سایر منابع:
سایر خبرها
جرمی که حمید جبلی مرتکب شد
بی مناسبت با فصل آغاز به کار مدارس هم نیست. این خاطره شیرین را با یکدیگر می خوانیم: هر روز نیمه خوب بودم که پدرم کت و شلوار می پوشید و به جلوی موهایش روغن می زد. کراواتش را جلوی آینه درست می کرد، به کفش هایش دستمال می کشید و از خانه بیرون می رفت. یک روز قرار شد اسم مرا در مدرسه بنویسند. من مثل پدر کت و شلوار پوشیدم، کراوات کِشی خودم را زدم و گفتم از ادکلنش به من هم بزند ...
پدر شوهرم به اصرار مرا پای بساط اعتیادش می کشاند/ اظهارات زن جوان مشهدی
.... حالا دیگر جا و مکانی برای ادامه زندگی نداشتم به ناچار به منزل زنی به نام سمیرا رفتم که بارها از او برای پدرشوهرم مواد مخدر خریده بودم. زن معتاد افزود: سمیرا که زنی مطلقه بود با خوشحالی از من پذیرایی کرد و از من خواست برای تامین هزینه های اعتیادم برایش مواد فروشی کنم. وی بیان کرد: چند سال نزد سمیرا ماندم اما او روزی مرا از خانه اش بیرون انداخت و گفت تو به اندازه مصرف و ...
59 روز شکنجه 3 نوجوان در کوه های بی آب و علف
گفتند که تنها زمانی پیرمرد را آزاد می کنند که پولشان را دریافت کنند. این ماجرا اما نتیجه عکس داد. خانواده پیرمرد ربوده شده به جای پرداخت بدهی و کمک گرفتن از پلیس، تصمیم گرفت مقابله به مثل کند. آنها به روستای ما آمدند تا به تصور خودشان یکی از اعضای خانواده فروشنده پرادو را گروگان بگیرند، اما اشتباهی پسرم ابوالفضل را که آن شب با 2نفر از دوستانش در پارک بودند، گروگان گرفتند. پدر ابوالفضل ...
سفر قاچاقی پدر شهید نابینا به کربلا + عکس
...، یک خانواده شهید فاطمیون ساکن بودند. بیشتر آن خانواده ها به خاطر نگرانی از شیوع کرونا، گفتگو با ما را به زمان دیگری موکول کردند و فقط مادر شهید عزیز احمدی به خانه شهید مازیار کریمی آمد و در گفتگویی کوتاه با ما شرکت کرد. پدر شهید کریمی هم که حال خوشی نداشت، در طول گفتگو جز چند کلام کوتاه، چیز زیادی به ما نگفت. جا دارد از خانم مهتاب کریمی (خواهر شهید) که لهجه غلیظ مادر را برای ما ...
سفر قاچاقی پدر شهید نابینا به کربلا
چند روز قبل از عزیمتمان به شهر پیشوا و منزل شهید، با درخواست جدیدی از سوی مادر شهید روبرو شدیم. ایشان می گفت ما اینگونه کارهایمان را با برادران سپاه هماهنگ می کنیم... و حالا می خواست شماره تماس ما را در اختیار برادر اردلان قرار دهد. ما پیش دستی کردیم و خودمان با برادر اردلان که مسئول هماهنگی خانواده های شهدای فاطمیون در شهرستان پیشوا است، تماس گرفتیم. این برادر سپاهی که سایت خبری مشرق را به خوبی ...
تاریخ شفاهی ایلام به روایت زنان ایل
گوش کوه و دشت و رودخانه زمزمه می شود. آوای مشک زنی، میان زنان ایل های ایلام رایج است. اشعار را نه کسی سروده و نه کسی آن را می نگارد و ثبت می کند. شبیه همه داستان هایی که نمی دانیم از کجا آمده اند، اما پدران و مادرانمان بلدند و ما هم وقتی پدر و مادر می شویم همان ها را تکرار می کنیم. انگار نجوای مشک، مثل اساطیر است. مشک زنی بدون آواز نمی شود نامش ناران است. پیرزنی که حالا چشم و ...
