قیمت خودرو
سایر منابع:
سایر خبرها
از دیجی کالا خرید کنیم یا نکنیم؟ تجربه بد یک شهروند
گفت که الان کار دارم با پشتیبانی تماس بگیرم و بعدش من با پشتیبانی تماس گرفتم و موضوع رو عنوان کردم که چی شده و گفتن تا 24 الی 48 ساعت نتیجه رو اعلام میکنن. تو این مدت من چندین بار تماس گرفتم و مجدد عنوان کردم که مسئله برای من مهمه و لطفا تو اولویت بررسی قرار بگیره.در نهایت بعد 48 ساعت از پشتیبانی #دیجی کالا با من تماس گرفتن و گفتن که فیلم های انبار بررسی شده، جعبه وزن شده و مشکلی در ...
کوفته هویج
ماهیتابه و بهش زردچوبه اضافه کنید و تفت بدین ، رب را هم اضافه کنید و تفت بدین. به اندازه 4 لیوان آب جوش به این مواد اضافه کنید ، آب حتما جوش باشه ، نمک و فلفل هم به میزان کافی به سس کوفته اضافه کنید و بذارین کوفته ها توی سس پخته بشن و آبش غلیظ بشه. یک دونه هویج هم اگه دوست داشتین تو آب کوفته خرد کنید و بذارین با کوفته ها بپزه. یک ساعت زمان برای پخت کوفته ها لازمه. بفرمائید اینم کوفته های خوشگل ما ، بازم میگم این کوفته ها از خوشمزه ترین کوفته هایی بود که به عمرم خورده بودم ، حتما امتحانش کنید. ...
نجات معجزه آسای مرد 70ساله آلزایمری از مرگ
. تنها در خانه او ادامه می دهد: من زیاد از خونه بیرون نمی رم. همسایه هارو هم نمی شناسم. بیشتر وقتم با پسرم می گذره. دو سه دقیقه بعد از تماسم دیدم از آتش نشانی بهم زنگ زدن و گفتن تا چند دقیقه دیگه ماشین می رسه شما بیا تو کوچه و خونه رو نشون بده. من رفتم. ولی خونه رو نمی تونستم نشون بدم چون اصلا نمی دونستم کجاست. فقط از بالا دیده بودم. ولی احتمال می دادم شاید مربوط به کوچه ...
شهاب زاهدی: از خواب بیدار شدم و دیدم جنگ شده است؛ اصلا در جریان اتفاقات نبودم!
. اخبار را چک کردم و متوجه شدم شهرهای اصلی اوکراین مورد هدف قرار گرفته است. بلافاصله رفتم و پاسپورتم را گرفتم؛ هر چند در شهری که حضور داشتم شرایط آرام بود ولی بعد از چند روز تصمیم گرفتم از اوکراین خارج شوم. راحت خارج شدی؟ چون در جنوب شرقی اوکراین بودم، نزدیک ترین مرز به من روستوف روسیه و سه ساعت فاصله بود. البته تمام مرزها شلوغ بود و بهترین مسیر برای من مرز مجارستان بود. مرز ...
دبیر: حرف هایم برای تغییر اعضای هیات اجرایی بود؛ مثل برخی نیستم که با هر کس وزیر شد، ببندم
امروز حرفی زدم برای این بود که دوست داشتم واقعاً اعضای هیأت اجرایی تغییر کنند. خودم هم نمی خواستم کاندید شوم و حرفم این بود که افراد بخاطر فدراسیون های خود رای آوردند و حالا باید خارج شوند و افرادی که جایگزین آنها در فدراسیون شده اند وارد هیأت اجرایی شوند. دبیر درمورد انتخابات کمیته ملی المپیک، عنوان کرد: آدم باید خدایی صحبت کند. همه چیز خیلی ساده است. با بودجه 35 میلیاردی سال ...
