داستان تلخ مردی که در شرایط بدی جان داد
سایر منابع:
سایر خبرها
قیمت خودرو
دنیا آمد. یونس که فرزند پسر بسیار دوست داشت، بعد از این ماجرا کمی رفتارش با من تغییر کرد. سال ها بعد سه فرزند دیگرم نیز به دنیا آمدند که آخرین آن ها فریده دختر کوچکم است. در این مدت همسرم همچنان مشغول تجارت بود تا این که حدود 10 سال قبل متوجه شدم یونس به مواد مخدر صنعتی از نوع شیشه اعتیاد پیدا کرده است. خیلی زود سرنوشتم تغییر کرد و همسرم همه هست و نیست زندگی مان را فروخت و دود کرد. کار ...
زنی در دام خّیر قلابی
درباره قصه تلخ زندگی اش به کارشناس اجتماعی کلانتری میرزا کوچک خان مشهد گفت: 12 سال بیشتر نداشتم که با اصرار پدرم ازدواج کردم اما هیچ فهمی از زندگی مشترک نداشتم و به همسرم نیز علاقه مند نبودم با آن که در 13 سالگی پسرم را به دنیا آوردم اما باز هم با همسرم به تفاهم نرسیدم و همواره با یکدیگر مشاجره می کردیم تا این که بالاخره پنج سال بعد و در حالی که 18 سال بیشتر نداشتم حضانت پسرم را به عهده گرفتم و ...
124 هزار صلوات مهریه عروس خانم
باعث مخالفت شان می شود. به پدرم گفتم زینب خانم را برایم خواستگاری کند. با خودم فکر کردم که خب؛ حالا برای ازدواج زینب خانم زود است و مخالفت می کنند. من هم به پدر می گویم فقط او را می خواهم و برایش صبر می کنم اینطوری چند سالی فرصت دارم برای اینکه به استقلال مالی برسم. مراسم خواستگاری در سفر و در خانه اقوام بود زینب می خندد و از روز خواستگاری اش می گوید: پدر همسرم با پدر من ...
التماس مردجوان به همسرش برای پس گرفتن درخواست طلاق/ زن جوان: شوهرم چندبار با دخترها در مهمانی مختلط حضور ...
روز بعد که مرخص شد از همان جا آمدم خانه و تمام وسایلم را جمع کردم و به خانه پدرم رفتم چون فهمیدم او همراه یک دختر جوان به شمال رفته بود من به او اعتماد کرده بودم و یک فرصت دوباره برای ادامه زندگی داده بودم اما ای کاش این کار را نمی کردم کاش همان دفعه اول که در پارتی دستگیر شده بود به حرف پدرم گوش می کردم و از رامبد طلاق می گرفتم. قاضی به نسیم گفت علت کبودی صورتت چیست؟ زن جوان که انگار ...
روایتی تازه از ماجرای قتل زن کرمانشاهی
...> وی ادامه داد: شبی که برادرم همسرش را به قتل رساند وقتی به او گفتم چرا دست به چنین اقدامی زده، به من گفت: از ساعت 2 بعد از ظهر تا 6 غروب با من بحث کرد و هرچه التماسش کردم کوتاه نیامد و می گفت باید دست خالی از خانه ای که خودم به نامش کرده بودم بیرون بروم. وی گفت: روز زن 15 میلیون تومان طلا برایش خریده بود و از وی خواسته بود دعواها را تمام کند و 2 هفته قبل از روز زن همه خانواده همسرش را به ...
هنر فرش بافی با دستان توانمند نابینایان زنجانی
درب را که به صدا در آوردم سرایدار به استقبالم آمد؛ همانطور که حدس زده بودم حیاط خانه نیز بافت قدیمی اش را حفظ کرده بود. درختان بلند قامتی که روی گل های شعمدانی سایه افکنده بودند مرا پرت روزهای شیرین کودکی ام کرد. غرق در افکار خودم بودم که صدایی آشنا مرا از عالم خیال دور کرد، سر که برگرداندم شبنم را دیدم که به استقبال من آمده بود. با سلامی گرم مرا تا پای دار قالی ...