فیلم های سینمایی شبکه دو
رفتن روی خطوط خلاصه فیلم: امیر و افسانه زوج جوانی هستند که پنج سال از ازدواجشان گذشته اما هنوز صاحب فرزندی نشده اند. زمانی که قصد دارند برای زیارت امام رضا (ع) به مشهد مقدس بروند، پدر یکی از شاگردان امیر در مدرسه به نام حامد دچار سانحه شده از دنیا می رود. نظر به اینکه مادر حامد نیز در گذشته از دنیا رفته و او پیش عمویش زندگی می کند، امیر تصمیم می گیرد حامد را چند روزی در خانه ...
علامه حسن زاده چگونه از امام خمینی حمایت کرد؟
با آیت الله جوادی آملی به صورت جدا در یک منزل زندگی می کردند. از خود علامه شنیدم که در طول زندگی تحصیلی همان زمانی که در خانه مشترک زندگی می کرد در توصیف فقر و بی پولی خود می گوید که نمی توانست برای همسرش یک پیراهن خریداری کند که در همان دوران از طرف مدارس آیت الله شریعتمداری پیشنهاد تدریس فلسفه به ایشان می شود که در ازای هر درس هزار تومان به علامه هدیه و دستمزد بدهند؛ این مبلغ در پیش ...
ماجرای موشک سازی در دفتر نشریه
شوخ طبعی صلاحی به آثارش منحصر نمی شد و در زندگی عادی نیز این خصیصه را با بازیگوشی کودکانه بروز می داد. بهمن عبدی، کاریکاتوریست معروف درباره او به یاد می آورد: در سال 1355 وقتی که دوره سربازی را در تهران می گذراندم، قبل از آنکه به استخدام رادیو و تلویزیون درآیم، با نشریه پیک روز (نشریه داخلی رادیو و تلویزیون) کار می کردم. من برای پشت جلد آن نشریه که هفته ای دو شماره منتشر می شد، پرتره می کشیدم. دفتر پیک روز در طبقه ششم ساختمان هشت طبقه متعلق به رادیو و تلویزیون در خیابان تخت طاووس (مطهری) نبش روزولت (دکتر مفتح) قرار داشت. در آنجا بود که برای اولین بار از نزدیک با عمران صلاحی آشنا شدم، البته قبلا اسمشان را از طریق کتاب طنزآوران امروز ایران شنیده بودم. عمران هم آنجا کار می کرد. یک روز که طبق معمول هفتگی به آنجا رفتم، دیدم عمران به اتفاق خانم میرزایی (همکارش)، با جدیت در حال ساختن موشک های کاغذی است. تا مرا دید گفت: آهان، عبدی هم آمد. بیا عبدی جان، تو هم مشغول شو، این هم کاغذ. گفتم بر ...
بحران ایزی لایف و آلزایمر در کمین جوانان 1400
پیشتر ها جاخوش کردند تا همنوا شوند با چروک های نشسته بر دست هایش. الهی پیر شی، جوون دعایی که بار ها از موسفیدانی که حالا اسیر خاک اند، شنیده بود. هیچ گاه باور نداشت به این زودی ها مستجاب شود. جوانی خیلی وقت پیش با آقا محمد خداحافظی کرده. سال هایی را که بیشترش را خرج مهیا کردن زندگی و آینده بچه کرد. بازنشسته است و امید بسته به عایدی ماهانه اش. عایدی که نَه از پس تورم این روز ها برمی آید ...
شفیعی کدکنی شاعری پشت نقاب ها
اراده تغییر می کند. چارلز (درگذشته به سال 1970) به پدر شعر پست مدرن آمریکا معروف است. او یکی از نخستین شاعرانی است که به سرودن شعر پست مدرن پرداخت. گفته شده است که بیشتر زندگی چارلز اولسون با سیگار کشیدن و نوشیدن مشروب زیاد سپری شد، به طوریکه همین روش زندگی منجر به مرگ زودرس او بر اثر سرطان کبد شد. دکتر شفیعی در شعر محاکمه می گوید: کجای اطلس تاریخ را تو می خواهی با آبِ ...
