سایر خبرها
خاطره ای خواندنی از دکتر عراقی موصل4
پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران : دکتر علاء الدین حمید نظیر، دکتر عراقی اردوگاه موصل4، دکتری جوان، خوش رو و مهربان بود که رابطۀ خوبی با همه داشت. من بیش تر صبح ها برای تهیۀ قرص های معده ” لیبراکس و جیریسین” به دیدنش می رفتم. احترام خاصی برایش قائل بودم، می دانید چرا؟ چون شیعه بود، یک مسلمان واقعی. خانواده اش، مخصوصا 3 برادر دیگرش هم مومن و معتقد بودند. دکتر می گفت: من به ...
اعتقاداتتان راچند می فروشید؟
از شما ممنونم . پرسیدم بابت چی ؟ گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم . با خودم شرط کردم اگر بیست پنس را پس دادید بیایم . فردا خدمت می رسیم! تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد . من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست پنس می فروختم!! ...
با نریمان از 8 سال قبل تا به امروز
بالا تولید کردم که حتی جوایز بین المللی هم کسب کرد. حساسیت زیادی هم من داشتم. از همین جا برای اولین بار اعلام می کنم که به خاطر پخش این موزیک ویدیو ها من ممنوع الکار شدم و به اجبار از بازار موسیقی ایران دور شدم. تنها دلیل دوری من همین موضوع بود. شایعات زیادی شنیدم اما هیچ کدام واقعیت ندارد. در این مدت هم دو آلبوم اینترنتی با نام های سلام و حیف من منتشر کردم. - از نظر خود شما دلیل این که به ...
برادر متوسلیان هم نتوانست مرا از حضور در کردستان منصرف کند
هایم ادامه دادم. انتظامات نماز جمعه تهران بودم و فعالیت هایی ضد بنی صدر و طرفدارانش داشتم. پس از آن از سال 1358 عضو شورای اسلامی و رابط دفتر امام در مدرسه علوی و جماران بودم. بر حسب نیاز برای سخنرانی ها هم اقدام می کردم. اما همه این فعالیت ها از دید منافقین دور نمی ماند و به هر ترتیبی که بود به آزار و اذیتم می پرداختند. تا اینکه جنگ هشت ساله علیه ایران تحمیل شد. وضعیت خانواده شما در زمان ...
ناطق نوری چه خوابی برای انتخابات دید؟
معنوی من و آخرتم نیز مطرح است. آنچه خیر است و به مصلحت همان را به انجام برسان. نزدیکی های صبح خوابی دیدم که بسیار عجیب بود، از خواب بیدار شدم. خواب دیدم که در یک دریای وحشتناک در یک قایقی قرار دارم که کف ندارد، ولی در آب فرو نمی روم، مثل قایق کف دار بود و من روی آن خوابیده بودم. تنهای تنها بودم و می گفتم: خدایا چطور است که من تنهایم و اینجا هیچ کس نیست، محافظ ها کجا هستند؟! در همین حال که ...
مصطفی زمانی از یوزارسیف تا شهرزاد
نخوانده بودم، چون فیلمنامه کامل نوشته نشده بود و آقای شفیعی آن را به من نداد. با کارگردان هیچ صحبتی نکردید؟ چرا، یکی، دو ساعت هم با مجید اسماعیلی حرف زدم. اما چیزی که بیشتر آزارم می داد، فیلمنامه بود. ما در زمان دورخوانی هم با یک فیلمنامه نصفه و نیمه مواجه بودیم، حتی در بین همه عزیزانی که آن جا حضور داشتند، گفتم که نسبت به فیلم و پایان آن تردید دارم. اما چاره ای نبود، کاری بود ...
