو عربی پرداختم و پدرم نیز تا اندازه ای که مشاغلش اجازه می داد در این باب کمک می کرد و از سن هشت نه سالگی بنای تعلم زبان فرانسه و انگلیسی نیز گذاشتم. معلم زبان های خارجی و علوم جدید آن زمان بسیار کمیاب بود، ولی من تا یک اندازه از مترجمین دارالترجمه ی دولتی که تحت ریاست پدرم بودند استفاده کردم و کمک موثری که از این جهت به من رسید این بود ...
روایتی از زندگیِ در سکوت یک پدر!
نمی دهند یا با اکراه سفارش می دهند اما بعد از آنکه کار هادی را می بینند، مشتری می شوند. به گفته زهرا اوایل برای بچه ها ارتباط گیری با پدرشان کمی سخت بوده حالا اما به راحتی با یکدیگر صحبت می کنند حتی امیرمحمد بعضی از مشتری های پدر را راه می اندازد و زبان پدرش می شود. چند برابر شدن قیمت مواد اولیه سبب شده هادی نیز مانند بسیاری از تولیدکنندگان سرویس چوب و منبت کاران ملایری ...
موفقیت دختر توان یاب مصری در حفظ قرآن + فیلم
بزرگسالان قنا مراجعه و مدرک باسوادی خود را پس از شرکت در امتحانات آن کسب کرده است تا بتواند با ادامه تحصیل در مقطع دبیرستان به دانشگاه راه یابد. مسئله قابل توجه این است که او تا پیش از این مثل خیلی از بچه های معلولی که در روستاها بزرگ می شوند به مدرسه نرفته است؛ اما خودش توانسته با یک تلفن همراه و وصل شدن به دنیای اینترنت سواد خواندن و نوشتن پیدا و غیرممکن را ممکن کند. او ...
وقتی کرونا محتوای فیلم ها را بیمار می کند
حوزه روان ساخته شده، بیننده از بیرون با بیمار و بیماری روبه رو می شود اما در این دو فیلم، نوع مواجه با بیماری آلزایمر و جنون به شکلی متفاوت به نمایش در می آید. پدر در فیلم پدر مخاطب از زاویه دید مردی وارد داستان می شود که به مرور مشاعر خود را از دست می دهد. هر روز زندگی اش مملو از اتفاقات بسیار مهم است که یا او را به گریه می اندازد و گاه به رقص وا می دارد. اما به مرور ارتباط بین ...
چرا بچه ها زیاد حرف می زنند؟
...: یکی از مسائلی که در فرزندپروری برخی خانواده ها از آن شکایت می کنند، پرحرفی بچه ها است. به استثنای اینکه برخی بچه ها دیر به حرف می آیند، بعضی بچه ها هم زود حرف می زنند و به قول والدینشان پر حرف هستند به طوریکه یک ریز کل روز صحبت می کنند و پدر و مادرها از این حرف زدن و سوال کردن زیادشان شکایت می کنند. به گزارش فارس برخی خانواده ها علت زیاد صحبت کردن بچه ها را نمی دانند ...
ریسک محاسبه شده شومن دنیای فناوری – وقتی استیو جابز نمونه اولیه آی فون را در پاسخ به سؤال یک روزنامه ...
تا از استیو جابز یاد می کنیم، بیشتر ما او را با شلوار جین آبی و یقه اسکی مشکی، روی صحنه در یکی از رویداد های اپل، با آیفون در دست، به یاد می آوریم. اما خاطره اصلی راجر چنگ از او، دیدن یک آیفون اولیه مشکی و نقره ای در دست جابز و بعد پرتاب شدنش از دست او، حرکتش در هوا و برخوردش به زمین است! این داستان چند ماه قبل از شروع فروش آیفون و کمی بعد از رونمایی جابز از گوشی هوشمند نوآورانه در ...
مانده بودم احمد چطور می خواهد عاقبت بخیر بشود
شناسنامه اش و عزمش را جزم کرده بود. احمد هم کمی آن طرف تر از مادر رو به روی تابوت ایستاده، چقدر آن روز گریه کرد. با پشت دست تند تند اشک هایش را پاک می کرد و توی دلش می گفت: کاش دایی اکبر هم برگردد. چقدر به داداش امیر گفته بود که همه بچه های محل توی جبهه هستند و مرا هم با خودت ببر. یک غری زیر لب میزند و می گوید حالا خودم می روم. تنها! جمعیت تابوت را بلند می کند، امیر روی شانه های مردم به سمت امامزاده علی ...
