سایر منابع:
سایر خبرها
دوچرخه، خانه ی همه است
شانه اش و حرف هایمان را می زدیم و به طرز معجزه آسایی، بعد از آن، حال بهتری داشتیم. اولین نامه های کاغذی زندگی ام را برای دوچرخه نوشتم و فرستادم، نامه هایی که هر کدام، دو یا سه بار نوشته می شدند و هنوز چرک نویس هایشان را دارم؛ نامه هایی که با خطی بد، اما قلبی گرم نوشته می شدند. روز آخری که ایران بودم و داشتم چمدانم را می بستم، رسیدم به تی شرتی که 13سال پیش، دوچرخه به من هدیه داده بود و هنوز ...
بساط چایی نبات مش موسی همیشه به راهه
... - خیل خو، حالا بِجی اقد حرف مفت زدن پوشو برو یَی چوی نواتی بیار بخورم بلکه بیتر شدم. - نبات؟ نبات نداریم بی بی، دیروز یه تیکه کوچیک بود که من خوردم. - َای تیری بیا تو چیش تو که میه یَی چی تو خونه میذَری؟ خَور مرگُت حالا من چیکار کنم؟ ها؟ - چی بگم والا بی بی؟ - چی چی بگم و گولِی برنو، پابوشو برو سرِ کوچه یَی نیم کیلو نواتی بُسون بیا که مُردم ...
هشتگ روز
من خودم با درصد بالای عمومی و ریاضی و فیزیک و درصد خیلی پایین زیست پزشکی قبول شدم. خب الان به نظرت ملاک سنجش درستیه کنکور؟ کسی هم نمیگه آزمون کلا حذف شه، ولی آزمون کنکور از پایه و اساس مشکل داره. یا آدمی رو میشناسم که کنکور داد و پزشکی قبول نشد، ولی حداقل 10 تا مدال و رتبه های مختلف داره از تابلوهای نقاشی که کشید. آدمی رو میشناسم که کنکور داد و پزشکی قبول نشد، ولی الان تو آمریکا تو علم ریاضی حرف ...
اندوه به قلبم نزدیک شد
: تا کسی به رانندگی مسلط نشود، شب ها به جاده نمی آید. این پاسخ سؤال من بود. بی هوا نمی شود دل به راه تازه ای سپرد. باید از قبل آمادگی داشت. باید راهنمایی باشد تا بتواند ما را برای قرارگرفتن در مسیر تازه هدایت کند. می دانم پشت تاریکی های جاده و پشت همه ی آن چه نمی توانم ببینم زیبایی های فراوانی وجود دارد. من جاده ها را در روز هم دیده ام، در نور بی نهایت. آن ها همیشه اطمینان بخش ...
مادر بودن، با همه سختی ها و زیبایی هایش!
تو همه چیز خوب است و ساز زندگی هم کوک. از تمام دل تنگی ها از تمام اشک ها و شکایت ها که بگذریم لبخند تو فریاد می زند که من خوشبخت ترینم، من مادری دارم به صلابت کوه، به لطافت گل، به قداست بهشت و به فداکاری شمع که ذره ذره وجودش را بر من تابید. مادر چه کلمه سهل و ممتنعی، چه کلمه مقدسی و چه مفهوم زیبایی، چگونه تو را وصف کنم که تو در وصف نگنجی! حضورت برکت است و جلوه پرنور نگاه حق تعالی به ...
بازیکنان هوادار پس از شکست مقابل استقلال چه گفتند؟
دوست داشتم و نمی خواستم برای این تیم حاشیه درست شود، به آجورلو گفتم خواهش می کنم بدون سروصدا اگر می شود رضایت قطعی من را بدهید. هرموقع شرایط فراهم شد باز با دل و جانم بر می گردم. مطمئنا استقلال تیم بابک مرادی هاست. امیدوارم رفتاری که با من شد با امثال من نشود. به امیدخدا بر می گردم. حقم را می گیرم. * عشقم استقلال است و واقعا به من ظلم شد. همه آن هایی که به من ظلم کردند را می بخشم، چون ...