سلفی محمدرضا گلزار و مرتضی پاشایی/ کودکی پرستو صالحی/ لیلا بلوکات و فرزندانش
...> کلاس اول دبستان، شیراز بودم سال 1340، اواسط سال اومدیم اصفهان. یک مدرسه اسمم را نوشتند. شهرستانی بودم، لهجه غلیظ ترکی قشقایی، از شهری غریب. ما کتابمان دارا انار بود. ولی اصفهان آب بابا. معضلی بود برای من، هیچی نمی فهمیدم. البته تو شهر خودمان هم همچین خبری از شاگرد اول بودنم نبود ولی با سختی و بدبختی درسکی میخواندم. تو اصفهان شدم شاگرد تنبل کلاس. خانم معلم پیر و بی حوصله ای داشتیم که شد ...
گفتگو با یاسمینا باهر، عروس داریوش ارجمند
در کار حرفه ای او باشیم. مصائب یک هنرمند خانه دار این روزها به جز بازیگری به کار خانه داری مشغول هستم (باخنده) واقعا خانه داری کار سختی است. هیچ وقت فکر نمی کردم تا این حد سخت باشد. وقتی خانه مادرم بودم همیشه خانه تمیز و غذا آماده بود و. . . با خودم می گفتم کاری ندارد که همه مادرها و خانم ها این کار را می کنند ولی وقتی وارد زندگی خودم شدم با سختی خانه داری و مدیریت خانه مواجه شدم ...
سرزمین جلسه ها
دوشنبه ها در سازمان مرکزی جلسه دارند؛ فردا صبح مراجعه کنید. از این محل هم خارج و در بیرون اداره متوجه شدم خیابان یک طرفه است و من باید برعکس حرکت کنم والا به پرونده چهارم نمی رسم. در این فکر بودم که دستی روی شانه ام خورد. جوان بلندقدی بود که می گفت موتور نمی خواهید؟! پرسیدم شما موتور فروشید؟! گفت: نه موتورسوارم؛ خیابان یک طرفه را می پرم. گفتم می خواهم به فلان سازمان بروم. گفت 15 دقیقه 20 هزار تومان ...
کلمه ای که زندگی پرویز پرستویی را دگرگون کرد / عکس
شده بود. لبخندی زد و رد شد سرم را روی دفترم گذاشتم و گریه کردم به خودم گفتم هرگز نمی گذارم بفهمد من تنبل کلاسم، به خودم قول دادم بهترین باشم.آن سال با معدل بیست شاگرد اول شدم و همینطور سال های بعد. همیشه شاگرد اول بودم وقتی کنکور دادم نفر ششم کنکور در کشور شدم و به دانشگاه تهران رفتم. یک کلمه به آن کوچکی سرنوشت مرا تغییر داد. ...
مسافری از دوردستها
. اصلا بلد نبودم خودمو جمع و جور کنم. یه جور حس سنگینی داشتم. خسته شدم از چادری که زورکی سر کرده بودم . من که هیچ جام معلوم نمی شد. رفتیم زیارت و برگشتم تندی چادرو از سر وا کردم. آدم سر وجدان خودش که نمی تونه کلاه بذاره . من که فقط ریشه موهام بیرون بود و نگاه کردم دیدم فقط چار تا دونه موئه و خادما هی بهم می گفتن : خانم گلم حجابتو رعایت کن . خانم گلم ...و این لجمو درمی آورد. از جمکران اومدیم ...
بی ناموسی به سبک فیس بوک!
خانه شان را زدم، مسعود آیفون را برداشت، تا چهره ام را از پشت آیفون دید با خشمی که تا آن روز در صدایش نشنیده بودم فریاد زد: بی شرررررف! می کشمت! – مسعود تو دیگه چرا؟ چرا همه می خوان منو بکشن؟ – وایسا! اگه جرات داری وایسا! از آنجا هم به سرعت فرار کردم، خودم را به جای امنی رساندم. به رییس شرکتم زنگ زدم. – الو، سلام. – شما؟ – باقری ام آقای شهیدی. ...
