سایر منابع:
سایر خبرها
روایتی کوتاه و مصور از نخستین لحظات سقوط هواپیمای اوکراینی
سرم بلندتر شد و من تندتر راه رفتم. شروع به شمردن کردم؛ یک پیکر، دو پیکر، 10 پیکر، 50 پیکر ... می گویم پیکر ولی فقط اسمش پیکر بود؛ استخوان هایی بود سوخته و گوشت هایی پراکنده در دشت. باید بغلشان می کردم. دست عروسک ها را در دست بچه ها می گذاشتم و وسایل هر کس را تحویلش می دادم تا برگردد خانه. حالا مرد صاحب صدا روبه رویم ایستاده بود. فریاد می زد اما من هیچ چیز نمی شنیدم. در بهت چشمان وحشت زده ...
رابطه حمله به خانه حضرت علی (ع) و امضا کردن سقیفه چه بود؟ / کدام دو نفر اگر بودند امیرالمؤمنین تسلیم نمی ...
گروه دین و اندیشه: آیت الله جوادی آملی (مدظله العالی) در درس خارج تفسیر قرآن کریم می گوید: یکی از آقایان درباره آن خطبه نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) که فرمود اگر حمزه و جعفر بودند، من تسلیم سقیفه نمی شدم؛ سؤال کرده بود. به گزارش بولتن نیوز، این عالم بزرگ در ادامه می آورد: این خطبه در کتاب شریف (تمام نهج البلاغه)، صفحه هشت صد و هشتادویک، این جمله هست که فرمود: اگر عمّ من حمزه و ...
دزد جوان به خانه مادربزرگش هم رحم نکرد / این سارق برای فرار دست به خودکشی زد
... به چه جرمی؟ سرقت ماشین، موتور و لوازم داخل خودرو . اولین بار چه زمانی دستگیر شدی؟ اولین بار در 18 سالگی سرقت کردم و زود دستگیر شدم. چطور سرقت کردی؟ سال 84 حدود 18 سالم بود که قصد داشتم ماشین بخرم، به پدرم گفتم پول بده ماشین بخرم که نداد من هم از خانه مادر بزرگم سرقت کردم اما 3 روز بعد با شکایت پدرم دستگیر شدم و به زندان افتادم، اولین بار 4 ...
یار پهلو شکسته علی به سوی پدر کوچ می کند
...، اگر پاسخ تو را دادم که بسیار خوب و اگر جوابی ندادم بدان که من به سوی پدر خود، (یا پروردگارم) رفتم. اسماء لحظه ه ای حضرت (س) را به حال خود واگذاشت و بعد صدا زد و جوابی نشنید، صدا زد ای دختر محمد مصطفی، ای دختر گرامی ترین کسی که زنان حمل او را عهده دار شدند، ای دختر بهترین کسی که بر ریگ های زمین پای گذارده، ای دختر کسی که به پروردگارش به فاصله دو تیر کمان و یا کمتر نزدیک شد، اما ...
تصویربرداری از شیردادن مادر به نوزاد ممنوع است
به تنظیم این لایحه منجر شد. او به بی بی سی گفت: "در پارک نشسته بودم و به دخترم شیر می دادم که متوجه شدم مردی در نیمکت روبه رو به ما خیره شده." "من هم به او خیره شدم شاید از رو برود... اما او دوربین دیجیتالش را درآورد، یک لنز زوم به آن وصل کرد و شروع کرد به عکسبرداری از ما." خانم کوپر می گوید بعد از این حادثه "شوکه و بسیار ناراحت شده" اما وقتی به پلیس منجستر مراجعه کرد، ناراحتی اش دو چندان شد، زیرا آنجا به او گفتند که هیچ جرمی رخ نداده و هیچ کاری نمی توان کرد. ...