چرا باید شوخی با کودک را جدی بگیریم؟
کارشناس سبک زندگی اسلامی به بررسی اهمیت شوخی کردن با کودکان و اهمیت آن در تربیت فرزند پرداخته است. نیاز کودک به خوش رویی و شوخی کودک و نوجوان دوست دارد همیشه با او با مهربانی و خوش رویی رفتار شود. او عبوس بودن و بداخلاقی را دوست ندارد و از آن فراری است. پس اگر می خواهید دل فرزند خردسال یا نوجوان را به دست بیاورید و او را مطیع و حرف گوش کن بزرگ کنید، بهتر است با مهربانی با او حرف ...
نقد کتاب اگر پیامبران نبودند
...، یک نفر را از بین ما انتخاب می کند. او فرستاده خدا در روی زمین خواهد بود. او چه کسی است؟ یک معلم؟ یک پلیس؟ یک دانش مند؟ یک معمار؟ یک روحانی؟ یک مهندس؟ یا یک پیامبر؟ پدرم می گوید: فرستاده خدا باید از هر گناه و اشتباهی پاک باشد تا خداوند به وسیله فرشته خود با او حرف بزند (ص 9). آیا شما می توانید نشانه های یک مرد بزرگ را که از طرف خداوند به میان انسان ها آمده تا آنها را به راه های روشن ...
معرفی آثار ادبی در سوگ شهادت امام دهم شیعیان
... عرق شرم به پیشانی دفتر دارم شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو دل ما کی به تو ایمان فراوان دارد شیر در پرده به چشمان تو ایمان دارد بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران دست خالی مرا نیز بگیر ای باران من ...
حضور جنجالی نوید محمد زاده و همسرش در جشنواره فجر
از خود و فرشته حسینی چنین نوشته است: جانمی، جان، افغان بخوام بگم، جان، من، اَستی، کوردی بخوام بگم، گیانمی، گیان. تولدت مبارک. می دونم 6 امی، از الان، مبارک. فرشته حسینی در صفحه اینستاگرامش با انتشار تصویری از خود نوید محمدزاده نوشت: برای همیشه تو را آنگونه به یاد می آورم.ایستاده بر روی صخره ای با شکوهِ دریا و آرامشِ آسمان. تو همانی که خود دیدی به چشمِ دل. همانی که هیچکس هنوز نمی داند ...
نسیم خلیلی شاعری است که با واژگان نثرگونه شعر می سراید
و آثاری از آنها را می خواند. راجع به چهره زیبا و معصوم جودی فاستر حرف می زد. فیلم دزد دوچرخه و تارزان را می گذاشت تا با متفاوت بودن آنها حواس پرتی تولید کند. چنین کسی با آن همه خصوصیات ایده آل برای دوستی حالا مانند شمعی است که در مسیر باد گذاشته باشندش. داستان همانند زندگی رو به خاموشی حسین با توصیف های درخشان از طبیعت و روان آدمی به پیش می رود و با این شعر نیما که بیانگر همه چیز است ...
مخالف سرسخت سوریه رفتن بود/ عروسی او زمینی نبود و آسمانی شد
...: چه نقشه ای؟ – تصمیم گرفتیم برایش زن بگیریم. بهترین دخترها را برایش انتخاب کردیم و رفتیم خواستگاری. به خاطر اخلاق و رفتارش همه دختران قبولش می کردند. اما انگار دنیا برعکس شده بود و به جای عروس داماد بهانه می آورد. البته بهانه نبود و او حقیقت را به دختران می گفت و همین باعث می شد که همه دختران حرف شان را پس بگیرند. می گفت: من باید به سوریه بروم و خودم می دانم که چند ...
