سایر منابع:
سایر خبرها
مرگ نوزاد سه ماهه؛ فرزندکشی یا حادثه؟!
فردی است که چند روز قبل شوهرش ناپدید شدن او و فرزندش را گزارش کرده بود و بدین ترتیب راز ناپدید شدن آن ها برملا شد. زن جوان در تحقیقات گفت: 2 سال قبل با همسرم آشنا شدم و با یکدیگر ازدواج کردیم. یک سال پیش متوجه شدم باردار هستم تا اینکه دخترم حدود 3 ماه قبل به دنیا آمد. چند روز قبل به همراه دخترم به حمام رفته بودم. نمی دانم چه شد که تعادلم را از دست دادم و بچه از دستم سر خورد و داخل تشت آب ...
اعتراف آقای ستاره : پدر و عموهای من همه پرسپولیسی هستند
کرد تیم را قصد داشتند از تهران به سمنان برود و من قصد نداشتم با این تیم ادامه دهم. پیشنهادی از ماشین سازی داشتم و دوست داشتم از استیل آذین به خاطر حاشیه هایش بروم. آنها می خواستند اذیت کنند و رضایت نامه ام را ندادند و پول خوبی ماشین سازی قصد داشت بابت من به استیل آذین بدهد و یک مقدار اذیت شدم و آخر به فیفا شکایت کردم و حقم را گرفتم. پولم را کامل نگرفتم ولی آن زمان برایم خیلی مهم نبود. ...
خاطره بازی با محمد فنایی؛ کودک کاری که فینال جام جهانی فوتبال را قضاوت کرد!
نجات غریق گرفتم. همان موقع در کنکور سراسری شرکت کردم و در رشته زمین شناسی قبول شدم. خب تحصیل در رشته زمین شناسی آن چیزی نبود که با روحیاتم سازگار باشد. من ورزشکار بودم و از بچگی در محیط ورزش حضور داشتم. سال 1350بود که دانشکده ای به نام دانشکده ورزش تأسیس شد و با فراخوان رئیس وقت سازمان تربیت بدنی همه ورزشکارها برای تحصیل در این دانشکده فراخوانده شدند. من هم تصمیم گرفتم در دانشکده ورزش ادامه تحصیل ...
داستان دختر پولدار با جوجو
آن ها می نشستم و آن را روی چاله سرویس می بردم تا این که روزی دختری جوان و زیبا با یک خودروی مدل بالا وارد تعمیرگاه شد. من همچنان به چهره آن دختر خیره شده بودم که ناگهان قلبم لرزید و به او دل باختم. آن روز وقتی روغن خودروی مدل بالای آن دختر جوان را تعویض کردیم به هر طریقی بود شماره تلفن این دختر پولدار را پیدا کردم و به بهانه این که فیلتر هوا را تعویض نکرده ایم با او تماس گرفتم. فکر نمی کردم آن ...
بانویی که به تنهایی یک اداره کار است!
شراکتی با دوستم باعث شد صفر تا صد زندگی من بهم بخورد، بی سر و صدا کنار کشیدم و همه را واگذار کردم. فارس: خب بعد چه شد!؟ وقتی از همسرم جدا شدم و شکست خوردم، خانه نشین شدم، تصمیم گرفتم دوباره از صفر شروع کنم، یکه و تنها! ادامه تحصیل دادم، آن زمان موسسه علوم آزاد دانشگاه پیام نور دست من بود، نزدیک به 300 دانشجو دانشجو داشت، اما من با بازاریابی خوبی که داشتم تعداد را به یک هزار و 600 ...
فیلم همخوابی دختر منشی را به همه نشان دادم
هفته بعد زمانی که برای خرید سیسمونی به بازار رفته بودیم ناگهان رحیم را در کنار یک زن غریبه دیدم. باورم نمی شد بلافاصله با تلفن همراهش تماس گرفتم اما او رد تماس داد. این ماجرا به معمای عجیبی برایم تبدیل شد و با آن که از نظر روحی به هم ریخته بودم ولی چیزی به مادرم نگفتم. باز هم طاقت نیاوردم و به همسرم پیام دادم که برسیدی! بلافاصله پاسخ داد تازه رسیده ام و فردا به دنبالت می آیم حالا حس عجیبی داشتم و ...