وقتی سردار خیبر فاتح قلب ها شد
تو باشم ولی نمی شود، نمی توانم. گفتم: به همان خدا قسم، من هم دل دارم. طاقت ندارم ببینم این عید هم پیش ما نباشی. گفت: اگر بدانی چند نفر از بچه ها هستند که ماه ها ست خانواده شان را ندیده اند، اگر بدانی خیلی ها هستند مثل من و تو که دوست دارند پیش هم باشند و نمی توانند، هیچ وقت این حرف را نمی زنی. گفتم: چند ساعت هم؟ گفت: تو بگو یک دقیقه. روایت همرزمان در حفظ جان نیروهایش با کسی شوخی ...
مهاجرانی: هیچ تاکتیکی بالاتر از رفاقت نیست
...، سعی کن با بازیکنان رفیق و دوست باشی؛ به موقع مهربان باش، به موقع هم خشن باش. خودش علاقه داشت با بازیکنان ارتباط خوبی برقرار کند و همه بازیکنان هم اوفارل را خیلی دوست داشتند. * حرفه ای فکر کن، حرفه ای عمل کن اوفارل همیشه به من می گفت: حرفه ای فکر کن، حرفه ای عمل بکن. من خیلی روی انضباط بازیکنان تاکید داشتم و گاهی مواقع می خواستم با بازیکنان صحبت کنم می گفت قبل از اینکه صحبت ...
تتلو عکس سحر قریشی رو، روی بدنش تتو کرد + ویدئو
من ایشون میتونه به فعالیت هاش ادامه بده و من هیچ مشکلی با حرفه و هدفشون ندارم! منتها از این به بعد دوست دارم بعضی مسائل بیشتر رعایت بشه و تو کارها لباس ها و فاصله ها با حفظ ایمنی بیشتری راجع بهشون تصمیم گرفته شه و نوع صحبت با ایشون تو کارها و جلسه ها و مصاحبه ها از سمت یه خانم مجرد به شکل برخورد با یه خانم متاهل باشه!" میخوام بدونید که فکر نکنید ایشون به خاطر کشف حجاب یا فرار از ایران ...
دبیر: حرف هایم برای تغییر اعضای هیات اجرایی بود/کشتی با تیم سوم به بازی های آسیایی می رود
آخرت خودش را بخاطر دنیای من خراب نکند. حرف هایی که زدم به این دلیل بود که فکر می کردم خدا خوشش بیاید. بازی های آسیایی با مسابقات جهانی ما کمتر از 10 روز فاصله دارد. وی ادامه داد: من در 25 سالگی پیشکسوت شدم. در سال 2002 مسابقات جهانی به میزبانی تهران برگزار شد و 12 روز بعد از آن هم ما را با زور یا هرچیز دیگری به بازی های آسیایی بوسان بردند و در آنجا کتفم دچار مشکل شد. از این بلاها زیاد سر ...
روایت یک پناهنده افغان از سختی های ترک وطن
داشتم این بود که در تیم فوتبال دختران، تیم مقابل را شکست دادیم و مدال و لباس کادو گرفتیم. مسابقه های زیادی شرکت کردم و همیشه هم برنده می شدم. این دختر افغان در ادامه می گوید: من هیچ وقت راضی نبودم که کشورم را ترک کنم چون تحصیلاتم و همه زندگیم در افغانستان بود. وقتی وارد ایران شدم در تهرانپارس ساکن شدیم و من مشغول به کار شدم، کار پیدا کردن سخت بود، چون می گفتند که افغانستانی هستی و نمی ...
کتابفروشی، کار دل است که با حساب و کتاب نمی خواند
. بعد از گرفتن دیپلم در کارخانه فرش استخدام شدم. در این زمان نیز بخشی از درآمدم را برای خرید کتاب هزینه می کردم و کتابخانه کوچکی داشتم. عشق به کتاب خوانی باعث شد که کار در کارخانه فرش را رها کنم و به فکر تأسیس مغازه کتاب فروشی افتادم. قبل از همه تحقیقی درباره شغل کتاب فروشی انجام دادم. پاسخ کتاب فروش های قدیمی به سؤالاتم خیلی جالب بود بعد از تحقیق، کتاب فروشی زدم او سال ها قبل ...