حال رضا رویگری وخیم شد / نا امیدی دکترها از حال رضا رویگری
مدتی تلفن هایش را جواب نمی دادم. این حس به من دست داده بود که نکند آن شخصیت داخل فیلم را داشته باشند. تا اینکه یک هفته گذشت و پیامک دادند: مشکلی پیش آمده؟ من هم پرسیدم: شخصیت شما همان طوری است؟. . . او هم توضیح داد که آن فقط نقش است و با خود واقعی من فرق می کند. بعد پیشنهاد دادند بروم فیلم اجاره نشین ها را ببینم که خیلی از آن کار خوشم آمد. بعد از آن مختارنامه را دیدم و بعد هم ملکوت . ...
جایی برای آموزش کودکان در کوره های آجرپزی
دانه کار مدتی است در محله ها و شهرهای مختلف با خدمت رسانی به این کودکان، کار خود را آغاز کرده است. امروز به کوره آجرپزی قیامدشت تهران رفتم. از اتوبان بعثت که وارد اتوبان امام رضا شدم دود و غبار بدی همه جا را گرفته بود. کم کم بوی زباله های سوخته داخل خودرو آمد و این پیغام را به من داد که این دودها برای چیست! از موقعیتی (آدرس) که از خانم دانه کار گرفته بودم با گوشی، مستقیم رفتم به محل خانه حنیفا ...
روایت همرزم و همسایه دیواربه دیوار حاج قاسم از صبح شهادت سردار
شهید شدند. این نتیجه کار حاج قاسم است. قبل از اذان صبح روز 13 دی ماه سال 1398 بود که صدایی را از منزل حاج قاسم شنیدم. سراسیمه به کوچه رفتم تا در منزلشان را بزنم. بعد گفتم این موقع قبل از اذان صبح بروم چه بگویم؟ شاید مشکل خانوادگی باشد. بعد به خانه برگشتم. برادرم در همان حین با من تماس گرفت و گفت: خبر را شنیدی؟! گفتم: نه! گفت: قاسم شهید شده. بدو بدو به منزل حاج قاسم رفتم. بعد مجلس بانوان در خانه حاج قاسم بود و منزل ما هم مردانه شد. ...
هوینس: مولر می تواند رییس باشگاه بایرن شود
به گزارش "ورزش سه"، هوینس از سال 1970 تا 1979 در بایرن توپ زد و بازیکنی موفق نیز بود. او پس از آن به عنوان سرمربی و رییس این باشگاه نیز موفقیت هایی را با آنها به دست آورد. امروز او رییس افتخاری این باشگاه به حساب می آید و عضو هئیت نظارت نیز هست. آقای هوینس، شام 70 سالگی شما چیست؟ اصولا من می خواستم مهمانی بزرگ با حضور 150 نفر داشته باشم. از مانیکا گروبر درخواست کرده بودم ...
دزد فراموشکار اموال سرقتی را به صاحبش فروخت
110 زنگ زدم و کمک خواستم که آمدند. بعد بچه ها آمدند. حال خیلی بدی داشتم. من را به بیمارستان بردند و من در بیمارستان بستری بودم که متوجه شدم شوهرم با وثیقه آزاد شده است. درحالی که شوهرم بعد از اینکه من را زد، وقتی مورد اعتراض علیرضا قرار گرفت، او را هم با قمه دنبال کرده بود که همسایه ها و پلیس بچه ام را از دست او نجات داده بودند. بعد از ترخیص از بیمارستان به خانه مادرم رفتم و دیگر برنگشتم ...
می ترسیدم به سرنوشت بچه هایم دچار شوم
می ریختم. پس از آنکه همسرم آنها را به قتل می رساند و اجساد را مثله می کرد نیز در جابه جایی اجساد به او کمک کردم. یعنی همراهش می رفتم و او بقایای جسد را درون سطل زباله ها در سطح شهر رها می کرد. اما همه این کارها را از روی ناچاری انجام دادم و با میل و رغبت نبود. چون می ترسیدم اگر حرف شوهرم را گوش نکنم من هم به سرنوشت بچه هایم دچار شوم. وی از زندگی سخت خود در زندان گله کرد و ...