نیکی کریمی: سعی کردم خودم باشم
این بازیگر، فیلمساز، تهیه کننده، نویسنده و مترجم که این روزها فیلم شیفت شب او با استقبال خوبی در سینماها همراه شده است در نشست فیلمش با بیان اینکه پیش بینی چنین استقبالی را نداشته است، گفت: واقعا نمی شود از قبل حدس زد که یک فیلم می فروشد یا نه، اما از برخوردی که مخاطبان با فیلم داشتند خوشحالم. همانطور که می دانید معمولا فیلم هایی پرفروش می شوند که کمدی هستند یا مولفه های اینچنینی دارند اما شیفت شب در حالی که مولفه های رایج یک فیلم پرفروش را ندارد خوشبخ ...
کومایش نژاد: عرفان اخلاق حرفه ای ندارد/ اگر قرار نبود بازی کنم چرا دعوت شدم؟
هندبال بازی کردیم که من همان جا به این رشته علاقمند شدم. کومایش نژاد که مدتی در تیم ملی هندبال جوانان سوئد هم بازی کرده بود، در این مورد گفت: اکثر بازیکنان تیم ملی بزرگسالان سوئد در لیگ های معتبر جهان بازی می کنند. من 3 سال در تیم ملی جوانان سوئد حضور داشتم و با این تیم به جام جهانی هم رفتیم. سال بعدی به دلیل مصدومیت نتوانستم تیم ملی جوانان سوئد را همراهی کنم و همان سال هم سوئدی ها ...
پیامک های خانه خراب کن
مدام رد و بدل می شد و من مستأصل فقط می نشستم و موبایلم را نگاه می کردم. ماجرا به اینجا ختم نشد. چند روز بعد دیدم از چند شماره با من تماس می گیرند، خانمی از پشت خط می گوید خانم جزو مشتریان خوش حساب بودید به همین خاطر ما برای شما یک بسته ویژه با حداقل قیمت درنظر گرفته ایم... روز بعد خانم جوان دیگری تماس گرفت و التماس می کرد که مشخصاتم را برایش پیامک کنم تا به عضویت بزرگ ترین شبکه تبلیغاتی ...
وظیفه سینما روایت تاریخ نیست/ تعارف را در نقد کنار بگذاریم
صرف تعارفات رایج در سینما که به نوعی بلای جان همه شده، می پذیرد که کارگردان یک فیلم سینمایی این چنینی باشد؟ مجید اسماعیلی: امیدوارم صحبت هایی که با شما می کنم به صورت انتخاب شده منتشر نشود چون در برخی از گزارش ها و گفتگوهایی که به نقل از خودم در مطبوعات منتشر شد مطالبی را دیدم که به صورت انتخاب شده بود و بسیاری از آنها نیز منتشر نشده بود. من در جایی صادقانه گفته بودم که من اصلا از حضور ...
فاتحه خوانی نامزدهای انتخابات دهم
تازه مگه نگفته بودی مدت هاست دلت برای یک سیخ کباب لک زده پس تو هم با دار و دسته ی نامزدها و متملقانی که مثل بادمجان دور قابچی روز گار ناصری که البته همیشه دل تاریخ از اینها پر بوده است، راه بیفت تا از این طریق هم کبابی میل بفرمایی و دلی ازعزا در بیاری وهم به تمام آمال و آرزوهایت برسی. اما دوست خنگ و خرفت دوره ی دبستانی ام توی این کار زار انتخاباتی باید فقط مراقب باشی و بفهمی کی به کیه. ...
همیشه پای یک جشنواره درمیان است!
تاثیر خاصی بر شخص شما داشت؟ بله اینطور هم می توان گفت. خب این برنامه ها یعنی برگزاری جشنواره ها و گرد هم آمدن افرادی که برای اهداف مشترکی تلاش می کردند در عین جذابیتی که داشت، در نوع خود درس آموز بود و من خودم زمانی که در سال 1377 به عنوان کارشناس برتر روابط عمومی معرفی شدم، انگیزه زیادی برای تلاش بستر و موثرتر پیدا کردم. البته چون به حوزه رورنامه نگاری و نوشتن علاقه مند و در آن کار سابقه و ...