خانه نجات بخش در سوز و سرمای کویری طبس
...." اون در همین حین توجه اش به صدای نزدیک شدن ماشین جلب می شه و فکر و احساسش رو این طور توصیف می کنه: "نیمه های شب بود که صدای ماشین اومد، همینو کم داشتم. یعنی کی بود؟ نکنه مزاحم باشه، چاقوی کوچیکم رو در آوردم و تو کیسه خواب مچاله شدم، چه خریتی بود آخه اینجا چادر زدن. اومد نزدیک تر. از بیرون صدا کرد کی اونجاست؟ آروم از لای زیپ چادر نگاه کردم قیافه اش معلوم نبود. باز گفت کی اونجاست ...
نسبت به شخصیت پیامبر و اسطوره های ایرانی در ادبیات کم لطفی کرده ایم/ تفاوت ادبیات و داستان
تعدادی محدود داستان خوانده بودم. سال 66 دانشگاه قبول شدم؛ اما چون به جنگ رفتم، سال 67 توانستم به دانشگاه بروم و اولین چیزی که از فضای دانشگاه احساس کردم، چیزی نبود که دنبالش بودم، چراکه پر از تصویر و خاطره جنگ بودم و نمی توانستم احساس خوبی در دانشگاه داشته باشم. عاشق روانشناسی بودم؛ اما روان آدم ها نه چیزی که در دانشگاه فرامی گرفتم. تنها سنگر و پناهم را کتاب دانستم و کتاب تنها چیزی بود که مرا در خانه ...
یکی از هزاران؛ روایت پر پیچ و خم زندگی جانبازی در اوج گمنامی
داوطلبانه محسوب کردند و به خدمت سربازی فرا خوانده شدم و دوره آموزشی را در پادگانی در جهرم گذرانم. یادم می آید همان سال و در دوره کوتاهی که در جهرم بودم و دوره آموزشی را در نیروی انتظامی که آن رو ژاندارمری می گفتند، سیل واقعا بزرگ و عجیب بود رخ داد؛ آن روزها هم دورانی بود برای خودش. بعد از سه ماه دوره آموزشی، به سیستان و بلوچستان اعزام شدم و چون سابقه شرکت در جبهه را داشتم به عنوان ...
عکس/ امیر تتلو به یک عضو دیگر بدنش حمله برد!
...! منتها از این به بعد دوست دارم بعضی مسائل بیشتر رعایت بشه و تو کارها لباسها و فاصله ها با حفظ ایمنی بیشتری راجع بهشون تصمیم گرفته شه و نوع صحبت با ایشون تو کارها و جلسه ها و مصاحبه ها از سمت یه خانم مجرد به شکل برخورد با یه خانم متاهل باشه !!” او علت ازدواج با سحر قریشی را صرفا علاقه قلبی دانسته و شایعه کشف حجاب این بازیگر را رد کرده است: “میخوام بدونید که فکر ...
شهید همت چگونه دل رزمنده نوجوان را به دست آورد؟
... - چی شده پسرم؟ بیا ببینم چی می گی؟ کلاه اورکتش روی صورتش سایه انداخته بود. نفهمیدم کیه. کفری بودم، رد شدم و جوری که بشنود گفتم نمردیم و توی این بر و بیابون بابا هم پیدا کردیم. باز گفت وایسا جوون. بیا ببینم چی شده. چشمت روز بد نبیند. فرمان دهمان بود؛ همت. گفتم شما از چیزی ناراحت نباشید من از چیزی دل خور نیستم. ترا به خدا ببخشید. دستم را گرفت و مرا کنارش نشاند ...
حمله رادوشویچ به داوود فنایی؛ فکر می کند بهترین مربی گلری در دنیاست!
! دلایل بعدی هم به ترتیب صدری، عطایی و فنایی بودند. من امروز از باخت پرسپولیس ناراحت می شوم. دوست دارم همبازی و دوستم حامد لک بهترین شرایط را داشته باشد و هواداران بدانند رادوشوویچ به خاطر تیم پرسپولیس نرفت بلکه آدم های اطراف باشگاه مرا فراری دادند! الان استقلال 6 امتیاز از پرسپولیس جلو افتاده است. فکر می کنی قهرمانی پس از چند سال به این تیم برسد؟ من شکی ندارم به زودی این 6 ...