ماجرای موشک سازی در دفتر نشریه
شوخ طبعی صلاحی به آثارش منحصر نمی شد و در زندگی عادی نیز این خصیصه را با بازیگوشی کودکانه بروز می داد. بهمن عبدی، کاریکاتوریست معروف درباره او به یاد می آورد: در سال 1355 وقتی که دوره سربازی را در تهران می گذراندم، قبل از آنکه به استخدام رادیو و تلویزیون درآیم، با نشریه پیک روز (نشریه داخلی رادیو و تلویزیون) کار می کردم. من برای پشت جلد آن نشریه که هفته ای دو شماره منتشر می شد، پرتره می کشیدم. دفتر پیک روز در طبقه ششم ساختمان هشت طبقه متعلق به رادیو و تلویزیون در خیابان تخت طاووس (مطهری) نبش روزولت (دکتر مفتح) قرار داشت. در آنجا بود که برای اولین بار از نزدیک با عمران صلاحی آشنا شدم، البته قبلا اسمشان را از طریق کتاب طنزآوران امروز ایران شنیده بودم. عمران هم آنجا کار می کرد. یک روز که طبق معمول هفتگی به آنجا رفتم، دیدم عمران به اتفاق خانم میرزایی (همکارش)، با جدیت در حال ساختن موشک های کاغذی است. تا مرا دید گفت: آهان، عبدی هم آمد. بیا عبدی جان، تو هم مشغول شو، این هم کاغذ. گفتم بر ...
داستان مرگ و بازگشت به زندگی 2 اعدامی
اولیای دم مهلت بگیرد. در نهایت نیز پدر و مادر مقتول با حضور در دادسرای اجرای احکام پایتخت رضایت بدون قیدوشرط خود را اعلام کردند. ماجرای قتل زن آرایشگر پرونده بعدی نیز مربوط به مردی است که همسرش را خفه کرد. مردی که به خاطر درگیری های زیاد با همسرش تصمیم به کشتن او گرفت. این ماجرا به روز هشت آبان سال 92 برمی گردد. روزی که پسر نوجوان از مدرسه برگشت و با جسد مادرش در اتاق خواب مواجه شد. او با ...
ماجرای خریدن تخم مرغ از پیرمرد طمع کار
او که معمولا تمایل چندانی برای گفت وگوی مطبوعاتی نداشت، بدون ادا و اصول های رایج به پاس دوستی پذیرفت. در اولین دیدار بیشتر احساس کردم وارد جمعی خانوادگی و صمیمی شده ام تا برای انجام مصاحبه ای جدی. همسر فرهیخته و مهربانش آرزو چربدست که خود کتاب خوانی حرفه ای است و پسرش کوهیار که اهل موسیقی، به گرمی پذیرای غریبه ای شدند که بعدها نمک گیر لطفشان شد. کار این گفت وگو سال ها بعد به رفت و آمد خانوادگی و دید و بازدیدهای مختلف و مباحثات ادبی به صورت تلفنی انجامید. در این دیدارها پای خاطرات و سخنان شیرین به میان می آمد؛ از کودکی در خانواده ای پرجمعیت و نه چندان برخوردار، تا درس خواندن در رشته برق دانشگاه شریف که قدیم ها به آریامهر معروف بود. به یاددارم د ...
امین حیایی /خوشگذرانی لاکچری امین حیایی و پسرش در مکان لاکچری+ تصاویر
بعد از سال ها حضور سینمایی و دوری از تلویزیون، چطور در قامت داور یک مسابقه استعدادیابی به "عصر جدید" پیوستید و اصلاً احسان علیخانی درخواستش برای پذیرفتن داوری را با چه نکات یا پارامترهایی مطرح کرد؟ من قبل از اینکه وارد "عصر جدید" شوم پیشنهاد اجرا برای سه برنامه در تلویزیون داشتم اما علاقه ای نبود که بخواهم به آن ها جواب مثبت بدهم. از طرفی آنقدر مجریان توانمندی داریم که من فکر کردم اگر ...
فریبا: قائدی کمی صبر می کرد مثل طارمی به اروپا می رفت/استقلال سود کمی از فروش او بدست آورد
بودم چون من بازیکن بازیساز تیم بودم. یک هافبک همیشه آرزو می کند فرواردی پرسرعت مثل چنگیز داشته باشد. تیم ما در سال 60 یک دست بود و همه نفرات آن قوی بودند و با اکثر بچه ها جور بودیم. همیشه تیم یک دست نیست بلکه نقش مربی در این یک دست بودن مهم است. وی اظهار داشت: من هافبک نفوذی بودم؛ در همه سال هایی که بازی کردیم جزو گل زن ها بودم و رو به جلو رفتن را دوست دارم. حتما کسی که شوت خوب می زند ...
