ماجرای آوارگی بازیگر قدیمی سینما و تلویزیون
سایر خبرها
سکانس رمز آلود در سناریوی پدرکشی!
قدر خار و خاشاک و چوب ریختیم تا این که جسد به طور کامل در شعله های آتش سوخت. بعد هم سنگ و کلوخ های بزرگ را از اطراف جمع کردیم و روی جسد انداختیم تا دفن شد و اثری باقی نماند. در همین حال قسمتی از دستم نیز سوخت ولی به آن اهمیت ندادم . سپس برادرم را به خانه رساندم و خودم نیز به منزلم رفتم تا این که مدتی بعد دستگیر شدم. احسان متهم به قتل 21 ساله نیز با تایید اعترافات برادرش به نقش ...
پوتین از پدرم می ترسد!+عکس
... برای حضور در پارلمان اروپا از پدرم پرسیدم که چه تصمیمی بگیرم. او برایم نوشت: "تو خود درک می کنی و می توانی تصمیم بگیری". برایش نوشتم: "لطفا کمک ام کن! این درباره پارلمان اروپاست من تنها 20 سال سن دارم و این تصمیمی بزرگ برای من است من تاکنون چنین سخنرانی ای را انجام نداده ام". او در پاسخ نوشت: "با قلب خود صحبت کن"! این مشاوره ای عالی بود! من هرگز سخنرانی اعضای پارلمان را ندیده بودم ...
جلال پیشواییان: وطنم جایی است که مرا بپذیرند
پیشواییان که در سال 86 گفتگوی با جواد طوسی منتقد داشته است، گفته است: متولد 1309 و بچه سنگلج هستم. بعد از اینکه سنگلج خراب شد به خیابان "سرسبیل" رفتیم. او یادآور می شد: خیلی سینما می رفتیم، عاشق سینما بودم. فیلم اکشن خیلی دوست داشتیم، به همین دلیل وقتی در سینما هم کارم را شروع کردم، بیشتر نقش های منفی بازی کردم و نقش های مثبت را قبول نکردم. او که در فیلم های ساموئل خاچیکیان بازی ...
ناگفته های خانواده دختر محبوس شده در خانه وحشت
.... به پاتوق معتادان هم سر زدم. اما هیچ ردی از دخترم نبود. دیگر همه آن ها مرا می شناختند چون هر شب به سراغ شان می رفتم. حتی از من پول می گرفتند تا اگر دخترم را دیدند به من خبر بدهند، ولی فایده ای نداشت. گاهی اوقات هم به دروغ می گفتند دخترم را دیده اند تا از من پول بگیرند. در این سال ها زندگی ام را وقف جست وجوی دخترم کردم. اما هرگز تصورش را هم نمی کردم که در خانه ای حبس شده باشد. از طرف ...
اعتراف دوباره به قتل عمه با ضربه تابه
خانه تنها زندگی می کرد به همین خاطر در خانه اش دوربین وصل کرده بودم تا مراقبش باشم. آخرین بار که او را دیدم وضوگرفته بود تا نماز بخواند، اما دقایقی بعد دوربین خاموش شد. از نگرانی با مادرم تماس گرفتم، اما جوابی نشنیدم به همین خاطر به خانه اش رفتم، اما با جسد مادرم روبه رو شدم. احتمال می دهم فرد آشنایی او را به قتل رسانده، چون طلا های مادرم سرقت شده است. با انتقال جسد به پزشکی قانونی، مأموران ...
خاطره جالب نادر مشایخی از جمشید مشایخی/ پدرم گفت سینما یا موسیقی!
آشنا شدم، واقعاً نگاه ها و ایده های ایشان بیشتر مرا جذب کرد و انگیزه ساخت فیلم شد. حاصلی بیان کرد: آقای مشایخی خودش می گوید که در دوران نوجوانی عاشق سینما بودم و با حمید تمجیدی یک فیلم کوتاه هم ساختم. همان شب پدرم چند نفری را دعوت کرد و فیلم را دیدیم، مرا به اتاقی برد و گفت نادر فردا صبح که از اتاق بیرون آمدی به من می گویی موسیقی یا سینما. وی افزود: او موسیقی را انتخاب و از همان ...