به مناسبت زادروز استیو جابز، کتاب بیوگرافی او را بخوانیم
... این ها سخنان مردی است که از هم اکنون در ردیف مخترعانی چون توماس ادیسون نوآورانی چون هنری فورد (1) قرار گرفته است. مردی که اعتقاد داشت تا زنده است می باید فلک را سقف بشکافد. مردی که عمری کوتاه داشت اما تأثیر بزرگی بر پیشرفت فناوری و علم گذاشت... من در سال 2001 با نام جابز آشنا شدم، یک روز تابستانی مقابل فروشگاه دانشگاه صفی طولانی درست شده بود. کنجکاویم جلب شد و با پرس وجو متوجه ...
آشنایی با ایده های غلط منجر به ازدواج!
خودم انتخاب کنم. از طرفی هم نمی خواهم باعث رنجش خاطر آنان شوم. از شما کمک می خواهم که واقعاً باید چه کار کنم؟ آیا به حرف آنان گوش دهم یا این که خودم به دنبال فرد ایده آل باشم؟ فرامرز- اهواز بیشتربخوانید: آسیب های نامزدی طولانی مدت چرا رابطه های عاشقانه دوام ندارد؟ پاسخ روان شناس: برادر عزیز! ازدواج همواره یکی از آرزوهای همه ی والدین است. به ...
گالری گِلی؛ پاتوق هنرنمایی رهگذران
همه را ببرید هرکجا که می خواهید منتشر کنید، ببینید چه واکنش های مثبتی می بینید، چون این هنر مردمی است؛ همان چیزی که سال ها دیده نشد، و تماشاگران این هنر هم همان کسانی هستند که سال ها نتوانستند از گالری های هنری بازدید و در رویدادهای هنری شرکت کنند . تازه ما رسانه نداریم، اگر دخترم پیج اینستاگرام درست نمی کرد و عکس های اینجا را در پیج نمی گذاشت همین اندازه هم شناخته نمی شدیم. زن جوانی که ...
باتجربه ها چگونه اختلافات شان را حل می کنند؟
اختلافات مان بیشتر است وارد گفت و گو می شویم. در برخی موضوعات هم، سالیان سال است که گفت و گو جواب نمی دهد و کماکان به نتیجه مطلوب نرسیده ایم. در مسائل اقتصادی من چارچوب دار هستم و همه چیز را با این نگاه در نظر دارم. همسرم ساختاری نگاه نمی کند و در خرج و مخارج، این گونه رفتار نمی کند. مبلغی را ماهیانه پرداخت می کند که بخشی متعلق به خرج زندگی و بخشی برای خودم می باشد. من همیشه درخواست داشتم که این دو را ...
ماجرای بیماری اسحاق قویدل چه بود؟
؟ ورم چشم سمت راست من به خاطر همان توموری است که در سر و در نزدیک عصب چشم من قرار دارد که این تومور هرگاه شروع به فعالیت و فشار می کند، به عصب چشم من هم فشار می آورد و ورم چشم من نیز به خاطر همین است که رفتم و سی تی اسکن گرفتم که خدا را شکر گزارش آن هم مثبت اعلام شد و پزشکان یکسری مسکن به من داده و مرا به خانه برگرداندند. علت اصلی بیماری شما چیست؟ داروها و مکمل ها تا چه اندازه ...
قتل با طعم فقر؛ قتل هایی که بخاطر فقر در ایران رخ می دهد
کتک خوردن بودم که از ترس چاقو را کشیده و ضربه ای به او زدم و فرار کردم. سه روز بعد بود که دستگیر شدم. همسرکشی به خاطر فقر هفتم اردیبهشت سال قبل اهالی محله خانی آباد نو با صدای کمک خواهی مرد همسایه به خانه او رفتند، اما چیزی که می دیدند را باور نداشتند. زن همسایه با گلوی بریده بی جان کنار گهواره کودک افتاده بود. مرد خانه با ادعای اینکه دزدان از بالکن به خانه آمده اند، قصد داشت ...
