سایر منابع:
سایر خبرها
اتفاق عجیبی که برای بهاره افشاری رخ داد
داشت و علی نویسنده آن بود. او ادامه می دهد: یک سال پیش از شروع تمرین نمایش احتمالات ، سال 1397، روزی، علی شمس، کاملا اتفاقی به من گفت قرار است نقش آقامحمدخان قاجار را بازی کنی و من هم فکر کردم شوخی بامزه ای است و گفتم بازی می کنم. این ماجرا مسکوت ماند و یک سال گذشت که علی به من زنگ زد و گفت بیا، می خواهیم تمرین را شروع کنیم! و وارد پروسه روخوانی و تمرین شدیم. هیچ بازیگری، حتی ...
ماجرای ازدواج حدیث فولادوند و همسرش | طلاق ناگهانی حدیث فولادوند از شوهرش
.... صفاتی که مکمل شخصیت من خواهد بود. اگرچه نمی توان هر خصوصیت اخلاقی را تک به تک توضیح داد، اما در کلیت من و حدیث کامل کننده یکدیگر هستیم، اما بیشتر از همه اینها صبر و صداقت حدیث دوست داشتنی است. فولادوند: البته من کلا شخصیت آرامی دارم، اما بعضی وقت ها به شدت شیطنت هایم اوج می گیرد و مدام حرف می زنم. وقتی از خانواده بازیگران در مورد مشکلات و دغدغه های زندگی شان می پرسیم ...
دختری که در مراسم عقد، 3 بار بله گفت
...> **: با نرم افزار درست می شود... همسر شهید: نمی دانم، چون صدایش خیلی بد شده. همان اول هم که به ما دادند صدایش خوب نبود، قطع و وصل می شد... این باعث شده بود که من هر وقت حرف می زدم می گفت ببین، تو سه بار گفتی بله دیگر نمی توانی حرف بزنی! وقتی می خواست من را اذیت کند اینطور می گفت. از بیت که آمدیم بیرون، برگشت گفت چه خبرت بود؟! هول کردی و سه بار گفتی بله . گفتم آقا صیغه نخواند فقط اسم را ...
همسفر عشق|شهیدی که در تهران غوغا به پا کرد+ عکس و فیلم
یازدهم آذرماه سال 1400 تصمیم گرفتم این آزمایش را بدهم. به معراج الشهدا رفتم، اعلام کردم که برادر شهید پولادند هستم، آمده ام آزمایش DNA بدهم. فرم ها را پر کردم آقای رنگین-مسئول معراج الشهدا- آمدند و گفتند به همراه سرباز آزمایش را بدهید و برگردید که بنده با شما کار دارم. وقتی برگشتم آقای رنگین مچ دست من را گرفتند و گفتند برادر شما الان اینجا تشریف دارند. ابراهیم پولادوند برادر شهید: خیر، من ...
"سرباز مکتب" زیر سایه تهدید تکفیری ها چاپ شد
ایستاده است بنابراین برایم جذاب بود که انقلاب را از نزدیک ببینم البته بنده من استادی هم در پاکستان داشتم به نام افتخار عارف که مسئول فرهنگی سازمان اکو در ایران و پیش از آن هم رئیس فرهنگستان زبان و ادبیات اردو در پاکستان و از دوستان آقای حداد عادل بودند. آقای حداد در همان زمان سفری به پاکستان داشتند و به دانشگاه ما هم آمدند و آقای افتخار عارف من را به ایشان معرفی کردند و من از طرف ...
شبی با اتوبوس خواب های پایتخت
که هوا بهتر شد به پارک های اطراف ترمینال جنوب رفتم و با چند نفری آشنا شدم ،یکی دو سالی هم در سمت هرندی بودم و مدتی است با رفقا شوش میایم و با هم دیدن می کنیم." به نظر می رسید که این مرد حرف های زیادی برای گفتن داره و ازش پرسیدم خسته نشدی؟ مرد دلتنگ بغضش ترکید و با گریه جواب داد خیلی، دلتنگ دخترم شدم، سه سال است که ندیدمش و آخرین باری که دیدم بهم گفت من دیگر بابا نمی خوام و اصلا دوست ...