خاطره ای ناب از ابتکار سردار سلیمانی برای جذب سربازان به قرآن + صوت
شما آمد و قبل از رفتنش در زد، اما شما نبودید و مادرتان گفتند او نیست و ایشان هم رفتند. همین که رفتم و ماجرا را به مادرم گفتم، حالش بد شد و فشارش افتاد و گریه کرد. خداوند این طور سلب توفیق می کند؛ جالب اینجا بود که بعد از دو سال که به شهر ما آمده بود، سراغ من را گرفتند و حتی اسم من در ذهنشان مانده بود آن هم با مشغله های بسیاری که داشتند، در خانه آمده بودند، در هم زده بود که سربازشان را ببیند. این ...
این معلول همه فن حریف را بشناسید!
هرچه بود می خواندم و سختی و آسانی آن برایم مهم نبود حتی اگر نیاز بود 24 ساعت نمی خوابیدم. بعد از این فهمیدم به زبان انگلیسی نیاز است. ابرقویی تصریح کرد:در دوران دبیرستان وقتی از روی زبان انگلیسی می خواندم همه به من می خندیدند یک بار عصبی شدم و به استادم گفتم چرا بچه ها می خندند گفت یا خیلی بد هستی یا خیلی خوب و من فکر می کنم تو خیلی خوب هستی که به تو می خندند. قدرت حافظه ای خدا به من ...
دخترم در شهادت حاج قاسم برای بار دوم یتیم شد
دوستانی که در تهران بودند به صورت پیامکی به من دادند. اصلاً باورکردنی نبود. کمی بعد صبح خیلی زود دخترم زنگ زد. دیدم گریه می کند. گفتم چه شده؟ گفت مامان خبر داری حاج قاسم به شهادت رسیده است. من می دانستم ولی، چون دخترم خیلی حاج قاسم را دوست داشت، چیزی به او نگفتم. دخترم خیلی گریه می کرد. انگار دوباره پدرش را از دست داده بود. بعد آمد خانه ما، نشستیم و هر دو گریه کردیم. آن روز عروسی پسر همسایه ما بود ...
سبک زندگی حاج قاسم و خانواده اش به روایت همسر شهید توبئه ای ها
هم به همین شکل بودند نه آنکه فقط خود سردار چنین شخصیتی داشته باشند، هیچوقت از فرزندانشان، از خانواده شان نکته اخلاقی منفی ندیدم. طالب: بعد از شهادت همسرم به دلیل تحصیلاتم دوستانم پیشنهادی برای شرکت دارویی داشتند، رشته حقوق و پی اچ دی فیزیولوژی هم امتحان داده بودم و قبول شده بودم، با حاج قاسم صحبتش شد که به من گفتند که من اگر جای شما بودم و می توانستم، واقعا به تحصیل علم می پرداختم، هیچ ...
روایتی از جنایت هولناک پسر خوشگذران!
پسر با هم درگیر شدند و ناگهان پسرم چاقویی از داخل کمدی که در اتاقش بود برداشت و یک ضربه به شوهرم زد. من و دخترم شوکه شده بودیم و با داد و فریاد همسایه ها را خبر کردیم. وقتی شوهرم خون آلود روی زمین افتاد، پسرم فرار کرد. یک ساعت بعد در حالی که تیم جنایی در محل جنایت سرگرم تحقیقات بود و تلاش برای دستگیری قاتل آغاز شده بود، مأموران موفق شدند او را حوالی خانه شان شناسایی کنند. متهم 22ساله برای ...
کلیه فروشی مادر برای پسر خلافکار!
حالی که بیان می کرد کاش مرده بودم و این روز ها را نمی دیدم! درباره قصه تلخ زندگی اش گفت: هیچ گاه دوست نداشتم فرزندی دزد تحویل جامعه بدهم! سال هاست حرف های ناگفته در قلبم سنگینی می کند، خودم را به آب و آتش می زدم که قد کشیدن جگرگوشه ام را ببینم! نمی دانید برای یک مادر چقدر سخت است که دست و پای فرزندش را در میان دستبند های آهنین قانون نظاره گر باشد، من نان حلال به او دادم، اما ریشه بدبختی های من به ...