پیام کارگران به رئیس جمهوری؛ آقای رئیسی به دادمان برسید
روبیاره یا دزدی کنه که بتونه کرایه خونه خرج ومخارج رو بده. اگه بیمار نشه وکل سال کارکنه نمی تونه برای بچه اش یه گوشی بخره حالا لباس و دوچرخه واسباب بازی پیش کش. یه خانواده 4نفره املت خالی بانون حساب کنید. باقی پیش کش تفریح هیچ مهمانی هیچ پس انداز هیچ خرج پزشکی هیچ واقعا دلم به حال خودمم می سوزه که همیشه شرمنده خانواده ام 5 ساله میخوام گوشی بخرم نتونستم گوشیم یه سره هنگ میکنه. کاربری به ...
زاهدی: این تیم ملی حمایت شود قطعا استحقاق درخشش در قطر را دارد
تیم ملی را در اختیار دارد . هدف همین هست و من در این مدت که در اردوی تیم ملی بودم عزم همه ارکان تیم را برای رسیدن به این خواسته دیدم. شما دقت کردید که با اینکه صعودمان بعد از برد عراق قطعی شده بود در بازی با امارات با تمام قدرت به میدان رفتیم و با شکست این تیم نشان دادیم که هدف مان فراتر از صعود است. امید به خدا با این تیمی که در اختیار داریم و با حمایت همه جانبه ای که از آن شاهد هستیم ...
روایت مادر شهید معماریان از مبارزات علیه حکومت پهلوی
توی صورتش و فریاد کشیدم: نفس بکش! ، ولی بی جان تر از این حرف ها بود. محکم تر زدم شاید به هوش بیاید؛ فایده نداشت. دست انداختم و بچه را از شکمِ پاره ی زن بیرون آوردم، به این امید که حداقل بتوانم طفل معصومش را نجات دهم؛ ولی بدن سرخ و سفید نوزاد ماند روی دستم؛ بی اینکه مجال داشته باشد گریه کند یا حتی یک نفس در این دنیا بشکد. این رقمی اش را ندیده بودم. دلم می خواست فریاد بزنم. از گوشه ی در ...
محفل ادبی در آئینه تقریظ با محوریت کتاب آن مرد با باران می آید برگزار شد
جنگ نرم است، گفت: تمام کسانی که دستی به قلم دارند باید به فرمان آتش به اختیار مقام معظم رهبری لبیک بگویند و در حفظ ارزش های انقلاب اسلامی و دفاع مقدس گام های تاثیرگذار و ارزشمندی به خصوص در حوزه ادبیات نوجوان و جوان بردارند. در ادامه شاعران حاضر در جلسه محمد علی یوسفی، فاطمه ناظری، محدثه خاکزاد و زهرا آراسته نیا به قرائت اشعار خود با موضوع کتاب آن مرد با باران می آید و انقلاب اسلامی ...
عکی دیده نشده از رضا رویگری
خیلی آزارم می دهد. البته خدا را شکر حالا حالم بهتر است و خوب هم خواهم شد. گاهی شده دعوت به کار شده و رفته ام اما بعد که وضعیت مرا می بینند منصرف می شوند و دیگر تماس نمی گیرند و این آزارم می دهد. دوست دارم به این آدم ها بگویم اگر رویگری کیان مختارنامه را می خواهید باید تمام سرمایه فیلم خود را به من بدهید. البته بخشی از دلگیری من مربوط به آدم هاست؛ منظورم مردم نیست چون مردم همیشه و همه جا واقعا به ...
داریوش ارجمند: فاتحه ارزش های زنانه را بخاطر یک مدال طلا نخوانید
تئاتر کار کردم و بعد به سینما آمدم. چون تئاتر دیگر جایی نداشت و امکاناتی برایش نبود. نه متنی بود، نه کارگردانی بود، نه بازیگری بود. به هر حال در این 30، 40 هم منهای چند نفر انگشت شمار که از 30 سال پیش، 40 سال پیش، 50 سال پیش کار می کردند چیز تازه و نویی ندیده ام. حرف من این است. زن باش، قهرمان باش. الهام فرهمند، بازیکن تیم ملی فوتبال بانوان کشورمان که همراه با کودک 6 ماهه اش راهی هند ...