سلیمانی: با یک نقش بسیار متفاوت در دسته دختران به فجر 40 می روم
خوبی از کار درآمده و امیدوارم که مخاطبان هم آن را دوست داشته باشند، شخصا منتظرم این فیلم در جشنواره اکران شود تا از بازخوردهای آن آگاه شوم. بازیگر فیلم سینمایی اتوبوس شب درباره نقش خود در فیلم دسته دختران اضافه کرد: نقش بسیار متفاوتی را در دسته دختران بازی می کنم اما فعلا تا اکران جشنواره نمی خواهم حرفی تازه در مورد آن بزنم، به طور کلی در ابتدا مهم آن است که فیلم به خوبی دیده شود، اگر ...
جهان پهلوان ؛ فقط برازنده تختی است
کنم به شکلی از زیر آن در رفتم. خلاصه تمام شد و شب به رستوران رفتیم و شام خوردیم. وقتی خوابیدیم صبح که بیرون آمدیم دیدیم سه ماشین صفر کیلومتر شورلت آمریکایی جلوی در است. تختی قیمت ها را پرسید و پول ها را به آن ها دادیم. هر سه ماشین هم رنگ آبی آسمانی داشتند. فردای آن روز به سمت ایران راه افتادیم. ماشین ها را با کشتی به خرمشهر آوردیم و از خرمشهر خودمان پشت فرمان نشستیم تا به تهران ...
برای نجات زندگی ام خیلی تلاش کردم
تخت نشستم. دست از کار کشیدن کشید... به چشم هایم نگاه کرد و بعد از کلی مقدمه چینی از رحیم گفت... حرف هایش هنوز تمام نشده بود که از سر جایم بلند شدم... دوست نداشتم از خواستگار جدیدم حرف بزند... تابه حال چندین بار سر این موضوع با هم حرف زده بودیم و گاهی حتی بحث مان شده بود. کم کم داشتم پا به 35 سالگی می گذاشتم و مادرم نگران آینده ام بود. به قول خودش دوست نداشت پاسوز او و خواهرم فهیمه شوم ...
بفرمایید رختشوی خانه!
دیدن کوهی از لباس و ملافه ها بهم می فهماند که فقط من نیستم که عزیزم توی جبهه است. ترسی از آوار نداشتم و حاضر بودم شب تا صبح توی خانه تنها باشم ولی رختشوی خانه را بروم. بعضی مادرهای شهدا از کوه مقاوم تر بودند هر وقت ملافه ها را باز می کردند، یا حسین می گفتند و تندتند لکه ها را توی دست می سابیدند حتی روزهای بارانی رخت می شستیم مگر جنگ روزهای بارانی تمام می شد که ما روز ...
8 اعتراف مردانه: چرا خیانت کردم؟
ادامه می دهد مرا عصبانی می کرد. صمیمیت همسرم با نامزد سابقش برای من قابل درک نبود. با همین عصبانیت از خانه بیرون زدم و یک لحظه تصمیم گرفتم برای درآوردن حرص او، دختر جدیدی را بیابم و شماره اش را بگیرم و همین کار را هم کردم. به نظر من این کار دقیقا همان کاری بود که او انجام می داد و من هم تلافی کرده بودم. ما از هم جدا شدیم. البته همسرم هرگز نفهمید من دوست دختر دارم. دلیل جدایی ما این بود ...
فیلم سبک بازی لیلا بلوکات و گربه میلیونی اش ! / خانم بازیگر ما مسلمانیم !