امپراطوری اپ (فصل دهم/ بخش اول)
. پس فورا به دستیارم کیت بی نظیر، زنگ زدم تا یک کمپ کنار دریاچه ای فوق العاده پیدا و همه چیز را برای دوستان و خانواده ام برنامه ریزی و آماده ی پذیرایی کند. این که بتوانم وقت ام را با دوستان و خانواده ام بگذرانم بدون این که نگران کار باشم برای ام بسیار با ارزش بود. بعد از این همه سال، متوجه شده بودم زندگی یعنی چه. من هیچ وقت حال خوبی که آن هفته داشتم را فراموش نخواهم کرد. حتی ...
من و مادر نازنینم، حمیده خیرآبادی
می کرد و آنجا نمی گفت که من بازیگرم. یا دیگرانی که من الان حضور ذهن ندارم که برای شما بشمارم. اینها مساله تمرین بعدازظهرهایشان و شب روی صحنه رفتن شان را عنوان نمی کردند، چون زیر سوال می رفتند و به دیده بد به آنها نگاه می شد. بازیگرهایی مثل خانم ها شهلا ریاحی، توران مهرزاد، مهین دیهیم، مادر من حمیده خیرآبادی، فرخیده، صفوی، ناجی احمدی، ژاله علو و و و... و آقایان حیدر صارمی، صادق بهرامی ...
جنوب منبع الهام داستان های من است/ از ترس ساواکی شدن، هنرمند شدم!
دوستانم می نوشتم غالبا شعر برایشان می گذاشتم و بعدها دوستانم که آن را به ما نشان می دادند یادآوری می کردند که فلانی تو از سال 50 مثلا شعر هم داری. وی در ادامه با اشاره به آثار چاپی خود گفت: اولین مجموعه ای که چاپ کردم با خانم هما نیابتی به شکل نیابتی به صورت شراکتی در انتشارات ورجاوند و با عنوان بازیگر منتشر شد. پس از این اتفاق آقای رئیس دانا مدیر نشر نگاه از من کار تازه برای انتشار خواست ...
نگاه به زنان در دوره احمدی نژاد تحمیلی و متحجرانه بود
، حالا چه اصولگرا چه اصلاح طلب، فرقی نمی کند. من تنها کسی بودم که در آن دوره در عروسی خانم حقیقت جو حضور داشتم. البته ما خانوادگی دعوت داشتیم و اتفاقا همسرم هم در عروسی حضور داشت. دلیل این نگاه هم دستور جذب حداکثری است، اما انگارنه انگار که این جذب حداکثری چه معنا و منظوری دارد. بعد هم در دوره احمدی نژاد دور دوم که خانم مجتهدزاده معاونت زنان برعهده شان بود - با ایشان در یکی از سفرهایم ...
بختیار رحمانی: حاضرم نیم فصل به فولاد برگردم/ بعد مصدومیت فقط کی روش کمکم کرد
نوجوانان و جوانان این باشگاه حضور داشتم. با فولاد به همه چیز رسیدم بنابراین تمام نقطه نظراتم را ابتدای فصل به مدیریت گفتم و با مواردی که گفتم فقط می خواستم به این تیم کمک کنم. کسی به فکر فولاد نیست! وی بیان کرد: با تمام این اوصاف، آدم یکسری چیزها را که می بیند واقعا زده می شود. من وقتی خودم را جای هواداران فولاد می گذارم یا زمانی که بازی های فولاد را نگاه می کنم، احساس می کنم ...
آشنایی ویرانگر با دختر تلگرامی
مالی خوبی نداشت اما من او را دوست داشتم و خانواده ام نیز از محمد خوششان آمده بود به همین خاطر وقتی به خواستگاری ام آمد به او جواب مثبت دادم و برای مراسم ازدواجمان تدارک دیدم. وی افزود: خوب به یاد دارم که روز عروسی مان با محمد عهد بستیم همیشه به یکدیگر وفادار باشیم اما... مریم در حالی که خاطرات گذشته اش را مرور می کرد، ادامه داد: اوایل زندگی مان خیلی سختی کشیدیم با اینکه همیشه در خانه مان شرایط ...