روایتی از حال وهوای تنها خانه سالمندان کشور که ویژه والدین شهداست
اعتقادی نداشتم به اینکه با شهدا حرف بزنم و از آن ها چیزی بخواهم. در محضر امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع)، شهدا را واسطه قرار دادم و عهد کردم که اگر خدا به خاطر بچه هام به من عمر و سلامتی دوباره بدهد، برای پدر ها و مادر های شهدا نوکری کنم. عهد بستم و روزبه روز حالم بهتر شد. سال 1398 بود و مرکز توان بخشی سالمندان ایثار برای انجام برخی بازسازی ها به صورت موقت تعطیل شده بود. بازسازی که تمام شد ...
جهانگرد جوان از لحظه های دلهره آور مواجهه با موج های 14متری می گوید | از دست دزدان دریایی کارائیب فرار ...
قایق بادبانی اش پیدا کرده است. چشم به روی شهرهای پیشرفته بست و در آغاز سفرش با یک کوله پشتی ساده و چادر مسافرتی، 8 سال تمام به دل جاده های پر پیچ و خم زد؛ از برزیل تا پرو و از میان جنگل های انبوه آمازون تا مسیرهای کوهستانی که تنها خودش بود و جاده. آروین می گوید عشق که باشد، هزینه های سفر جور می شود: می خواستم جریان زندگی را در دورترین نقاط جهان از نزدیک ببینم. پس کوله پشتی ام را ...
روایتی تلخ و صریح از مبارزه با سرطان
مدتی ببندم و فقط به درمان فکر کنم. بعد از آن تلاش می کردم به خودم آرامش بدهم ولی واقعیت این است که بیمار سردرگم می شود و مدام هول و دستپاچه است که حالا باید چه کار کنم. دوستان و آشنایان هم هر کدام پزشکی را معرفی می کنند و هروله کردن از این مطب به آن مطب یک امر عادی می شود. دلم می خواست یکی در این میان بگوید تشخیص اشتباه بود اما توده خودش را با تمام وجود به جان من تحمیل کرده بود و با ...
پروین در پرسپولیس دوزار کف دست من ننداخت/ نگذاشتند به منچستریونایتد یونایتد بروم/ رئیس فدراسیون گفت ...
بعد از جراحی میگفت تو با این ترکش ها چطوری فوتبال بازی می کردی؟ آن ترکش ها که یادگار جبهه و جنگ بود بالاخره کار خودش را کرد و من حالا دارم با بیماری سرطان دست و پنجه نرم می کنم. شما چند ساله بودید که به جبهه رفتی و چه زمانی مجروح شدید؟ 16 سالم بود که چون بچه خوزستان بودم سریع خودم را به خط مقدم رساندم و فکر می کنم 17 سالم بود که مجروح شدم و در قسمت کمر و لگن چندین ترکش در بدنم ...
عروس 2 جنسه از حجله فرار کرد / داماد مشهدی شوکه شد
انجام می شود. عروسی ریشه در اعماق پیش از تاریخ دارد. این جملات بخشی از اظهارات جوان 23 ساله ای است که با دلی پر درد اما قلبی مالامال از امیدواری و عشق به زندگی پا به دایره اجتماعی کلانتری شفای مشهد گذاشته است. او در شرح مشکلش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت : از همان دوران کودکی با دیگر همسن و سالانم متفاوت بودم. من دختر بودم اما روحیات مردانه و پسرانه داشتم و بیشتر اوقات ...