ها به ندرت مگه اینکه منو دعوت کنند که اونم وظیفمه باشم . تو افتتاحیه و اختتامیه هم چون سال های ساله که خودم دوست دارم برم رو استیج و جایزه بگیرم و بقیه برام دست بزنن ، همیشه میرم تا براشون دست بزنم. تا حالا خودتون جایزه ای نگرفتید؟ چرا دو تا جایزه گرفتم که هر دوش بخاطر نقش اول بازیگر زن بود ، یکی در سریال محمد حسین لطیفی که آخرین سریال من تو تلویزیون بود و یک فیلم سینمایی بود ...
به یاد حمید لبخنده
لبخنده هستند. نام لبخنده بیش از ربعِ قرن است که با در پناه تو گره خورده. نگاهی اجمالی به صفحه شخصی کارگردان در فضای مجازی هم جز این، حکایتی نمی کند. سریالی که در سال 1374 برای اولین بار از شبکه دو سیما پخش شد و درست در زمره همان مجموعه هایی قرار می گیرد که زمانی هنگام پخش، خیابان ها را خالی از جمعیت می کردند. داستان متفاوتِ سریال در آن مقطع زمانی و پرداختن به موضوعی عاشقانه ...
حدیث فولادوند از همسرش طلاق گرفت | رامبد شکرابی شوهر حدیث فولادوند کیست؟
...، اما در کلیت من و حدیث کامل کننده یکدیگر هستیم، اما بیشتر از همه اینها صبر و صداقت حدیث دوست داشتنی است. فولادوند: البته من کلا شخصیت آرامی دارم، اما بعضی وقت ها به شدت شیطنت هایم اوج می گیرد و مدام حرف می زنم. وقتی از خانواده بازیگران در مورد مشکلات و دغدغه های زندگی شان می پرسیم آنها رضایت کاملی از وضعیت زندگی خود ندارند، حالا شما که هر دو در این عرصه فعال هستید چقدر با ...
چگونه با مرگ پدر مواجه شدم
...، مونیکا پِرِل | درست وقتی من و خواهرانم داشتیم از درِ جلویی آسایشگاه در والنسیای کالیفرنیا می رفتیم تو، پدر، درحالی که دو پرستار از پشتِ سر دنبالش بودند، دوید و از میز پذیرش گذشت. پدرم، با شلوار جین آبی و پیراهن پشمی پیچازی اش، خیلی شبیه دونده ها به نظر نمی رسید، اما از گام های بلندش می شد دونده بودنش را فهمید. پدرم، از وقتی که به یاد دارم، دونده بود. بچه که بودم دویدن او را در مسابقه ها تماشا می کردم و بالاخره، بزرگ تر که شدم، دوِ آهسته را با او شروع کردم. می توا ...
آقای میلیاردر تئاتر؛ سجاد دل ها، جناب افشاریان
یک میلیاردیش نقش یه زندانی سیاسی تو سلول انفرادی رو بازی می کنه. یه زندانی با استایل بوت و جین و بلوز دگمه ی یقه باز و چشم خمار و عشوه های شتری و ژست سیگار بهمن... متن نمایش هم رادیو چهرازی + نوحه ی بخشو + تیتراژ علی کوچولو + دل نوشته های اینستاگرامش کاربر با نام تراب نوشت: من از سجاد افشاریان خوشم نمیاد و با دید کاملا منفی هم رفتم برای دیدن این نمایش، اما در مجموع بد نبود... هم سرگرم ...
محمدخانی: شناساندن مسلک حاج قاسم رسالت روایت فتح/ سردار زهرایی: ثبت هزار گروه جهادی به اسم حاج قاسم
نمی توانستم بخوابم. از ساعت یک شب به بعد من خیلی بدتر شدم. مادر شهید گفت: نماز صبح روز جمعه را خواندیم ساعت هشت صبح گوشی زنگ خورد اما قدرت نداشتم جواب بدهم. اقا سعید (دوست وحید) بود و گفت خواستم حال اقا وحید را بپرسم که تلفنش را جواب نمی داد بخاطر همین به شما زنگ زدم! من با تعجب گفتم آقا وحید ماموریت است و وقتی ماموریت باشد که گوشی ندارد؛ تلفن را قطع کردم و دل شوره عجیبی گرفتم چون می ...