مانده بودم احمد چطور می خواهد عاقبت بخیر بشود
ن بچگی اش می گوید: من همینجا روی پله میشینم تا برگردی...هوا حسابی سرد است. احمد به امیرحسین لبخندی میزند و می گوید: بابا یخ می کنی! با مامان برو تو! حاج احمد بدون اینکه بچه ها را ببوسد، چند قدم برمیدارد و خداحافظی می کند! بچه ها مات مانده اند! دوباره قدم هایش را بیشتر می کند و نگاهی به همسرش می کند و می گوید: می ترسم بیشتر بمانم و پایم بخاطر بچه ها سست شود. بروید داخل خانه! احمد به سرعت پله های کو ...
برادر مصطفی؛ یک بسیجی فراموش شده
امنیت مردم گشت زنی می کرد ولی ما که خانواده اش بودیم، از ترس مخالفان انقلاب تا صبح خواب به چشممان نمی آمد. هر روز نامه های تهدید آمیزبه داخل خانه می انداختند. دو بار جلوی چشم من و دم در خانه پدر را ترور کردند که خوشبختانه موفق نبودند. همه عمرش صرف بسیج، حفظ انقلاب و خیریه از تهیه جهیزیه گرفته تا هزینه درمان و ... برای نیازمندان شد. اما حالا که دیگر چندسالی است بیماری دیابت امانش را بریده ...
دلدادگی زیر سایه سکوت
.... هم زبان هستن . آرزو اما وقتی یاد خاطرات دوران کودکی خودش می افتد، لحن صدایش آرام تر می شود؛ انگار چیزی از آن دوران او را به گذشته پرتاب کرده است، صدایش را آرام می کند و می گوید: پدر و مادرم چون هردوشون ناشنوای مطلق بودند خیلی نگران ما بودن. همه اش فکر می کردن من هم مثل خواهرام و برادرم، خب؟ من را فرستادن مدرسه ناشنوایان، باغچه بان شماره دو. من از آمادگی تا پیش دانشگاهی همون مدرسه ...
امام و آقا مردم و جوانان را خوب درک کردند/ آقا گفتند دهه هشتادی ها انقلاب را به نقطه اصلی خواهند رساند/ ...
ا در خیابان کشتند، این جلادها، این خون آشام ها، پوست بچه ها را کندند، روی بدن پاسدار و کمیته ای اتو گذاشتند که مادرش می گوید تا آخر عمر از اتو استفاده نمی کنم، بچه ام را با اتو کشتند. بسیجی را تکه تکه کردند، در گونی کردند در خانه مادرش گذاشتند تا دیگر تو باشی بچه ات را به بسیج نفرستی و بچه های محل به بسیج نروند، آن موقع افرادی مثل اینها در وسط میدان بودند که اینها را جمع کنند، حکم الهی را راجع به ...
شهروند امید
نامه دوم: حتما بچه ها در مدرسه تو را طوسی صدا می کنند، من هم با همان اسم مدرسه صدایت می کنم: سلام طوسی طوسی پدر تو خیلی مرد خوبی است. دیروز به ما کمک کرده بود تا بتوانیم خانه خودمان را از کسی که ان را به زور گرفته بود، پس بگیریم و به حق خودمان برسیم. من فکر می کردم پلیسها فقط دزدها را می گیرند. اما حالا فهمیدم که در خیلی کارهای دیگر هم به مردم کمک می کنند ...
خانه و مدرسه باغچه بان ثبت ملی می شود
آشنا می کند. از مهر تو اینجا آباد است باغچه بان در این مدرسه هم مدیر بود هم آموزگار، حتی خیلی وقت ها نقش خدمتگزار مدرسه را نیز به عهده می گرفت. طبقه سوم همین مدرسه، خانه اش بود و همه افراد خانواده اش در اداره مدرسه به او کمک می کردند. اتاق کار او با تمام وسایل او در طبقه اول ساختمان، دست نخورده است. روایت زندگی باغچه بان را باید در اتاق کارش بشنوید. آن وقت برای هر دوره از ...