یادداشتی برای زوال تدریجی یک زن
؟ خفه شو من پسر تو نیستم توهم پدر من نیستی بعد قهقهه ای زد وکنار تشک پیرمرد زانو زد وگفت: فقط قبل مردن لطفی کن واین کاغد رو انگشت بزن، اموالت هرچه هست قانونی وغیر قانونی همه باید به من برسه فهمیدی نه اون دخترهای کم عقلت. نگاه سرد خان در حدقه چرخید وپوزخندی زد وبریده بریده گفت: تو تو فکر کردی چون سرباز پادشاه هستی زززرنگییی م م من وصیتنامه را به ملا ملا مم مم د سپردم ووو... ...
تولدی دیگر در راه است!
سالگرد تولد دوچرخه، به خوانندگانش بود: محمدمهدی: امیدوارم در سال جدید، تلاش های دوچرخه ای ها ده ها برابر بیش تر به بار بنشیند! عرشیا: دوچرخه جان! برای 21 سال انتشار خبر خوب در حوزه ی نوجوان از تو ممنون هستم! فربد: چون چرخ دوچرخه، دایره است و 360 درجه، پس دوچرخه جان، 360 بار تولدت مبارک! پارسا: تبریک؛ به پاس تلاش 21 ساله ی تحریریه ی دوچرخه و خواندگان باوفایش! ...
روانتی فانتزی از انسان را در لطفا انسان باشید بخوانید
تفریحِ مجردی لذت ببره! حتی اگه استخر رفتن رو دوست داشته باشه! حتی اگه انسان ها کاری کرده باشن که استخر رفتن رو دوست داشته باشه! هربار که حرف استخر می شه، ذهنَم صاف می ره تو روزی که برا اولین بار رفتم اون جا! آخه بعد اون تفریح مجردی نتونستم خودم رو قانع کنم که شکست خوردم! گفتم: بالاخره اشتباه برای هرکسی پیش میاد! خب! اونا هم اشتباه کردن! این شد که راه افتادم و رفتم تو دل یه تفریح دیگه! ...
من سرطان را شکست دادم، تو هم ناامید نباش!
را برای قوی بودن کردم اگر روزهای اول ساعت ها با صدای بلند گریه می کردم؛ اما حالا نمی خواستم که ضعیف باشم میدان را برای مرگ خالی کنم؛ چون به یقیین رسیده بودم که می توانم خوب شوم. بعد از عمل با قدرت بیشتر دوره جدید شیمی درمانی را شروع کردم اگرچه آنقدر بدنم ضعیف شده بود که توان انجام کارهای شخصی ام را هم نداشتم اما امیدی که به بهبوی داشتم باعث شده بود همه سختی ها را با قدرت بیشتر تحمل کنم و ...
اشعار شهادت امام هادی علیه السلام
آسمان در قفس یوسفت را می برند از گوشۀ زندان تو گریه کن، خواندند در بزم خدا شعر شراب گریه کن، آتش گرفته سینۀ قرآن تو چاک زن پیراهن صبرت، مگر روشن شود در غبار چشم ها، آیینۀ پنهان تو دست و پایت سرد شد اما سراپای تو سوخت رو به سمت قبله کن، پرواز کرده جان تو" فاطمه نانی زاد: "نور تو، روح مرا منزل به منزل می برد کشتی ...
مریم افرافراز : دادخواهی طبق قانون به رسمیت شناخته شود
اول بازداشت خود اضافه می کند: شب اول انفرادی، من گفتم به دارو و تماس با خانواده نیاز دارم که حدود یک ساعت و نیم بعد که در انفردای منتظر بودم به من پاسخ دادند شما حق تماس ندارید، من هم گفتم حکمی که در آن آمده من حق تماس ندارم را نشان دهید که بعد از نیم ساعت گفتند می توانم زنگ بزنم، اما باید بگویم که در خانه دوستم هستم. این در صورتی بود که ساعت 12 شب بود ولی من باز با مامورها صحبت کردم و اجازه دادند ...