به خاطر برخورد بد مدیر ترک تحصیل کردم/ نمی خواستم مادرم بیرون کار کند
شروع این کار می گوید با افتخار و صورتی سرخ شده حرف می زند و با رگ های باد کرده در زیر گردنش غیرت مردانه اش را به رخ می کشد تا از مادرش که تمام دنیای اوست سخن بگوید: من از سن یارده سالگی یعنی سه سال پیش مشغول به کتاب فروشی شدم. اما اینکه چرا وارد کار کردن شدم برای خودم یک افتخار است، چون وقتی پدرم که شغلش پخش تراکت تبلیغاتی است توان تامین مخارج را نداشت، مادرم تصمیم گرفت برود و بیرون از ...
قاتل عمه خانم در انتظار حکم مجازات
. اما چون بیماری قلبی داشت من در خانه اش دوربین مداربسته گذاشته بودم تا همیشه او را ببینم و مراقبش باشم. روز حادثه متوجه شدم دوربین های خانه مادرم خاموش شد. به همین خاطر سراسیمه به خانه مادرم رفتم، اما جسد او را پیدا کردم که طلاهایش نیز سرقت شده بود. در ادامه ردپای یک آشنا در این جنایت پیدا شد و مأموران دریافتند پسر جوانی که از بستگان مقتول است چندباری به خانه این زن که عمه ...
بعد از رسول حرمت آل عبا شکست
شاهد ما در آتش زده خانه ماست رکن توحید شکست مادرم رفت ز دست ای خدا سینه مجروح مرا آزردند مادرم نقش زمین شد پدرم را بردند رکن توحید شکست مادرم رفت ز دست غم شراری شد و پا تا به سرم را سوزاند بانگ یا فضه خذینی جگرم را سوزاند رکن توحید شکست مادرم رفت ز دست غلامرضا سازگار بعد از رسول حرمت آل عبا شکست دست قضا ، شیشه ی ...
ماجرای آخرین چاقویی که به کامبیز درمبخش اهداء شد
آن زمان کودک بودم. درمبخش تصریح می کند: پدرم از هر لحاظی مرا به کار تشویق کرد و چندین انیمشن سه بعدی با او اجرا کردم که نخستین آنها برای سینمای مستند و تجربی بود و یکی هم به نام لبخندها برای حوزه هنری بود که شخصیت ها دلقک بودند. همچنین پدرم با هنرمندان زیادی کار می کرد و من گاهی حتی ناخودآگاه وارد این فضا می شدم. البته هیچگاه خودم را کاریکاتوریست ندیدم بلکه یک گرافیست و آرت دیزاین دیده ام و کارهایی که من می کنم با دست خط و سبک پدرم بسیار متفاوت است. کامبیز درم بخش هنرمند مطرح حوزه تجسمی کشورمان روز شنبه (15 آبان1400) در پی ابتلاء به ویروس کرونا در سن 79 سالگی درگذشت. ...
روایت های بازیکن سابق استقلال که هرگز اخراج نشد/ هیچ مشکلی با تماشاگران پرسپولیس نداشتم/ دوست داشتم ...
خبرورزشی – بهتاش فریبا، مهاجم و پیشکسوت استقلال در برنامه چهل تیکه گفت: متن گفت وگوی فریبا در برنامه چهل تیکه به شرح زیر است: من متولد 22 بهمن 1334 در تهران هستم. فوتبال را از تیم البرز شروع کردم و بعد به راه آهن رفتم. سال 1356 از راه آهن به پاس و بعد از آن به استقلال رفتم. اولین گل ملی من در بازی های جوانان بود. جامی در شیراز و اهواز برگزار شد که خیلی از تیم های ...
خوب عزیز من درست غذا بخور!
...، دوران کودکی پرشروشوری داشته و مانند بسیاری از قدیمی ها آموختن را از مکتب خانه شروع کرد و سرانجام با تحصیل در رشته تئاتر از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به پایان رساند. وی همچنین در نوجوانی به ورزش، به ویژه به فوتبال علاقه زیادی داشت. خود در این باره تعریف می کند: خیلی زود در سن ده سالگی آلوده ورزش به خصوص فوتبال شدم. توی زمین بازی به من لقب اصغرسیاه داده بودند. در آن دوران، فوتبال با نام پله زنده بود و همه فوتبال را با نام پله می شناختند. اگرچه همت در سریال ها و فیلم های زیادی بازی کرده، اما یکی از به یادماندنی ترین نقش های او به سریال امام علی (ع) و ایفای نقش مروان بن حکم مربوط می شود. او درباره پذیرش این نقش در مصاحبه ای گفته است: روزی آقای بهزاد فراهانی من را جلوی تئاتر شهر دید و گفت که اسمم را در فهرست بازیگران مدنظر برای سریال امام علی (ع) دیده و به زودی مرا خبر می کنند. راستش من سابقه ذهنی خوبی درباره تولید سریال های مذهبی نداشتم و فکر کردم این سریال هم مثل کارهای دیگری است که در این حوزه ساخته شده اند؛ اما وقتی متن را خواندم که بسیار هم مفصل بود، دیدم چه کار باکیفیت و پرمحتوایی است. ابتدا قرار بود من نقش حرث یکی از برادران قطام را بازی کنم، اما یک روز که با آقای میرباقری صحبت می کردم، گفتم این نقش انتظارات مرا برآورده نمی کن ...