سرگذشت مادر شهید را بخوان و تنها گریه کن
.... هفده، هجده نفر آدم پشت سرم آمدند تو. مأمورها ردشان را زدند و خانه را پیدا کردند. کمی مشت و لگد کوبیدند به در و بعدش ساکت شدند. از زیر در، یکی دو تا گاز اشک آور انداختند داخل خانه. دود، همه جا را برداشت. بچه هایم داشتند خفه می شدند. پسرم محمد سیاه شد. نفسش بند آمده بود. یک سال و پنج ماهش بود که حالش عوض شد. دست و پایش بر می گشت به عقب. موقع شیر خوردن سینه ام را نمی توانست ...
کفر با همه تلاش خود نمی تواند قرآن را از یاد مردم ببرد!
، یادگار پدر بود. این ها تنی چند از اساتید ما بوده اند که در محضر شریفشان زانو زده ایم و، اما بخش دیگر سؤال شما که آیا از محضر حضرت امام استفاده کردم، یا خیر؟ باید به عرض برسانم که بنده در سال 42 به قم آمده ام که مصادف با حبس و حصر آن جناب در تهران بوده است. دوست داریم بدانیم در این روز ها چه می کنید؟ و آیا می توانید کار هایی را که به طور روزانه انجام می دهید، برایمان بیان کنید؟ چه چیزی الان ...
از عمر من بگیر و به بچه هام بده
...> - صبحانه که می خورم میام تو پارک می شینم تا هر وقت که خسته بشم. - چرا سوال می پرسی؟ - خبرنگارم. جمعه روز جهانی سالمنده - خب هر کسی میخوای باش، حرف بد که نمی زنیم. من تنهام، هیچکسی رو ندارم. دخترم شوهر داره و هفته ای دو مرتبه برام غذا میاره. همین. خودم جمع می کنم، تمیز می کنم و لباسامو می شورم. - چرا ماسک نزدی؟ - عادت نکردم. از خدا میخوام جانمو ...
پرتوی از سبک زندگی کریم اهل بیت امام حسن مجتبی(ع)
لقمه نان می خورد و یک لقمه هم به سگ می داد. وقتی امام حسن(ع) نزدیک آن مرد رسید، پس از سلام و تعارف، تبسمی به او کرد و فرمود: گرسنه می مانی و نانت را به این حیوان می دهی؟ غلام گفت: چه کنم؟! خجالت می کشم که من بخورم و او گرسنه باشد و نگاه کند. از این گذشته من می توانم در گرسنگی صبر کنم، ولی او نمی تواند و صدا می زند و بچه ها را می ترساند. امام حسن(ع) او را تحسین کرد و پرسید: اینجا چه کار می ...
لذت زندگی در نیکی به شما دو بزرگوار است
از آن ها تقلید می کنند که چه برخورد هایی از پدر و مادرشان دیده اند. بچه ای که امروز می بیند پدر و مادرش هیچ ارزشی برای پدر و مادربزرگ قائل نیستند، فردا در دوران پیری پدر و مادر خویش چگونه عمل خواهد کرد؟ آنان مسلماً همان راهی را پیش می گیرند که الگو های عملی شان رفته بودند. سرانجام درست در آن لحظه ای که باید دست پدر و مادر خویش را بگیرند و محترمانه برخورد کنند، آنان را به باد کتک، تحقیر و... خواهند ...
نحوه برگزاری کلاس های آنلاین مدرسه در خانه/کودک را برای درس خواندن دلگرم کنید
زیرا والدین باید با کودک مهربان بوده و آنها را درک کنند تا با این روش آموزش جدید سازگار شوند. کودک را به خاطر عدم یادگیری سرزنش نکنید عضو سازمان نظام روانشناسی ایران در ادامه سخنان خود تصریح کرد: نکته دیگری که به والدین توصیه می کنیم در شرایط آموزش فعلی رعایت کنند این است که به هیچ عنوان کودکتان را به خاطر عدم یادگیری سرزنش نکنید بلکه با روش های دیگر مثل گرفتن معلم خصوصی مشکل ...