فراموش شان نکن، چه باشند یا رفته نباشند
افتخار خود را وقفشان کنند، چراکه آنان در زمان کودکی ما خود را وقف ما کردند. از همه چیز خود گذشتند تا ما بزرگ شدیم. الان نوبت ماست. از این رو خدایی ناکرده نباید این تفکر در ذهن ها باشد که پدر و مادر در زندگی هزینه بر دوش فرزندان می گذارند. متأسفانه در بعضی ها این بی مهری ها را مشاهده می کنیم و چقدر دردناک است پدر یا مادری فکر کنند سربار فرزندان هستند و فرزندان در رفتارهایشان آنان را زجر دهند. از این رو ...
کودایی: خدا سختی هایم را جبران کرد
، کادر فنی و فدراسیون به نتیجه رسید و من هم داخل زمین توانستم وظیفه ام را به خوبی انجام بدهم. مرحله ای را که همیشه برای تیم سخت بود، رد کردید. حالا شاید این ذهنیت وجود داشته باشد که کار بزرگ انجام شده و تیم آن انگیزه ای را که در مرحله مقدماتی داشت، برای خود جام ملت ها ندارد. اصلا اینطور نیست. در مرحله بعد تیم های خیلی خوبی هستند و کار خیلی سخت تر است اما این باعث نمی شود که ما انگیزه ...
موفقیت از قدم های کوچک شروع می شود
شورای دانش آموزی چندین سال سابقه فعالیت داشته ام. نوجوان فرهیخته و نخبه ای که در چندین رشته موفق به کسب رتبه شده است، به کسانی که می گویند موفق شدن در چندین رشته امکان پذیر نیست ، گوشزد کرد: اگر کسی بخواهد موفق شود که قطعا آرزوی همه موفق شدن و رسیدن به هدف است، باید در مرحله اول شاخه ای که بیشتر به آن علاقمند هستند را انتخاب کنند و به آن پر و بال دهند و بعد برای شاخه های دیگر که در ...
امام رضا(ع) را بیشتر با لقب غریب الغربا یاد می کنم
...:با رضا رویگری درباره حال و هوای مشهد و زیارت امام رضا( ع) گفتگو کردیم و او با وجود بیماری و کسالت شدیدی که داشت پذیرفت با ما گفتگو کند و از علاقه خودش و خانواده اش به خورشید هشتم بگوید. رویگری با اشاره به این که خانواده او ارادت ویژه ای به امام رضا(ع) داشتند به همین دلیل اسم رضا را برای او انتخاب کردند گفت: پدر و مادر من مدتها بعد ازدواجشان بچه دار نمی شدند آنها به مشهد می روند و ...
خانه و مدرسه باغچه بان ثبت ملی می شود
هایی مثل کچلی و قارچ و... قرار دارد. ثمینه دختر باغچه بان در رابطه با پدرش نوشته است: پدرم هرروز صبح سر پسری را که بیماری کچلی گرفته بود با محلول خاصی شست وشو می داد. پدرم از لحظه ای که شاگردانش وارد مدرسه می شدند همه مسئولیت سلامت و بهداشت آن ها را بر عهده می گرفت. نشانه دوستت دارم میز کار باغچه بان طی سال ها همان طور با مرکب ها و قلم های روی میز دست نخورده است. نشانه دوستت ...
محرمی که گذشت به روایت یک خانواده خوب
به گزارش خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما ؛ فهیمه مادر جوان این خانواده 4 نفره می گوید: هر سال دهه اول محرم ، هیئت بودیم؛ امسال اما به خاطر شرایط و قرنطینه بودن همسرم به دلیل کرونا خیلی دلمان گرفته بود به پسرم متین گفتم بیا یک کاری بکنیم؛ بعد شروع کردیم با وسایلی که در خانه داشتیم کار هنری تولید کردیم؛ هر شب سعی کردیم با وسایل محدودی که داشتیم کار را بهتر کنیم. کرونای پدر خانواده، بهانه ای شد تا مادر ...