اعلام گذشت از همسر خطاکار
، چون که از خانواده دور بودم، اما چند روز قبل اتفاق تلخی رخ داد و نوزادم در حمام خفه شد. وی ادامه داد: آن روز دخترم را به حمام بردم و در حال شستن او بودم که ناگهان تعادلم را از دست دادم و نوزادم از دستم سر خورد و داخل تشت آب افتاد. شوک بزرگی به من وارد شد به طوری که لحظاتی گیج و مبهوت بودم و فقط به نوزادم نگاه می کردم تا اینکه متوجه شدم او نفس نمی کشد و فوت کرده است. دقایقی ...
بیانی: انتقامم را گرفتم و به استقلال برگشتم/ در پرسپولیس عاشق لباس آبی بودم
... می گفتم برمی گردم و جبران می کنم و روی قولم ایستادم. من یک فصل بیشتر در پرسپولیس نبودم، به قولشان عمل نکردند و به قطر رفتم. آنهایی که زمینه جدایی مرا از استقلال فراهم کردند رفته بودند. یک روز که از قطر به ایران آمده بودم منصورخان پورحیدری جویای شرایط من شد و گفت اگر دوست داری برگرد استقلال و من جواب دادم اینجا خانه من است، از وقتی یک بچه 16 سال بودم در استقلال حضور داشتم و حتما ...
شاهرخ بیانی: انتقامم را گرفتم و به استقلال برگشتم
کنم و روی قولم ایستادم. دو سال بعد به استقلال بازگشتید. من یک فصل بیشتر در پرسپولیس نبودم، به قولشان عمل نکردند و به قطر رفتم. آنهایی که زمینه جدایی مرا از استقلال فراهم کردند رفته بودند. یک روز که از قطر به ایران آمده بودم منصورخان پورحیدری جویای شرایط من شد و گفت اگر دوست داری برگرد استقلال و من جواب دادم اینجا خانه من است، از وقتی یک بچه 16 سال بودم در استقلال حضور داشتم و ...
قلعه نویی: فکر می کنم درخواست دادرسی گل گهر قبول شده است/جذب کی روش خدمت به ورزش است یا حضور ویلموتس؟
اول تیم ملی که در حقم ظلم شد، حدود 14 سال مبارزه کردم و سختی کشیدم. در شهرستان ها و تیم های بی پول بودم ولی به آنچه که می خواستم رسیدم. در اصفهان هم البته این لطف بهاروند و کشوری بود چون می دانستند درگیر تمرینات و مسابقات هستم به اصفهان آمدند و کار را نهایی کردیم. از آنها باز هم تشکر می کنم چون انسان های بزرگی هستند. قلعه نویی با اشاره به ناراحتی اش افزود: چرا، به هر حال زحمت کشیدم و نشد ...
پیرمرد به خاطر پول زنش را کشت
مقداری از اجاره خانه ای که می گیری را در خانه خرج کنی، اما باز هم مخالفت کرد که سر همین موضوع دعوایمان بالا گرفت و بعد از آن همسرم بلند شد و به اتاق خواب رفت. من که از دست خساست های او خیلی عصبانی بودم ناخودآگاه چاقویی برداشتم و وارد اتاق خواب شدم و ضربه ای به قلبش زدم. وقتی به خودم آمدم متوجه شدم همسرم فوت کرده است و از شدت ناراحتی و شوک در کنار جسدش بودم که دقایقی بعد پسرم در ...
روزگار عجیب سرعتی زن تیم ملی در لیگ برتر والیبال ایران| اسارت مجرد در ارومیه!