رونمایی از چهره جدید الهام حمیدی | عکس همسر و فرزند الهام حمیدی
... پدر او در جوانی تئاتر کار میکرده، عموی پدرش گوینده رادیو بوده و در واقع این استعداد در خانواده آنها وجود داشته است. یک ترم به کلاسهای بازیگری رفته است و همان کلاسها بود که برای بازی در آوایی در گلستان آقای رامین لباسچی انتخاب شد. تا به حال در معجزه ازدواج، کوی دامون، نقش سنگ، جوان امروز، مسافری از هند، باران عشق، خیلی دور خیلی نزدیک، زیر تیغ و شوق پرواز بازی کرده است. ...
فردی که با نفرین امام حسین(ع) در بستر خواب هلاک شد
.... آنچه در ادامه می خوانید قسمت سیزدهم تفسیر زیارت عاشورا است: در ادامه تفسیر زیارت عاشورا به معرفی افرادی رسیدیم که در زیارت عاشورا با ذکر نام مورد لعن و نفرین واقع شدند، یکی از آن افراد عمر سعد است، مرحوم مجلسی در بحارالانوار از این شخص خبیث با عنوان شر خلق الله نام می برد. پدر عمر سعد، سعد بن ابی وقاص است، سعد مرد بسیار سرشناسی بود عمر سعد به خاطر شهرتی که پدرش در کوفه ...
آقازاده ای که زالو نماند و علیه پدر، شورش کرد
؛ مثل کاری که برادرش احمد به آن مشغول است. بهمن کیارستمی با برافراشتن بیرق نقد درون خانوادگی، چه حالا که این فیلم را منتشر کرده و چه با انتشار دو کتاب پاره نامه های عباس کیارستمی که شکایت دیگر فرزند آقای کارگردان را به اتهام افشای اسرار به دنبال داشت، نشان داده که از قضا با همین افشای اسرار می خواهد سنت و تابوی ترسیم سیمای بی نقص از بزرگان را بشکند. به جای همه جنجال ها و سر و صدا های این ...
المپین ایرانی و یک قهرمان ساز؛ امانوئل آغاسی درگذشت
بر سر یک خانه بازی کنیم." با این وجود براون در جواب گفت که نیازی به خانه ندارد و می تواند بر سر جایزه ای 10 هزار دلاری رقابت کند . بعد از این این اظهارنظر، مایک آغاسی بلافاصله به خانه خود رفته تا پول مورد نظر برای انجام این مسابقه را تهیه کرده و بیاورد. با این حال در این بین فردی برای متوقف کردن این شرط بندی وارد عمل شده و به براون توضیح می دهد که آندری آغاسی هرگز یک بچه 9 ساله عادی نیست و می ...
داستان کوتاه گربه در آب
میخوای ازاین بهتر،فردامیریم محضروعقدت می کنم ، میای خانه خودم ازدخترم مراقبت می کنی ، دستفروشی هم نمی خواد بری،زندگیمون را با هم می سازیم ، بگو ببینم جوابت چیه؟ من ازخدامه سروسامان بگیرم و نانی به سفره داشته باشم و سقفی بالای سرولی ابراهیم با تو نمی تونم ، پولی که توبه دست میاری ازراه حلال نیست بوی خون میده ، من برای بچه هام نون حرام نمی برم ابراهیم عصبانی می شود ...
نویسندگی به کسی که می نویسد تحمیل می شود
آن سال ها از توابع آغاجاری بود. من کوچکترین فرزند خانواده ام. از پدر، مادر، سه خواهر و دو برادر به جز خواهر بزرگتر از خودم، همه فوت کرده اند. مسکن کودکی و نوجوانی ام، خانه کارگری معروف به سه اتاقه بود. دو اتاق کوچک و یک اتاق بزرگ که به غلط به آن سالن می گفتند. حیاطی داشت و آشپزخانه ای معروف به بُخار و حمام و سرویس بهداشتی. سطل زباله خانه در دیوار رو به کوچه بود که پاکبان بدون آن که وارد خانه ...