دختری که حاج قاسم نامش را تغییر داد
توسط حاج قاسم را اینگونه روایت می کند: به دنیا که آمد اسمش را گذاشتیم آرشیدا . آقای محرابی همسر خواهر شوهرم. این اسم را مناسب دخترم که از سادات بود نمی دانست. این را بعد از شهادتش فهمیدم. حسابی شرمنده شده بودم. دنبال این بودم که اسم دخترم را عوض کنم. آن روز حاج قاسم آمده بود خانه شهید محرابی. سر حرف را باز کردم و از حاج قاسم خواستم برای آرشیدا اسم جدید انتخاب کند. سردار گفت: پیامبر اسم ...
گفتگوی جدید مادر خرمدین: از ترس اکبر بچه ها را کشتم!
... پس از آنکه همسرم آنها را به قتل می رساند و اجساد را مثله می کرد نیز در جابه جایی اجساد به او کمک کردم. یعنی همراهش می رفتم و او بقایای جسد را درون سطل زباله ها در سطح شهر رها می کرد. اما همه این کارها را از روی ناچاری انجام دادم و با میل و رغبت نبود. چون می ترسیدم اگر حرف شوهرم را گوش نکنم من هم به سرنوشت بچه هایم دچار شوم. وی از زندگی سخت خود در زندان گله کرد و ادامه ...
تبدیل رقابت عشقی به آدم ربایی
درمان پسرم را ادامه دادم ولی داروهایش را استفاده نمی کرد و همواره با دوستانش پرسه می زد. وقتی فهمیدم به مصرف حشیش و مشروبات الکلی روی آورده است، خیلی نگران شدم. نصیحت هایم نیز فایده ای نداشت. از آبرویم وحشت داشتم و تنها زیر سقف خانه اشک می ریختم اما هیچ کاری از دستم ساخته نبود تا این که یک روز دیدم پسرم سوار دوچرخه ای شده و گوشی تلفن گران قیمتی در دست دارد. خیلی زود فهمیدم که آنها را ...
داستان یک عکس استثنایی در اردوی تیم ملی فوتبال بانوان ایران
شد که شما فقط چند ماه بعد از زایمان دوباره فوتبال را شروع کردید و حتی به حدی رسیدید که به اردوی تیم ملی هم دعوت شدید؟ من از همان اول که باردار شدم، قصدم این بود که به ورزش برگردم و بخاطر همین تمریناتم را رها نکردم. اصلا به این فکر نمی کردم که بخاطر بچه دار شدن مجبور شوم ورزش را کنار بگذارم. تا یک ماه قبل از زایمان ورزش می کردم, باشگاه می رفتم و وزنه می زدم. ...
سایت های همسریابی دامی برای دختران جوان
مرا جلب کرد و در آخر پیشنهاد داد برای گفت وگو و دیدن وضعیت زندگی اش به آپارتمانش برویم، با تردید و اکراه پذیرفتم و این بزرگترین اشتباه و نقطه شروع دردسرهای من بود. من مشغول تماشای دکوراسیون خانه و تابلوهای روی دیوار شدم و او چای درست کرد. چای را که خوردم دیگر چیزی نفهمیدم. چشم هایم را که باز کردم گیج بودم و سردرد شدید داشتم، چند دقیقه طول کشید تا به خودم آمدم و به خاطر آوردم ...
آخرین دفاع مادر بابک خرمدین در دادسرای جنایی: در قتل بابک و آرزو و فرامرز همدست بودم
. من در غذای آنها قرص می ریختم و شوهرم آنها را می کشت. در بسته بندی جنازه ها هم به شوهرم کمک می کردم. با اخذ آخرین دفاع از این زن قرار است پرونده جنایت های او و شوهرش با صدور کیفرخواست به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شود. جزئیات جنایت های اکبر خرمدین این جنایت روز 25 اردیبهشت امسال به وقع پیوست و تکه های جسد بابک خرمدین یک روز بعد پیدا و تحقیقات آغاز شد. بابک ...