گذشته بیش از 10 پیشنهاد داشتم، چون سال خوبی را پشت سر گذاشته بودم. بعد از المپیک دو پیشنهاد خارجی داشتم، اما در نهایت ارومیه را انتخاب کردم؛ ولی آقایان پشت مرا خالی کردند. امیدوارم مردم ارومیه بدانند که از چه نقاطی به والیبال آن شهر ضربه زده می شود. آن قدر که برای پیگیری کارهایم با آقایان تماس گرفتم، شماره من را مسدود کرده اند! ...
جنایت برای اخاذی از زن پولدار!
ضربات متعدد چاقو را بر نقاط مختلف پیکرش فرود آوردم. وقتی فهمیدم جان باخته است، گوشی تلفن او را برداشتم و به خانه خواهرم رفتم. حالم خوب نبود و به آن ها گفتم ورشکسته شده ام و بدهکاری بالا آورده ام. از آن روز به بعد هر روز از کنار منزل آن زن عبور می کردم تا ببینم پرده سیاهی نصب کرده اند یا نه! چرا که هنوز هم احتمال می دادم شاید کسی او را به بیمارستان برده و از مرگ نجات یافته است! در عین حال ...
انکار قتل زن میانسال پس از اعتراف
.... روزی با پیام بیرون رفته بودم که لعیا زنگ زد. از دوستم پرسیدم این زن کیست که گفت چند ماه قبل با او آشنا شده است و با هم رابطه دارند. این گذشت تا اینکه روزی پیام را دیدم و از او خواستم مرا هم با لعیا آشنا کند. او گفت دیگر با لعیا رابطه ندارد، اما با اصرار من شماره او را برایم فرستاد. متهم ادامه داد: اولین بار به او پیام دادم که همین آغاز آشنایی ما شد. چند بار تلفنی با هم صحبت کردیم تا لعیا ...
کارخانه ام را بدون هیچ هماهنگی به مزایده گذاشتند/ برای پس دادن ماشین آلاتم از من هزینه می خواهند
بانک معرفی شدم و وام را در چهار مرحله و 3 سال زمان برد تا توانستم دریافت کنم به طوری که آخرین مرحله این وام را در سال 81 دریافت کردم. وی ادامه داد: خط تولید کارخانه به بهره برداری رسید و سالانه 450 تن تولید داشتم اما به دلیل نداشتن سرمایه در گردش به بانک درخواست وام دادم که بانک ایراد گرفت و از من خواست که سند منقول غیر از محل کارخانه باید ارائه بدهم که آن زمان شهرک های صنعتی به صورت ...
مرتضی با تن مجروح به دنبال دوستان شهیدش رفت!
تهران است؟ مادر شهید: من خودم درست نمی دانم، بله حاشیه تهران است؛ شاید سمت پاکدشت و آن طرف ها باشد. بعد گفتش که من می روم آنجا و فردا صبح می آیم. ایشان رفتند و بچه هایش هم اینجا بودند؛ صبح ساعت ده یازده بود دیدم زنگ زدند؛ بلند شدم در را باز کردم؛ دیدم آقا مرتضی است؛ آمد و گفت مامان من امروز اعزامم، باید بروم؛ پرواز دارم؛ گفتم کجا؟ گفت سوریه. گفتم شما گفتی یک هفته دیگر می روم ...
پاداش گل به پرسپولیس را دادم ماشین صفر خریدم
کردید؟ آن زمان پیکان صفر کیلومتر 8 هزار تومان بود. من آن 5000 تومان را دادم پیش قسط و یک پیکان صفر گرفتم و سه هزارتومان بقیه اش را هم به صورت اقساطی پرداخت کردم. یادش بخیر! در پایان فصل استقلال چه رده ای را بدست آورد؟ آن بازی در یک چهارم نهایی باشگاه های تهران بود. اما بعد از آن بازی ما بازهم برنده شدیم و در نهایت قهرمان شدیم و به جام میلز رفتیم و آنجا هم قهرمان شدیم. امیدوارم این بار هم استقلال دربی را ببرد و با قهرمانی فصل را تمام کند. ...