دیدم که پنچه پایم قطع شد و روی زمین افتاد/ بارها استخوان پایم را قطع کردند
اما همکارانم در ارتش به من گفتند ما به تو و تجربه تو نیازمندیم و بدون پا هم می توانی خدمت کنی و تا جایی که در توانم بود با پای مصنوعی خدمت کردم در سال 80 مشکلات فیزیکی من بسیار زیاد شد در کنار قطع پا مجروحیت های زیاد دیگری داشتم چند ترکش در کمر و پای من وجود دارد و این مشکلات باعث می شد توان حرکت نداشته باشم در نهایت در سال 92 با 30سال خدمت در ارتش بازنشسته شدم، به تحصیل علاقه داشتم بعد از بازنشستگی ...
روایت اولین بانوی عکاس ضریح اباعبدالله (ع)
کفشاتو بده به کفشداری و همراه من بیا . من بال درآورده بودم دیگر روی زمین نبودم. چون قرار بود به بهترین جایی بروم که دوستش دارم، نزد عزیزترین کسی بروم که دوستش دارم. کفش ها را به کفشداری ندادم، بیم داشتم در همین فاصله کوتاه منصرف شوند. کفش ها را گوشه ای گذاشتم و همراه خادم شدم که جوانی حدودا 30 ساله بود. گفت برو قسمت بانوان و عکس بگیر. این بانوی خبرنگار با همه هیجانی که این خاطره را تعریف می ...
روایتی از سال ها زندگی در کنار یک جانباز 70 درصد
... راستش خیلی از مشکلات آن زمان را فراموش کرده ام، ولی هروقت یادم می آید، با خودم می گویم: یعنی من همان آدمی هستم که توانسته است این همه مشکل و سختی را تحمل کند؟! الان الحمدلله روز های خوش زندگی ماست و سختی ها را گذرانده ایم و دلمان به بچه ها خوش است. بعضی روز ها واقعا سخت بود و اذیت می شدیم، ولی به لطف خدا گذشت. روز هایی که گذراندیم سخت بود. نمی شود بگویم راحت بود، ولی دوست هم ندارم از کسی گله ...
حماسه سرایی قهرمان عشق و ایثار
همکلام شدیم. ایکنا خودتان را معرفی کنید و بگویید در دوران جنگ چه مسئولیتی داشتید؟ علمدار غلامی، متولد 1345 هستم و تقریباً 17 سال داشتم که به عنوان رزمنده بسیجی به جبهه های نبرد حق علیه باطل اعزام شدم. در دوران دفاع مقدس در یگان اعزام لشکر 19 فجر مهندسی رزمی مسئولیت تدارکات گردان، قایقرانی و پل سازی را به عهده داشتم. ایکنا کمی از خاطرات آن زمان بگویید. ...
درخواست اعزام حامد لک به خدمت سربازی
کردن که چرا گوهری رو فیکس نزاشتی؟ خب اگه گوهری هم می بود و پرسپولیس میباخت همینا حمله میکردن ک چرا به لک بازی ندادی... متاسفانه دروازبان نداریم و مث دوران سوشا باید بسوزیم و بسازیم... تاریخ میگه هروقت دروازبان خوب نداشتیم قهرمان نشدیم. * حتی بچه ی 14 ساله ی هوادار هم می دونه اون حامد لک خوب نیست، یحیی گل محمدی تو چی می دونی از فوتبال که اونو فیکس میذاری ...
گریم و نقش متفاوتی از لیلا بلوکات
یکی از دوستام داشت بچشو میفروخت شروع شد و منم تمام تلاشمو کردم تا اون این کارو نکنم و اون موقعه من تو دوره راهنمایی بودم.پدرو مادرمم خیلی تو این مسیر بودند.که اونها هم در واقعه الگوی من شدند. تا قبل بازیگری دنبال این کارها بودم ولی تنها بودم . ولی وقتی بازیگر شدم شاید باورتون نشه که به نیت این کار بازیگر شدم که به آرزوی بچگیم که دوست داشتم یه یتیم خونه بزنم برای بچه هایی که بچه های یتیمو ...
از انزلی تا دوحه با سعید عزت اللهی| لژیونر ایرانی علیه ایتالیا!