تصاویری از بدبیاری های سال که احتمالا هرگز برای شما اتفاق نخواهند افتاد!
...> امروز صبح می خواستم صبحانه بخورم که دیدم توش جایزه داره. این گوزن پنجره رو شکوند و وارد مدرسه مون تو ساسکاتون شد. چهار روز بعد از نقل مکان به شیکاگو با هزار دردسر خودم رو تو طوفان به محل کار رسوندم و بعد متوجه شدم رئیسم یادش رفته بهم بگه که امروز تعطیلیم! هر دوی این ها تو یه روز برام اتفاق افتاد. در حال رانندگی عطسه ام گرفت! اینم ...
ماجرای فوتبالیست یاغی و قمه کش/ مردی که از مرداب زندگی، گلستان ساخت
که پدرش فوت کرده هم می زند، او تعریف می کند: سال 81 مادرم با من تماس گرفت و خبر داد که پدرم سکته کرده است ولی من یادم رفت و با دوست هایم به شمال رفتم و 10 روز بعد مادرم دوباره تماس گرفت و گفت که پدرم دوباره سکته کرده و حالش وخیم است ولی مواد مخدر به قدری در وجود من رخنه کرده بود که بعد از قطع تماس، باز هم یادم رفت و این دفعه با یکی از دوستانم به کیش رفتم. او ادامه می دهد: آخرین باری که ...
دوست داشتم نقش کمال الملک را بازی می کردم/ شاگرد اسماعیل شنگله بودم، اما مدیونِ بازیگر رئیسعلی دلواری ام
بسیاری ندانند که او را چه کسی به دنیای حرفه ای معرفی کرده است. او در این برنامه تأکید کرد: در دانشگده هنر های دراماتیک شاگرد اسماعیل شنگله بودم و از طریق ایشان با دنیای حرفه ای آشنا شدم. اولین تئاترم را با محمود جوهری کار کردم و با نمایش نهضت حروفیه که جمع زیادی از بازیگران در آن حضور داشتند، تئاتر شهر را افتتاح کردیم. همان روزی بود که استاد نجات الهی هم به شهادت رسیدند. او بعد از انقلاب ...
ماجرای تلخ آوارگی بازیگر پیشکسوت
، 6 ماه هم نگه داشت و دیگر همسرش قبول نکرد و سرگردان بودم. بگذارید از جزئیاتش نگویم ناراحت می شوم. هیچ کس تحویلم نمی گرفت. او در ادامه به رویدادی اشاره کرد که زندگی اش را تغییر داد: یک هنرمند خیلی بزرگ که دوست ندارند نام شان را ببرم مرا در تعمیرگاه دیدند و از آن ذلت به اینجا رسیدم. خیلی جالب است این هنرمند قدیمی به مادرش گفت هیچ فرقی نگذارید و من او را بابا صدا می زدم. خیلی در حقِ من مردانگی کرد و بعدها متوجه شدم که او چه کار بزرگی در حقِ من کرد. ...
خیانت در اوج اعتماد
مدام مرا مورد آزار و اذیت قرا می داد، برای همیشه منزل را ترک کردم و برای کار به شهر دیگری رفتم به واسطه یکی از دوستانم در شرکت صنعتی مشغول به کار شدم. چون سرمایه ای نداشتم و نمی توانستم خانه ای اجاره کنم، چند سالی را در خوابگاه شرکت ماندم. یک روز که برای خرید لباس به شهر رفته بودم با خانمی جوان و خوش سیما آشنا شدم. بعد از 7 ماه دوستی و وابستگی شدید متوجه شدم مطلقه است و یک فرزند دختر 5 ساله دارد ...