فرصت برای روی صحنه بردن آسیدکاظم در پنجاهمین سالگرد اولین اجرایش از دست رفت
گیرد که بروم و برای اجرای نمایش صحبت کنم، اما دیگر فرصت تمرین کار از دست رفته است. چون بهمن ماه که من درگیر اجراهایم در جشنواره تئاتر فجر بودم و عملاً فقط اسفند را برای تمرین فرصت داشتم که زمان بسیار کمی بود. من قصد داشتم اجرای آبرومندی از نمایشنامه زنده یاد استادمحمد را در پنجاهمین سال اجرای نمایش به صحنه ببرم، اما با یک ماه تمرین قطعا این اتفاق نمی افتاد. او اضافه کرد: شنیده ام که خرداد ...
دفترچه اعضای یک باند خلافکار راز سرقت هایشان را برملا کرد
.... چطور با اعضای این باند آشنا شدی؟ با علی سرکرده باند 5/1 سال قبل آشنا شدم. خودم سابقه سرقت و حمل مواد دارم. راستش وقتی 18ساله بودم از خانه مادر و ناپدری ام فرار کردم و به تهران آمدم. زندگی سختی داشتم تا اینکه در پاتوق خلافکاران با علی آشنا شدم. او هم سابقه دار بود و مدتی بعد از آشنایی مان با جمع کردن 2 نفر از دوستانش نقشه سرقت کشید. او خانه ای در اطراف تهران اجاره کرد و حدود یک ...
خشم ستاره ملی پوش؛ خیلی نامرد هستید!
با من تماس می گرفتند و برای سال بعد پیشنهاد می دادند و می گفتند این مقدار پول را زودتر برایت می ریزیم. امسال اول من با تیم سیرجان قرارداد بستم و نمی دانم چه اتفاقاتی افتاد؛ آقای تندروان به ما گفتند که ما یک گروه چهار یا پنج نفره هستیم و همگی با هم به ارومیه برویم. با اینکه من با مدیرعامل تیم سیرجان صحبت کرده بودم و قرار بود به سیرجان برویم و تمرینات در تهران برگزار شود. *نمی دانم چرا ...
می خواهم قاری برتر جهان اسلام بمانم / بانوان می توانند در قرائت صاحب سبک باشند
دغاغله بگویی من می خواهم بخوانم. رفتم بالا و شروع به قرائت قرآن کردم. در آن زمان دو، سه ماه بود که شروع به قرائت کرده بودم. آن زمان فیلم هایی بودند که مقامات را به ترتیب لحن می خواندند، با گوشی پدرم تمام مقامات را دانلود کردم و دیدم و با یکی، دو بار گوش دادن همه مقامات را یاد گرفتم و وقتی آیات مختلف در تلاوت ها را گوش می دادم می دانستم کدام مقام است و قاری از کدام مقام به کدام مقام رفته است. ...
قتل رفیق قبل از مهاجرت
داد با هم مشکل داشتیم. من بار ها به عباس گفته بودم طلبم را بدهد و لازم دارم، اما او طفره می رفت. با اینکه می دانستم پول دارد و می تواند پس بدهد، اما این کار را نمی کرد. تا اینکه مدتی قبل از حادثه متوجه شدم او قصد دارد به ترکیه مهاجرت کند. می دانستم اگر به ترکیه برود دیگر دستم به او نمی رسد. عباس همه طلبش را از کارخانه گرفته بود و می خواست به زودی برود. روز حادثه سراغش رفتم و ...
روایت هایی ترسناک از روبرو شدن مردم با سارقان خشن | وارد شدن دزد از بالکن به خانه تا ضرب و شتم راننده ...