چگونه ارزیابی می کنی و این چه چیزی به تو اضافه کرد؟ به عنوان بازیکن جوان وقتی در اروپا بازی می کنی و در لیگ های خوب و مختلف هستی، تجربیات خوبی را کسب می کنی. الان این تجربه را دارم و خوش حالم و از همه باشگاه هایی که برایشان بازی کردم، تشکر می کنم و از این تجربه استفاده می کنم؛ به ویژه الان که در قطر هستم و سعی می کنم این تجربه را به بازیکنان جوان انتقال دهم. به جام جهانی 2018 ...
دوومیدانی آسانسور نیست که یک دفعه بالا بروی
...> *تو بعداز رکوردشکنی شاگردت، دوست داری او مدال ماده تو را درآسیا تکرار کند؟ من خیلی دوست داشتم رکورد ماده 3 هزار و 1500 متر را یکی از شاگردانم بزند. البته که نا امید شده بودم ، وقتی پریچهر بعداز 12 سال رکوردم را زد خیلی برایم جذاب بود، مدال آسیا را هم بگیرد که دیگر حرف ندارد. زمانی که خودم می دویدم ، توانایی ام را نشان دادم ،حالا که شاگردم هم مدال بگیرد یا رکورد بزند، می گویم من. البته شاید ...
داستان رضاشاه شدن رضاخان
...؛ کتابی که من را با دوران نوجوانی پیوند می داد. زمانی که یوسف قوجُق نویسنده اهل گلستان و ترکمن صحرا برای نوجوانان به رشته تحریر درآورده است. داستان در یک مدرسه و در زنگ تفریح می گذرد و شخصیت های اصلی قصه، دو پسر نوجوان به نام های فرهاد و یحیی هستند و خود نویسنده به عنوان دوست سوم آن دو. دوست سومی که همان نویسنده است و قصه را بیشتر او روایت می کند: داستان نویس بودم و می دانستم عشق و عاشقی موضوعی ...
روایت پاسداران پزشک و پرستاری که سلامتی به ارمغان می آورند
کنید و ما هم انجام دادیم؛ بعد از آن شروع به کار کردم و در کارخانه سنگبری به عنوان مدیر مشغول به کار شدم. مهدیه افزود: با اینکه ازدواج کرده بودم و یک بچه داشتم در سن 21 سالگی به دستور امام خمینی (ره) به جبهه رفتم، پیش از آن مدیر یک کارخانه سنگبری بودم اما درسم را تا پنجم ابتدایی خوانده بودم. پرستار پاسدار اظهار داشت: علمای بزرگ می گفتند که بر جوانان واجب است که درس بخوانند ...
عاشقانه های عمو اکبر؛ از سر کنجکاوی رفتم، پاگیر شدم
آشنایی با شهید علی چیت سازیان و انتقالم به واحد اطلاعات و عملیات لشکر بود، روزهای اول یعنی سال 62 فقط نیروی ساده علی آقا بودم اما به مرور زمان و با تلاش و تقلایی که در این عرصه داشتم در سال 64 به عنوان معاون فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر انصارالحسین(ع) خدمت کردم و در نهایت هم در سال 66 پس از شهادت شهید چیت سازیان مسؤول اطلاعات و عملیات لشکر شدم. بعد از جنگ هم تا سال 73 در قرارگاه نصر و جهاد برون ...
ترویج فرزندآوری در هیأت به سبک مهدی رسولی
از تو می خوام پدرم غلامت، پسرم غلامت به فدای نامت، خیلی می خوامت اسم پسرهای تو رو روی پسرهام می ذارم زندگی دخترامو دست رقیه می سپارم هدیه برای همسرم چادر مشکی می خرم خونوادم خوب می دونن خیلی تو رو دوست دارم پدرم غلامت، پسرم غلامت به فدای نامت، خیلی می خوامت من که تو رو دارم آقا، دیگه چی از دنیا می خوام به نگاه تو قانعم، اینه که می مونه برام یادمه که بچه بودیم با پول های قلک مون تکیه برای تو می زدیم با خواهر و برادرام پدرم غلامت، پسرم غلامت به فدای نامت، خیلی می خوامت منبع: فارس ...