جدایی حدیث فولادوند و رامبد شکرابی صحت دارد؟!
تک توضیح داد، اما در کلیت من و حدیث کامل کننده یکدیگر هستیم، اما بیشتر از همه اینها صبر و صداقت حدیث دوست داشتنی است. فولادوند: البته من کلا شخصیت آرامی دارم، اما بعضی وقت ها به شدت شیطنت هایم اوج می گیرد و مدام حرف می زنم. وقتی از خانواده بازیگران در مورد مشکلات و دغدغه های زندگی شان می پرسیم آنها رضایت کاملی از وضعیت زندگی خود ندارند، حالا شما که هر دو در این عرصه فعال ...
شهرت زنجان، سرِ چاقوی خراسانی را برید!
عباسعلی سپاهی یونسی | شهرآرانیوز؛ همیشه آدم هایی که به دنبال جمع کردن مجموعه ها می روند، برایم جالب بوده اند. یکی می شود مجموعه دار تمبر، یکی سماور، یکی کبریت، یکی هم مثل مهدی رحمانی کسرینه، عشقش می شود جمع کردن چاقو. مهدی رحمانی می تواند ساعت ها درباره مجموعه ای که در این سال ها جمع آوری کرده است، حرف بزند و تو سراپا گوش شوی و تعجب کنی از حکایت جالب استادان چاقوساز و سرگذشت هرکدام از ...
رویایت را زندگی کن
...، موسس و مدیرعامل مجموعه : اوایل با رویای پولدار شدن یک شبه و علاقه شدید به فشن و مد و جواهرات شروع شد، اما این رویای قشنگ روز به روز با جدی تر شدن زندگی من رنگ باخت و کمرنگ تر شد، مثل هر فرد مستاصل دیگه ای رفتم تا از آدم های حرفه ای این صنف کمک بگیرم و تنها جوابی که می گرفتم این بود که بهتر است اگر سرمایه کلان یا آشنا و ارتباط در این صنف ندارم، وقت خودم را تلف نکنم! حرف هایشان م ...
تصادف مرگبار لاله اسکندری | اتفاق تلخ برای لاله اسکندری
خانه و بخش زیبایی شناسی آن سال ها فعالیت می کنم، به دیدن آثار علاقمند هستم و به دیدن نمایشگاه رفتم تا ببینم می توانم در بخش خارج از تهران هم مشارکت داشته باشم. شرکت ساسان در همان نمایشگاه غرفه داشت و من برای دیدن غرفه و بازدید شرکت آنها رفتم. می خواستم با نوع این فعالیت نیز آشنا شوم و من در کارهای طراحی با شرکت ایشان مشغول کار شدم و یکسری کارهای تبلیغاتی با هم انجام دادیم و اینجا بود که ...
سال ها به مردم دروغ گفتند!
می دانند که به تختی پیشنهادهای ریز و درشتی می شد. مثل بازی در تبلیغات عسل یا فلان فیلم سینمایی.تا جایی که من می دانم یک بار به او گفتند بیاید و نقش حسین کرد شبستری را بازی کند. تختی قبول نکرد. گفتند بیا و بازی کن و پولش را بده خیریه که گفته بود یک روز خودم خیریه می زنم اما دوست ندارم از راه بازیگری این کار را انجام بدهم. وارد کننده بنز از آلمان! نمی دانم این خاطره جایی نقل شده ...