قتل پدر بخاطر بازی پلی استیشن!
چشمان من پدرش را کشت. همسرم معلم بازنشسته بود و بعد از بازنشستگی، کارهای ساخت و ساز انجام می داد. امروز پسرم به خانه آمد و از من درخواست پول کرد. از آنجا که چند روز قبل همسرم یک میلیون تومان به او داده بود من از دادن پول خودداری کردم اما پسرم شروع به دعوا و درگیری کرد. او ادامه داد: به شوهرم زنگ زدم و ماجرا را گفتم و او گفت الان خودش را می رساند. زمانی که همسرم وارد خانه شد آنها با هم درگیر ...
عکس/ این دختر به پدرش قول داد کشتی گیر شود و شد!
کشتی گیر در گفت وگویی از مدال آوری در 31 سالگی صحبت کرد. 31 سال دارم و برخلاف خیلی از کشتی گیران که کارشان را از جودو یا رشته های دیگر شروع کرده اند، ورزش را با کشتی شروع کردم و در هیچ رشته دیگری فعالیت نداشتم. برادرم کشتی گیر و قبلا ملی پوش بود. من هم از بچگی عاشق این رشته بودم و همیشه به پدرم قول می دادم اگر کشتی زنان تا سن 30 سالگی ام فعال شود، به این رشته وارد شوم. ...
قتل بچه گانه یک دوست در بازی جشن پتو
دستم بود تعادلم را از دست دادم و با شدت به حمید برخورد کردم و چاقو مستقیم در قفسه سینه حمید فرو رفت. بازپرس وهابی در ادامه شاهدان این حادثه را مورد تحقیق قرار داد و همه شاهدان حرف های حمید 15 ساله را تایید کردند. بنا بر این گزارش، رسیدگی به پرونده قتل حمید در شعبه دوم بازپرسی دادسرای جنایی تهران در مرحله تحقیقات قرار دارد. ...
پست جدید ویشکا آسایش /عکس
پشت صحنه کار رفتم و تست دادم و شوخی شوخی برای این نقش انتخاب شدم، تا آخرین لحظه ای که جلوی دوربین قرار نگرفته بودم، فکر می کردم یکی می آید به من می گوید: خانم ما شما را دست انداختیم، اما در کمال تعجب، هیچ کسی این حرف را به من نزد و من یکی از مهم ترین نقش هایم را در آن کار بازی کردم. خداحافظی موقت از بازیگری ویشکا آسایش: همانطور که در ابتدای صحبت هایم به این موضوع اشاره کردم، بعد ...
پیامک های مناسب برای تسلیت شهادت حضرت فاطمه (س)
آن یک نفر شدم مادر شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد _-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ بار الها چه کنم گوهرم از دستم رفت همدم و مونس و غم پرورم از دستم رفت ماه من در شب تاریک نهان شد در خاک آخر آن مرغ شکسته پرم از دستم رفت شهادت حضرت فاطمه الزهرا(س) تسلیت باد _-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ رفتی ولی نرفته گلم بوی ...
دختر بچه ای که از رهبر انقلاب کلاه صورتی خواست
باشید و ما برای کمک به مسلمانانی به سوریه رفتیم که نیاز به کمک داشتند. در ادامه نهال قاضی خانی ، فرزند شهید با اشاره به خاطره دیدار خود با رهبر معظم انقلاب گفت: مادرم در حال نماز بود و من مشغول بازی بودم که مراقبان گفتند اگر می خواهی راحت بازی کنی، به حیاط برو. به حیاط رفتم و از دور دیدم که رهبر با فرزندان شهدا صحبت می کند؛ به یک آقایی گفتم می شود دست مرا بگیری ببری؟ او این کار را انجام داد ...