دلدادگی زیر سایه سکوت
؛ دانشگاه مشهد به عنوان مسابقه نقاشی ذهنی نفر سوم بودم و در مسابقات دیگه به عنوان فرد موفق نیمه شنوا و هنر چند تندیس و لوح تقدیر به دست آوردم. بعد از سال 1392 کار کردن رو شروع کردم. تصویرسازی کار می کردم و تصویرگر بودم. فکر کنم، فکر کنم، 16 یا 17تا کتاب داستان به نام کیهان بچه ها، شاهد کودک، حتی اداره راهنمایی و رانندگی؛ به جز کتاب ها کارهای دیگه مثل تبلیغات، استند، پوستر؛ همه اش تفکر من و کارهای من ...
قایدی می توانست مثل طارمی به اروپا برود
استقلال خوب بودم چون من بازیکن بازی ساز تیم بودم. یک هافبک همیشه آرزو می کند مهاجمی پرسرعت مثل چنگیز داشته باشد. تیم ما در سال 60 یک دست بود و همه نفرات آن قوی بودند و با اکثر بچه ها جور بودیم. همیشه تیم یک دست نیست بلکه نقش مربی در این یک دست بودن مهم است. من هافبک نفوذی بودم؛ در همه سال هایی که بازی کردیم جزو گلزن ها بودم و رو به جلو رفتن را دوست دارم. حتماً کسی که شوت خوب می زند باید سر خوبی هم ...
شهروند امید
مدرسه تو را سالاروند صدا می کنند، پس من هم مثل بچه های مدرسه تو را سالاروند صدا می کنم. سلام سالاروند پدر تو جناب سروان امید سالاروند در این چند روز کلی به ما امید داد و خدایی خیلی سالار است. پدر من می گوید دیده است که چقدر کارهای پدر تو زیاد است و در طول روز به ده ها نفر مثل ما و خانواده ی ما کمک می کند. در طول روز خیلی خسته می شود اما همه ی سختی ها را تحمل می کند و سعی می کند که ...
شهروند امید
نامه دوم: حتما بچه ها در مدرسه تو را طوسی صدا می کنند، من هم با همان اسم مدرسه صدایت می کنم: سلام طوسی طوسی پدر تو خیلی مرد خوبی است. دیروز به ما کمک کرده بود تا بتوانیم خانه خودمان را از کسی که ان را به زور گرفته بود، پس بگیریم و به حق خودمان برسیم. من فکر می کردم پلیسها فقط دزدها را می گیرند. اما حالا فهمیدم که در خیلی کارهای دیگر هم به مردم کمک می کنند ...
سارو؛ شاگردی دو قدم جلوتر از بقیه
هم مثل سارو در همین سن و سال کسب مهارت در مکانیکی را آغاز کرده بود. او نزدیک به 40 ساله است و موفق به تحصیلات دانشگاهی در این رشته فنی شده است. می گوید نمی دانم چرا پدر و مادر ها به کسب مهارت فرزندانشان بی توجه اند؟! اگر خدای ناکرده بچه ای نتواند در درس و مدرسه موفق شود آن وقت تکلیفش چیست؟ اگر مدرک دانشگاهی یک دانشجو به کارش نیامد آن وقت باید چه کرد؟ با کلام گرمی که داشت ...
عکس لو رفته از عروس شدن مهراوه شریفی نیا / آرزویم او چه بود؟
دشتِ غم انگیز عمر من آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد...! آیا به جز رها شدن در شوقِ آن لحظه ی ناب، باید به چیز دیگری اندیشید؟ مثلا به این که وای من نمی توانم شلوار سفید بپوشم چون چاق تر نشانم می دهد؟ حالا گیریم هم که این شعرها، همه، احساساتِ غلو شده ای باشد که با حقیقتِ زندگی زمین تا آسمان فرق دارد. چه اهمیتی دارد؟ مهم همان لحظه ای است که انسان سبک می شود و مثل تکه ابری سفید در ...
درخواست کمک از دادگاه 17 سال پس از حادثه خونین
می کردیم، اما مادرم سرپرستی برادر کوچکم را که آن زمان هشت ماهه بود به پدرم سپرد. سال 67 مادرم با احمد آشنا شد و بعد از مدتی با هم ازدواج کردند. آن ها بعد از ازدواج صاحب یک دختر و یک پسر به نام های لیلا و کیوان شدند. احمد مرد بداخلاقی بود به همین دلیل وقتی با مادرم درگیر می شد، او را کتک می زد. این گذشت تا من به خدمت سربازی رفتم. در دوران سربازی هر چند وقت یکبار برای مادرم نامه می نوشتم، اما جوابی ...