32 بار شهید شده ام! | گپ وگفتی خودمانی با آقا معلم سختگیر محله نواب
سلیمانی ، هادی کاظمی ، کیومرث مرادی ، محسن تنابنده ، عباس غزالی ، علی لهراسبی و خیلی از بچه های دیگر که هرکدام نام و عنوان بزرگی در عالم هنر دارند و من جرأت نمی کنم بگویم مربی شان بوده ام. می گویم من آنجا مسئولیت کلاس های هنری را داشتم و کنارشان بودم. در قسمتی از برنامه شام ایرانی خوانندگی کردید و چند سال پیش هم تیتراژ یکی از سریال های تلویزیونی با صدای شما پخش شد. پیداست که استعداد ...
استایل سیدمحمد موسوی در استانبول +عکس
محمد موسوی به اصلت عراقی او بر میگردد، می گوید : اصالت پدری من اراک است آنطور که شنیده ام به اراک، عراق عجم می گفتند اما مادر من دزفولی است و من در دزفول بزرگ شده ام عکس خانوادگی سید محمد موسوی ازدواج اتفاقی است که باید بیفتد. دوست دارم این کار را انجام بدهم و مادرم چند سال است که پیگیر این موضوع است اما هنوز شرایط خودم را مناسب نمی دانم من مسافرت های ...
گفتگو با دختر فراری که از خانه وحشت نجات پیدا کرد | راز ارتباط شکارچی دختران فراری، با زنان و دختران ...
از یکدیگر جدا شدیم و بعد از طلاق، دخترم با من و مادرم زندگی می کرد. تا جایی که می توانستم تلاش می کردم توقعات دخترم را برآورده کنم و محبتم را از او دریغ نمی کردم اما او علاقه عجیبی داشت که بیرون از خانه باشد و تفریح کند. از سوی دیگر متوجه شده بودم دخترم دوستان خوبی ندارد و حتی شنیدم بعضی از آنها مواد مصرف می کنند. پس از آن حساس شدم و دیگر اجازه ندادم، دخترم بدون اجازه من بیرون برود. حتی وقتی به ...
اثر انگشت، تنها سرنخ از مقتول خانه وحشت
از خانه دختر جوان نیز گفت: وقتی از خانه فرار کردم با دوستانم در ارتباط بودم و معتاد شدم. مدتی در کوچه و خیابان سرگردان بودم و شب ها نیز در گرمخانه ها و پاتوق افراد خلافکار می خوابیدم تا اینکه در پارک با سعید(شکارچی دختران فراری) آشنا شدم. خمار بودم و سعید خودش را مأمور مخفی پلیس معرفی کرد و گفت که حاضر است به من جای خواب بدهد و کمکم کند تا ترک کنم. او مرا به خانه اش برد و پس از آن دیگر ...
اعتماد زیاد زندگی ام را نابود کرد
یکی از نزدیکانش، چند بار قهر کرد و نزد خانواده اش رفت. حتی چند بار شکایت کرد و مرا به دادگاه خانواده کشاند و می خواست 42 میلیون تومان نفقه سال های زندگی با من را بگیرد که دادگاه با اسناد و مدارکی که ارائه دادم، پی برد همیشه نفقه داده ام و شکایتش رد شد. سرانجام به خانه بازگشت، اما این بار پای خیانت را به زندگی مان بازکرد. چرا طلاقش ندادی؟ چون بچه ها را دوست داشتم و آینده شان ...
سارق خشن طلاهای خواهر مردی آشنا از آب درآمد / مادر به دزدی های پسرش اعتراف کرد
، بلافاصله عملیات شناسایی مال باخته و دستگیری سارقان طلاها در دستور کار قرار گرفت. ساعتی بعد ماموران انتظامی با استفاده از فناوری های نوین پلیسی موفق شدند مال باخته طلاها را شناسایی کنند. این زن جوان به افسر پرونده گفت: همه طلاهایم را نزد مادرم به امانت گذاشته بودم که اوایل آذر متوجه شدم طلاها سرقت شده است. بلافاصله به برادرم مسعود مشکوک شدم چرا که او دارای چندین سابقه کیفری است اما مادرم ...
زن متاهل خام حرف های پسر مجرد شد و صاحبکارش را بدبخت کرد
اینکه حداقل چند ساعت از روز را بیرون خانه و دور از آزارهای روحی و جسمی شوهرم هستم هر روز با ذوق و شوق از خانه بیرون می آمدم. توانسته بودم مقداری پس انداز کنم ، هر چند که شوهرم با کتک و اجبار، بیشتر حقوقم را از من می گیرد ولی پنهانی پس اندازی را برای خودم جمع می کردم . تا اینکه حدود سه ماه قبل در مسیر رفت و آمدم به محل کار با پسری 25 ساله که کارگر مغازه ای در نزدیکی محل کارم بود، آشنا شدم . ...