به سینمای لینچ فکر می کردم/ مثل آتشفشان روی صحنه تئاتر
را دارد. از طرفی تیم اجرایی به بازیگری فکر می کنند که علاوه بر توانایی های لازم برای ایفای نقش، بتواند بخشی از بار هزینه های اجرا را به دوش بکشد و از طرفی هر انتخاب خاصی در این حوزه می تواند با حساسیت رسانه ای مواجه شود. در نشست بررسی نمایش ترور درباره ی این موضوع با حمیدرضا نعیمی و یکتا ناصر بحث مفصلی کردیم که بخش دوم آن را با هم می خوانیم: * خانم ناصر، شما بازیگری هستید که ...
آب زرشک و بارداری/دانستنی های مهم درباره میوم و خونریزی قاعدگی
رو که مصرف کردم وسط داروها لکه بینی داشتم لخته ای بودم وقهوه ای رنگ بعد از پنج روز خونریزی شدید گرفتم به نظر شما چیکار کنم. پاسخ: تا زمانی که یک سال از زمان اقدام به بارداری شما نگذشته باشد در دسته افراد نازا قرار نمی گیرید مگر این که بالای 35سال باشید و اگر با دارو دچار خونریزی شده اید باید به پزشک معالج مراجعه کنید. سوال: من 22سالمه و مجرد هستم ماه پیش پریودم کمتر از ...
از فضای عمومی شعر خسته شده ام
غیر از دغدغه های درونی ام درگیرش بودم تکنیک داستان نویسی بود که چه کارهایی را باید انجام دهم. به این موضوع خیلی دقت داشتم که بالاخره به رمان دربیاید. اما از قبل هیچ درگیری ای نداشتم که اینها را بنویسم که فلان نویسنده این کار را کرده است. در رمان شما تهران امروز خیلی نمود دارد مثل نشر چشمه، منیریه و همین ساختمان انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و... جاهایی است که بارها اسمش می آید. داستان شما ...
پاسخ مهران غفوریان به حاشیه های - در حاشیه - - قهر نکرده ام
بازی کردیم اما به خاطر فعالیت های دیگر و قولی که داده بودم باید از این مجموعه خارج می شدم. غفوریان گفت: هیچ حاشیه ای هم وجود ندارد و همانطور که بعدا خواهید دید فیلمنامه به شکلی طراحی شد تا من به بهانه انتقال به بند دیگر زندان از مجموعه بیرون می روم. این بازیگر که در پروژه سه شو شبکه سه بخشی از اجرا را به عهده دارد در این باره گفت: تاکنون 14 قسمت را ضبط کردیم و بعد از اتمام ...
عالیشاه: پرسپولیس هیچوقت بارسلونا نمی شود
قابل قیاس نیست. برابر استقلال روز سختی داشتم تمام مدافعان و دروازه بانانی که برابرشان قرار گرفتم کار سختی داشتم اما در دیدار با استقلال روز سختی بود. یک بار توپم را رحمتی به آن شکل گرفت و بار دیگر هم ضربه سرم با برخورد به دستش به تیرک خورد و از رسیدن به گل محروم شدم. بازی با استقلال هر چه زدم قسمت نبود گل شود و همانطور که گفتم دوست ندارم به اتفاقات گذشته فکر کنم و می خواهم نیم فصل متفاوتی را ...
دیدار موسوی بجنوردی با یک "جن"!
مادرتان چیست و بعد خطاب به حاج آقا مصطفی گفت شما همین امسال فوت می کنید و آرزویت را نمی بینی. سپس به سمت حاج احمدآقا رفتند و با ایشان نیز همین کار را کرد و سپس به حاج احمدآقا گفت که شما آرزوی ایشان را می بینی و بسیار بالا می روی و سپس به طرف من آمد. من در آن لحظه ترسیدم و با خودم گفتم الان می خواهد بگوید که تو هم می میری. به من گفت: دریا پایان دارد ولی علم تو پایان ندارد. من بسیار خوشحال شدم که در ...