با عروس مارها مدیر دوبلاژ شدم
چهره ای دارد و چطور زندگی می کند. منوچهر والی زاده از دوبلورهای پیش کسوت تلویزیون و رادیو درباره قنبری می گوید: من 59 سال است که با قنبری دوست و همکارم. البته بعدها نسبت فامیلی هم با هم پیدا کردیم. او عاشق این کار است و دوبله را واقعاً دوست دارد. والی زاده با اشاره به اینکه با نظم و دقت روزانه 2 قسمت از سریال فرار از زندان را دوبله می کردیم، ادامه می دهد: قنبری خیلی وقت شناس است و کارش را با دقت انجام می دهد. چیدمان نقش هایش حرف ندارد! برای همین است که کارهایش بی عیب درمی آید؛ مثل فرار از زندان. ...
سالار عقیلی | مرا با آهنگ ایران می شناسند
...: من اگر بهترین فوتبالی جهان نباشم، حداقل می دانم که جزو بهترین ها هستم. من هم این حس را دارم و معتقدم جزو کسانی هستم که دارند کار خوب و درست ارائه می دهند؛ به همین دلیل ترسیدم اگر به دنیای تئاتر ورود کنم به موسیقی حرفه ای ام لطمه بزند. پس به هیچ وجه قصد ندارید در فیلمی بازی کنید؟ فقط در صورتی که فیلمنامه زندگینامه خودم باشد و در آن دست برده نشده باشد، حاضرم نقش خودم را بازی ...
چه زود دیر می شود و باید برویم از این دیار
حس را وقتی داشتم که گناهی می کردم. مثلاً دروغ می گفتم یا چیزی را از مامانم پنهان می کردم. شب می ترسیدم پلک روی هم بگذارم. فکر می کردم اگر خوابم ببرد خواهم مرد و دیگر فرصت توبه ندارم. آنقدر چشمم را از خستگی بیدار نگه می داشتم و گاهی از ترس مردن گریه می کردم که همان اشک ها به دادم می رسید و از شوری زیادش خوابم می برد و صبح چه زیبا بود. وقتی هنوز زنده بودم! حالا همان حس را دارم. شاید این بار ...
از اوج آسمان تا قعر دریا با ویلچر
روی ویلچرم هستم بتوانم از آنها استفاده کنم. یعنی من با همین ویلچر وارد اتوبوس شوم، وارد تاکسی شوم، کارهای اداری ام را انجام دهم و ... دقیقاً مثل جزیره کیش. ما در کیش تاکسی هایی داریم که می توانی با ویلچر سوار آنها شوی و هرجایی که می خواهی از جمله اداره و موزه و هتل و رستوران و... بروی. در هیچ کدام از این مکان ها من نباید از ویلچرم جدا بشوم. نباید وقتی من به پله می رسم یک عده من را بغل کنند و از پ ...
رانندگی در مسیر پر پیچ و خم مشکلات
شغل آرایشگری رفتم اما حرف و نقل های دیگران باعث شد خانواده ام اجازه ندهند این کار را ادامه دهم. آن زمان یک پسر دو ساله و یک دختر چهار ماهه داشتم و طی یک دوره کوتاه به سختی خیاطی را یاد گرفتم، با هر سختی که بود چندین سال شغل خیاطی را ادامه دادم اما عاشق رانندگی بودم و دوست داشتم در مسابقات رالی شرکت کنم یا راننده اتوبوس شوم. در سال 75 گواهینامه گرفتم و کمابیش با ماشین پدرم رانندگی می ...
کریم امینی : اکران شبیه صفِ اتوبوس شده است
نوشتیم که با اضافه شدن بهرام رادان به عنوان تهیه کننده نگارش فیلمنامه و بازنویسی آن را از پاییز 1397 الی پاییز 1398 انجام دادیم. کارگردان فیلم سینمایی دشمن زن اظهار کرد: از اوایل سال 1398 به مدت 7 ماه درگیر گرفتن پروانه ساخت اثر شدیم و تولید آن را سال 1398 شروع کردیم. بازیگر فیلم سینمایی ایتالیا ایتالیا با اشاره به انتخاب بازیگر این فیلم مطرح کرد: در ابتدا تصمیم داشتیم تا از چهره ...