.... بعد از هشتگرد، دیدم یه پراید از پشت هی چراغ میده. توی آینه نگاه کردم، دیدم انگار سه نفر سوار ماشینن. پامو رو گاز فشار دادم. تویوتا دارم. سرعتش خوبه. دیدم هر چی تندتر میرم، پرایده هم پابه پام داره میاد. خداییش فکر نمیکردم پراید انقدر خوب بره. خلاصه هی میومد کنارم، اشاره می کرد که بزن کنار. منم چون تنها بودم و ظاهرشون هم تابلو بود، حدس میزدم که دزد باشن. خلاصه همینجوری کشوندمشون تا نزدیکیای ...
نسل فعلی کشتی فرنگی کهکشانی است/ از محمد بنا یاد گرفتم در عمل خودم را ثابت کنم
سمت ریاست هیئت، اتفاقات بهتری رقم خورد که متأسفانه ویروس کرونا، آن را متوقف کرد؛ ولی در حال پیشرفت هستیم. بعد از سال ها کشتی اصفهان با بدشانسی به مقام پنجم کشور رسید درحالی که حتی می توانست روی سکو هم برود. روی استانم و کشتی اش تعصب دارم مربی تیم ملی کشتی فرنگی کشورمان درخصوص نداشتن سهمیه تیم ملی توسط اصفهان تصریح کرد: به عنوان یک اصفهانی حسرت می خورم وقتی در اردوی تیم ملی ...
انتقاد تند صمد مرفاوی از رفتار مدیران باشگاه آلومینیوم اراک
... جلسه من با باشگاه ساعت 11 برگزار شد و به من گفتند کار شما تمام است و اگر فشاری از کارخانه به اعضای هیئت مدیره وارد نشود، شما سرمربی تیم می شوی. بعد از جلسه ناهار خوردیم و بعد به من گفتند به شما خبر می دهیم و این بدین معنی بود که باید شهر را ترک کنم. بعد از آمدن به تهران متوجه شدم که باشگاه، مهدی رحمتی را به عنوان سرمربی انتخاب کرده است. به این انتخاب احترام می گذارم و برای تیم آرزوی موفقیت می ...
ماجرای برخورد تند یک برادر و فرزند شهید با آهنگران/در شهادت پدرم نقش داشتی!
))امام جمعه مشهد هر سال ، دهه سوم ماه صفر ، قبل از مغرب برنامه داشت و من قبل از این که با هیأت رزمندگان بروم ، در منزل ایشان می خواندم . آن شب بعد از اجرای مراسم ، برای برگزاری نماز جماعت صف ها بسته شد . من در صف اول ، کنار پدر شهید ((کاوه ))نشسته بودم . داشتند اذان می گفتند ، که یک نفر سبیل کلفت آمد و دو زانو جلوی من نشست و شروع کرد گریه کردن، عجیب گریه می کرد . گفتم حتماً با دیدن من ...
مرجان قمری از بازی در نقش مادربزرگ انقلاب می گوید
چه اندازه در پذیرفتن این نقش تاثیر گذار بود؟ برای من یک سعادتی بود که بتوانم در کنار آقای شیخ طادی کار کنم، چون دیگر آثار ایشان را که دیده بودم این نکته برای من خیلی جالب بود. این که ایشان به قهرمانان زن می پردازند. هنرمندان کمی در سینما و تلویزیون ایران وجود دارند که چنین نگاهی به زنان داشته باشند و آن ها را از حاشیه خارج کنند و تاثیر گذاری زنان را در اولویت قرار دهند. دغدغه ...
به قتلگاه که رسیدم دیگر ادریس را ندیدم
را لب تخت بنشانم، در همین حال آن مرد به من گفت چند وقت دیگر پسری وارد خانه تو می شود، اسمش را سجاد بگذار، سپس آن مرد گفت: من را شناختی؟ گفتم: خیر و او جواب داد: من امام سجاد(ع) هستم. وی ادامه می دهد: مدتی بعد صاحب فرزند شدم که قبل از به دنیا آمدنش باز در خواب مردی بلند قامت را دیدم، اما چهره اش از من پوشیده بود و 2 دست نداشت که به من دو گل داد، یک گل به رنگ قرمز و دیگری به رنگ زرد، زمانی ...