واکنش نفسیه روشن به شهادت دو خلبان+عکس
تلفنی همه چیز بر هم می ریزد. مخصوصا در فصل های پر سفر که هیچ خبری از مرخصی نیست. فصل هایی مانند تابستان یا عید نوروز. گاهی اوقات من، هم مرد خانه ام و هم زن خانه. یکسری مسئولیت ها بر دوش خود من است. اوایل ازدواج پول آب و برق خانه را نمی دادم و منتظر می نشستم که خودش بیاید بدهد اما بعد از یک مدت متوجه شدم که پرداخت نکردن قبض ها می تواند منجر به قطع شدن آب و برق شود. (خنده) خیلی سخت است. ...
با مترجم بی ادعای محله لادن آشنا شوید
دلیل کوچه فرهنگ نام گرفته بود. از خانه بزرگ 500 متری که مانند همه خانه های قدیمی، عطر گل های باغچه و تصویر آب تنی در حوض آبی رنگ حیاطش با خاطرات کودکان آن دوره گره خورده است. اندکی در خاطراتش مکث می کند و پس از سکوت چند ثانیه ای می گوید: کودک فعال و بازیگوشی بودم، روحیه آرامش طلبی هم نداشتم و ندارم، اما به دلیل قرارگرفتن در محیط فرهنگی از همان کودکی به کتاب خواندن علاقه مند شدم. پدرم ...
بافتن نقش های ذهنی رنگارنگ بر روی گلیم و گبه های زیبای قشقایی+عکس و فیلم
که در کودکی باعث معلولیت من شد کرمی ادامه داد: 5 سال بیشتر از دوران شیرین کودکی را پشت سر نگذاشته بودم که این اتفاق برایم رخ داد؛ کودکی جست و جو گر با شیطنت های زیاد بودم، یک روز در خانه ما سر حیوانی را می بریدند و من هم دائم در کنار آن ها بازی و شیطنت می کردم ، ناگهان چاقو به چشمان من خورد و دیگر نفهمیدم که چه اتفاقی برایم رخ داده است. این زن معلول اظهار کرد: بعد از رساند ...
روایتی از زندگی شخصی و حرفه ای حمید بابادینیا که از قدیمی ترین اعضای سازمان نظام صنفی رایانه ای استان ...
من خواستند مکان را ترک کنم، متأسفانه در انفجار دوم شهید شدند. همان روز نزدیک به 100 نفر در انفجار به شهادت رسیدند. فردا که به دبیرستان رفتیم، دیدیم بخش هایی از مدرسه هم تخریب شده است. وضعیت خیلی ناجور بود. در آنجا صحنه های فجیعی را دیدم که هیچ گاه از ذهنم پاک نمی شود و هر گاه به خاطر می آورم، مرا متأثر می سازد. یک جوان 16 یا 17ساله تصوری از خشونت و چهره زشت جنگ نداشت. بابادینیا ادامه ...
راننده تاکسی؛ به ما ربط دارد یا ندارد؟ کجای اتفاقات هستیم؟
...، برادر یا دوست من نبوده و یا اگر زن بوده که زن یا خواهر یا خویش من نبوده است که من بخواهم بخاطر اشتباه آن فرد اسیردرآن پراید، خودم را مسول دانسته، و خودم را برای نجات او به دردسر بیندازم و از او در برابر خطری که او را تهدید میکند دفاع کنم.! "نه این فکر خوب و خدا پسندانه ای نمیتواند باشد ". حس اینکه دستهایی که کمک میخواستند دستان زیبای دخترکی باشد که به اعتماد و در جستجوی ...
برشی کوتاه از یک روز زمستانی
سرم را چرخاندم که گفت: آقا کارت ماشین منو چیکار کردی ؟_: الان بهت دادم گذشتم جلوی پیشخوان. برداشتی خودم دیدم برداشتی. خدایی چه سر و صدایی راه انداخته بود. خوب که نگاه کردم پسر جوان ریز اندامی را دیدم با موهای زیتونی تیره که کرک و لول لول شده ( dered lak) بسیاربلند تا زیر باسن که آنرا پشت سراش دم اسبی کرده بود شلوار فاق کوتاه جین آبی روشنی به پا داشت همینطور با صدای کلفتی که به قد و قواره اش نمی ...
انتقال یک جسد به زیرزمین | زن همسایه یک جنایت را فاش کرد
.... خانه متعلق به پدرزن و برادرزن مقتول بود. من با برادرزن مقتول دوست بودم و او2 سال قبل پیشنهاد داد تا به آنجا بروم و با شوهر خواهرش(مقتول)کار کنم. کارمان این بود که مبل می خریدیم و می فروختیم. گاهی هم مبل دست دوم می خریدیم و پس از تعمیر آن را می فروختیم. روز حادثه مبل هایی که من خریده بودم داخل حیاط بود. به مقتول گفتم اگر می شود مبل هایش که داخل سالن چیده بود را به اتاق یا گوشه سالن ببرد تا جا ...
زن40ساله: برادرم مرا به دوستش فروخت
با فرزندانم ملاقات کنم اما دخترم حاضر به دیدارم نشد و پسر کوچکم با چهره معصومانه اش در کنارم قرار گرفت اما نه نگاهی به من کرد و نه حرفی به من زد! چند دقیقه با او صحبت کردم اما هیچ عکس العملی نشان نداد و بعد از شنیدن صحبت های من بدون خداحافظی مرا ترک کرد. انگار حاضر نبود مرا مادر خودش بداند! حق هم داشت چرا که من آبروی آن ها را برده بودم. دخترم که الان در دانشگاه تحصیل می کند چگونه می تواند یک زن معتاد کارتن خواب را مادر خودش بداند و... حالا نیز به شما التماس می کنم بگذارید به دنبال سرنوشت شوم خودم بروم و در همین زندگی سیاه جان بدهم و... ...
خجالت از مربی قرآن، تلنگری برای محجبه شدن/ دلم می خواست اولین چادرم را خودم خریده باشم
. این رفتار او مرا شرمسار کرد و از فردای همان روز حجاب و نحوه پوشش خود را تغییر دادم اما هنوز با انتخاب چادر و پوشیدن آن مشکل داشتم. پوشش من پس از متحول شدن یک مانتوی چند سایز بزرگ تر از خودم و یک روسری خیلی بلند بود. بعد از آن ماجرا از همسرم جدا شدم. این بانوی البرزی ادامه داد: خانواده همسرم حجاب و پوشش مرا نمی پذیرفتند و مجبورم کردند که جدا از آنان زندگی کنم. پنج سال پس از جدایی، در شرکتی ...
قتل ناخواسته پس از رابطه پنهانی با زن شوهردار
با مدارک پلیسی لب به اعتراف گشود و گفت: شوهرم اذیتم می کرد و با اینکه دخترم 7 ساله شده بود اما او مدام مرا کتک می زد و تحقیرم می کرد. خیلی سعی کردم از او جدا شوم، در بلاتکلیفی بدی بودم از یک طرف اذیت های همسرم قابل تحمل نبود و از طرف دیگر مخالفت خانواده ام برای جدایی و طلاق مرا مستأصل کرده بود تا اینکه سه ماه قبل وقتی می خواستم به خرید بروم سوار خودروی عبوری شدم که راننده اش حامد بود. آن روز به ...
روایت یک طلبه از تبلیغ در مناطق محروم/ تلاش برای خودکفایی مردمی که 6 ماه در برف محاصره می شوند
در روستا مریض شود جاده ای نداریم تا او را به مرکز درمانی برسانیم، صدایش خسته بود، بغض داشت، همین کَبلایی که اینجا نشسته سال ها پیش زن و بچه اش را در این برف و بوران از دست داد. سرم را پایین انداختم نمی دانستم باید چه بگویم جسته و گریخته این حرف ها را شنیده بودم اما فکر اینکه یک روزی خودم هم باید پشت این برف بمانم را هم نکرده بودم و حالا با همسرم اینجا گیر افتاده بودم و به فکر چشم های ...
راههایی برای تربیت اسلامی فرزندان و داشتن خانواده ای بانشاط
...> بیشتربخوانید همه رقبای قدرتمند ازدواج در کشور خواستگار های تک فرزند خود را رد می کردم زارعی در همین رابطه ادامه داد: در واقع بچه ها مسئولیت پذیری را در جمع یاد می گیرند. سازگار شدن با چالش ها در این خانواده ها بهتر است. من خواستگار های تک فرزند خود را رد می کردم و یکی از ملاک هایم این بود که همسرم در خانواده پرجمعیت بزرگ شده باشد، زیرا این دست افراد موفق تر هستند. من ...
خودکشی پس از اطلاع از متاهل بودن نامزد
از خانه بود وهر مرتبه هم که تماس می گرفتم می گفت با رامین هست، من و پدرش با ادامه ی این شکل رابطه مخالف بودیم ،همین مخالفت سبب ِبگو مگوی مختصر دختر و پدر و شرط پدر بر اینکه چنانچه در یک ماه آینده خانواده ی رامین بابت خواستگاری وتعیین تکلیف پا پیش نگذارند فیروزه حق ندارد به رابطه اش ادامه دهد. همسرم همان شب گفت ؛بدون آنکه فیروزه متوجه شود به محل کار رامین بروم و مستقیم با وی صحبت کنم ...
بهروز غریب پور: پای قولم به مردم جنوب شهر ایستادم | ماجرای مخروبه پر از مار و عقرب | می گفتند این ...
2 ماشین یا پیاده بیایید. اگر برادر، شوهر یا پدر خانم هایی که اینجا استخر می آیند شما را ببیند، دیگر جرئت نمی کنند زن و بچه شان را اینجا بفرستند و... با هم پچ پچی کردند و رفتند. کفش پوشیدند و با 2 ماشین برگشتند. بعدها به گوشم رسید که پشت سرم گفته اند: این بابا از جنس خودمونه... ه. خودش لاته! (با خنده) خوشبختانه از همان ابتدا استقبال از برنامه ها خیلی خوب بود، اما من نگران بودم؛ چون ...
معجزه های امدادی
شهرها اقدام کردیم. شهر به شهر می رفتیم و با توزیع پک های آذوقه، لباس و وسایل به مردم گرفتار کمک می کردیم. او از خاطرات آن روزها می گوید: یک روز برای سرکشی به محلی در حوالی شهرک صنعتی شماره دو اهواز رفتیم. همه منطقه را آب گرفته بود. تا چشم کار می کرد خانه هایی بود که تا نیمه در میانه سیلاب گرفتار شده بودند. از دور زن میانسالی را دیدیم که با لباس های محلی تا زانو در آب بود و با بلندکردن دست هایش ...
فرزند زمانه خود و حاضر در صحنه های انقلاب بود
شهادت را نصیبم کنی تا شاید در خیل پربرکت شهیدان و صفای روح آنان عفو بهره ام گردد و یا از بدرقه خالصانه هزاران مسلمانی که در تشییع شهیدان مشارکت می کنند و آثار پربرکتی که این خون ها دارد ذره ای هم هدیه من باشد و موجب نجات این روح آلوده و این جان وابسته گردد. پروردگارا! مرا و خاندانم و دوستانم را با شهادت من سرافراز فرما! شادمانم که از اموال دنیا چیز فراوانی ندارم. دوست دارم فرزندانم برای اسلام تربیت ...